غزل شمارهٔ ۳۳۲
اطلاعات
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
خوانش ها
غزل شمارهٔ ۳۳۲ به خوانش محسن لیلهکوهی
غزل شمارهٔ ۳۳۲ به خوانش پری ساتکنی عندلیب
غزل شمارهٔ ۳۳۲ به خوانش آرش خیرآبادی
حاشیه ها
در بیت اول می فرماید
این خانه که پیوسته در او بانگ چغانهست
از خواجه بپرسید که این خانه چه خانهست
چغانه : چغانه . [ چ َ ن َ / ن ِ ] (اِ) نوعی ساز از ذوی الاوتار که با مضراب و زخمه نواخته میشده است . (از حاشیه ٔ فرهنگ اسدی چ اقبال ذیل لغت شکافه ). نام سازی است که مطربان نوازند و بعضی گویند ساز قانون است . (برهان ). سازی است که مغنیان زنند. (صحاح الفرس ). سازی باشد منسوب به اهل چغان . (انجمن آرا) (آنندراج ). نام سازی است که بهندیش «سرمندل » گویند. (شرفنامه ٔ منیری ). نام سازی است و آن چوبی باشد مانند مشته ٔ ندافان که سرشکافته جلاجل چند در آن تعبیه کنند و اصول بدان نگاه دارند.(غیاث ). سازی است . (ناظم الاطباء). سازی از ذوات الاوتار دارای سه تار یا بیشتر. آلتی از آلات نوازندگی . نوعی ساز از قبیل کمانچه ، قسمی آلت موسیقی . صَغانَه . وَنَخ . مِعزَف و مِعزَفَه . (منتهی الارب )
ممنون خانم هنگامه حیدری
درخواست راهنمایی از دوستان
خواجه و خانه تمثیل از چیست ؟
جناب شمس الحق
درخواست راهنمایی
خواجه و خانه تمثیل از چیست ؟
در توضیح دکتر الهی قمشه ای ، اینگونه آمده :
این خانه که پیوسته در او چنگ و جغانه است
از خواجه بپرسید که این خانه چه خانه است
این خانه جان است همینجاست که جان است
نه زیر و نه بالا و نه شش سو ، نه میانه است
خار و خس این خانه همه عنبر و مشک است
بام و در این خانه همه بیت و ترانه است
* بیت اول ( چنگ ) به جای ( بانگ )
* بیت دوم را ننوشتید ( این خانه جان است )
* در بیت ششم اصلی و پنجمِ شما ، ( خار و خس به جای خاک و خس ) و ( بام و در ) بجای ( بانگ در )
دقیقا منظور از این مصرع چیست؟
مستان هوا جمله دوگانهست و سه گانهست
پیوند به وبگاه بیرونی
باسلام. این غزل درلینک بالا توسط استاد دکتر علی حاجی بلند شرح شده انشا...موردتوجه مولوی دوستان قرار گیرد
مستان هوا جمله دوگانهست و سه گانهست... باتوجه به مصراع اول یعنی اینکه سالکانِ قرار گرفته در مسیر خداوند و وحدت و یگانگی، در واقع همه ی آنها یکی هستند و متحدند. جنید و شبلی و حلاج و.... اما کسانی که در مسیر ثنویت وتثلیثی قرار گرفتند ، مستان خداوند نیستند، مستان هوا هستند.
در نسخه Selected Poems نیکلسون نوشته:
در بیشه بزن آتش و خاموش کن ای دل ( به جای مزن)
Set fire to the wood and keep silence o heart
در اینجا مزن آتش درست است. چون مولانا به رمزی آگاه بود که مردم آمادگی شنیدن آن را نداشتند برای همین در بیشتر آثارش بخودش یاداوری میکرد که نگو و خاموش باش.
نیکولسون نوشته:
در کش تو زبان زانکه زبان تو زیانست
Draw back thy tongue for thy tongue is harmful
این شعر به همین گونه پنجاه سال پیش در کتاب فارسی سال پنجم دبیرستان تدریس میشد.
هیچ حاشیه و نقدی روا نیست زیرا شعر کامل است.
شرح غزل شمارهٔ ۳۳۲ (این خانه که پیوسته در او بانگ چغانه ست)
مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
محمدامین مروتی
در این غزل مولانا از خانه ای سخن می گوید که محل سماع عاشقان است و از صاحب این خانه.
