غزل شمارهٔ ۵۵۳
اطلاعات
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
خوانش ها
غزل شمارهٔ ۵۵۳ به خوانش علیرضا بخشی زاده روشنفکر
غزل شمارهٔ ۵۵۳ به خوانش دیاکو ۸۷
غزل شمارهٔ ۵۵۳ به خوانش زهرا بهمنی
غزل شمارهٔ ۵۵۳ به خوانش محسن لیلهکوهی
غزل شمارهٔ ۵۵۳ به خوانش عندلیب
غزل شمارهٔ ۵۵۳ به خوانش فرشید ربانی
غزل شمارهٔ ۵۵۳ به خوانش کیوان عاروان
غزل شمارهٔ ۵۵۳ به خوانش حسین رستگار
غزل شمارهٔ ۵۵۳ به خوانش نازنین بازیان
غزل شمارهٔ ۵۵۳ به خوانش فاطمه زندی
آهنگ ها
این شعر را چه کسی در کدام آهنگ خوانده است؟
حاشیه ها
درود یاران ادب گستر
این غزل شگفت و عرفانی مولانا را با صدای این دو
استاد بزرگ آوای ایرانی بهتر درک کنید :
خواننده : استاد فرزانه شهزام ناظری
نوار : کیش مهر
خواننده : استاد یگانه محمد رضا شجریان
نوار : بی تو به سر نمی شود .
شاد و خوش و پیروز باشید
شاد زی و شادی گستر باش
شاد زی ، مهر ورز ، فراجهانی باش
گر خدا خواهد تا درودی دیگر بدرود.
واقعاً این طور است که صفا از مولانا میگوید. این غزل بسیار زیبا را این دو استاد بزرگ آنگونه که شایستهی غزل است ادا نمودهاند. اما آواز استاد ناظری یک لطافت و دنیای دیگری دارد که یقیناً هر که آن را میشنود در غزل غوطه میخورد ...
البته بزرگوارانه فرمودید ولی استاد ناظری تصنیف خوانده اند و نه آواز فرق است بین این دو نوع موسیقی ولی استاد فقید شجریان آواز با تبحر خاص خودشان خواننده اند
احتمالا به جای "ملکت" باید "مکنت" قرار گیرد . لطفا بررسی کنید .
در بیت 13 به جای کلمه ی (سند) باید کلمه ی (صنم) را قرار داد.
با سلام
درجواب مصطفی عرض می کنم:
با توجه به کلمه بد در آخر مصراع، سند صحیح است زیرا صنم قافیه درونی بیت را به هم می زند.
به نظرم در بیت سوم جای "جوش" و "نوش" را باید بایکدیگر عوض کرد!
جناب آقای عبدالرضای عزیز :
مُلکَت به معنای پادشاهی ، سلطنت، کشور، مملکت است و صحیح می باشد
سند به عربی به معنی حجت هم هست
من با این شعر زندگی میکنم ...
در بیت آخر احتمالأ باید(هر چه بگویم این سند) باشد
بیت هفت خدعه درسته یا خود تو .؟؟؟!! ممنون اگر پاسخ بدین
اگراین اشعارم نبود چی برای گفتن داشتیم
در بیت پنچم بجای "مال" اگر (منال) که هم معنی است و از جانبی هم قافیه را در همین بیت قوت بیشتر میدهد بکار برده برده شود شیوایی بهتر و صلابت بیشتر پیدا میکند.شاید در اصل چنین باشد .ولله اعلم
در بیت پنچم بجای "مال" اگر (منال) که هم معنی است و از جانبی هم قافیه را در همین بیت قوت بیشتر میدهد بکار برده برده شود شیوایی بهتر و صلابت بیشتر پیدا میکند.شاید در اصل چنین باشد .ولله اعلم
عاشق این شعر حضرت مولانا هستم هر وقت از هیاهوی زندگی وروزمرگی ها خسته میشوم با خودم زمزمه میکنم بی همگان به سر شود.........شنیدن این شعر با صدای آقای جمال الدین منبری هم خالی از لطف نیست
قافیه اصلی ابیات چیست؟ "بیتو به سرنمیشود"که معنایش درنصف ابیات یکی است پس ردیف است
جناب متین
این چامه نه به درستی قافیه دارد نه ردیف
بیت اول رعایت ردیف هم نشده
گویا ، مولانا زیاد در بند رعایت ردیف و قافیه نبوده ، که خود می گوید :
قافیه اندیشم و دلدار من
گویدم مندیش جز دیدار من
خوش نشین ای قافیه اندیش من
قافیه دولت تویی در پیش من
حرف چه بود تا تو اندیشی از آن
حرف چه بود خار دیوار رزان
حرف و صوت و گفت را بر هم زنم
تا که بی این هر سه با تو دم زنم
شاد باشی ، پایدار
بیت دوم باید چنین نوشته شود :
دیدهٔ عقل مست تو چرخهٔ چرخ پست تو
پیوند به وبگاه بیرونی
خوشنویسی «بی تو به سر نمی شود»
این شعر زیبا و عرفانی با صدای عرفانی و آسمانی حسام الدین سراج و آهنگ سازی محسن نفر در آلبوم یاد یار هم به زیبایی تمام اجرا شده است. حتما با گوش دل بشنوید و لذت ببرید.
