گنجور

غزل شمارهٔ ۱۶۳

بروید ای حریفان بِکِشید یار ما را
به من آورید آخر صنم گریزپا را
به ترانه‌های شیرین به بهانه‌های زرین
بکشید سوی خانه مهِ خوبِ خوش‌لقا را
وگر او به وعده گوید که دمی دگر بیایم
همه وعده مکر باشد بفریبد او شما را
دم سخت گرم دارد که به جادوی و افسون
بزند گره بر آب او و ببندد او هوا را
به مبارکی و شادی چو نگار من درآید
بِنِشین نظاره می‌کن تو عجایب خدا را
چو جمال او بتابد چه بود جمال خوبان
که رخ چو آفتابش بکشد چراغ‌ها را
برو ای دلِ سبک‌رو به یمن به دلبر من
بِرِسان سلام و خدمت، تو عقیق بی‌بها را

اطلاعات

وزن: فعلات فاعلاتن فعلات فاعلاتن (رمل مثمن مشکول)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بروید ای حریفان بِکِشید یار ما را
به من آورید آخر صنم گریزپا را
ای دوستان بروید و محبوب من را بیاورید، آن بت فراری را به من برگردانید
به ترانه‌های شیرین به بهانه‌های زرین
بکشید سوی خانه مهِ خوبِ خوش‌لقا را
با شعرها و بهانه های شیرین، ماه زیبای خوش چهره را به خانه برگردانید
وگر او به وعده گوید که دمی دگر بیایم
همه وعده مکر باشد بفریبد او شما را
و اگر او به شما وعده دهد که کمی دیگر می آید، بدانید که همه ی وعده های فریب است (او بعداً نخواهد آمد، او را هم اکنون با خود بیاورید)
دم سخت گرم دارد که به جادوی و افسون
بزند گره بر آب او و ببندد او هوا را
هوش مصنوعی: در اینجا به قدرت یک دم (نفس) اشاره شده است که می‌تواند با جادوی خود تأثیراتی شگرف ایجاد کند؛ به‌گونه‌ای که بتواند آب را متوقف کند و بر جریان هوا تأثیر بگذارد. این تصویر نمادین نشان‌دهنده‌ی توانایی ودیعه‌ای است که از تأثیرات بزرگ بر محیط حکایت دارد.
به مبارکی و شادی چو نگار من درآید
بِنِشین نظاره می‌کن تو عجایب خدا را
هوش مصنوعی: وقتی که معشوق من با خوشبختی و شادی وارد می‌شود، بنشین و با دقت به تماشای شگفتی‌های خداوند بپرداز.
چو جمال او بتابد چه بود جمال خوبان
که رخ چو آفتابش بکشد چراغ‌ها را
وقتی چهره ی زیبای او مانند خورشید بتابد، چهره ی زیبارویان دیگر دربرابرش چه ارزشی دارد؟ زیرا که چهره ی مثل آفتابش، همه ی چهره های دیگر که مانند چراغ اند را خاموش می کند
برو ای دلِ سبک‌رو به یمن به دلبر من
بِرِسان سلام و خدمت، تو عقیق بی‌بها را
«عقیق بی‌بها» یعنی عقیق بسیار ارزشمندی که بی‌قیمت است و بها روی آن نمی‌توان گذاشت. (یعنی یار من مثل عقیق یمن ورای قیمت و بهاست)

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۱۶۳ به خوانش مسعود طالبیان
غزل شمارهٔ ۱۶۳ به خوانش محسن لیله‌کوهی
غزل شمارهٔ ۱۶۳ به خوانش عندلیب
غزل شمارهٔ ۱۶۳ به خوانش زهرا کاشانی اسدی جعفری
غزل شمارهٔ ۱۶۳ به خوانش فاطمه زندی
غزل شمارهٔ ۱۶۳ به خوانش حسین رستگار
غزل شمارهٔ ۱۶۳ به خوانش آرش خیرآبادی
غزل شمارهٔ ۱۶۳ به خوانش ریحانه عبداللهی

