گنجور

غزل شمارهٔ ۱۱۹۷

اگر آتش است یارت تو بُرو در او هَمی‌سوز
به شبِ فراق سوزان تو چو شمع باش تا روز
تو مخالفت همی‌کِش تو موافقت همی‌کُن
چو لباسِ تو دَرانَند تو لباسِ وصل می‌دوز
به مُوافقت بیابد تَن و جان سماعِ جانی
زِ رَباب و دَف و سُرنا و زِ مُطربان دَرآموز
به میانِ بیست مُطرب چو یکی زَنَد مخالف
همه گم کُنند رَه را چو ستیزه شد قَلاوُز
تو مگو همه به جنگند و زِ صلح من چه آید
تو یکی نِه‌ای هزاری تو چراغِ خود برافروز
که یکی چراغِ روشن زِ هزار مُرده بهتر
که بِهْ است یک قَدِ خوش زِ هزار قامتِ کوز

اطلاعات

وزن: فعلات فاعلاتن فعلات فاعلاتن (رمل مثمن مشکول)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

اگر آتش است یارت تو بُرو در او هَمی‌سوز
به شبِ فراق سوزان تو چو شمع باش تا روز
اگر می خواهی به وصال برسی، باید مانند شمع در شب فراق و جدایی بسوزی. یعنی باید رنج هجران و دوری را حس کنی و چون شمع بسوزی و آب شوی تا لایق معشوق گردی.
تو مخالفت همی‌کِش تو موافقت همی‌کُن
چو لباسِ تو دَرانَند تو لباسِ وصل می‌دوز
هر چند معشوق با تو مخالفت کرد، تو به جان بپذیر و جفا را تحمل کن. حتی اگر لباست را پاره کرد و آبرویت را برد چیزی نگو که در اصل این کار را می‌کند که لباس نوِ وصل را به تَنَت کُنَد.
به مُوافقت بیابد تَن و جان سماعِ جانی
زِ رَباب و دَف و سُرنا و زِ مُطربان دَرآموز
از هماهنگی بین سازهای موسیقی در بزم و طرب بیاموز که تن را با جان چنان هماهنگ و موافق سازی تا از سماع تن به سماع جان برسی.
به میانِ بیست مُطرب چو یکی زَنَد مخالف
همه گم کُنند رَه را چو ستیزه شد قَلاوُز
در بزم موسیقی، اگر یکی ساز مخالف بزند، همه مسیرشان و راه یعنی مَقام را گم می کنند، به خصوص اگر رهبر گروه باشد.
تو مگو همه به جنگند و زِ صلح من چه آید
تو یکی نِه‌ای هزاری تو چراغِ خود برافروز
با این وجود اگر همه علیه یکدیگر ساز مخالف کوک کردند و زدند، تو نومید مشو و کار خود بکن و چراغ خود را روشن نگهدار.
که یکی چراغِ روشن زِ هزار مُرده بهتر
که بِهْ است یک قَدِ خوش زِ هزار قامتِ کوز
داشتن یک چراغ روشن و روانِ سالم از هزار مرده و روان آشفته بهتر است، یعنی وجودِ یک نور و روشنایی، حتی اگر کم باشد، ارزش بیشتری دارد تا وجود هزار جسد بی‌حس و بی‌تحرک و روان آشفته و پریشان. همچنین از این ابیات می‌توان این نتیجه را گرفت که یک قامت زیبا و جذاب ارزشش بیشتر از هزار تن ناهمگون و زشت (گوژپشت) است. این پیام به ارزش و اهمیت زیبایی و زندگی اشاره می‌کند.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۱۱۹۷ به خوانش فاطمه زندی
غزل شمارهٔ ۱۱۹۷ به خوانش عندلیب
غزل شمارهٔ ۱۱۹۷ دیوان شمس به خوانش شهریار شاهین‌دژی

آهنگ ها

این شعر را چه کسی در کدام آهنگ خوانده است؟

"تو مگو"
با صدای مینا مؤمن (آلبوم تو مگو)

حاشیه ها

1391/04/18 22:07
ناشناس

دقیقا مخالف ضرب المثل "با یه گل بهار نمیشه"

1401/02/29 10:04
علی رشیدپور

هیچ مخالفتی با مثل معروفی که فرمودید ندارد

این شعر تاکید بر اهمیت فرد واحد است و به نحوی امیدبخش است.

