غزل شمارهٔ ۱۶۴
چو مرا به سوی زندان بکشید تن ز بالا
ز مقربان حضرت بشدم غریب و تنها
به میان حبس ناگه قمری مرا قرین شد
که فکند در دماغم هوسش هزار سودا
همه کس خلاص جوید ز بلا و حبس من نی
چه روم چه روی آرم به برون و یار این جا
که به غیر کنج زندان نرسم به خلوت او
که نشد به غیر آتش دل انگبین مصفا
نظری به سوی خویشان نظری برو پریشان
نظری بدان تمنا نظری بدین تماشا
چو بود حریف یوسف نرمد کسی چو دارد
به میان حبس بستان و که خاصه یوسف ما
بدود به چشم و دیده سوی حبس هر کی او را
ز چنین شکرستانی برسد چنین تقاضا
من از اختران شنیدم که کسی اگر بیابد
اثری ز نور آن مه خبری کنید ما را
چو بدین گهر رسیدی رسدت که از کرامت
بنهی قدم چو موسی گذری ز هفت دریا
خبرش ز رشک جانها نرسد به ماه و اختر
که چو ماه او برآید بگدازد آسمانها
خجلم ز وصف رویش به خدا دهان ببندم
چه برد ز آب دریا و ز بحر مشک سقا
غزل شمارهٔ ۱۶۳: بروید ای حریفان بِکِشید یار ما راغزل شمارهٔ ۱۶۵: اگر آن میی که خوردی به سحر نبود گیرا
اطلاعات
وزن: فعلات فاعلاتن فعلات فاعلاتن (رمل مثمن مشکول)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
چو مرا به سوی زندان بکشید تن ز بالا
ز مقربان حضرت بشدم غریب و تنها
آنزمان که تن، مرا از مقربان حضرت جدا کرد و به زندان پایینکشید
به میان حبس ناگه قمری مرا قرین شد
که فکند در دماغم هوسش هزار سودا
در زندان به ناگاه مهی یار من شد که هوس او هزار آرزو در دلم افکند
همه کس خلاص جوید ز بلا و حبس من نی
چه روم چه روی آرم به برون و یار این جا
همه طالب آزادی از بلا و زندان هستند اما من چطور میتوانم یار را بگذارم و بیرون بروم؟
که به غیر کنج زندان نرسم به خلوت او
که نشد به غیر آتش دل انگبین مصفا
هوش مصنوعی: من نمیتوانم به غیر از گوشه زندان به تنهایی آن را ببینم، چون غیر از آتش دل، چیزی دیگر برایم به شیرینی شهد نیست.
نظری به سوی خویشان نظری برو پریشان
نظری بدان تمنا نظری بدین تماشا
هوش مصنوعی: به خویشان نگاهی بینداز و به حال پریشان آنها توجه کن، همچنین آرزو کن که به این تماشا تو هم نگاهی بیندازی.
چو بود حریف یوسف نرمد کسی چو دارد
به میان حبس بستان و که خاصه یوسف ما
هوش مصنوعی: وقتی رقیب یوسف نرم و لطیف است، کسی که در میان حبس گرفتار شده و در عین حال یوسف خاص و ویژه ماست.
بدود به چشم و دیده سوی حبس هر کی او را
ز چنین شکرستانی برسد چنین تقاضا
هوش مصنوعی: از نظر هر کسی که به این خوشی و شیرینی رنج میبرد، درخواست چنین چیزی در حقیقت، گریز از بیخبری و نگاه به زیباییهای زندگی است.
من از اختران شنیدم که کسی اگر بیابد
اثری ز نور آن مه خبری کنید ما را
هوش مصنوعی: من از ستارهها شنیدم که اگر کسی نشانی از نور آن مه پیدا کند، حتماً ما را خبر کند.
چو بدین گهر رسیدی رسدت که از کرامت
بنهی قدم چو موسی گذری ز هفت دریا
هوش مصنوعی: زمانی که به این گوهر رسیدی، به تو اجازه میدهند که با کرامت و بزرگواری مانند موسی قدم برداری و از هفت دریا عبور کنی.
خبرش ز رشک جانها نرسد به ماه و اختر
که چو ماه او برآید بگدازد آسمانها
هوش مصنوعی: وقتی او به وجود میآید، آنچنان زیبا و درخشان است که هیچ ستاره و ماهی نمیتواند با او رقابت کند. زیبایی و تاثیر او آنقدر زیاد است که آسمانها چون در برابرش میایستند، گرم میشوند و میسوزند.
خجلم ز وصف رویش به خدا دهان ببندم
چه برد ز آب دریا و ز بحر مشک سقا
از وصف رویش ناتوان و خجلم؛ یک مَشک چقدر میتواند آب از دریا بردارد؟
خوانش ها
غزل شمارهٔ ۱۶۴ به خوانش محسن لیلهکوهی
غزل شمارهٔ ۱۶۴ به خوانش پری ساتکنی عندلیب
غزل شمارهٔ ۱۶۴ به خوانش آرش خیرآبادی
حاشیه ها
1398/04/08 18:07
reza
ما در پیاله عکس رخ یار دیده ایم!
غرض از یوسف ان نور درونه که چو او را بیابیم هم ساقی و هم ساغر و هم کعبه ماییم! ما ظرفیت یوسف شدن موسی شدن و محمد ص شدن راداریم. همانطورکه ظرفیت فرعون و شیطان شدن داریم. هردو در ما هستند تا که و به چه نسبتی پیروز شود این کشمکش نور و تاریکی را!!! اذاجا نصرالله و الفتح! ما امید به فتح تو داریم یارب