گنجور

غزل شمارهٔ ۸۱۹

اندک اندک جمع مستان می‌رسند
اندک اندک می پرستان می‌رسند
دلنوازان نازنازان در ره اند
گلعذاران از گلستان می‌رسند
اندک اندک زین جهان هست و نیست
نیستان رفتند و هستان می‌رسند
جمله دامن‌های پرزر همچو کان
از برای تنگدستان می‌رسند
لاغرانِ خسته از مرعای عشق
فربهان و تندرستان می‌رسند
جان پاکان چون شعاع آفتاب
از چنان بالا به پستان می‌رسند
خرم آن باغی که بهر مریمان
میوه‌های نو زمستان می‌رسند
اصلشان لطفست و هم واگشت لطف
هم ز بستان سوی بستان می‌رسند

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۸۱۹ به خوانش علیرضا بخشی زاده روشنفکر
غزل شمارهٔ ۸۱۹ به خوانش محسن لیله‌کوهی
غزل شمارهٔ ۸۱۹ به خوانش عندلیب

آهنگ ها

این شعر را چه کسی در کدام آهنگ خوانده است؟

"اندک اندک"
با صدای شهرام ناظری (آلبوم گل صد برگ)

حاشیه ها

درود به همه ی دوستان فرهیخته و دوست داران مولانا
نام : اندک اندک
خواننده : استاد فرزانه شهرام ناظری
سراینده : شاعر شاعران جهان ( خداوندگار عشق و عرفان ) مولانای ایرانی فراجهانی
نوار : گل 100 برگ :
( پرفروشترین نوار ایران تا کنون بدون پشتیبانی هایی که خود بهتر می دانید !! )

شاد زی و شادی گستر باش
شاد زی ، مهر ورز ، فراجهانی باش
گر خدا خواهد تا درودی دیگر بدرود.

1392/08/28 12:10
غلامرضا مقبلی

مولانا با توجه به دید عمیق خود که ناشی از عرفان (تجلی خدا بر دل وقلبش) یا به زبان خودمانی دیدن خدا است اینگونه می فرماید:
کم کم کودکان به دنیا می آیند (چه آنهایی که در شکم مادر هستند وچه آنهایی که هنوز قرا هست بعدا" به دنیا بیایند)که همگی مست هستند(مستی ناشی از دیدار حق)
کم کم خدا پرستان پا به این جهان می گذارند
این نوزادان یا کودکان مایه نوازش دل ودارای فخر وناز هستند و چهره آنها مانند گل است واز گلستان می آیند.
گلستان منظور مولانا بهشتی است که حضرت آدم در آن زیست میکرد ودر محضر خدا بود(اشاره دارد به فرود انسان از بهشت به عالم خاکی)
و خیلی ها از دنیا رفتند(رفتگان) وانسا نهای تازهای به دنیا می آیند(نوزادان)
نوزادان انگار با دامنی پر از طلا وجواهر برای والدینشان می آیند(مایه خیر وبرکت برای والدینشان هستند)
این نوزادان یا کودکان مانند تشعشعات نور خورشید جانشان پاک ولطیف است
واینهااز مرتبه ای بالا وفوق تصور(محضر خدا)به پسترین نقطه (عالم خاکی)وارد می شوند
ودر پایان آیاتی از قرآن را تفسیر می کند که:
اینان از خدایند و به سوی او بر می گردند وهمینطور اینها از بهشت آمده اند و بسوی بهشت میروند
انسان اگر از طریق چشم دل خدا را دید دچار ذوق -وجد-ومستی می شود که البته با مستی شراب انگوری فرق داردو براساس همین استعاره است که عرفا می وشراب را در اشعارشان بکار برده اند.

1392/08/28 15:10
امین کیخا

شمس من ایشان فرمودند دلم و من پلمه ( لوح در انندراج) دل را بزرگ می دارم . دل که بی گره باشد و صاف ، چه بسا نیکی ای ما را رسد .

1392/08/28 15:10
امین کیخا

من از واژگان بوی می برم ! این واژه هنزاء بوی شگفتی می دهد ، عربی نیست و پارسی نه تمام ، گویا باید برنامی ( لقب ) باشد که کسی به کسی داده باشد . من بوی می برم بیا و این امین کهترک را بشنو بیا در گوش بگیریم . درود بر خردمندی شما .

