غزل شمارهٔ ۳۰۲
اطلاعات
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
خوانش ها
غزل شمارهٔ ۳۰۲ به خوانش زهرا بهمنی
غزل شمارهٔ ۳۰۲ به خوانش اسماعیل فرازی کانال سکوت
غزل شمارهٔ ۳۰۲ به خوانش علیرضا بخشی زاده روشنفکر
غزل شمارهٔ ۳۰۲ به خوانش پری ساتکنی عندلیب
غزل شمارهٔ ۳۰۲ به خوانش اهورا هورخش
غزل شمارهٔ ۳۰۲ به خوانش افسر آریا
غزل شمارهٔ ۳۰۲ به خوانش فاطمه زندی
غزل شمارهٔ ۳۰۲ به خوانش آرش خیرآبادی
آهنگ ها
این شعر را چه کسی در کدام آهنگ خوانده است؟
حاشیه ها
در بیت اول به جای پایت، کویت هم ذکر شده است.
در بیت یکی مانده به آخر به جای بعد شاید وصل هم درست باشد.
این غزل رو با دکلمهی عبدالکریم سروش و صدای استاد شهرام ناظری حتما گوشکنید!
در یوتیوب این دو فایل صوتی را به هم چسباندهاند وگرنه در آلبوم موسیقی «بیقرار»، دکلمهای وجود ندارد.
با سایه موافقم:)
اثر استاد شهرام ناظری رو از دست ندید:)
این شعر رو در آلبوم گریه بید محمد رضا لطفی بشنوید. شاهکاری بی همتا در موسیقی اصیل ایرانیست.
بی گمان روز وصل است و نه روز بعد که بی معنی می نماید
تمامی غزل آگنده از انتظار است ، انتظار روز وصال
(و این از اشتباه کاتبان است)
نسخه ای قدیمی در اختیار بنده است که تفاوتهایش را ذکر میکنم:
بیت3 مصرع اول:جان و دل میخواستی از عاشقان
بیت4 مصرع دوم: یکزمان من سر نخارم روز و شب
بیت6 مصرع اول: میرسد از زخمه ات برجان من
بیت 13 در نسخه بنده وجود ندارد.
بیت 14 مصرع اول: زان شبی کم وعده کردی روز و شب
بیت اخر مصرع دوم: زین دو دیده اشک بارم روز و شب
حتما کار محسن دایی نبی را هم گوش بدید
زیبا خوانده این شعر رو
سلام دوستان اهل فضل
سئوال:در یک بیت مانده به آخر که آمده:زان شبی "کم"وعده کردی روز وصل(که در این سایت نیامده است)آیا kamخوانده میشود یا "kem".
بنظر میرسد که kemدرستتر باشد چه آنکه مرکب است از که و ام.قرار نیست با ادغام آنها اٍ به فتحه تبدیل شود
مگر شما کز رو kez میخونید؟ یا کش را kesh میخونید؟
در جواب اقای محمد. به نظر من در بیت اول همان (پایت) است نه" کویت " با توجه به "هوایت "که در مصرع اول گفته شده "پایت " مناسب است.
در بیت آ خر که نظر دادند به جای روز بعد روز وصال است. و آقای دکتر گفتند بی معنی میشود خواستم عرض کنم: از نظر من هر دو واژه میتواند باشد و معنا داشته باشد... شاید منظور شاعر این بوده که از وقتی گفته بودی روز بعد روز دیدار است بر من روزها و شب ها گذشت...
در بیت ساقیی کردی بشر را چل صبوح
زان خمیر اندر خمارم روز وشب
اشاره دارد به داستان معروفی که جسم خاکی آدم چهل روز طول کشید تا روح در آن دمیده شد .
مولانا در واقع علت سرمست بودنش را مربوط به همان می داند و وجود خود را هنوز از آن عشق سرمست می داند .
نکته های اخلاقی و اجتماعی از ویژگی های شعر صائب است.
یک سوال..
