گنجور

غزل شمارهٔ ۴۳۶

گفتا که کیست بر در گفتم کمین غلامت
گفتا چه کار داری گفتم مها سلامت
گفتا که چند رانی گفتم که تا بخوانی
گفتا که چند جوشی گفتم که تا قیامت
دعوی عشق کردم سوگند‌ها بخوردم
کز عشق یاوه کردم من ملکت و شهامت
گفتا برای دعوی قاضی گواه خواهد
گفتم گواه اشکم زردی رخ علامت
گفتا گواه جرحست تردامن‌ست چشمت
گفتم به فر عدلت عدلند و بی‌غرامت
گفتا که بود همره گفتم خیالت ای شه
گفتا که خواندت این جا گفتم که بوی جامت
گفتا چه عزم داری گفتم وفا و یاری
گفتا ز من چه خواهی گفتم که لطف عامت
گفتا کجاست خوش‌تر گفتم که قصر قیصر
گفتا چه دیدی آنجا گفتم که صد کرامت
گفتا چراست خالی گفتم ز بیم رهزن
گفتا که کیست رهزن گفتم که این ملامت
گفتا کجاست ایمن گفتم که زهد و تقوا
گفتا که زهد چه‌بود گفتم ره سلامت
گفتا کجاست آفت گفتم به کوی عشقت
گفتا که چونی آن جا گفتم در استقامت
خامُش که گر بگویم من نکته‌های او را
از خویشتن برآیی نی در بود نه بامت

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن (مضارع مثمن اخرب)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

گفتا که کیست بر در گفتم کمین غلامت
گفتا چه کار داری گفتم مها سلامت
هوش مصنوعی: کسی در دروازه پرسید کیست؟ گفتم که غلام تو هستم. او گفت: چه کار داری؟ پاسخ دادم که برای سلامتی تو آمده‌ام.
گفتا که چند رانی گفتم که تا بخوانی
گفتا که چند جوشی گفتم که تا قیامت
هوش مصنوعی: گفت: چه مدت قصد فرار از من داری؟ گفتم تا زمانی که بخوانی و یاد بگیری. او گفت: چه مدت می‌خواهی احساساتی باشی؟ گفتم تا روز قیامت.
دعوی عشق کردم سوگند‌ها بخوردم
کز عشق یاوه کردم من ملکت و شهامت
هوش مصنوعی: من مدعی عشق شدم و سوگندهای زیادی یاد کردم که در مسیر عشق، کارهای بیهوده‌ای انجام دادم، اما از آن عشق، پادشاهی و شجاعت به دست آوردم.
گفتا برای دعوی قاضی گواه خواهد
گفتم گواه اشکم زردی رخ علامت
هوش مصنوعی: او گفت برای اینکه در دادگاه قاضی برپا شود، باید شاهدی وجود داشته باشد. من هم گفتم که شاهد من اشک‌های من است و زردی رخسارم نشان‌دهنده حالتم است.
گفتا گواه جرحست تردامن‌ست چشمت
گفتم به فر عدلت عدلند و بی‌غرامت
هوش مصنوعی: گفتند که چشم تو دلیل بر آسیب‌دیدگی است. پاسخ دادم که در روز قضا و قدر باید به عدالت تو و بدون هزینه‌ای برای آن، اعتماد کنم.
گفتا که بود همره گفتم خیالت ای شه
گفتا که خواندت این جا گفتم که بوی جامت
هوش مصنوعی: گفت: چه کسی همراه توست؟ گفتم: یاد تو، ای پادشاه. او گفت: آیا به اینجا دعوت شدم؟ گفتم: چون بوی می‌ات به مشامم رسید.
گفتا چه عزم داری گفتم وفا و یاری
گفتا ز من چه خواهی گفتم که لطف عامت
هوش مصنوعی: پرسید چه اراده‌ای داری، گفتم که وفا و کمک می‌خواهم. او گفت از من چه می‌خواهی، گفتم که محبت و مهربانی تو را می‌خواهم.
گفتا کجاست خوش‌تر گفتم که قصر قیصر
گفتا چه دیدی آنجا گفتم که صد کرامت
هوش مصنوعی: از من پرسید که کجا جا و مکان بهتری وجود دارد، من پاسخ دادم که در قصر قیصر. او از من خواست بگویم آنجا چه دیده‌ام، من گفتم که آنجا پر از بخشش و کرامت است.
گفتا چراست خالی گفتم ز بیم رهزن
گفتا که کیست رهزن گفتم که این ملامت
هوش مصنوعی: شخصی از من پرسید که چرا دلم خالی و آرام نیست، من به او گفتم که از ترس دزدی است. او پرسید که این دزد کیست و من پاسخ دادم که این همان سرزنش و ملامتی است که درون من وجود دارد.
گفتا کجاست ایمن گفتم که زهد و تقوا
گفتا که زهد چه‌بود گفتم ره سلامت
هوش مصنوعی: پرسید کجا می‌توان به آرامش و امنیت رسید، گفتم در زهد و تقوا. پرسید که زهد چیست، گفتم راهی است برای رسیدن به سلامت و رفاه.
گفتا کجاست آفت گفتم به کوی عشقت
گفتا که چونی آن جا گفتم در استقامت
هوش مصنوعی: گفت: آفت کجاست؟ گفتم در کوی عشق تو. پرسید: احوالت چگونه است در آنجا؟ گفتم: در حالت استقامت و پایداری هستم.
خامُش که گر بگویم من نکته‌های او را
از خویشتن برآیی نی در بود نه بامت
هوش مصنوعی: اگر برای او سخن بگویم و نکته‌هایش را بیان کنم، خودم هم از او برآمده‌ام و در حقیقت او را نمی‌شناسم.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۴۳۶ به خوانش محسن لیله‌کوهی
غزل شمارهٔ ۴۳۶ به خوانش عندلیب