وضرب المثل مذکور از تعمیم چیزی به کل بر حذر می دارد .

1401/09/25 04:11
عبدالسلام ملاح نسب

مخاطب چو چراغ خود برافروز انسان مرددی هست که متمایل به انجام تغییری هست که اون فرد تشویق میشه 

و مخاطب با یک گل بهار نمیشه فرد منزوی هست که کنار نشسته تا بقیه همه چیز رو به تنهایی درست کنن و میگه با تک چراغ اون دنیا روشن نمیشه

 

 

 

1401/07/15 17:10
جمشید حیدری

بیشتر به نظر می‌رسد در مخالفت با ضرب‌المثل "خواهی نشوی رسوا، همرنگ جماعت شو" باشد. 

1393/07/05 09:10
محسن

مخالف اینه که میگن خلاف جریان رودخانه نمیشه شنا کرد

1394/04/04 03:07
روفیا

تو مگو همه به جنگند و ز صلح من چه آید
تو یکی نه ای هزاری تو چراغ خود برافروز
در قلعه الموت میهمان روستاییان بودیم . دوستان از دکه های کوچک دهکده آذوقه هایی خریداری کرده و همچنانکه به سوی قلعه گام بر میداشتند زباله های غیر قابل تجزیه را به یادگار در طبیعت و روستا رها میکردند . خم شدم و پسمانده هایشان را جمع کردم .
فکر میکنید واکنش دوستان چه بود ؟
با لحنی عاقل اندر سفیه گفتند اووووه ... اینهمه آدم که مراعات نمی کنند ! همه با تمام قوا در حال مصرف و آلودن طبیعت و نابود کردن محیط زیست هستند . چه فایده دارد اگر تو یک تن دل بسوزانی ؟
آنروز ها من جوان

1394/04/04 04:07
روفیا

آنروزها جوان بودم و بی تجربه . نمیدانستم مولایم بیتی سروده که پس از قرنها پاسخگوی نیاز بشر خواهد بود !
در این بیت مولانا ضمن به رسمیت شناختن زندگی اجتماعی انسان و تحت تاثیر جبر محیط بودن خاطر نشان میسازد که این اجتماعی بودن هیچ خدشه ای به فردیت انسان وارد نمی کند و هر کسی مسوول اندیشه ها و رفتار و گفتار خویش است .

1394/08/19 22:11
معصومه

همه گم کننده ره را چو ستیزه شد قلاوز
اینطوری خونده میشه: هم گم کنند ره را...؟
یعنی اگر یک نفر هم در جمعی مخالف بزند، همه را گمراه می کند؟ این معنی با بیت بعد متضاد نیست؟

1401/01/20 02:04
مسعود کریمی

از یک زاویه می توان جواب داد: بله اما چرا؟

مولانا در بیتی می گوید کا اگر رهبر گروه موسیقی گروه را به اشتباه بکشاند همه گم کنند ره را

و در بیت بعد همانهایی که ره را گم کرده اند را نکوهش می کند و می گوید تو نگو حالا که همه اشتباه می زنند من هم بزنم،تو درست بنواز، شاید با درست نواختن تو ،یک گروه به هماهنگی رسید.

1394/11/15 19:02
قلاوز

در جواب معصومه اینکه:
تضادی نیست. نگفته هر کسی، گفته قلاوز. قلاوز رهبر ارکست هست.

1394/12/23 11:02
ناشناس

یا حضرت حق

1394/12/23 15:02
سمانه ، م

که یکی چراغ روشن ز هزار مرده بهتر
که به است یک قد خوش ز هزار قامت کوز
به فرمایش حکیم توسی
یکی مرد جنگی ، به از سد{صد} هزار
،
تو مگو همه به جنگند و ز صلح من چه آید
تو یکی نه‌ای هزاری تو چراغ خود برافروز
به همین مانا :
یک شمع فروزان به کف قافله سالار
تا طاق ثریا ببرد انجمنی را
از ” نیا “

1394/12/24 02:02
روفیا

سمانه جان قلاووز جان
در حقیقت پرسش معصومه جان پرسش جالبی است،
ایشان می فرمایند پس یک نفر می تواند جمعی را گمراه کند؟
که پاسخش در نیم بیت بعدی نهفته است،
اگر رهبر ارکستر جناب ستیزه جو و ستیزه خو باشد که برای فصل کردن آمده باشد نی برای وصل کردن، بلی، یکنفر با نوای ناموزون به مدد قلاووز ستیزه جو میتواند موجب پریشانی کل شود.
در بیت بعد نوید می دهد که هر چند بیشینه مردمان به ستیزه برخاسته اند،
تو نومید و هراسناک مباش که گر تو چراغ خود بیفروزی ضرورتا از جمعیت پریشان و جنگجو گزندی به تو نخواهد رسید.