مگه اون زمان هم قطار بوده؟
در میان این قطارم روز و شب
این یعنی چی؟
ای مهار عاشقان در دست تو
در میان این قطارم روز و شب
با عرض سلام: شتران در یک کاروان را هم قطار مینامیدند، اینکه منظور همان است ازاین هم میشود دید که میفرماید مهار که به چوبی گفته میشد که در بینی شترکنند
غرل زیبا است وقتی عبدالکریم سروش آنرا دیکلمه میکند وبا آواز جادویی استاد شهرام ناظری خوانده میشود مزیت آن مظاعف میگردد.
سوالی ازسایت وزین گنحور داشتم که امیدوارم با لطفی که دارند نظر خویش شریک سازند.
بیت ششم غزل:
مزنی تو زخمه وبر میرود
تا به گردون زیر وزارم روزوشب
درمصرع دوم کلمهء زیر به کسر ه اول هم توسط آقای سروش وهم توسط استاد ناظری خوانده شده اما درشمال افغانستان آنرا به فتحهء اول میخوانند که معنی را رساتر میرساند تا نظر اهل نظر چه باشد؟
پیشنهاد میکنم این شعر رو از گروه دال رو هم بشنوید
خیلی زیبا خوندن این شعر رو
و جدیدترین اجرای آن با صدای مامک خادم هم بسیار شندیدنی ست
این شعر زیبا رو استاد شجریان در دو آلبوم با استاد لطفی و استاد مشکاتیان خوندن و راستش من با شنیدنش کلی گریه کردم مخصوصا بیت تا که عشقت مطربی آغاز کرد... و بیت آخر که هیچی دیگه خدا اون دو استاد بزرگ رو بیامرزه و استاد شجریان رو برای ما نگهداره
با سلام،
فکر می کنم بیت
زان شبی که وعده کردی روز بعد - روز و شب را میشمارم روز و شب
درست تر است که این گونه باشد :
زان شبی کم وعده کردی روز وصل - روز و شب را میشمارم روز و شب
«کم» که مخفف «که ام» به معنی «که با من» است در خواندن روان تر و بدون سکته می باشد.
در مورد کلمه ی «بعد» و «وصل»، بنده آن طور که شنیده بودم نوشتم.
مگه اون زمان هم قطار بوده؟
در میان این قطارم روز و شب
فکر میکنم کمر بند شکارچیان منظور است چون دور این کمربند پر از فیشنگ بوده،
در استان فارس به قطار فیشنگ معروف است
جناب یوسفی،
قطار به معنای "زنجیر" به کار آمده:
ای مهار عاشقان در دست تو
در میان این قطارم روز و شب
یعنی که من هم جزئی یا حلقه ای از این زنجیره عاشقانم.
در گذشته کاروان را قطار خطاب می کردند، مثل قطار شتران و یا ... زمانی که تِرٓن به ایران (زمان ناصرالدین شاه) آمد آنرا همچون گذشتگان قطار خواندند چرا که کوپه ها مانند زنجیر به یکدیگر متصل بودند...
استاد شجریان
کنسرت سفارت ایتالیا یا همان سرعشق
سال 61
با مرحوم مشکاتیان و جناب موسوی
با سپاس
معنی اصطلاح «زیر و زار» در بیت «میزنی تو زخمه و برمیرود تا به گردون زیر و زارم روز و شب» چیست؟ مثلاً به معنی صدای ناله است؟ در این صورت این ترکیب از کجا آمده است؟
این غزل رو استاد لطفی هم اجرا کردند..آلبوم گریه بید
روز و شب را همچو خود مجنون کنم..
و
تا نیابم آنچه در مغز من است،
یک زمانی سر نخارم روز و شب ..
این نشانه ی زنده بودنه..
