شمارهٔ ۵۱
نسزد چنین جمالی به حجاب ناز باشد
درِ دولت است بگذار همیشه باز باشد
اگرش ببینی ای دل گلههای زلف او را
برِ او مگوی ترسم که سخن دراز باشد
سر و عقل و جان و دینم همه پاک بردی و غم
نخورم که عاشق آن است که پاکباز باشد
نظری به روت دارم نظری سوی رقیبت
که وصول بر حقیقت ز ره مجاز باشد
بنمای طاق ابرو و بگو به گوش زاهد
تو که قبله را ندانی خوش از این نماز باشد
دل پر شکستگان را صنما به چشم دلکش
منما که طایر من نه حریف باز باشد
غم دل سرود زلفش همه مو به مو به شانه
عجبا کسی نجستیم و که اهل راز باشد
به نیاز نذر کردم که گرم رسم به وصلت
همه از تو ناز و انکار و ز من نیاز باشد
صنما مگو که خوبان همه خون دل بر زند
بزه نبود ار یکی زین همه دلنواز باشد
هم اگر به شرع نهی است ز خون بیگناهان
تو بهانه حو نگارا که تو را جواز باشد
ز اسیر باز باشد که یکی به در برد جان
ز نظر فتاده صیدی که اسیر ناز باشد
به شب ار شهان ببندد در بار خویش نیر
در دولت شه ما همه شب فراز باشد
شه کشور ولایت مه منظر هدایت
که بر آن در بدایت همه را نیاز باشد
به مَنا و خیف مشعر که رخ امید از این در
نکنم به سوی دیگر همه گر حجاز باشد
اطلاعات
وزن: فعلات فاعلاتن فعلات فاعلاتن (رمل مثمن مشکول)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: سید محمدرضا شهیم
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
نسزد چنین جمالی به حجاب ناز باشد
درِ دولت است بگذار همیشه باز باشد
هوش مصنوعی: این زیبایی شایسته است که از حجاب و پوشش دور باشد، زیرا در خانهی خوشبختی و ثروت باید همیشه باز باشد.
اگرش ببینی ای دل گلههای زلف او را
برِ او مگوی ترسم که سخن دراز باشد
هوش مصنوعی: اگر او را ببینی، ای دل، از زیباییِ گیسوانش حرف نزن؛ زیرا میترسم که سخن طولانی شود و از حد خود فراتر برود.
سر و عقل و جان و دینم همه پاک بردی و غم
نخورم که عاشق آن است که پاکباز باشد
هوش مصنوعی: تمام وجود و عقل و جان و دیانت من را از من گرفتی، اما ناراحت نیستم چرا که عاشق واقعی کسی است که از جان و دل پاکباز باشد.
نظری به روت دارم نظری سوی رقیبت
که وصول بر حقیقت ز ره مجاز باشد
هوش مصنوعی: من نگاهی به تو دارم و نگاهی هم به رقیبت. ممکن است رسیدن به حقیقت از مسیر نادرست و غیرمستقیم باشد.
بنمای طاق ابرو و بگو به گوش زاهد
تو که قبله را ندانی خوش از این نماز باشد
هوش مصنوعی: ابروهای کمانیات را به نمایش بگذار و به آن زاهد بگو که اگر قبله را نمیشناسی، این نماز بیمعناست و بهتر است از این کار دوری کنی.
دل پر شکستگان را صنما به چشم دلکش
منما که طایر من نه حریف باز باشد
هوش مصنوعی: ای محبوب، دلهای شکسته را با نگاهی زیبایت نگریست کن، چرا که پرنده من تماشای زیباییهای تو را برنمیتابد و نمیتواند با شکارچیان رقابت کند.
غم دل سرود زلفش همه مو به مو به شانه
عجبا کسی نجستیم و که اهل راز باشد
هوش مصنوعی: غم دل را در زلفش با دقت کامل ترسیم کردیم. حیرتانگیز است که کسی را نیافتیم که با رازی آشنا باشد.
به نیاز نذر کردم که گرم رسم به وصلت
همه از تو ناز و انکار و ز من نیاز باشد
هوش مصنوعی: به خاطر نیازم نذر کردهام که برای رسیدن به تو تلاش کنم؛ اما همه چیز به ناز و انکار تو وابسته است و من تنها نیازمندم.
صنما مگو که خوبان همه خون دل بر زند
بزه نبود ار یکی زین همه دلنواز باشد
هوش مصنوعی: نکن به زبان بیا که همه زیباییها موجب غم و درد دل هستند، اگر یکی از آنها واقعاً دلربا و دوستداشتنی باشد.
هم اگر به شرع نهی است ز خون بیگناهان
تو بهانه حو نگارا که تو را جواز باشد
هوش مصنوعی: اگرچه از نظر شرع برای کشتن بیگناهان ممنوعیت وجود دارد، اما تو میتوانی بهانهای برای این کار پیدا کنی.
ز اسیر باز باشد که یکی به در برد جان
ز نظر فتاده صیدی که اسیر ناز باشد
هوش مصنوعی: آیا کسی که در دام اسیری گرفتار شده، میتواند با کمک یکی دیگر جان خود را نجات دهد؟ مانند صیدی که در جستجوی آزادی است و به خاطر زیباییها و نازهایی که در نظرش جلوهگر میشود، در تنگنا قرار دارد.
به شب ار شهان ببندد در بار خویش نیر
در دولت شه ما همه شب فراز باشد
هوش مصنوعی: اگر شبها شاهان درهای بارگاه خود را ببندند، این بدان معنا نیست که در دولت ما، هر شب بالا و سرزنده نخواهد بود.
شه کشور ولایت مه منظر هدایت
که بر آن در بدایت همه را نیاز باشد
هوش مصنوعی: سلطنت کشور فقاهت مانند ماهی است که هدایت را نمایان میکند، و در ابتدای آن همه به او نیاز دارند.
به مَنا و خیف مشعر که رخ امید از این در
نکنم به سوی دیگر همه گر حجاز باشد
هوش مصنوعی: به مکانهای مقدس مثل منی و مشعر میروم، اما اگر به من امیدی ندهند، هر چقدر هم که مکانها زیبا و مقدس باشند، به هیچکدام دیگر توجهی نخواهم کرد.
حاشیه ها
1402/03/02 10:06
یزدانپناه عسکری
8- به نیاز نذر کردم که گر رسم بوصلت - همه از تو ناز و انکار و زمن نیاز باشد
***
[غالب دهلوی]
چو ناز جلوه گر آید نیاز باید بود.
[یزدانپناه عسکری]
به ناز تو فریبا نذر کردم که رسم به وصالت - همه ز تو ناز و انکار، زمن نیاز و فریب
8:56