غزل شمارهٔ ۳۲۲
اطلاعات
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
خوانش ها
غزل شمارهٔ ۳۲۲ به خوانش سهیل قاسمی
غزل شمارهٔ ۳۲۲ به خوانش مسعود طالبیان
غزل شمارهٔ ۳۲۲ به خوانش محسن لیلهکوهی
غزل شمارهٔ ۳۲۲ به خوانش پری ساتکنی عندلیب
غزل شمارهٔ ۳۲۲ به خوانش فاطمه زندی
غزل شمارهٔ ۳۲۲ به خوانش نازنین بازیان
غزل شمارهٔ ۳۲۲ به خوانش آرش خیرآبادی
غزل شمارهٔ ۳۲۲ به خوانش سعید نامجو
آهنگ ها
این شعر را چه کسی در کدام آهنگ خوانده است؟
حاشیه ها
با سلام.
در بیت پنجم گل دوم باید به کل بدل گردد. گل چه بود که کل توئی.
مطابق قرائت صوتی دکتر سروش در مجموعه رسول آفتاب.
درود
یکی همان
گُل چه بود که کُل تویی، ناطق ِامر ِقُل تویی
و دیگر
نیک بجوش و صبر کن زانکه همیپزانمت
سایت شما خیلی خیلی خیلی برای علاقهمندان ادبیات و محققین این وادی سودمند است.
باسلام و تبریک سال نو... به همه عزیزان و همدلان و گردانندگان و استفاده کنندگان و مدیران گنجور...
از جناب کیخای عزیز تقاضا دارم معنی "فاتحه شو تو یک سری" در بیت ششم را بیان نمایند.
متشکرم
آذر جان من چیز شگفتی بیش از آنچه آشکارا گفته شده است نمی بینم . سراینده می گوید که با کسی که تابنده نور یا بخشنده فیض به اوست حالا اینجا گویا شمس یکدله شده است و جان و روان همامیخته ای دارند و شمس مانند گشایش دهنده و نیز خود ذکری که گشایش می دهد است برای مولانا . شما اگر بیش از این می بینید مرا هم بیاگاهانید که به آموختن سربلندی می یابم . آذردیماهی جان . سپاس از اینکه مرا فراموش نکرده اید که دیریست که تنها می خوانم و کمتر می نویسم .
با پوزش از امین عزیز و آنچه به نظر من می رسد :
بر خلاف آنچه که تصور می شود ، فاتحه را – که سوره ی بسیار مقدسی است - فقط برای مرده کان نمی خوانند ، فاتحه سوره ی گشایش و رهایش و آرامش است / در آن روزگار اگر بر سر بیماری، مجروحی ، خسته ای می رفتند ، سوره ی فاتحه یا« الحمد» را یرای شفای بیمار می خواندند و بر این باور بودند که دفع درد و رنج و خستگی می شود / از همین روست که حافظ هم می گوید :
فاتحه ای چو آمدی، بر سر خسته ای بخوان
و حالادر بیت مولانا:
«فاتحه خوان » صفت فاعلی است (کسی که فاتحه می خواند )/ ای کسی که فاتحه خوان من هستی ، خودت فاتحه شو ، خودت آرامش بخش شو، گشایش شو ، رهایی دهنده درد شو، تا من تو را که مقدسی همواره به دلم بخوانمت
سلام
خوانش صحیح بیت آخر چگونه است؟
شعر در واژه ی چوگان نوعی اشکال وزنی را در ذهن تداعی می کند
در اصل چولگان بوده که معرب به لام بوده (فتحه ) مانند صولجان که به مرور زمان دستخوش دگرگونی شده و لام ازش افتاده
تنها با اندکی کشیده تلفظ کردن «الف» در واژه «چوگان»، ایراد ظاهری وزن برطرف خواهد شد!