حاشیه ها

1389/06/14 16:09
javad mahmoud

سلام، بیت 6 مصرع دوم (بوی جامت ) صحیح است .
---
پاسخ: با تشکر، تصحیح شد.

1396/11/01 23:02
همایون

ازغزل‌های پیش از شمس، گفتم گفتا و اطمینان از پرسش و پاسخی با معشوق و استناد به آن و در میا‌‌ن نهادن با شنونده، آن چه که خود به آن نرسیده بلکه از دیگران آموخته و دیگر عرفا نیز نظیر این را می‌‌گویند، و در پایان که نکته‌ای تازه می‌‌خواهد بگوید غزل را پایان می‌‌دهد زیرا هنوز نو شدن را نیاموخته است و به کرامت واقعی‌ پی‌ نبرده است که در ذات هر چیزی در هستی‌ هست و در انسان هر روز می‌‌تواند نو شود

1397/03/22 11:05
احسان

این گفتم و گفتاها فوق العاده اند ...
انسان خیلی بهتر میتونه ارتباط بگیره و درک کنه ...
مثل گفتم غم تو دارم حافظ ...
اما این یکی هم رنگ نباخته جلوی حافظ ، بلکه شاید ...

1397/03/22 11:05
احسان

این گفتم و گفتاها فوق العاده اند ...
آدم خیلی بهتر ارتباط میگیره ...
مثل گفتم غم تو دارم حافظ ..
اما اینم خیلی خوبه و نه تنها رنگ نباخته جلوی حافظ ، بلکه شاید ...

1399/08/02 05:11
سپهر

حافظ غزل معروفشو از رو همین اقتباس کرده احتمالین

1400/06/18 06:09
Khalid

برای شرح این شعر زیبا مولانا را در این چینل یوتیوب میتوانید مراجعه کنید.

https://youtu.be/3vtCip-nC7s

1404/01/05 13:04
امین مروتی

شرح غزل شمارهٔ ۴۳۶ (گفتا که کیست بر در)

مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن (مضارع مثمن اخرب)

 

محمدامین مروتی

 

این غزل گه در قالب گفتگوی عاشق و معشوق سروده شده، بیان نازهای معشوق است و نیازهای عاشق. معشوق می تواند خدا یا شمس باشد.