داریوش اقبالی هم این غزل را قبل از انقلاب خوانده است.
داریوش اقبالی این غزل را قبل از انقلاب خوانده بود. زمانی که مرحوم صابری در کاریکاتوری در گل آقا از کناره گیری مرحوم دکتر حبیبی از پست معاونت اول هاشمی رفسنجانی اظهار ناراحتی کرده بود، چرا که در همه شماره ها عکس ایشان یا روی جلد بود یا پشت جلد و یا در داخل مجله مطلبی در مورد ایشان آورده می شد (با توجه به ممنوعیت درج کاریکاتور رییس جمهور به دلیل معمم بودن ایشان و نوستالژیک بودن چهره مرحوم حبیبی) بیت اول این غزل را در زیر کاریکاتور ایشان آورده بود. یادم می آید که بعدها یکی از مخاطبین گل آقا اعتراض کرده بود که چرا اشعار خوانندگان زمان طاغوت را در گل آقا نشر می کنند!
سمانه خانم :
جالبه که ردیف و قافیه رعایت نشده چون درشعرهای کلاسیک قافیه جز لاینفک شعر بوده و برای من باعث تعجب بود و فکر نمیکنم در شعرهای مولوی زیاد به این موضوع بر بخوریم
این غزل فوق العاده است وزن و قافیه وردیف داره من تعجب میکنم که بعضی از دوستان نوشتندوزن وقافیه نداره
علی آقا جان
بفرمائید در بیت اول و دوم
ردیف کدام است و قافیه کدام؟
موفق باشی
با اجازه از دوستان، بنده عذر میخوام که بین بحث عزیزان وارد میشم، مطلبی هست که شاید ذکرش مفید واقع بشه.
ببینید شما اگه با استفاده از تعاریف قافیه و ردیف بخواید در مورد این غزل دنبال قافیه بگردید، موفق نمی شید قافیه ای پیدا کنید. در واقع اگه مثل یک ماشین رفتار کنیم و از کدهای تعریف شده برای قافیه استفاده کنیم، این غزل فاقد قافیه هست.
اما در دیوان شمس به غزلیاتی بر می خوریم که دارای ردیف هایی بیش از یک کلمه هستن، در واقع ردیف هایی که به شکل یک جمله در هر بیت تکرار میشن. ردیف هایی مثل «بی تو به سر نمی شود»، «مستان سلامت می کنند»، «چیزی بده درویش را» و «آهسته که سرمستم».
در این غزلیات معمولاً وضعیت قافیه مثل همین غزل هست و قافیه مشخصی طبق تعریف نداره. اما مواردی هست که این غزلیات رو از عیب قافیه مبرا می کنه. به این موارد اشاره می کنم:
اول اینکه وزن این غزلیات یا اوزان دوری هستن (مثل همین غزل) یا اوزان متحدالارکان (مثل مستان سلامت می کنند).
دوم اینکه تقریباً در تمامی ابیات قافیه درونی رعایت شده.
سوم اینکه معمولاً در این غزل ها هر بیت به چهار بخش تقسیم میشه که یکی از این چهار قسمت همون ردیف تکرار شونده هست.
مجموعه این عوامل باعث ایجاد حس موسیقایی بسیار غنی در غزل میشن و هیچ کمبودی در این زمینه احساس نمیشه. از طرفی به نظر میرسه مهمترین رسالت قافیه هم همین ایجاد موسیقی (طبق نظر دکتر شفیعی، یکی از انواع موسیقی تحت عنوان موسیقی کناری شعر) باشه. عواملی که ذکر کردم فقدان قافیه به شکل سنتی خودش رو پوشش میده و باعث میشه خللی به شعر وارد نشه.
البته مولوی غزلی مثل «معشوقه به سامان شد تا باد چنین بادا...» رو هم داره که هم ردیف طولانی «تا باد چنین بادا» رو داره و هم قافیه به شکل سنتی در اونجا رعایت شده. ولی حقیقتاً فکر نمی کنم بین این غزل و همین غزل «بی تو به سر نمی شود» تفاوتی از نظر حس موسیقایی وجود داشته باشه و از یک سطح غنای موسیقایی برخوردار هستن.