1395/07/27 22:09
امین

من اهل ادب و شعر نیستم ، احتمالا سال به سال به دیوان هیچ شاعری رجوع نکنم الا اینکه به واسطه بیت یا مسرعی کنجکاو شوم که شعر کامل را بخوانم ، و دوباره شعری است از مولانا و دوباره مو بر تنم از باریک بینی و فصاحت راست شد !

1396/04/16 20:07
ریحان

سلام .من بیت (به موافقت بیاید تن و جان سماع جانی....) رو خوب متوجه نمیشم . ممکنه یه معنی ساده و روان ازین بیت لطف کنید بگید . ممنون.

1397/03/01 10:06
روفیا

شما این نیم بیت را چگونه می خوانید؟
تو یکی، نیی هزاری، تو چراغ....
یا
تو یکی نیی، هزاری، تو چراغ...
؟؟

1400/07/03 03:10
علی عابد

بیت بعد منظور رو میرسونه. میگه تو یکی نیستی، هزارتایی که یک چراغ روشن از هزارتا خاموش بهتر است

1401/02/29 10:04
علی رشیدپور

مشخصا قرائت دومی صحیح است

1397/03/01 19:06
نادر..

سلام روفیا جان
من شکل دوم را دوست دارم
حتی اگر اینگونه می بود بیشتر دوست می داشتم:
تو هزارها هزاری، ...

1397/03/01 19:06
۷

اولی با توجه به بیت بعدی
ولی هر دو خوانش به نظر درست است.
اگر فکر میکنی
تو یکی(تو یک تن هستی)
نه ای هزاری(و نه هزار تن)

1401/02/29 10:04
علی رشیدپور

به نظر من قرائت دومی به معنی اینکه خودت را یک نفر نبین تو هزار نفری چرا که مثل چراغی روشن که حتی از هزار چراغ خاموش بهتر است تو برتری داری. بنا بر این به نظر من صحت شکل اول بعید است.

1397/03/01 20:06
نادر..

ستیزه جوییِ قلاووز را می توان چاره کرد؛ اما اگر ستیزه جویی قلاووز باشد، گمراهی فراگیر می شود..
از نگاه مولوی گل مظهر صلح جویی و خار بدخو مظهر جنگ جویی است

1397/03/02 10:06
روفیا

درود نادر جان
از یک جهت با شما هم رایم. اگر از زاویه نگاه وحدت وجودی نگاه کنیم هر کدام از ما هزاران و بلکه بی نهایتیم :
نقش من از چشم تو آواز داد
که منم تو تو منی در اتحاد
شاید بقیه عناصر، مراحل گوناگون تکامل وجودی خود ما باشند از آنرو که روح واحدی از جنس هستی در همه ما جریان دارد.
ولی آنجا که می گوید « تو چراغ خود برافروز »، دارد بر فردیت individuality ما تاکید می کند، یعنی می گوید تو دارای تشخص و تفردی هستی که تو را از سایر موجودات جدا می کند. تو یک نفری، هزاران نفر نیستی!
بنابراین گویا خوانش نخست آنطور که 7 گرامی گفتند مراد مولانا باشد.
من هم همیشه آنگونه می خواندم ولی در کانال تلگرام شمس و مولانا جای ویرگول بر معنای دوم صحه می گذاشت.

1397/03/02 11:06
نادر..

روفیا جان، سپاس از روشن گری و بیان دلنشینتان ..
به گمان من اگر مولوی قصد داشت تنها اهمیت و جایگاه فردیت ما را در این بیت مطرح نماید، بهتر بود اینگونه می سرود:
تو یکی، نه آن هزاری، تو چراغ خود برافروز
اما دوست دارم با نوع خوانش دوم، این برداشت را داشته باشم که علاوه بر حفظ مفهوم زیبای فوق، به نوعی بر "میزان" تاثیر گذاری عملکرد من در مقابل آن هزار نیز تاکید مشخصی نموده و امیدواری نیز می دهد..