با سلام، هرچند مولانا را نمی توان در عروض به بند کشید و در بیان برایش محدودیت ایجاد کرد و بسیار دیده شده که در واژگان متعدد تلفظ او مانند دو ستان ساده دل و آسمانیش به واژگان محاوره نزدیکتر می نماید ولی در اینجا به جای دو هجای کوتاه در رکن سوم یعنی مفتعلن مصراع دوم از یک هجای بلند استفاده کرده است یعنی رکن سوم مصراع اول مفعولن و رکن سوم مصراع دوم به صورت مفتعلن آمده است . این اختیار وزنی که ابدال نامیده می شود با اندکی دقت در خوانش بیت وزن را به هم نمی ریزد و آهنگ زیبایش همچنان گوشنواز است. یا حق
نیک بجوش و صبر کن زانک همیپرانمت
پزانم صحیح است
درود
در پاسخ به خوانندگانی که بر وفق ظن خود یا دیگری گل دوم در بیت پنجم این غزل را «کل» می پندارند و خواستار اصلاح آن هستند:
از سندیت تصحیح استاد فرزانه فروزانفر که بگذریم از معنای این غزل امیدبخش به روشنی پیداست که تمامی ابیات آن بجز بیت هشتم، از زبان آنکه «میان جان» مولانا « تلقین شعر» ش می کند، خطاب به آدمی- که از جنس اوست و امانتدار و ادامه او- سروده شده است. با اندکی تامل در معنای همین بیت نیز می توان دریافت که «کل» (که تنها برازنده توصیف حضرت حق است و نه انسان متکثر از آن کل) در تناقض است با « ناطق امر قل» که آدمی است، همانگونه که مثلن در سوره ناس امر قل را خطاب به پروردگارش بر زبان می راند (نطق می کند): « پناه می برم به پروردگار آدمیان».
بدرود
صید منی شکار من گر چه ز دام جستهای
جانب دام باز رو ور نروی برانمت..
جان و روان من تویی ، فاتحه خوان من تویی
فاتحه شو تو یکسری ، تا که به دل بخوانمت
اشاره به وحدت وجودی دارد.
و اینکه تبدیل از محدویت به بی نهایت ، بیتنها توسط ناطق امر قل که خود تنها امانت دار الهی هم ، هست صورت میگیرد.
یکسری بینهایت شو تا به دل خود فرا بخوانمت.
تا یک تای موی از منت در تو هست ، این تبدیل صورت نخواهد گرفت
تنها توسط .....
اصلاح فرمایید
کیارستمی در مصاحبهیی شعر مولانا را اینگونه میخواند
«گوی منی و میدوی در پی صولجان من
در پی تو همیدوم گر چه که میدوانمت»
در اکثر نسخه نوشته شده:
«گوی منی و میدوی در چوگان حکم من»
که از نظر وزنی اشکال دارد.
در یک جا هم دیدم ضبط شده:
« در خم صولجان من»
کسی از منبع کیارستمی خبر دارد؟
سپاس.
این غزل زیبا به تازگی در برنامه شماره 757 گنج حضور آقای پرویز شهبازی به زیبایی و بطور مبسوط شرح داده شده است .
با آرزوی توفیق همه دوستان گنجوری و خودم برای درک و عمل به رهنمود های زندگی ساز مولانا
سلام
فکر میکنم اینطور درست باشه:
هیچ مگو و کف مکن سر مگشای دیگ را
نیک بجوش و صبر کن زانک همی پزانمت
یعنی پزانمت جایگزین پرانمت باشه
ضمن اینکه چوگان باید chovagan چو- وَ -گان تلفظ بشه
لطفاً راهنمایی بفرمایید
دوستان فاتحه شو تو یک سِری یا سَری؟
سلام.به گمانم بیت فاتحه شو تو یک سره تا که .....درست تر هست تا یک سری.معنی هم احتمالاً به فنا در حق اشاره دارد که در آن مرحله خدا بنده را میخواند یا همان عنایت میکند در ذات او.اما بیت آخر مصراع اول وزن رعایت شده؟ یا من ثقیل بمانم میرسد.اساتید لطفاً راهنمایی بفرمایند.
گل چه بود که «کل» تویی ناطق امر قل تویی
گر دگری نداندت چون تو منی بدانمت
با سلام و تحیت
در مورد بیت جان و روان من تویی فاتحه خوان من تویی...
نکنه ای که به ذهن این حقیر می رسد تقدیم می گردد.