بد نیست به این نکته هم اشاره کنیم که این ردیف های طولانی عمدتاً فاقد معنای مشخصی در رابطه با سایر اجزای بیت هستن. یعنی ممکنه شما در بعضی از ابیات نتونید ارتباط مشخصی بین ردیف و کل بیت برقرار کنید. این هم به این خاطر هست که این ردیف ها بیشتر وظیفه شون ایجاد موسیقی هست و به عنوان یک ترجیع عمل می کنن. این غزل ها هم عمدتاً مربوط به مجالس سماع مولوی هستن.
برای اطلاعات بیشتر در این مورد حتما یه نگاهی به کتاب عالی «موسیقی شعر» دکتر شفیعی بندازید. ایشون علاوه بر اشاره های مفید در متن کتاب، یه فصل جداگانه در مورد موسیقی شعر مولوی دارن که بسیار راهگشا هست.
عذر میخوام که طولانی شد.
با احترام.
درود بر شما
متاسفانه برخی از دوستان در تشخیص قالب شعرهای حضرت مولانا به بیراهه می روند و در سایت گنجور نیز این اشتباه در تشخیص قالب ها دیده می شود .
بطور مثال شعر " مستان سلامت می کنند " در قالب ترجیع بند سروده شده و اصولا غزل محسوب نمی شود .
چنانچه بشکل زیر نگارش شود بهتر می توانیم به قالب این شعر پی ببریم :
رندان سلامت میکنند
جان را غلامت میکنند
مستی ز جامت میکنند
مستان سلامت میکنند
در عشق گشتم فاشتر
وز همگنان قلاشتر
وز دلبران خوش باشتر
مستان سلامت میکنند
غوغای روحانی نگر
سیلاب طوفانی نگر
خورشید ربانی نگر
مستان سلامت میکنند
افسون مرا گوید کسی
توبه ز من جوید کسی
بی پا چو من پوید کسی
مستان سلامت میکنند
ای آرزوی آرزو
آن پرده را بردار زو
من کس نمیدانم جز او
مستان سلامت میکنند
ای ابر خوشباران بیا
وی مستی یاران بیا
وی شاهِ طراران بیا
مستان سلامت میکنند
حیران کن و بیرنج کن
ویران کن و پرگنج کن
نقد ابد را سنج کن
مستان سلامت میکنند
شهری ز تو زیر و زبر
هم بیخبر هم باخبر
وی از تو دل صاحبنظر
مستان سلامت میکنند
آن میر مهرو را بگو
وان چشم جادو را بگو
وان شاه خوشخو را بگو
مستان سلامت میکنند
آن میر غوغا را بگو
وان شور و سودا را بگو
وان سرو خضرا را بگو
مستان سلامت میکنند
آن جا که یک باخویش نیست
یک مست آنجا بیش نیست
آن جا طریق و کیش نیست
مستان سلامت میکنند
آن جان بیچون را بگو
وان دام مجنون را بگو
وان دُرّ مکنون را بگو
مستان سلامت میکنند
آن دام آدم را بگو
وان جان عالم را بگو
وان یار و همدم را بگو
مستان سلامت میکنند
آن بحر مینا را بگو
وان چشم بینا را بگو
وان طور سینا را بگو
مستان سلامت میکنند
آن توبهسوزم را بگو
وان خرقهدوزم را بگو
وان نورِ روزم را بگو
مستان سلامت میکنند
آن عید قربان را بگو
وان شمع قرآن را بگو
وان فخر رضوان را بگو
مستان سلامت میکنند
ای شه حسامالدین ما
ای فخر جمله اولیا
ای از تو جانها آشنا
مستان سلامت میکنند
سپاسگزارم
با عرض سلام و ادب و احترام حضور سروران و نازنیان ادب دوست.
هنگام خواندن یادداشتها، متوجه شدم که برخی از دوستان، با جد و جهد فراوان به دنبال قافیه میگردند، آن هم در شعر مولانا. حیفم آمد که پاسخ خود مولانا را در اینجا ننگارم. قضاوت، با سروارن گرانقدرم:
رستم از این نفس و هوا زنده بلا مرده بلا
زنده و مرده وطنم نیست به جز فضل خدا
رستم از این بیت و غزل ای شه و سلطان ازل مفتعلن مفتعلن مفتعلن کشت مرا
قافیه و مغلطه را گو همه سیلاب ببر
پوست بود پوست بود درخور مغز شعرا
ای خمشی مغز منی پردهی آن نغز منی
کمتر فضل خمشی کش نبود خوف و رجا
بر ده ویران نبود عشر زمین کوچ و قلان
مست و خرابم مطلب در سخنم نقدر و خطا
با عرض سلام و ادب و احترام حضور سروران و نازنیان ادب دوست.