در جواب دوستمان، جناب حسین آزاد، بر اساس فرهنگ دهخدا:
- زیر و زار ؛ کنایه از آواز حزین و آهسته باشد. (برهان ) (غیاث ) (ناظم الاطباء). آواز نرم و باریک . (آنندراج ). آواز آهسته . (فرهنگ رشیدی ) :
چو آواز خود برکشد زیر و زار
بخسبد بر آواز او مرغ و مار.
نظامی .
ناله ٔ زیر و زار من ، زارتر است هرزمان
بسکه به هجر می دهد عشق تو گوشمال من .
سعدی .
شیخ احمد جام (ژنده پیل) غزلی در همین وزن و قافیه و ردیف داره. اطلاعی ندارم که مولانا از این غزل آگاه بوده یا نه و همچنین آیا نظری به این غزل شیخ جام داشته یا نه، ولی بعید هم نیست که جواب این سوالات مثبت باشه.
غزل شیخ جام رو در ادامه می نویسم:
مست جام شوق یارم روز و شب / زآن خمار اندر خمارم روز و شب
چون نصیب من می صافی نشد / درد نوش و درد خوارم روز و شب
گر ببارد تیغ خونی بر سرم / جان ببازم سر نخارم روز و شب
گر خورم از جام عشقش جرعه ای / خویش را بر دار دارم روز و شب
هرچه می بینم جمال روی اوست / زآن به هر سو در نظارم روز و شب
سر ز جیب عشق او چون برکشم / دامنش را چون گذارم روز و شب
روز و شب هستند دائم بی قرار / من ز عشقش بی قرارم روز و شب
تا شبی دیدم جمال روی او / در هوایش انتظارم روز و شب
تا مگر روزی بگوید کای فلان / دست بسته بنده وارم روز و شب
در هوای عشق او چون تیر و میغ / قطره های خون ببارم روز و شب
تا گدایی می کنم بر در گهش / بر جهانی شهریارم روز و شب
اشک خونین می چکد از دیده ام / زآن همیشه زار زارم روز و شب
حالتی دارم عجب زان آشنا / غرقه و اندر کنارم روز و شب
آتش عشقم چنان افروخته / گاه نورم گاه نارم روز و شب
منبع: دیوان شیخ احمد جام به کوشش احمد کرمی
مولانا این چه آتش عشقی است که بر جان عاشقان عالم فکنده ای ؟!
معنی این بیت چیست ؟
میزنی تو زخمه و بر میرود
تا به گردون زیر و زارم روز و شب
تو هستی که زخمه بر تار وجود ما میزنی و از این زخمه زدن ناله و زاری ما به گردون میرسد
بنده پیشنهاد میکنم هر دو اجرای زیبا یکی استاد ناطری و دیگری از استاد عزیز محمدرضا شجریان را گوش کنید... هر اجرا حس خاص و منحصر به فرد و متفاوتی نسبت به اجرای دیگر دارد
قطار مفردش قطرة بوده به این شکل که باران متشکل از قطره قطره آب است و چون پشت سر هم می آید به شکل قطار جمع بسته شده است و بعدا معنا نقل شده است به کاروان شترها
و بعدا که دستگاه قطار اختراع شد به خاطر شباهت به کاروان شتر که در ردیف پشت سر هم است به آن نیز قطار گفتند و این کلمه قطار باز به «ات» جمع بسته شده است که نقل از معنای اصلی است و کاربرد قطار در معنای اولیه برای این وسیله حمل و نقل نبوده است.
ای مهار عاشقان در دست تو
در میان این قطارم روز و شب
میکشم مستانه بارت بیخبر
همچو اشتر زیر بارم روز و شب
در این بیت همان معنی قطار شتران مد نظر است که عارف سالک خودش را مهار شده در دست ساربان می داند
سعدی عزیزم می فرماید:
من اختیار خود را تسلیم عشق کردم
همچون زمام اشتر در دست ساربانان
ایام عزت مستدام
با درود
به نظرم پایت با هوایت هماهنگ تر است ضمن آنکه سر و پا هم دارای تناسب هستند
همچنین بهتر است بجای روز بعد روز وصل بخوانیم چراکه اگر روز بعد وعده شده باشد نیازی نیست که روز و شب را بشماریم و فردا روز موعود است و انتظار و هیجانی ندارد ... اما روز وصل یک وعده ی مبهم است که حتا اتفاق افتادنش هنوز احتمال است و سرشار از دلهره ، بیم و امید و انتظار است و با این ویژگیها خواب جایگاهی ندارد و لاجرم باید روز و شب شمرد و شمرد و شمرد تا ....