با توجه به اینکه تمامی این شعر خطاب از زبان خداوند به بنده است، اگر این بیت را نیز از این دیدگاه تفسیر کنبم به این صورت می شود که ای بنده ای که برای طلب گشایش با خواندن فاتحه از من طلب گشایش می کنی، تو خود در حقیقت از ذات من هستی و میتوانی خود خدایی کنی و گشایشگر باشی (فاتحه شو).
شبیه این مفهوم در دیگر ابیات وجود دارد که جایگاه خدایی انسان را در مقام فنا بیان می کند، مثلا در بیت ناطق امر قل تویی را می توان اینگونه معنا کرد که : آن کسی که به پیامبر خطاب کرد قل ... در حقیقت خود توی انسان فنا شده در ذات خدا هستی و تو امر کردی که بگو ...
و این توجه دادن به جایگاه عالی انسان در تمام ابیات این شعر به چشم می خورد.
باسلام و عرض ادب و احترام
هیچ مگو و کف مکن سر مگشای دیگ را
نیک بجوش و صبر کن زانک همیپرانمت
به نظر بنده کلمه همی پزانمت بخاطر تشبیه این جهان بعنوان دیگ که همگی درون آن می پزیم و نباید اعتراض و مقاوت داشته باشیم بجای کلمه می پرانمت صحیح تر است
باسلام
بنظر من در مصرع نیک بجوش ...
زانک همی پرانمت میتونه قشنگتر و درست تر باشه
وقتی اب درون دیگ بجوشه وقتی میپره که به نهایت جوشش بیاد و تبخیر بشه و ازاد و رها بشه
درود
من سواد ادبیاتی ندارم اما یک چیزی که باید بگم اینه که در بین معانی کلمات همیشه منظور شاعر نهفته نیست. اشعار مولانا با ساده ترین کلمات بیان شدن.تنها کلیدی که منظورش را میرسونه اینکه قلب عاشقی داشته باشید.
در باره بیت شماره 5
با اندکی دقت و مقایسه چند حرف «ک» با چند حرف «گ» در مصرع نخست این بیت (نسخه شادروان فروزانفر)، متوجه میشویم که این مصرع باید چنین باشد:
گُل چه بود که گُل توی ناطقِ امرِ قُل توی
وانگهی یک سخنور اندیشمند و دارای انسجام گفتار، قطعا واژه «کُل» را به نوعی در کنار «جزء» به کار خواهد برد!
اما یک نکته مهم در باره واژۀ «توی» که در اینجا باید «tovi» خوانده شود. در نخستین نگاه، اشتباه تایبی به نظر میرسد؛ چرا که امروز ما بیشتر واژه «تویی» را به کار میبریم. جستوجو در مورد چنین تلفظی نشان میدهد که از میان سخنوران ایرانزمین، تنها فردوسی 104 بار آنرا به کار برده است. گذشته از ثبت صدها نمونۀ دیگر از واژه «توی» با تلفظ «tovi»، شایسته است که به ترتیب از بیت شماره 5 (بخش 47، کوشنامه)، بیت شماره 7 (بخش 250، کوشنامه) از ایرانشان و بیت شماره 12 (راز و نیاز لقمان سرخسی با پروردگار) از عطار یاد شود:
سپاس از تو دارم بدین نیکوی/که همواره پشت و پناهم توی
سپاس از تو دارم بدین نیکوی/که دارنده و رهنمایم توی
من ندانم تو منی یا من توی/محو گشتم در تو و گم شد دوی
بنابراین،
-از برخورد موضعی با واژهها و مفهومها–به هر شکلی–بپرهیزیم.
-از سندهای با ارزش (شناسنامه ملی ایران)، در برابر دستکاری پاسداری کنیم.