هنگام خواندن یادداشتها، متوجه شدم که برخی از دوستان، با جد و جهد فراوان به دنبال قافیه میگردند، آن هم در شعر مولانا. حیفم آمد که پاسخ خود مولانا را در اینجا ننگارم. قضاوت، با سروارن گرانقدرم:
رستم از این نفس و هوا زنده بلا مرده بلا
زنده و مرده وطنم نیست به جز فضل خدا
رستم از این بیت و غزل ای شه و سلطان ازل مفتعلن مفتعلن مفتعلن کشت مرا
قافیه و مغلطه را گو همه سیلاب ببر
پوست بود پوست بود درخور مغز شعرا
ای خمشی مغز منی پردهی آن نغز منی
کمتر فضل خمشی کش نبود خوف و رجا
بر ده ویران نبود عشر زمین کوچ و قلان
مست و خرابم مطلب در سخنم نقد و خطا
بسیار زیبا شیرین عزیز!
هر بخش از مجموعه حاضر (گنجور) گلگشتی است، همانگونه که هر گوشه ای از هستی..
و از گردش ها و گشتن ها، هر کسی را منظور و بهره ای است، متناسب حال خویش..
اما شاید کنجکاوی در جستجوی زیبایی هایی چون قافیه و ردیف و .. خود دریچه ای باشد برای راه یافتن و درک عمیق ترین شگفتی ها و زیبایی های بی پایان هستی...
سلام. حسام الدین سراج هم علاوه بر شهرام ناظری این ابیات رو با آواز خونده است. قشنگ هم خونده.
با سلام خدمت بزرگواران عزیز!
مشابه این سوال در مورد قافیه و ردیف این غزل رو من از یکی از اساتید بزرگوار ادب پارسی پرسیدم.
ایشون به نکته ای اشاره کردند که در تکمیل فرمایشات سایر بزرگواران و به عنوان نگاهی جدید عرض میکنم.
ایشان گفتند بر اساس بیت اول، این شعر قافیه و ردیف دارد. کلمات "سر" و "دگر" کلمات قافیه هستند و "نمیشود" ردیف است. در ابیات دیگر این غزل از قافیه تکراری استفاده شده است. یعنی اگر نیم مصراع "بی تو به سر نمیشود" در انتهای مصراعهای اول و دوم بیت اول هم اومده بود میشد گفت که شعر تنها ردیف دارد و قافیه ندارد. اما اینجا متفاوت بودن انتهای دو مصراع بیت اول (که به نظر نمیاد از سهو باشه) نشون میده که شعر قافیه و ردیف دارد، اما به اصطلاح ادبیات کلاسیک، نقص در قافیه تکراری دارد. البته جایگاه مولانا در شعر و ادب فارسی به گونهای است که شعر و ادب وامدار ایشان است و نه بالعکس و به کار بردن کلمه "نقص" در شعر ایشان فقط یک اصطلاح است و لاغیر.
مطالبی که در مورد موسیقی درونی و قافیه های درونی گفته شد هم بسیار زیبا و قابل تامل بودند.
استادی دیگر هم با توجه به این شعر و بعضی اشعار دیگر مولانا میفرمود هفت قرن قبل از اونکه نیما به خلاصی از قالبهای بعضا دست و پاگیر شعر کلاسیک اقدام کنه، این مولانا بود که با بعضی از اشعار خودش، کلام را در جایگاهی برتر از قالبها قرار داد.
با اعتذار از طولانی بودن این نوشته.
این که غزل طبق اصول شعر کلاسیک در قافیه و ردیف اشکال دارد، محرز است ولی این را نمیتوان نقص قافیه به شمار آورد؛ چون مساله این نیست که یک دو قافیه تکرار شده باشد، با حساب این استاد کل غزل از مصراع سوم به بعد دچار نقص قافیه است که قابل قبول نیست و شاعر میتوانست به راحتی قافیههای فراوان با سر و دگر پیدا بکند. نکته اصلی اینجاست که مطمئنا مولانا از اشکال در ردیف و قافیه شعر باخبر بوده ولی برایش اهمیتی نداشته است. او در واقع با این نوع بیاهمیتیها خواسته مقام ردیف و قافیه را در مقابل منویات درونی خودش ناچیز جلوه بدهد. چنانچه دوستان دیگر هم به نوعی به این نکته اشاره کردند.
