گنجور

شمارهٔ ۵۲

ساقی مجلس گشود زلف سمن سود
مجلسیان پر کنید دامن مقصود
حسن تو روز رخ ایاز سیه کرد
مژده بر  ای بادِ صبحگاه ، به محمود
چشمِ زلیخا ، گر این جمال ببیند،
یوسف خود را دهد بدرهم معدود
دوست چو با ماست ساز عیش تمام است
بیهده مطرب مساز زمزمۀ عود
صحبتِ خوبان ، ز شیخ و شحنه نهان بِه،
مایۀ غوغاست بانک نای و دف ورود
طرۀ مشگین بر آتش رخ گلگون
مجلس ما را بس است مجمرۀ عود
قرعۀ خال تو تا بنام من آمد
هیچ نخواهم دگر ز طالع مسعود
وصل تو از یاد برد وعدۀ فردا
قصۀ موجود به ز غصۀ مفقود
رشک بخواب آیدم که سر زده هر شب
تنک کشد در بر آندو چشم می آلود
وه که مرا آتش خلیل بسوزد
سرد شد ار بر خلیل آتش نمرود
داروی مرگم ده ایطبیب که دیگر
کار دل ناتوان گذشت ز بهبود
دیده ز خوبان بدوختیم و خطا بود
تیر نظر بر درید جوشن داود
نیرّ از این طبع آبدار گهر ریز
بر در شه کن نثار گوهر منضود
میر عرب صاحب سریر ولایت
مهر سپهر وجود و سایۀ معبود

اطلاعات

وزن: مفتعلن فاعلات مفتعلن فع (منسرح مثمن مطوی منحور)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: سید محمدرضا شهیم

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ساقی مجلس گشود زلف سمن سود
مجلسیان پر کنید دامن مقصود
هوش مصنوعی: دختر ساقی در مجلس را باز کرد و زلف‌هایش به خوشبویی گل سمن می‌مانست. حالا مهمانان باید دامن خود را پر از معانی و زیبایی‌هایی کنند که در این مجلس وجود دارد.
حسن تو روز رخ ایاز سیه کرد
مژده بر  ای بادِ صبحگاه ، به محمود
هوش مصنوعی: زیبایی تو چهره‌ی ایاز را تیره کرده است. ای صبح، به محمود بشارت بده!
چشمِ زلیخا ، گر این جمال ببیند،
یوسف خود را دهد بدرهم معدود
هوش مصنوعی: اگر چشم زلیخا این زیبایی را ببیند، حاضراست یوسف خود را به بهایی اندک واگذار کند.
دوست چو با ماست ساز عیش تمام است
بیهده مطرب مساز زمزمۀ عود
هوش مصنوعی: وقتی دوستی در کنار ماست، هیچ چیزی برای شادی و خوشی کم نیست. پس بی‌جهت ساز را به صدا نیاور، صدای عود را نزن.
صحبتِ خوبان ، ز شیخ و شحنه نهان بِه،
مایۀ غوغاست بانک نای و دف ورود
هوش مصنوعی: گفت‌وگو با انسان‌های خوب از هر نوع مقام و عنوانی بهتر است؛ چرا که آن گفت‌وگو باعث شور و شوق همراه با موسیقی و آواز می‌شود.
طرۀ مشگین بر آتش رخ گلگون
مجلس ما را بس است مجمرۀ عود
هوش مصنوعی: موهای مشکی او به اندازه کافی زیباست که آتش و رنگ و بوی خوش مجلس ما را به باد دهد.
قرعۀ خال تو تا بنام من آمد
هیچ نخواهم دگر ز طالع مسعود
هوش مصنوعی: وقتی که بخت من به نام تو متصل شد، دیگر از سرنوشت خوب چیزی نمی‌خواهم.
وصل تو از یاد برد وعدۀ فردا
قصۀ موجود به ز غصۀ مفقود
هوش مصنوعی: بخاطر وصل تو، وعدۀ فردا را فراموش کرده‌ام؛ حالا دیگر داستان حاضر به خاطر غمی که از فقدان تو دارم، برایم مهم نیست.
رشک بخواب آیدم که سر زده هر شب
تنک کشد در بر آندو چشم می آلود
هوش مصنوعی: هر شب به خواب من می‌آید و حسودی می‌کند، زیرا در آغوش کسی دیگر چشمانش را آلوده می‌کند.
وه که مرا آتش خلیل بسوزد
سرد شد ار بر خلیل آتش نمرود
هوش مصنوعی: عجب که آتش ابراهیم مرا نمی‌سوزاند؛ اگر آتش نمرود بر ابراهیم سرد شد.
داروی مرگم ده ایطبیب که دیگر
کار دل ناتوان گذشت ز بهبود
هوش مصنوعی: ای پزشک، داروی مرگم را به من بده، چرا که دیگر امیدی به بهبود دل ناتوانم نیست.
دیده ز خوبان بدوختیم و خطا بود
تیر نظر بر درید جوشن داود
هوش مصنوعی: چشم‌های خود را به زیبایی‌ها دوخته‌ایم و این کار غلطی بود، زیرا نگاه ما مانند تیری بود که زره داود را پاره کرد.
نیرّ از این طبع آبدار گهر ریز
بر در شه کن نثار گوهر منضود
هوش مصنوعی: از این طبیعت پربار، اندوخته‌هایی از جواهرات درخشان را در درگاه پادشاه نثار کن.
میر عرب صاحب سریر ولایت
مهر سپهر وجود و سایۀ معبود
هوش مصنوعی: رئیس عرب، صاحب قدرت و مقام والای مدیریتی، مانند نور آفتاب وجود و سایه‌ی پروردگار است.

حاشیه ها

1403/03/12 23:06
سیدمحمد جهانشاهی

مژده بر  ای بادِ صبحگاه ، به محمود

1403/03/12 23:06
سیدمحمد جهانشاهی

چشمِ زلیخا ، گر این جمال ببیند،

1403/03/12 23:06
سیدمحمد جهانشاهی

صحبتِ خوبان ، ز شیخ و شحنه نهان بِه،