تو این بیت ها ناخوداگاشو دیده، اون شدوها و سایه هاشو، و داره در اغوش میکشدش😍:
(آمدهام که تا به خود گوش کشان کشانمت
بیدل و بیخودت کنم در دل و جان نشانمت
آمدهام بهار خوش پیش تو ای درخت گل
تا که کنار گیرمت خوش خوش و می فشانمت
آمدهام که تا تو را جلوه دهم در این سرا
همچو دعای عاشقان فوق فلک رسانمت
آمدهام که بوسهای از صنمی ربودهای
بازبده به خوشدلی خواجه که واستانمت
گل چه بود که گل تویی ناطق امر قل تویی
گر دگری نداندت چون تو منی بدانمت
جان و روان من تویی فاتحه خوان من تویی
فاتحه شو تو یک سری تا که به دل بخوانمت)
اینجا صیدش کرده
و دیده لایه های انکارشو:
(صید منی شکار من گر چه ز دام جستهای
جانب دام بازرو ور نروی برانمت
شیر بگفت مر مرا نادره آهوی برو
در پی من چه میدوی تیز که بردرانمت)
اینجا میگه برای بقا طراحی شدیم نگران نباش شجاع باش و زخم بخوری نمیمیریم و به اون استدلالها و انکار ها گوش نده تا بتونیم پر قدرت حرکت کنیم 😍😍 خودمونو زندگی کنیم :
(زخم پذیر و پیش رو چون سپر شجاعتی
گوش به غیر زه مده تا چو کمان خمانمت
از حد خاک تا بشر چند هزار منزلست
شهر به شهر بردمت بر سر ره نمانمت)
اینجا داره میگه هیجان زده نشو و چیزی نگو به سامانه یکه میگه که از ویژگیهای این سامانه هست بیدرنگ تصمیم میگیره
داره میگه صبر کن و با درنگ تصمیم بگیر:
(هیچ مگو و کف مکن سر مگشای دیگ را
نیک بجوش و صبر کن زانک همیپزانمت)
اینجام میگه تو منی و من حکم میکنم و تو میدوی
و منم دارم به واسطه اینکه تو میری به واسطه حکم رفتنت دنبال تو میام
اشاره به وجود فرمانده و فرمان بر در اراده
و اینکه ناخوداگاه رو میشه دوباره کدش کرد و رولش کنی و منظم انجامش بدی از یه جایی به بعد خودش میدوه و تو باید حالا دنبالش بدویی 😍😍:
(گوی منی و میدوی در چوگان حکم من
در پی تو همی دوم گر چه که میدوانمت)
این غزل بسیار عمیق و جذاب است.
شروع عالی است: "آمدهام که تا به خود گوش کشان کشانمت"
پایان سراسر معنا است " در پی تو همی دوم گر چه که میدوانمت"
هم اشاره به این داره که با ضربه گوی رو میدواند و هم اشاره به اینکه خودش از قفای او میدود!
به نظر من مولانا از زبان خداوند گفته ..بعضی از دوستان فکر میکنند مولانا به خدا میگه...که این اشتباهه ...و من الله توفیق..
در این غزل مولانا از زبان مظاهر الهی (پیامبران) صحبت میکند :
آمده ام که تا به خود گوش کشان کشانمت / بیدل و بی خودت کنم در دل و جان نشانمت
آمده ام بهار خوش پیش تو ای درخت گل / تا که کنار گیرمت خوش خوش و میفشانمت
آمده ام تو را با عشق براه راست هدایت کنم اگر دوست نداشته باشی تو را بخود می کشانمت
آمده ام که تا تو را جلوه دهم در این سرا / همچو دعای عاشقان فوق فلک رسانمت
آمده ام که بوسهای از صنمی ربوده ای / باز بده به خوشدلی خواجه که واستانمت
آمده ام که مقام بلند تو را که از ملک و فلک بالا تر است نشانت دهم
خود ز فلک برتریم وز ملک افزونتریم / زین دو چرا نگذریم منزل ما کبریاست
کل چه بود که کل توی ناطق امر قل توی / گر دگری نداندت چون تو منی بدانمت
در بیشتر نسخه ها نوشته شده "گل" ولی بنظر بنده کل بیشتر معنی میدهد. "کل" و "ناطق امر قل کسی که آیات قران را نازل کرده" منظور خداوند است. اگر هیچ کس نداند چون تو من هستی میدانم.
جان و روان من توی فاتحه خوان من توی / فاتحه شو تو یک سری تا که به دل بخوانمت
سوره فاتحه را مسلمانان در مواقع مختلف برای آرامش روح میخوانند حالا فاتحه را من (پیامبر) برای تو میخوانم.