این شعر زیبا و عرفانی را داریوش هنرمند محبوب و فرهیخته نیز به زیبایی سروده است
سلام.
داشتم فکر میکردم که "داغ" در مصراع دوم بیت اول چه جایگاه و تناسبی داشته. آیا معنی ای داره که جور در بیاد. آیا مثلا کلمه اصلی همون "جای" نبوده که بشه: "جای تو دارد این دلم جای دگر نمی شود"...و اینطور معنی بده که دل من جای توست و چیز دیگری در آن جای نمیگیرد و جا نمی شود.
دوستان کسی راهنمایی دارند؟
عرفان جان
ظاهرا داغ کسی با چیزی رو داشتن کنایه از تعلق باید باشه. داغ تو دارد این دلم جای دگر نمی شود به این مفهوم که دلم فقط و فقط متعلق به توئه و هیچ جای دیگه ای نخواهد رفت.
تا جایی که من میدونم ارباب ها داغی یا نشانی بر غلام ها میذاشتن که معلوم شه این غلام متعلق به چه کسیه. حتی هنوز هم در روستاها روی حیوانات خانگی مثل گاو یا اسب هاشون داغ یا نشانی میذارن. دوستان اگه نظرات دیگه ای دارن خوبه که با ما در میون بذارن.
با احترام.
داغ:اثر و نشان(چزاندن و چزیدن)
که تنها مرگ است که آن را پاک میسازد.(تا ابد آن توام)
تا هستم دل من نشان و اثر تو را دارد و گزیر و گریز دگر نیست.
عشق داغی است که تا مرگ نیاید نرود
هر که بر چهره از این داغ نشانی دارد
روایت دوم: تا این داغ هست تو تویی و من منم(متفاوت و جداییم)
این داغ که نباشد من و تو یکی میشویم
خود تو مرا داغ کردی پس خود نیز آن را از بین ببر
این شعر قافیه ندارد فقط ردیف دارد
آیا در بیت خمر من و خمار من، تلفظ صحیح خمار به صورت خُمار و یا خَمّار است؟ و سؤال دیگر اینکه، به سر نمی شود صحیح است یا بسر نمی شود؟ ممنونم
اشکان جان
خُمار است
به سر و بسر هر دو درست است، به مانای بر وفق مراد نمی چرخد
زنده باشی
سلام
میخواستم معنی این دو بیت رو بدونم،ود ر چه مواقعی استفاده میشه.
ادب گل اگر خار ره من نشود،در دل عنچه گل رنگ ز بو نگذارم
بی همگــــان بســـــر شـــــود
بی تـو بســـــر نمـــی شــــود
داغ تـــــو دارد ایــــن دلـــــم
جــــای دگـــــــر نمــــی شـــود
Mon coeur par toi affligé,
Nulle part, ira se nicher
Je renonce au monde entier.
Comment me passer de toi ?
دیـــده عقــــل مســـت تــــو
چـرخــــه چـــرخ پســـت تــــو
گــــوش طـــرب بــــه دســت تــــو
بــی تـــو بســـر نمی شود
Ma raison de toi en ivresse,
Le ciel n'est qu'une petitesse
De toi émane l’allégresse.
Comment me passer de toi ?
جـــان ز تــــو جــوش مـــی کند
دل ز تـــو نـوش می کند
عقـــل خـــــروش مــــی کنــد
بـــی تــــــو بســـر نمـی شــود
L' âme est animée par toi
De toi, mon cœur bât en joie
Est ma raison en émoi.
Comment me passer de toi ?
خمـــــر مـــن و خمـــــار مـــن
بــــاغ مـــن و بهـــار مــــن
خـــواب مـــن و خمــــار مــــن
بــی تـو بســر نمی شود
Toi tavernier et le vin,
Mon printemps et mon jardin
Sommeil, insomnie sans fin.
Comment me passer de toi ?
جـــاه و جلال مــن تـــویی
ملکت و مــــال مـــن تـویی
آب زلال مــــن تــــویی
بــــی تــــو بســــر نمی شـود
Tu es mes biens, ma richesse,
Ma grandeur et ma jeunesse
Mon eau limpide en finesse.
Comment me passer de toi ?
گـــــاه ســــوی وفــــا روی
گــــاه ســوی جفــــا روی
آن منــی کـــجا روی
بـــی تــــو بســـــر نمی شـــود
Parfois en fidélité,
Et d'autres, en hostilité
Tu es à moi en vérité.
Comment me passer de toi ?