1392/08/30 21:10
امین کیخا

غلامرضا جانم بنویس ما شاد از امدن شما هستیم

1392/08/30 21:10
امین کیخا

منظورش بهبود کناره نویسی هاست و من را هم چنانچه گفتم نقد می کنند و این ناراحت کننده نیست

1393/11/16 12:02
آرین نوبخت

به نظر بنده شعر راجب به ظهور ناجی عالم می باشد و ظهور مردمانی خدا جو و خدا پرست که با توجه به ایه شریفه زمین را به ارث میبرن قبل از وقوع قیامت.

1394/11/27 05:01
نازی

این شعر مربوط به آمدن شمس تبریزی به قونیه است

1394/11/27 05:01
نازی

آمدن شمس تبریز و دیدار مجدد با مولانا ست

1395/03/27 06:05
رضا

این بیت جا افتاده:
سر خمش کردم که آمد خوان غیب
نک بتان با آب دستان می‌رسند

1395/06/30 19:08
سعید جافر

گنجور جان ای کاش ترجمه انگلیسی این اشعار را هم میگذاشتید. خیلی دنبالش گشتم ولی جایی پیدا نکردم

1396/08/04 16:11
علیرضا عبدالهی

سلام بر همه.
با دیدن خیل عظیم عاشقان اباعبدالله حسین علیه السلام برای زیارت اربعین ایشان در این روزها (امروز شنبه 13 آبان 1396 و یک هفته به اربعین حسینی مانده است) یاد این شعر افتادم.
اندک اندک جمع مستان می رسند
اندک اندک می پرستان می رسند
و این بیت از حافظ که
که ای صوفی شراب آن گه شود صاف
که در شیشه برآرد (بماند) اربعینی
شاید بسیار ظریف اشاره به این نکته هم داشته باشد.

1397/10/26 22:12
هادی

سلام
چرا هیچ‌تفسیری برای دیوان شمس موجود نیست؟
اگر‌شما چیزی را میشناسید لطفا معرفی کنید

1398/10/24 07:12
رحمت

درود
در مصرع دوم این شعر نک بتان به چه معنی است؟
سر خمش کردم که آمد خوان غیب
نک بتان با آبدستان می‌رسند

1399/01/21 23:03
ناشناس

باسلام،آقای آرین نوبخت،دقیقأ زدید وسط خال، این غزل مولانا راجع به مردمان خداجو وخداپرستی است که قبل از قیامت طبق آیه ی قرآن وارثان زمین خواهند شد، آری اندک اندک جمع مستان می‌رسند/اندک اندک می پرستان می‌رسند...آب زنید راه را هین که نگار می‌رسد/مژده دهید باغ را،بوی بهار می‌رسد...چاک شدست آسمان،غلغله ایست درجهان/عنبرومشک میدمد،سنجق یار می‌رسد...آری قرار است قبل از قیامت،قیامتی دیگراتفاق بیفتد،قرار است آسمان شکاف بخورد و بهشت به زمین بیاید،وطرحی نو درانداخته شود،همانطور که حافظ هم میگوید: بیاتاگل برافشانیم و می درساغراندازیم فلک را سقف بشکافیم و طرحی نودراندازیم... قراراست،نفس بادصبا مشک فشان شود،وعالم پیر دوباره جوان شود،قرار است بقول حافظ: آدمی در عالم خاکی نمی آید به دست/عالمی دیگربباید ساخت وزنوآدمی...بقول مولانا: هرسوی بانگ ومشغله،هرسوی شمع ومشعله/ کامشب جهان حامله زاید جهان جاودان...وآن روز عید بزرگ وفرج وگشایش بزرگ وروزگار رهایی بشر است....هرکجابوی خدا می آید/خلق بین بی سروپا می آید/زانکه جانها همه تشنه است به می/تشنه را بانگ سقا می آید...(قل آرایتم آن اصبح مآؤکم غورا فمن یأتیکم بمآءمعین&انما آمره اذا اراده شیئأ آن بقول له کن فیکون) همانا امر او اگر اراده کند چیزی را،پس به آن چیز امرمیکند که بشو،واو خواهد شد(یعنی اگر خداوند اراده کرده که عالم وآدمی از نو بیافریند وطرحی نو درانداخته شود،حتمأ این اتفاق مبارک خواهد افتاد) شیرخوارکرم اند ونگران/تاکه مادرزکجامی آید/درفراقند ونمه منتظرند/کزکجاوصل ولقا می آید...مولانا پیغمبرعشق است ویخنش سخن عشق است مولانا کعبه ی دلهاست

لاغران خسته از مرعای عشق
فربهان و تندرستان می‌رسند
برداشت معنایی از این بیت: لاغران خسته کنایه از سالکان طریق حق تعالی که بعد از مدت ها خودسازی و تهذیب دل و تزکیه نفس نمودن در مرعا(چراگاه)ی عشق از جانی فربه و بدنی تندرست و سالم برخوردار شده اند، از راه می رسند.