 

گفتا که کیست بر در؟ گفتم کمین غلامت

گفتا چه کار داری؟ گفتم مها سلامت

معشوق می پرسد کیست که در می زند؟ عاشق که مولاناست پاسخ می دهد غلام کوچک تو. می پرسد کارت چیست؟ می گوید می خواه سلامت کنم. یا می گوید سلامت تو را می خواهم.

 

گفتا که چند رانی؟ گفتم که تا بخوانی

گفتا که چند جوشی؟ گفتم که تا قیامت

می پرسد چقدر در پی من می آیی و می تازی؟  می گوید تا وقتی جواب مثبت بدهی. می پرسد تا کی حرص و جوش می خوری می گوید تا ابد و تا قیامت.

 

دعوی عشق کردم، سوگند‌ها بخوردم

کز عشق یاوه کردم، من مِلکت و شهامت

برایش قسم خوردم که به خاطر عشق تو همه ثروت و شهامتم را از دست داده ام.

 

گفتا برای دعوی، قاضی گواه خواهد

گفتم گواه اشکم، زردی رخ علامت

پرسید برای دعوی عشق شاهدت کیست؟ گفتم اشک و رخ زردم گواه من اند.

 

گفتا گواه جرحست، تردامن‌ست چشمت

گفتم به فر عدلت، عدلند و بی‌غرامت

گفت این شاهدان قبول نیستند. چون دامن چشم تر است یعنی آلوده به گناه است. گفتم به لطف عدل تو، گواهانم  عادلند و بی تاوان.

 

گفتا که بود همره؟ گفتم خیالت ای شه

گفتا که خواندت این جا؟ گفتم که بوی جامت

گفت با که آمدی؟ گفتم با خیالت. یعنی همراهی جز تصویر تو ندارم. گفتم چطور پیدایم کردی؟ گفتا با دنبال کردن بوی شرابت. یعنی به بوی تو به اینجا آمدم.

 

گفتا چه عزم داری؟ گفتم وفا و یاری

گفتا ز من چه خواهی؟ گفتم که لطف عامت‌

گفت تصمیمت چیست؟ گفتم این که به تو وفادار باشم. گفت از من چه می خواهی؟ گفتم  لطف فراگیرت. لطف عام صفت خداست.

 

گفتا کجاست خوشتر؟ گفتم که قصر قیصر

گفتا چه دیدی آن جا؟ گفتم که صد کرامت

گفت بهترین جا کجاست؟ گفتم کاخ تو. گفت مگر در آنجا چه خبر است؟ گفتم بخشندگی فراوان.

 

گفتا چراست خالی؟ گفتم ز بیم رهزن

گفتا که کیست رهزن؟ گفتم که این ملامت

گفت این کاخ چرا خالی است؟ گفتم به دلیل وجود رهزنان طریق که نمی گذارند کسی بدین جا راه یابد. گفت کدام راهزنان؟ گفتم کسانی که عاشقان را ملامت می کنند.

 

گفتا کجاست ایمن؟ گفتم که زهد و تقوا

گفتا که زهد چه‌بود؟ گفتم ره سلامت

گفت امنیت در چیست؟ گفتم در زهد و تقوی و پرهیز. گفت زهد چیست؟ گفتم مسیری است که به سلامت منتهی می شود.

 

گفتا کجاست آفت؟گفتم به کوی عشقت

گفتا که چونی آن جا؟ گفتم در استقامت

گفت آفت در کجاست؟ گفتم در کوی عشق تو. گفت تو در آنجا چه می کنی؟ گفتم مقاومت و تحمل.

 

خامش که گر بگویم من نکته‌های او را

از خویشتن برآیی، نی در بود نه بامت

مولانا در مقطع-ضمن استفاده از تخلص خود یعنی "خاموش"- می گوید اگر بخواهم همه این گفت و شنود را بیان کنم، از خود بیخود می شوی و در هیچ جا قرار و آرام نمی یابی.

 

 16 فروردین 1404