این خانه که پیوسته در او بانگ چغانه[1]ست
از خواجه بپرسید که این خانه چه خانهست
این خانه که سرشار از اوای موسیقی است، چگونه خانه ای است یا خانه کیست؟
این صورت بت چیست، اگر خانهٔ کعبهست؟
وین نور خدا چیست، اگر دیر مغانهست[2]؟
خانه کعبه که باید از بتان خالی باشد. چرا در این خانه بتان زیباروی داریم؟ اگر هم دیر مغان است، این نور خدا در اینجا چه می کند؟
گنجیست در این خانه، که در کون نگنجد
این خانه و این خواجه، همه فعل و بهانهست
مولانا به خودش می گوید که نخیر این خانه و این خواجه، برای رد گم کردن هستند. در این خانه گنجی پنهان است.
بر خانه منه دست، که این خانه طلسمست
با خواجه مگویید که او مست شبانهست
این خانه افسون شده است و ما را می فریبد. خواجه هم مست است. لذا حقیقت ماجرا را از این خانه و خواجه اش مجویید.
خاک و خس این خانه، همه عنبر و مشکست
بانگ در این خانه، همه بیت و ترانهست
مصرع دوم اشکال وزنی دارد. می گوید این خانه بوی خوش دارد و از آن اصوات خوش به گوش می رسد.
فیالجمله هر آن کس که در این خانه رهی یافت
سلطان زمینست و سلیمان زمانهست
خلاصه هر کس به این خانه بیاید خوش به حالش که سلیمان زمان خودش است.
ای خواجه یکی سر تو از این بام فروکن
کاندر رخ خوب تو ز اقبال نشانهست
ای خواجه نگاهی به ما پایین دستان بکن تا شگون خوب رویت نصیب ما هم بشود.
سوگند به جان تو که جز دیدن رویت
گر ملک زمینست، فسونست و فسانهست
به جان تو که چیزی جز دیدارت نمی خواهم و همه عالم در برابر دیدارت برایم ارزشی ندارد.
حیران شده بستان که چه برگ و چه شکوفهست
واله شده مرغان که چه دامست و چه دانهست
بستان از زیبایی این خانه حیران است و پرندگان از جذابیت وسوسه انگیزی آن حیرانند.
این خواجهٔ چرخست که چون زهره و ماهست
وین خانهٔ عشق است که بیحد و کرانهست
مولانا خودش جواب می دهد این صاحبخانه، خدای گردون است که چنین نورانی است و خانه او هم خانه عشق است که بی حد و مرز است.
چون آینه، جان نقش تو در دل بگرفتهست
دل در سر زلف تو فرورفته چو شانهست
جان من آینه ای در مقابل توست و دلم در میان زلف تو مانند شانه فر ورفته است.
در حضرت یوسف که زنان دست بریدند
ای جان تو به من آی که جان آن میانهست
مصرع دوم هم مشکل وزن دارد. می گوید زنان مصری در مشاهده جمال یوسف دست خود را بریدند. جان من هم مانند زنان مصری در چنان مجلسی است که از جسم به در شده و محو جمال یار شده است.
مستند همه خانه، کسی را خبری نیست
از هر کی درآید که فلانست و فلانهست
کسی از ماهیت خانه خبر ندارد. همه مستند و از سر مستی چیزی می گویند که واقعیت ندارد.
شومست بر آستانه مشین خانه درآ زود
تاریک کند آنک ورا جاش ستانهست
تو هم به درون خانه آی و دم در منشین که نشستن دم در شومی و تاریکی دارد.
مستان خدا گرچه هزارند یکیاند
مستان هوا جمله دوگانهست و سه گانهست
جان مستان خدا یکی است. مستان می انگوری جانشان از هم جداست. در مثنوی همین مضمون را بیان می کند:
جان گرگان و سگان از هم جداست
متحد جان های شیران خداست
در بیشهٔ شیران رو وَز زخم میندیش
کهاندیشه ترسیدن، اَشکال زنانهست
در این وادی چون زنان از زخمی شدن مهراس.
کانجا نبوَد زخم، همه رحمت و مهرست
لیکن پسِ در وهم تو مانندهٔ فانه[3]ست
که این زخم های سلوک همه رحمت است ولی فکرت مثل کلون مانع به درون آمدنت می شود.
در بیشه مزن آتش و خاموش کن ای دل
درکش تو زبان را که زبان تو زبانهست
مولانا در مقطع ضمن استفاده از تخلص خود یعنی خموش، می گوید دیگر سخن مگو که زبانت مانند زبانه آتش همه چیز را بسوزاند. یعنی ممکن است اسرار را فاش نماید.
4 فروردین 1403
[1] چغانه نوعی وسیله موسیقی
[2] حافظ هم می گوید:
در خرابات مغان نور خدا می بینم
وین عجب بین که چه نوری، ز کجا می بینم؟
[3] فانه: چوب پشت در؛ کلون