حاشیه ها

1387/09/10 10:12

هو
بروید ای حریفان بکشید یا ر مارا
به من آورید یکدم صنم گریزپارا ..الخ
این غزل عشق وعلاقه زیادمولوی را به شمس تبریزی نشان میدهد شاید گمان رود که این رابطه یکطرفه بوده و فقط مولوی از حضور شمس بهره میبرده ولی درآثاریکه از شمس در دست است اومولوی را"مولانا" خطاب میکرده مثلا گفته "مولانا "چیزی در من دید که استادان من ندیدند ومثلاگفته شده شمس در سئوال از مولانا وپاسخ او نعرهای بزد و بر زمین افتاد
مولوی صلاح الین زر کوب و ضیا ءالحق را هم بسیار ستوده وبیش از هفتاد غزل بنام صلاح ادین دارد وبعضی هم بنام کسی نیست ولی کل دیوان بنام شمس است واصولا ستودن زیاد یاران شیوه مولویست ونباید چندان برداشت اغراق آمیز از بیاناتش در باره شمس داشته باشیم
با این بیان عشق مولوی به شمس چندان غیر عادی و نامفهوم ویکطرفه نباید تلقی شود و اصولا طبیعی است کسیکه عامل تحول دیگری قرارگیرد مورد عشق و احترام زیاد واقع شود والبته در مورد مولوی و شمس ویژگیهائی هم برآن افزوده شده است

1402/03/12 02:06
یاسین مشایخی

برخلاف تصور خیلی‌هاتون، این غزل منسوب به مولاناست. تو نسخه‌های قدیمی‌تر و معتبر دیوان شمس مثل: نسخه‌ی موزه قونیه و قره حصار و اسعد افندی نیومده. و به قول استاد مجتبی مینوی؛ اگر غزلی در این سه نسخهٔ معتبر وجود نداشته باشه، از مولانا نیست.

1393/01/30 19:03
امیر

بروید ای حریفان بکشید یار ما را
به کشان کشان بیارید صنم گریز پا را

1394/07/02 16:10
سمراد

وزن:
تَتَنا تَنا تَنا تن تَتَنا تَنا تَنا تن
ن ن - ن - ن - - ن ن - ن - ن - -

1394/12/24 08:02
محمد رضا سبک رو

واژه سبک رو مصدر مرکب مرخم از واژه سبک رونده است، که اشاره به فرد یا چیزی دارد که به نرمی و سبکی حرکت می کند و حضوری خوش یمن و سبک دارد که در مقلبل سنگینی و فشار بکار میرود دارد. از طرفی سبک رو به معنای چهره ی سبک هم بکار میرود که مشابه عبارت " دستش سبک است" میباشد و اشاره به فردی دارد که دیدن روی او در شروع روز خوش یمن است.

با سلام خدمت دوستان جای بسی تقدیر داره از کامنت اول به نام هو که با شرح زیباشون و نام زیباتر که هو رو انتخاب کردن و نام خودشون رو نیاوردن واقعا درود بر شما
به قول حضرت مولانا:
من کسی در ناکسی دریافتم

1395/06/18 01:09
امید وورال

آیا «بهانه های زرین» که در بیت دوم چیست

1402/10/27 02:12
فرهود

یعنی وعده پول و مال

1395/09/10 04:12
جمال ناصر نشقبندی اسحاق زاده

نهایت ارادت و نهایة النهایت خلوص نیت این بنده ای نابکار دنی روزگار خدمت گل شیفتگان باغستان اشعار حضرت مولانای روم ، چنانکه پوشیده نیست ، طائفه ای علیه ای سنیه ای مصطفویه ای صوفیه بر آنند ، غیابت اول مولانا شمس تبریزی را ( غیبت صغری ) و ناپدیدار شدن آنجناب را که وصلت عند المحشر خواهد بود ( غیبت کبری ) نام نهاده اند ، این مقدار اشعار دلکَش و ابیات دلکُش را در قالب تغزل عند ارسال فرزند نامور حضرت مولوی سلطان ولد به شهر رنجور گنجور دمشق ، شکر افشانی فرموده بودند ، و چه سخت می گذشت بر آن حضرت شب و روز ،