صید منی شکار من گرچه ز دام جَستهای / جانب دام بازرو ور نروی برانمت
شیر بگفت مر مرا نادره آهوی برو / در پی من چه میدوی تیز که بردرانمت
آمده ام که تو را شکار کنم هر چند تو از دام من فرار میکنی ولی با امتحانات و مشکلاتی که در زندگی تو ایجاد میشود تو را به طرف خود خواهم کشید.
زخم پذیر و پیش رو چون سپر شجاعتی / گوش به غیر زه مده تا چو کمان خَمانمت
وقتی تیر از کمان پرتاب میشود صدایی که از زه کمان بلند میشود خبر از پرتاب تیر میدهد یعنی کار انجام گرفته. چون شجاع هستی با هوا هوس بجنگ در این جنگ از زخمی شدن نترس و به هدف خودت تمرکز کن.
از حد خاک تا بشر چند هزار منزلست / شهر به شهر بردمت بر سر ره نمانمت
از وقتی که تو خاک بودی به بشر کامل تبدیل شدی هزاران پیامبر برای راهنمای تو فرستادم و از یک دین به دین دیگر فرستادم هیچ وقت تو را بی راه نما نخواهم گذاشت.
در تورات خداوند به حضرت ابراهیم قول داده که هیچ وقت بشر را تنها نگذارد و همیشه برای راهنمای بشر پیامبرانی مبعوث نماید.
هیچ مگو و کف مکن سر مگشای دیگ را / نیک بجوش و صبر کن زانک همی پزانمت
شکوه و شکایت نکن صبر داشته باش تا پخته شوی
نی که تو شیرزادهای در تن آهوی نهان / من ز حجاب آهوی یک رهه بگذرانمت
روح تو عظیم است ولی در جسم تو پنهان شده و من این حجاب را از روح تو بر خواهم داشت
گوی منی و میدوی در چوگان حکم من / در پی تو همی دوم گرچه که میدوانمت
توی گوی چوگان منی و به فرمان من میدوی ولی من هم به دنبال تو میدوم و مواظب تو هستم
سلام محضر دوستان
فاتحه شو به نظر بنده یعنی به آنچه در این سوره مبارک آمده ایمان داشته باشی( ستایش فقط مخصوص ربی است که باید تربیت را از او بگیریم) وبه ادعای سنگین (عبد شما هستم و فقط از شما کمک می خواهم) عمل کنیم ادعای سختی است نه؟عبد کسی استکه بدون چون و چرا دستور مولی خود را اطاعت میکند در ادامه سوره ،دعا میکنیم ما را به راه راست هدایت کن و اگر منحرف شدیم به قول مولانا، رب العالمین ما را گوش کشان به راه راست میکشد که نهایت آن وحدت وجود و فنا فی الله جل جلاله هست . دوستان قدر خود را بدانیم جانشینان خداوند رحمان و رحیم در زمین هستیم ضلالت و گمراهی مسیر ما نیست . به سخن نفس اماره به سوء و و سوسه های در گوشی شیطان گوش ندیم تا گوش کشان ما را نکشند
دیگ پخته شدن دامی است که از آن فرار میکنیم
خواهش های نفسانی بیراهه برنده ، را نادیده بگیریم و بت منیت را بشکنیم و فقط اوامر الهی را عمل کنیم بقول جناب لسان الغیب ، حافظ تو خود حجاب خودی از میان برخیز
محل شکستن این بت، دام بعدی است که امیدوارم همه ما را به این وعده گاه بکشانند جانب دام باز رو ور نروی برانمت
التماس دعا
بعد از پخته شدن و شکستن بت منیت قدرت الهی پیدا میکنیم و به معنی واقعی فاتح /فاتحه میشویم
سلام
توضیحات هوش مصنوعی در موارد بسیار زیادی معنی را کاملا اشتباه به مخاطب القا می کند چراکه ندانستن معنی بهتر از فهم اشتباه است. لذا بنظر می رسد حذف گردد بهتر است.