در بیت اول با توجه به معنی کل شعر و معنی بیت اول که انتظار و بیقراری برای رسیدن به معشوق را بیان میکند آیا کویت بهتر نیست؟
الکلینی، عن علی بن محمد، عن سهل، عن ابن شمون، عن الأصمّ، عن کرام قال:
حلفت فیما مضی بینی و بین نفسی ألاّ آکل طعاما بنهار حتی یقوم قائم آل محمد،
فدخلت علی أبی عبد اللّه علیه السّلام فقلت له: رجل من شیعتک جعل اللّه علیه ألاّ یأکل طعاما بنهار أبدا حتی یقوم قائم آل محمد.
فقال: صم یا کرام، و لا تصم العیدین و لا ثلاثة أیّام التشریق، و لا ...
تا بنگشایی به قندت روزهام
تا قیامت روزه دارم روز و شب
چرا اسم استاد محمد رضا لطفی دربین هنرمندان نیست؟؟؟
اضافه کنید لطفا
این غزل رو محمد رضا لطفی هم اجرا کردن
پیوند به وبگاه بیرونی
غزل با صدای دلنشین دکتر سروش( رضوان الله ) حرارتی گرمابخش بر دل آدمی افزون می کند.امید آنکه دل هایمان همیشه از این حرارت عاشقانه مستوفیض بادا !
ساقیی کردی بشر را چل صبوح
زان خمیر اندر خمارم روز و شب
این بیت اشاره داره به حدیث قدسی تخمیر طینت آدم علیهالسلام «خمَّرتُ طینةَ آدم بیدیَّ اربعینَ صباحآ» (گِل آدم را به دست خویش در چهل روز سرشتم؛ در ابتدای رساله عشق سهروردی هم این مفهوم با عبارت اربعین صباحا اومده
مدت ها بود که در زندگی بی هدف و سرخورده بودم اما این غزل مولانا خصوصا با صدای استاد عزیز مرحوم لطفی، شور تازه ای به زندگی من بخشید و قدرت عشق به یاری من آمده است.
شاعر در حالیکه خیلی به او نزدیک است ، بیقرار خود معشوق است. سر مولانای عاشق همیشه به پای معشوق است. به هر جا که برود با اوست . ساکن کوی و برزن معشوق نیست که اگر معشوق از این کوی برود مولانای عاشق همچنان سر ز کوی معشوق برندارد. مولانا عاشق معشوق است عاشق کوی او نیست و هرجا پای معشوق باشد سر مولانا آنجاست ، نه در کوی معشوق.
عشق و بیقراری مولانا تا حدی است که روز و شب را مجنون خواهد کرد و روز و شب نیز ماهیت خود را از دست خواهد داد. روز و شب را کی گذارم روز و شب
در قاموس او روز و شب معنی ندارد وقتی هوای بیقراری در همه اوقات شبانه روز ، در سر مولانا بوده و هست روز و شب معنی ندارد. روز بودن خورشید است و شب نبودن آن است اما هوای بیقراری معشوق، همیشگی است ، بود و نبود ندارد و روز و شب هم ندارد. او که مجنون معشوق است هر روز و هر شب یعنی به همه اوقات و همه جا ، جان و دلی را که از عاشقان می خواستند ، نه یکبار که هر روز و هر شب به معشوق می سپارد.