1396/08/07 14:11
ساعد هاشمی

سلام بر دوستان عزیز
بروید ای حریفان بکشید یار ما را
به من آورید آخر صنم گریزپا را
ما ( همه انسانها ) اصرار می کنیم که افراد به حضور رسیده و آگاه ( عارفان ) کمک کنند و یار ما (خدا) که صنمی گریز پا است را به سوی ما بکشند ( یا ما را به سوی او بکشند )
به ترانه‌های شیرین به بهانه‌های زرین
بکشید سوی خانه ، مه خوب خوش لقا را
و با ترانه و شادی و هر عمل نیکویی که می دانند آن ماه خوش سیما (خدا) را به خانه دل ما بکشید
وگر او به وعده گوید که دمی دگر بیایم
همه وعده مکر باشد بفریبد او شما را
و اگر او با وعده و وعید گفت که شما بروید من در زمانی دیگر می آیم ، این وعده هایش مکر و فریب است و به آن توجه نکنید
دم سخت گرم دارد که به جادویی و افسون
بزند گره بر آب او و ببندد او هوا را
که او کلام و دمی بسیار گرم دارد و حتی با افسون وجادو آب را هم گره می زند و هوا را هم می بندد ( کنایه از کارهای جادوگرانه که البته دور از ذات خداست ولی به تمثیل آورده است )
به مبارکی و شادی چو نگار من درآید
بنشین نظاره می‌کن تو عجایب خدا را
و وقتی که با شادی و مبارکی یار مرا به خانه دل من آوردی آن وقت در احوال من نظاره کن و عجایبی که از حضور خدا در من حادث می شود را ببین
چو جمال او بتابد چه بود جمال خوبان
که رخ چو آفتابش بکشد چراغ‌ها را
وقتی که چشم دل من به جمال او روشن شود ، نور جمال او همه چراغ های دیگر ( امور دنیایی که ما از آن ها نور و هویت و زندگی می خواهیم ) را خاموش خواهد کرد
برو ای دل سبک رو به یمن به دلبر من
برسان سلام و خدمت تو عقیق بی‌بها را
ای دل سبک رو ( دلی که با نور خدا سبک و آرام و مطمئن راه می رود ) برو به یمن ( فضای یکتایی این لحظه ) و به دلبر من ( خدا ) سلام ( تسلیم شدگی ) و خدمتگزاری مرا اعلام کن که هرچیز جز این ها در پیشگاه او زیره به کرمان بردن است ( کنایه مشابه از عقیق و یمن )

1396/11/02 13:02
امیررضا فرید

صلاح الدین زرکوب و حسام الدین چلبی از نزدیکترین شاگردان مولانا بودند...
معمولا هم لفظ ضیاء الحق برای حسام الدین چلبی به کار رفته مثلا مولانا در دفتر دوم مثنوی می فرماید:
مدتی این مثنوی تاخیر شد
مهلتی بایست تا خون شیر شد
تا نزاید بخت نو فرزند نو،
خون نگردد شیر شیرین خوش شنو
چون ضیاء الحق «حسام الدین عنان»
بازگردانید ز اوج آسمان
چون به معراج حقایق رفته بود،
بی بهارش غنچه ها نشکفته بود...
گریزی به نبودن حسام الدین چلبی به علت فوت همسرش...

1397/02/05 11:05
علیرضا

فک کنم بیت اخر جا مونده؛ شه ماست شمس دینم به حقیقت یقینم ز لبان نبات ریزد ببرد زما عنا را

1397/10/22 13:12

ما در نسخه های قدیمی کلیات شمس این غزل را چنین خواندیم :
بروید ای حریفان بکشید یار مارا
به من آورید یکدم صنم گریز پارا
به ترانه های شیرین به بهانه های رنگین
بکشید سوی خانه مه خوب و خوش لقا را

1398/11/18 06:02
مهدی

احمد ظاهر و هنگامه از خوانندگان بزرگ افغانستان هر دو این شعر را به شکل ترانه اجرا کرده‌اند.
پیوند به وبگاه بیرونی

1399/09/24 01:11
محمد

سلام، مرحوم احمد ظاهر، خواننده ی نام آشنای افغانستان، نیز این شعر را به زیبایی خوانده است (البته چندین اثر ایشان از آثار مولانا موجود است) لینک زیر برای دسترسی:
پیوند به وبگاه بیرونی
"بروید ای حریفان بکشید یار ما را"

1402/02/29 02:04
یزدانپناه عسکری

اشاره غزل

سلطان ولد به فرمان پدر برای آوردن آن صنم گریزپا ساز سفر کرد تا در دمشق شمس الدین را دریافت و پیغام‌های پر سوز و گداز عاشق هجران دیده را به لطف تمام به گوش معشوق بی‌پروا رسانید. دریای مهر شمس جوشیدن گرفت و گوهرهای حقائق و معارف بر سلطان ولد افشاند و خواهش مولانا را پذیرفت و عازم قونیه گردید (سنه ۶۴۴).[۱] [۲][۳]

 بدیع الزمان فروزانفر، زندگانی مولانا جلال الدین محمد (مولوی)، زوار - تهران، چاپ: پنجم، ۱۳۶۶.

 مولانا جلال الدین محمد بلخی (مولوی)، دیوان کبیر شمس، طلایه - تهران، چاپ: اول، 1384.

 عبد الباقی گولپینارلی، توفیق سبحانی، مولانا جلال الدین (گولپینارلی)، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی - تهران، چاپ: سوم، ۱۳۶۳.