شرح غزل شمارهٔ ۳۲۲ (آمدهام که تا به خود گوش کشان کشانمت)
مفتعلن مفاعلن مفتعلن مفاعلن (رجز مثمن مطوی مخبون)
محمدامین مروتی
غزل از زبان خدا به بنده اش یا از زبان پیری خطاب به مریدش بیان می شود.
آمدهام که تا به خود گوش کشان کشانمت
بیدل و بیخودت کنم، در دل و جان نشانمت
خدا یا پیر می گوید گوشت را می کشم تا بیدل و بی خود یعنی عاشق شوی و از نفس خود ببری و آن گاه تو در جان و دل من می نشینی.
آمدهام بهار خوش، پیش تو ای درخت گل
تا که کنار گیرمت، خوش خوش و میفشانمت
ای درخت پر از گل! در این بهار زیبا، به با شوق و شادی به کنار تو آمده ام تا تکانت دهم و گل هایت را به همه سو بیفشانم.
آمدهام که تا تو را، جلوه دهم در این سرا
همچو دعای عاشقان، فوق فلک رسانمت
می خواهم در این دنیا، زیبایی تو را جار زنم، مانند دعای عاشقان، که به آسمان می رسد.
آمدهام که بوسهای، از صنمی ربودهای
باز بده به خوشدلی، خواجه که واستانمت
تو مر را بوسیده ای و من هم آمده ام که بوسه را با رضایت خودت پس بگیرم یعنی من هم باید تو را ببوسم.
گل چه بود که کُل توی، ناطق امر قل توی
گر دگری نداندت، چون تو منی بدانمت
گل که سهل است، تو کل هستی. یعنی همه چیز منی. ناطق امر قل تویی، یعنی هر چه تو بگویی و امر کنی، همان است. اگر کسی تو را نشناسد من که تو را می شناسم چون خود من هستی.
جان و روان من توی، فاتحه خوان من توی
فاتحه شو تو یک سری، تا که به دل بخوانمت
تو جان و روح منی و سوره فاتحه می خوانی ولی خودت تجسم سوره فاتحه باش. یعنی گشایشگر باش تا تو را در دل خود جا دهم.
صید منی شکار من، گرچه ز دام جَستهای
جانب دام باز رو، ور نروی برانمت
اگر از دامم هم بگریزی، باید دوباره به دامم برگردی. به دلخواه یا به زور.
شیر بگفت مر مرا، نادره آهوی برو
در پی من چه میدوی، تیز که بردَرانمت
من آهوی هستم که در پی شیری می دود. شیر به من گفت چرا با این سرعت در پی من می آیی که پاره پاره ات نمایم؟ یعنی عاشق دنبال معشوقی می رود که صیاد اوست.
زخم پذیر و پیش رو، چون سپر شجاعتی
گوش به غیر زِه مده، تا چو کمان خَمانمت
مشکلات را با سپر شجاعت تاب آور. باید مانند زه کمان کشیده شوی و سختی ببینی تا مثل کمان خمیده گردی.
از حد خاک تا بشر، چند هزار منزلست
شهر به شهر بردمت، بر سر ره نمانمت
تکامل خاک تا بشر منازل فراوانی دارد و من رهایت نکردم و به تو کمک کردم تا شهر به شهر این منازل را طی کنی.
هیچ مگو و کف مکُن، سر مگشای دیگ را
نیک بجوش و صبر کن، زانک همی پزانمت
ساکت باش و سختی ها را مانند مواد غذایی در دیگ تحمل کن تا پخته شوی.
نی که تو شیرزادهای، در تن آهوی نهان
من ز حجاب آهوی، یک رهه بگذرانمت
تو ظاهراً آهو هستی و لی باطنت شیروش است. اگر با من باشی، این حجاب آهویی ات را کنار می زنم تا شیر وجودت ظاهر گردد. یعنی عشق تو را شجاع و از آهو به شیر تبدیل می کند.
گوی منی و میدوی، در چوگان حکم من
در پی تو همی دوم، گرچه که میدوانمت
در چوگان تقدیر من است که می دوی و راه می روی. درست است که من تو را می دانم ولی در پی تو هم می دوم. یعنی من هم تو را دوست دارم.
17 دی 1403
این شعر مرا مجنون می کند