اما مگر او نمی داند و با اینهمه بیقراری روز و شب ، هنوز ندانسته است که در مغز او چیست؟ تا نیابم آن چه در مغز من است؟
او می داند چه چیزی در مغز اوست و تا آن را از معشوق بدست نیاورد روز و شب و حتی یک لحظه به اندازه سر خاراندن ، فرصت از دست نمی دهد. همچو چنگ یا تاری در دست عشق معشوق است که با هر زخمه او ، گردون گردان را ، پر از رمز و راز (ناله و زار) می کند. (همانند زخمی که شمس زد و رازی که مولانا سرود)
در حالیکه مولانا می توانست ساقی گری خدا را به نوع دین و مذهب خود یا به فرد خویشتن محدود کند اما نوع بشر را خمار خمیر ازلی می داند و این تفاوت ها را محل نمی گذارد تا قطار عاشقان خدا را محشون از هر بشری بداند که در جستجوی خداست. و بی خبر از حجم بار و نوع بار ، مستانه به زیر بار او می رود تا اینکه به قند فضل وصال او ، روزه اش را افطار کند و از خوان فضل او ، لقمه ای بردارد و فاضل شود و درست در این صورت است که روزگارش عید خواهد شد و جان انتظارش به عید خواهد نشست و عیدهای دیگر را وقفی نخواهد گذاشت. اما این عید کی خواهد بود؟ روز بعد
روز بعدی چه موقع است؟ روزی است که جان مولانا تشنه تر شود و ابر دیده هایش و باران اشک هایش این تشنگی را رفع نکند. لذا او همچنان و هر روز و شب ، منتظر باران رحمت الهی و بیقرار هوای اوست. باران فضل و ...
ممنونم
ای مهار عاشقان در دست تو
سلام
من اگر چه این شعر را با روز وصل حفظ کرده بودم اما اینجا که روز بعد دیدم بنظرم رسید روز بعد هم بیراه نیست چرا که با این کلمه کل بیت یک وعده یکروزه را میرساند که بیوفایی یار آنرا به یک انتظار شبانه روزی مداوم و ناتمام بدل نموده.
لطفا اگر می شود تفسیر اشعار را هم بگذارید.
در پاسخ جناب یوسفی که پرسیده است مگردر آن زمان هم قطار بوده، عرض می کنم با توجه به قرینه: ای مهار عاشقان در درست تو،مراد قطار شتران و تشبیه خیل عاشقان به قطار شتران است که در یک صف حرکت میکنند.قطار در گذشته به صف و ردیف شتران گفته میشد.
بیت اول :در کوی تو من بی قرار تو هستم و مشتاق تو هستم روز وش (هر زمان در انتظار تو و به یادت هستم روز و شب )بی یاد تو بر بالین سر نخواهم گذاشت و از یاد تو فارغ نخواهم گشت روز و شب
بیت دوم:روز و شب خویش را مانند خود عاشق و مجنون کرده ام (در واقع اشاره دارد به اینکه ازبس که روز و شب بهز یاد یار بوده و عاشق یار بوده است که روز و شب او نیز عاشق یار گشته است )چون که اینطور گشته است ،من روز و شب را چگونه با آسایش بخوابم و فارغ باشم (چون که اینطور است چگونه بر بالین به آرامی به خواب روم و با آسایش عمر را بگذارنم روز و شب )
بیت سوم :جان و دل را ازمن میخواست یار (خدمت گزار بودن )جان و دل خویش را به یار داده ام و به او میدهم روز. و شب (یعنی جان و دل خود را هر زمان برای یار صرف میکند حتی ممکن است این صرف زدن عاشق برای یار به یاد بودن او نیز باشد هر چیز و هر کاری که از برای یار باشد محسوب خواهد شد )