دل بنهنـــد بــــر کنـــی
تـــوبـــــه کــننـــــد بشــکنــی
ایــن همــه خــود تـــو میکنی
بــی تو بســر نمی شــود
Les amoureux, tu méprises
Les repentirs, tu les brises
Tu es la totale maîtrise.
Comment me passer de toi ?
بی تـــو اگـــر بســـر شدی
زیــر جهــان زبر شدی
باغ ارم سقــر شــدی
بــی تــو بســر نمــی شـود
Sans toi, cet univers fou
Devient sens dessus- dessous
Et l'enfer envahie tout.
Comment me passer de toi ?
گــــر تـــو ســری قــدم شـوم
ور تــو کفی علم شوم
ور بــــروی عــــدم شــــوم
بی تـو بسـر نمی شود
La tête tu es , moi le pied
La paume tu es, moi l'épée
Si tu pars je disparais.
Comment me passer de toi ?
خــواب مــــرا ببستــــه ای
نقـــش مــرا بشسته ای
وز همـــه ام گسسته ای
بــی تــــو بسر نمی شود
Du sommeil, tu m'as privé,
Et mon image effacée
Des autres, tu m’as éloigné
Comment me passer de toi ?
گـــر تـــو نباشی یار من
گشت خراب کــار مــن
مــونس و غمگـــسار مـــن
بی تو بسر نمی شود
Si tu n'es pas mon ami,
A néant je suis réduit
Demeure en ma compagnie.
Comment me passer de toi ?
بی تو نه زندگی خوشم
بی تو نه مردگی خوشم
ســر ز غـم تو چون کشم
بی تو بسر نمی شود
Sans toi, Je n’ai point plaisir,
Ni à mourir ni à vivre
Sans toi, pourrai-je me tenir ?
Comment me passer de toi ?
هر چه بگویم ای صنم
نیست جـدا ز نیــک و بـد
هم تو بگو ز لطف خود
بی تو بسر نمی شود
Ce que je dis, Bien-aimé,
N'est exempt de vérité
Parle-moi de ta bonté.
Comment me passer de toi ?
دوستان عزیز بدون هیچ گونه ادعایی، در مورد بی نقص بودن ترجمه این غزل زیبا،( از فارسی به فرانسه) ان را تقدیم عشاق مولانا میکنم و پذذیرای هر گونه نظر، انتقاد و اصلااحی هسستم
چقدر به زندگی خانوادگی و روابط زن و شوهر صفا وارامش می بخشد اگر این مفاهیم جریان داشته باشد واین می تواند همان مودت ورحمت قرانی باشد که در ایه 21 سوره روم فرموده است
درود چرا هیچکس راجع ب اصل شعر چیزی نمیگه ب چه کسی اشاره کرده بی تو بسر نمیشود دقت کنید ب ولی دوران انسان کامل ک قطب عالم امکان هست اشاره داره پس ب هر دوری ولیی قائم است آزمایش تا قیامت دائم است ی دقیقه فکر کردن بهتر از هزار سال عبادته بگردید ولی رو پیدا کنید ولی ک مولانا و عطار و حافظ و اهل تصوف میگن نه توهم و خیال یا هو
با سلام خدمت عزیزان شعر دوست
دوستان سر قافیه بحث بسیار نمودید
خالی از لطف نیست ذکر این نکته:
گاها در اشعار مولوی به شعری برمیخورید مانند همین اشعار با مضمون قافیه
شاید مولانا در این اشعار قافیه را مراد قرار داده باشد ولی به احتمال قوی قافیه در این اشعار کنایه است.
به قول خود مولانا.
هر کس از ظن خود شد یار من از درون من نجست اسرار من.
در ضمن به نظر این جانب اگر بی تو بسر نمیشود ردیف بود در مصرع بیت اول باید تکرار میشد همانطور که دوستان اطلاع دارند
در غزل ردیف و قافیه مقلد بیت اول هستند.
از آن جا که تنها کلمه نمی شود در مصرع دوم بیت اول تکراری است شاید بتوان نمی شود را ردیف گرفت
البته این تنها یک حدس است .
ولی در اشعار این چنینی درگیر متن شدن و از محتوا دور شدن
اشتباه است.
و باید محتوا و منظور را استخراج نمود
ما حلقه بگوش حلقه نون شده ایم
وز حلقه اعتدال بیرون شده ایم
عمریست بجای اینکه لیلی طلبیم
بیهوده اسیر جیم مجنون شده ایم
مولانا با ذات خود در گقتگو است
آن منی کجا روی بی تو به سر نمیشود،ای فدای صدای شجریان و درد مولانا،ممنونم از خدا که این همه عشق و یه جا به ما هدیه داده،تو این چرخه درداور زمین چی میتونه مارو مست کنه جز این مدل عشق،
دوستانی که اشاره به ترانه داریوش نموده اند مستحضر باشند که فقط مطلع این شعر ( بیت اول) از حضرت مولاناست و بقیه را شهیار قنبری برای ترانه و با حال و هوای روز سروده بود.
