گنجور

غزل شمارهٔ ۳۳۳

اندر دل هر کس که از این عشق اثر نیست
تو ابر در او کش که به جز خصم قمر نیست
ای خشک درختی که در آن باغ نرُسته‌ست
وی خوار عزیزی که در این ظلّ ِ شجر نیست
بسکل ز جز این عشق اگر دُر یتیمی
زیرا که جز این عشق تو را خویش و پدر نیست
در مذهب عشاق به بیماری مرگست
هر جان که به هر روز از این رنجْ بتر نیست
در صورت هر کس که از آن رنگ بدیدی
می‌دان تو به تحقیق که از جنس بشر نیست
هر نی که بدیدی به میانش کمر عشق
تنگش تو به بر گیر که جز تنگ شکر نیست
شمس الحق تبریز چو در دام کشیدت
منگر به چپ و راست که امکان حذر نیست

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

اندر دل هر کس که از این عشق اثر نیست
تو ابر در او کش که به جز خصم قمر نیست
هوش مصنوعی: اگر در دل کسی نشانه‌ای از عشق پیدا نشود، مانند این است که برای او ابر بگشایی، زیرا او جز دشمن چیزی درونش ندارد.
ای خشک درختی که در آن باغ نرُسته‌ست
وی خوار عزیزی که در این ظلّ ِ شجر نیست
هوش مصنوعی: تو ای درخت خشک که در این باغ هیچ ثمری نداده‌ای، همانند انسانی که با وجود عزت و مقام، در این سایه بزرگ و پربار هیچ جایی نداری.
بسکل ز جز این عشق اگر دُر یتیمی
زیرا که جز این عشق تو را خویش و پدر نیست
هوش مصنوعی: اگر غیر از این عشق چیزی داشته باشم، مانند یک در الماس یتیم به حساب می‌آید، زیرا فقط در عشق توست که خانواده و پدر واقعی‌ام را می‌یابم.
در مذهب عشاق به بیماری مرگست
هر جان که به هر روز از این رنجْ بتر نیست
هوش مصنوعی: در دنیای عشق، مرگ به عنوان یک بیماری شناخته می‌شود و هر کسی که هر روز از این رنج و درد نجات نیابد، مانند این است که به مرگ دچار شده است.
در صورت هر کس که از آن رنگ بدیدی
می‌دان تو به تحقیق که از جنس بشر نیست
هوش مصنوعی: هرگاه رنگی را در چهره کسی ببینی، بدان که او به راستی از نوع انسان نیست.
هر نی که بدیدی به میانش کمر عشق
تنگش تو به بر گیر که جز تنگ شکر نیست
هوش مصنوعی: هر نی که دیدی، نشانه‌ای از عشق در دلش وجود دارد. سعی کن که آن را در آغوش بگیری، زیرا غیر از رابطه‌ای عمیق و شیرین نمی‌توانی پیدا کنی.
شمس الحق تبریز چو در دام کشیدت
منگر به چپ و راست که امکان حذر نیست
هوش مصنوعی: وقتی شمس الحق تبریز تو را در دام عشق گرفت، به چپ و راست نگاه نکن؛ زیرا راه فراری وجود ندارد.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۳۳۳ به خوانش پری ساتکنی عندلیب
غزل شمارهٔ ۳۳۳ به خوانش آرش خیرآبادی

حاشیه ها

1399/10/12 09:01
محمد سالمی

سلام.
آیا در بیت سوم به جای کلمه "بسکل" نباید "بگسل" درج شود؟