بیت چهارم:چون که اینطور گشته است(کارهایی که در بیت های قبلی ذکر شد)دیگر فکر کردن را نتوانم کردن و نتوانم بیندیشم که عقل چه حکم بر من میکند و یک زمان نتوانم فکر کردن بر غیر راه عشق و راه یار روز و شب یعنی اینکه عاشق دیگر عقلش هر چه بگوید فایده ای ندارد چرا که در عاشقی و در عشق ،عاشق فقط مقصودش یار هست و عقل هیچ نقشی ندارد
بیت پنجم :عشق تو چونمرا مست نمود همچون مطربان گشته ام ،گاه از برای تو چنگ و گاه از برای تو چون تار مینوازم روز و شب(یعنی مطرب نگشته عاشق یا عشق یار مطربی نشده بلکه چنان از یار مست گشته است (مست یار در عشق )که دیگر همچون مطربان میماند و از سوز عشق چون چنگ و تار از عشق یار مینوازد آهنگ عشق را روز و شب )
بیت ششم :تو این ساز ها را میشکنی (این دل را میشکنی ؛در واقع آن چنگ و تار همان دل عاشق است )و زخمبر من میزنی از عشق تو این زخم ها من زار هستم (میتوان گفت این زخم همان هجر و دوری یار است ) و صدای ناله و گریه و زار زدن من تا آسمان رفته است و اما من در زیر هستم (گویی بر زیر زمین هستم )روز و شب
بیت هفتم:مرا سرمست کرده ای چهل روز از خمیر آفرینش توست که خمار روی تو هستم روز و شب
بیت هشتم :ای که دل عاشقان را در دست میداری و عشاق ت از برایت میایند به سویت اگر بخواهی و حکم کنی ،من در میان این صف بلند کاروان هستم در انتظار روی تو و دیدار تو رز و شب
بیت نهم :من بار تورا بر دوش خویش میکشم(رنج و سختی این راه -راه عشق در واقع ،-میپذیرم و با خود تا مقصد میبرم -،تا آنجا تحمل دارم -)من در راه تو همچون شتری پر از بار هستم رز و شب (پر از رنج و سختی هستم روز و شب )
بیت دهم :تا چهره زیبا و شیرین ت رو به من نمایی روزه خواهم بود (آب و خوراک ندارم و همچون روزه داران چیزی نمیخوام ونمینوشم)تا قیامت روزه دار خواهم بود روز و شب .اشاره دارد که عاشق به فکر خویش و تن و جسم خویش نیست تنها به یار و معشوق میاندیشد و از این رو طعام نیز نخواهد خوردن
بیت یازدهم :آن زمان که من از این درگاه روزه خویش شکستم (روز وصال با یار ) -تنها با دیدن روی شیرین یار که همچون قند ،-عید هست و شاد هستم در آن روزگار روز و شب
بیت دوازدهم :سوگند به جان روز و سوگند به جان شب که به جان تو عاشق هستند ،من در انتظار تو هستم روز و شب
بیت سیزدهم :تا به چند سالی من منتظر عید نیستم ؛من با چهره چون ماه تو در عید هستم و شاد هستم و خرم
بیت چهاردهم :از آن شب و از آن زمان که مرا عهد کردی و گفتی روز بعد و فردا ،من میشمارم روز و شب را،روز و شب (روز و شب در حال شمارش روز و شب هستم از آن زمان به بعد ) انتظار عاشق به روز دیدار با یار و وفاداری او به معشوق را نشان میدهد
بیت پانزدهم :از بس که در وجود من تخم محبت و عشق ت را کاشته و درخت عشق ت را در وجود من آبیاری کرده ای و مرا در عشق خود زمانی که شیفته ات بودم رها کردی ،درخت عشق من تشنه است ؛از دیدگان و چشمان من اشک چون ابر میبارد روز و شب .
عاشقانه تر از این غزل ندیده ام...
چه زیبا مولانا از وفاداری و انتظار بی پایان عاشق گفته است
روح مولانا به زیبایی و به حقیقت از این غزل نمایان است که چه پاک و لطیف چون آب روان است ...عاشق این شعر زیبا هستم ...
.