1403/01/09 20:04
غلامحسین مرادی

 زیباترین اجرای اهنگین این شعر در قالب تصنیف توسط مرحوم استاد نورالدین رضوی سروستانی در آلبوم صنم گریزپا در سال ۱۳۵۷ و همچنین باخوانندگی حمیدرضا نوربخش در البوم پرده عشاق با آهنگسازی شادروان استاد فرامرز پایور 

1403/06/06 22:09
راهنما_ اریس

سالک در جریان مراقبه به سطحی می رسد که نور را بر درگاه دل می بیند . آگاه بودن یا جان که حقیقت خویشتن خویش است همچون قمر بر درگاه دل دیده می شود .. در حقیقت این همان نور جان است که از خورشید جانان بر قمر جان افتاده و آنگاه بر پرده دل می افتد و حس و احساس و " من " یا نفس را به حیات می آورد . در اشعار بزرگان ، این نور با چند نام آمده ، صنم ، نگار ، یار ، ترک ، مه ، قمر ، طره طیار و ..... .

این نور دروازه ورود به جانا است . جانا یعنی جریانی از جانها ، رودی از جان ها . باید حضور در لحظه و تمرکز به حد مناسب برسد و دل از زنگار پاک باشد تا نور رویت شود . تمرکز جذبی . حال که نور یا قمر ، مه و ... دیده شد ، باید سالک آنقدر در مقابل آن به مشاهده بنشیند تا جذب جانا شود . حالا حضرت دارند از اشوه گری و ناز بازی آن نور می گوید .کد گشائی اشعار فارسی : 

جان : آگاه بودن .

جانا : رود یا جریانی از جان ها 

جانان : اقیانوس جان ها یا شمس الحق 

تمامی اشعار بزرگان بصورت متحد کدگذاری شده و اکثرا در رابطه با زمانهائی است که به نور رسیده اند اما جذب نمی شوند . 

حضور در لحظه یا لحظه به لحظه ، آگاه بودن از آنچه دانستگی دارم ، می شود می یا شراب یا شراب روحانی . فنِ مشاهده گری موجب می شود تا سالک از سطح هشیاری و هشیار بودن ، به مرحله آگاه بودن در دل وارد بشود و حالت خلسه و خواب آگاهانه پدیدار بشود که از آن به نام مستی یاد شده . 

نمی دانم چرا هیچ مولاناشناس و ..... این فن مراقبه را تجربه نکرده و به انطباق تجربه فن مشاهده گری با اشعار پی نبرده؟!!!

rahnamaaries

#راهنما_اریس 

 

1403/12/14 21:03
امین مروتی

 

شرح غزل شمارهٔ ۱۶۳ مولانا (بروید ای حریفان)

فعلات فاعلاتن فعلات فاعلاتن (رمل مثمن مشکول)

 

این غزل در پی گریز شمس از دست مریدان مولانا سروده شده. مولانا به مریدانش می گوید او را برایم پیدا کنید و برش گردانید.

 

بروید ای حریفان، بِکِشید یار ما را

به من آورید آخر صنم گریزپا را

ای همنشینان یار گریزپایم را بیابید و نزد من اورید.

 

به ترانه‌های شیرین، به بهانه‌های زرین

بکشید سوی خانه مهِ خوبِ خوش‌لقا را

آن دوست زیبا را به هر بهانه ای و با زبانی شیرین به خانه برگردانید.

 

وگر او به وعده گوید، که دمی دگر بیایم

همه وعده مکر باشد، بفریبد او شما را

اگر او را یافتید و وعده داد که خودم برمی گردم، باور نکنید می خواهد شما را بفریبد.

 

دم سخت گرم دارد، که به جادوی و افسون

بزند گره بر آب او و ببندد او هوا را

فریب وعده ها و زبانش را مخورید. یادتان باشد دم گرمی دارد که می تواند ناممکن را ممکن کند. بر آب گره بزند و هوا را از رفتن باز دارد.

 

به مبارکی و شادی، چو نگار من درآید

بِنِشین نظاره می‌کن، تو عجایب خدا را

وقتی که بازش گرداندید، به نظاره این مخلوق عجیب خدا بنشینید که با همه متفاوت است.

 

چو جمال او بتابد، چه بود جمال خوبان

که رخ چو آفتابش، بکشد چراغ‌ها را

در مقابل نور رخ او، زیبایی همه زیبارویان محو می شود، چنان که نور چراغ در مقابل نور آفتاب محو می گردد.

 

برو ای دلِ سبک‌رو، به یمن به دلبر من

بِرِسان سلام و خدمت، تو عقیق بی‌بها را

ای دل تیزتاز و سریع من! خودت به یمن برو و ز این عقیق بی بها به آن معدن عقیق سلام برسان. یمن معدن عقیق است.

منظور مولانا این است که شمس مانند مانند یمن، کان عقیق است. تو هم ای دل من! این انگشتری مرا به نشانۀ عشق و علاقه من به او بده تا نزد من بازگردد.

 

24 اسفند 1403