با سلام
در بیت آخر "سند" اشتباه می باشد و "صنم" درست است
هر چه بگویم ای "صنم" نیست جدا ز نیک و بد
با سپاس
من تاب خواندن این غزل رو ندارم .. اشک و دگرگونی چنانم می برد که آبرویم پیش جمع میره.. نمی دونم چه در روان شاعر میگذشته و از کجا میگفته و چه حقیقتی بر او تصویر شده که اینطور حضور اونی که توصیفی براش ندارم میاد و جان آدمو پر می کنه .. مصداق جامه دران همایون است .. کاش تن نبود و قصه ی پر تشویش زندگی با پایان خوش این حقیقت که در شعر مولانا تابیده به بیداری می انجامید ..
استاد شجریان این شعر رو در اجرای خصوصی آذرخش بینهایت زیبا اجرا کردند
صحبت های دکتر دینانی درباره این غزل در برنامه معرفت:
بی همگان به سر شود بی تو به سر نمی شود با صدای آسمانی " داریوش اقبالی "
با عرض ادب وسلام
خاک را انکار از کجا
نطفه را خصمی از کجا
انسان از نظر مادی, خوب, بررسی شده
تمام عناصر در عالم در بدن انسان هست
تمام قانون فیزیک وشیمی در انسان هست
ودر حیوان هم هست ولی کسانی که
منکر خداوند, هستند این ترکیب خاک
نطفه را کی شعور وعقل داده. ویا از
روح خود, در انسان دمیدیم. ولی
انسان چون با جهان مادی همانیده
شده. مادی فکر می کنه وهوشیاری
جسمی داره دائم فکر می کنه. واز
اصل خودش, که خداونده دور افتاده
اقلیتی, فهمیدن. که انسان ماده نبست
البته بعد, مادی انسان نیاز مادی داره
در حد, توازن. برایش سعی وتلاش
هم می کنه ولی ذهن وفیزیک انسان
فنا پذیر است. آن چیری در, انسان
فنا, ناپذیر, است. اصل انسان
وروح خداوندی, در انسان است
مولانا هم اخص بود. خدا چیست
را نمی توان. توضیح داد. مگر خود
خداوند بخواهد. ولی تمام عمر ما
باید, روی خودمان کار کنیم وخودمان
را اصلاح. کنیم واین پروسه. دل
ما را بزرگتر وبزرگتر می کنه بحت
زیاده. هدف مولوی تفسیر ادبی ابیات
نیست. انهم جای, خود محفوظ هدف
عمل کردن به استنتاج از, غزلها است
انسان باید پاک مطلق باشه واختیار
داره فقط, دنبال امیال دنیا باشه
که باخته. ویا در هر کاری اول خداوند
را در نظر بگیره. چون بدون خداوند
انسان هیجی, نیست با خداوند
امتداد خداونده وقطره ای از آن
دریاست بر می کرده به دریا
اگر این غزل، سوز و گداز یک عاشق به معشوق است، پس این غزل را باید با آوای عاشقانه و با سوز و گداز خواند ولی ما که در فایلهای صوتی چنین چیزی ندیدیم(نشنیدیم).
بی همگان بسر شود بی تو بسر نمیشود به به روح خدا حضرت مولانا
این غزل را بسیاری از هنرمندان عزیز اجرا کرده اند که هریک هم فوق العاده دلنشین است وعالی اما زمین تاآسمان
فرق است فاصله بین همه عزیزان تا اجرای استاد شجریان واژه به واژه اش
کلمه به کلمه بیت به بیتش را گویی شمس ومولانا باهم میخوانند پنداری که خود مولانا شعر برایت تفسیر میکند تورا اززمین تا افلا میبرد تا خدا چققققد دلنشین ورویایی روح همه شان شاد 💐💐💐💕💕
اجرای آذرخش محمدرضا شجریان - لیل فرانسه
شرح غزل شمارهٔ ۵۵۳ دیوان شمس (بی همگان به سر شود، بیتو به سر نمیشود)
مفتعلن مفاعلن مفتعلن مفاعلن (رجز مثمن مطوی مخبون)
محمدامین مروتی
این غزل مشخصاً سوز و گداز مولانا در فراق شمس است و این سوز چنان خوب بیان شده که زبان حال بسیاری از ایرانیان در فراق دوست و محبوب شده است.