مولانا با اینشعرش چیز های زیادی را نمایان ساخته است :
اینکه عاشق به یار همواره مشغول است و تمامی اشیا اطراف عاشق میتواند مشغول یار گردد.حتی میتواند این اشیا و این چیز ها خود یار باشند ... .دیدار یار و ملاقات یار عید است و خود یار مایه شادی و خرمی عاشق ... .
این شعر مثل های زیادی از زندگی و عالم اطراف عاشق دارد ...
امیدوارم تحلیل های بنده درست باشند و اگر درست نبود تصحیح دوستان و بزرگان را با جان و دل پذیرا هستم ...
شرح غزل شمارهٔ ۳۰۲ (در هوایت بیقرارم روز و شب)
فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
محمدامین مروتی
به نظر می رسد این غزل هم در فراق شمس سروده شده است:
در هوایت بیقرارم روز و شب
سر ز پایت برندارم روز و شب
در هوای دیدارت آرام و قرار ندارم. سر ز پایت برندارم یعنی از یادت جدا نمی شوم.
روز و شب را همچو خود مجنون کنم
روز و شب را کی گذارم روز و شب
چندان بی قراری کرده ام و دست از سر شب و روز برنداشته ام که خود روز و شب هم مثل من مجنون شده اند.
جان و دل از عاشقان میخواستند
جان و دل را میسپارم روز و شب
از عاشق توقع می رود که از جان و دل خود بگذرد و من نیز چنینم.
تا نیابم آن چه در مغز منست
یک زمانی سر نخارم روز و شب
تا به آرزویم دست نیابم، آرام نمی گیرم و فرصت سر خاراندن هم به خود نمی دهم.
تا که عشقت مطربی آغاز کرد
گاه چنگم، گاه تارم، روز و شب
عشق تو مطرب است و من مانند تار و چنگ، در فراقت ناله سر می دهم.
میزنی تو زخمه و بَر میرود
تا به گردون زیر و زارم، روز و شب
عشق بر ساز وجودم زخمه می زند و ناله و زاری من را به آسمان می رساند.
ساقیی کردی بشر را چل صبوح
زان خمیر، اندر خمارم روز و شب
عشق به مدت چهل روز، خمیر وجود مرا تخمیر کرد تا مست شدم. گِل آدم به خمیر عشق، مخمر شده و به همین دلیل او مست عشق است.
ای مهارِ عاشقان در دست تو
در میان این قطارم روز و شب
کنترل عاشقان در دست معشوق است و من نیز در جرگۀ عاشقان همین کاروان و همین قطارم.
میکشم مستانه بارت بیخبر
همچو اشتر زیر بارم روز و شب
مثل شتری مست، بار عشق را بر دوش می کشم بی آنکه از خود خبری داشته باشم.
تا بنگشایی به قندت، روزهام
تا قیامت روزه دارم روز و شب
تا قند لبت نباشد، روزه ام را، تا قیامت هم که شده، با چیزی دیگر باز نمی کنم.
چون ز خوان فضل، روزه بشکنم
عید باشد روزگارم روز و شب
عیدم زمانی است که از قند لبت و سفره و خوان احسانت، روزه ام را بگشایم.
جان روز و جان شب، ای جان تو
انتظارم انتظارم روز و شب
به جان روز و شب و به جان خودت، شبانه روز منتظر عنایت توام.
تا به سالی نیستم موقوف عید
با مه تو، عیدوارم روز و شب
عید من زمانی است که تو در کنارم باشی و ماه رویت پایان ماه رمضان من است. ولی اگر تو نباشی، یک سال هم که از ماه رمضان بگذرد، کاری به عید ندارم.
زان شبی که وعده کردی روز وصل
روز و شب را میشمارم روز و شب
از زمانی که به من وعدۀ وصل داده ای، روزان و شبان را می شمارم.
بس که کشتِ مهرِ جانم تشنه است
ز ابر دیده، اشکبارم روز و شب
خاکِ جانم تشنۀ مهر است و آن را با اشک هایم آبیاری می کنم.
15 دی 1403