سرّ خَمُش کردم که آمد خوان غیب
نک بتان با آبدستان می‌رسند
براشت معنایی از این بیت: رازداری نمودم (رازم را پنهان کردم) و لذا سفره غذای غیبی از راه رسید و حال می بینم که خادمان زیباروی با آفتابه هایی از آب و گلاب و شراب برای حاضر شدن بر سر این سفره دارند می آیند. و عالِیَهُمْ ثِیابُ سُندُسٍ خُضْرٌ وَ إِسْتَبْرَقٌ وَ حُلُّوا أَساوِرَ مِنْ فِضَّةٍ وَ سَقاهُمْ رَبُّهُمْ شَراباً طَهُوراً21/سوره انسان. ؛ بر بالای بهشتیان، لباسی لطیف از دیبای سبز و حریر ستبر است و بر دستهاشان دستبند نقره خام، و پروردگارشان شرابی پاک (و گوارا از کوثر عنایت)به آنان می نوشاند.
والحمد لله رب العالمین علی کل حال...

1400/08/20 23:11
فرید حجتی

سلام

شاید سر به معنی سرود خوانی  اول خوانی سرخوانی باشد مانند ... هنگام سر خوانی است این

1399/09/25 00:11

عالی

1400/01/04 15:04
امیدوار

یه بیت نداره

1400/10/24 00:12
هادی رنجبران

3. جهانِ هست و نیست: مولانا، جهان را پیوسته در تبدّل و زادن و مردن و نو شدن می¬بیند. تمثیل زیر، یکی از وجوه بسیار مهمّ اندیشة دیالکتیکی مولاناست که جنبش و حرکت را ذاتیِ کاینات می¬داند. هر لحظه این جهان نو می‌‌شود و ما می‌‌پنداریم که بی‌‌تغییر است و از نو شدن آن غافل هستیم: «هر نَفَس نو می‌شود دنیا و ما / بی‌خبر از نو شدن اندر بقا» (مثنوی، 1/1144) عُمر همچون جویباری است که نو به نو در حال گذار است، ولی در کالبد آدمیان و موجودات مستمر و دایمی به نظر می‌‌آید: «عمر همچون جوی نو نو می‌رسد / مستمری می‌نماید در جَسَد» (مثنوی، 1/1145). در فیه مافیه هم گفته است: «آدمی را حقّ تعالی هر لحظه از نو می‌آفریند و در باطنِ او چیزی تازه‌تازه می‌فرستد که اوّل به دوّم نمی‌ماند، و دوّم به سوّم، الاّ او از خویشتن غافل است و خود را نمی‌شناسد.» آیة 15 سورة50: «آیا ما از آفرینش نخستین عاجز ماندیم ولی آنها باز در آفرینش جدید تردید دارند.» و در آیة 88 سورة 27: «و کوهها را می¬بینی می¬پنداری که آنها جا ماندند و حرکتی ندارند. حال آنکه با سرعت ابر در حرکت هستند.» عالَم از نظر مولانا چیزی است نامتناهی که همواره روی در گسترش دارد و «هستی» و «نیستی» دو مفهوم متّضادند که از تعارض آنها همة تغییرات در کائنات ظاهر می¬شود. نیستی (= عدم) در نظر او «عدم محض» نیست، بلکه رفتن صورتی است (= عدم) و آمدن صورتی دیگر (= وجود) و باز آن وجود، یعنی صورت ظاهر شده، دوباره معدوم می¬شود و جای خود را به¬صورتی دیگر می¬دهد و این «تبدّل صورت¬ها»ست که دیالکتیک هستی را در خود نمایان می¬کند. و به تعبیر او، اندک اندک در این جهان، «نیستان» می¬روند و «هستان» می¬رسند.

1402/06/26 15:08
جاوید وطنخواه

درود بر شما

هر چه گشتم (پیر من و مراد من.....) را نیافتم

1402/11/10 20:02
کاوه سخنور

درود وقت بخیر، بیت

سر خمش کردم که آمد خالق ، ای

نک بتان با آب دستان می رسند

که داخل تصنیف استاد ناظری خوانده می شود از کیست؟