بی همگان به سر شود، بیتو به سر نمیشود
داغ تو دارد این دلم جای دگر نمیشود
بدون تو نمی توانم زندگی کنم که دلم داغدار توست.
دیده ی عقل مست، تو چرخه ی چرخ پست تو
گوش طرب به دست، تو بیتو به سر نمیشود
عقلم مدهوش توست و چرخش روزگار به دست توست. شادمانی من هم گوش به فرمان تو دارد.
جان ز تو جوش میکند، دل ز تو نوش میکند
عقل خروش میکند، بیتو به سر نمیشود
جوش و خروش جان و دل و عقلم از توست و از تو تغذیه می کنند.
خمر من و خمار من، باغ من و بهار من
خواب من و قرار من، بیتو به سر نمیشود
مستی و خماری سبزی و خواب و قرارم همه ز توست.
جاه و جلال من توی، مِلکت و مال من توی
آب زلال من توی، بیتو به سر نمیشود
شکوه و سربلندی و ثروت من ز توست. تو آن آب زلالی هستی که مرا سیراب می کنی.
گاه سوی وفا روی، گاه سوی جفا روی
آن منی، کجا روی؟ بیتو به سر نمیشود
وفا و جفا را با هم جمع کرده ای. از کنار من مرو.
دل بنهند، برکنی، توبه کنند، بشکنی
این همه خود تو میکنی، بیتو به سر نمیشود
دلی را که به تو بسته می شود، رها می کنی و توبه دوستدارانت را می شکنی.
بی تو اگر به سر شدی، زیر جهان زبر شدی
باغ ارم سقر شدی، بیتو به سر نمیشود
اگر بودن بدون تو میسر بود، جهان زیر و رو می شد و بهشت به جهنم تبدیل می شد. یعنی بی تو به سر بردن برایم ممکن نیست.
گر تو سری قدم شوم، ور تو کفی علم شوم
ور بروی عدم شوم، بیتو به سر نمیشود
سرم فدای قدمت. می خواهم پرچمی در دستانت باشم و اگر بروی دلم می خواهد بمیرم.
خواب مرا ببستهای، نقش مرا بشُستهای
وز همهام گسستهای، بیتو به سر نمیشود
بی تو خواب ندارم. نقشم و جسمم را به آب فنا داده ای. مرا از همه بریده ای.
گر تو نباشی یار من، گشت خراب کار من
مونس و غمگسار من، بیتو به سر نمیشود
تو غمم را می خوری. بی تو کارم و حالم خراب است.
بی تو نه زندگی خوشم، بیتو نه مردگی خوشم
سر ز غم تو چون کشم؟ بیتو به سر نمیشود
بدون تو مرگ و زندگی برایم خوش نیستند. پس نمی توانم غم فراقت را نخورم.
هر چه بگویم ای سند! نیست جدا ز نیک و بد
هم تو بگو به لطف خود، بیتو به سر نمیشود
هر چه در وصف تو بگویم، ناقص است و کمی و کاستی دارد. پس تو از زبان بگو که زندگی بی تو بر من نمی گذرد.
25 آبان 1403
بی همگان به سر کنم بی تو به سر نمی کنم
کان همه در دلم تویی هان که حذر نمی کنم
مهرِ تو در سرای دل همچو ستون خیمه است
خیمه ی دل به نامتان ، دیده به در نمی کنم
گر چه به کوی عاشقی خوف و خطر بود ولی
عشق تو تا به سر بود ، خوفِ خطر نمی کنم
جــان منـی جهان من ، راز منی نهـان من
من به نهـانِ سینه ام ، مهــرِ دگر نمی کنم
روح منـی روان من ، اَمن منـی اَمان من
از دلِ بی امـان خود ، عـزمِ سفر نمی کنم
بلبلِ نغمه خوان دل دلشده در هوایِ توست
راز و نیــاز و نغمه را ، در برِ کـر نمی کنم
قندِ تو در دهــانِ من ، شهدِ تو بر زبــــانِ من
اینِ منـی هم آنِ من ، میلِ شکـر نمی کنم
دل به فـــــدای رویتان ، بسته به تارِ مویتان
مستِ مِی از سبویتان ، ترکِ بَصَر نمی کنم
این تن بیقــرار تو ، گشتـه بسی نـــزارِ تو
بوده همی کنـار تو ، ترک حَضَر نمی کنم
#رضارضایی « بیقرار »
این هم یکی دیگر از اشعار ناب مولانا . منتها شعری بدون قافیه و دارای ردیف