1397/05/08 07:08
علی

آقا نادر لطفا مثال بیاورید در مورد اینکه گفتید از نگاه مولانا گل نماد صلح جویی است

1397/05/08 18:08
نادر..

درود.. علی جان
برداشتی بود از این بیت زیبای مولوی:
جمله گل‌ها صلح جو و خار بدخو جنگ جو
خیز ای وامق تو باری عهد عذرا تازه کن

1397/07/06 09:10
امیر

در مورد بیت به موافقت بیابد تن و جان سماع جانی /ز رباب و دف و سرنا و ز مطربان بیاموز
ساز ها هر کدام در موافقت و هماهنگی باهم است که ملودی و موسیقی می سازند و این هنر مطربان است که چنین هماهنگی ایجاد می کنند و با این موسیقی است که جان آدمی به رقص و سماع در می آید . از مخالف نوازی انتظار هنر نمی توان داشت . ما نیز باید هر یک ساز موافق خود را بنوازیم و در این سماع جانی همراه شویم .
جنگ ساز مخالف است . چراغ خاموش ساز مخالف است . ...

1398/07/30 21:09
محسن

سلام به نظر در مصراعِ پایانی «قامتِ کوژ» درست تر هست همانطور که داریم «کوژپُشت» و واژگانِ فارسی را نباید معرب کنیم لطفا اصلاح کنید.

1398/10/25 16:12
هادی بهار

وَلَقَدْ جِئْتُمُونَا فُرَادَی کَمَا خَلَقْنَاکُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ
سلام
شاید بتوان به آیه فوق هم اشاره کرد و ..

1398/12/20 18:02
کاملیا

درود بر همه.
در پاسخ به امیر
بدو گفت کای پشت بخت تو کوز
کسی از شما زنده مانده ست نوز
فردوسی

1398/12/20 18:02
کاملیا

با پوزش این پاسخ به محسن گرامی بود نه امیر.

1399/02/08 03:05
Karma Fr

تو یکی نه ای، هزاری:
به عبارتی هم در زنجیره ی علت و معلول، وقتی یکی روشن شد، چه بسا به سیر تصاعدی، بالاخره به روشنی هزار نفر بینجامد
تا چه رسد که آن یک تن قافله سالار جمعی باشد

1399/02/08 23:05
الهام

این شعر توسط آقای فرهاد لقایی اجرا شده است
لینک مربوطه
پیوند به وبگاه بیرونی

1399/03/03 13:06
راضیه

تو یکی نه‌ای، هزاری... بسیار واضح و شفاف مولوی داره میگه نا امید نشو از روشن کردن یک چراغ در تاریکی(چراغ خود) تو هزاری(یعنی خودت رو دست کم نگیر تو بسیاری)

1399/04/09 20:07
امیر محمد بهرامیان

میبینم بعضی دوستان میگن که شعر مخالف فلان ضرب المثل هست یا مخالف فلال سخن هست دوستان ما قرار نیست شعر حضرت مولانا رو با یک ضرب المثل بسنجیم بلکه باید این شعر معیار قرار داده بشه و اون مطالب بر اساس این اشعار رد یا قبول بشوند پس بهتره بگیم فلان ضرب المثل خلاف این شعر هست نه این شعر خلاف اون ضرب المثل

1399/05/15 13:08

سلام
کوز یک واژه فارسی ست و از کوزه میاد و یعنی مثل کوزه خمیده.

1399/06/20 15:09
Polestar

مولوی مگه وحی منزله که همه چی باید با این سنجیده بشن؟!

1399/07/20 22:10
مجتبی.ب

سلام عزیزان.بنظرم این دو جمله در بیت 5 باهم تضاد دارند!اگر اینطور نیست لطف میکنید به من توضیح دهید:
(...مگو...زصلح من چه آید)معنای صلح میدهد
(...تو چراغ خود برافروز)معنای جداکردن راه از دیگران میدهد
مشتاق پاسخهایتان هستم
سپاسگزارم.

1399/07/21 01:10
nabavar

گرامی مجتبا
تو مگو همه به جنگند و ز صلح من چه آید
تو یکی نه‌ای هزاری تو چراغ خود برافروز
به نظر جز همبستگی سخن دیگری نیست،
این {تو} خطاب به همه است.
می گوید:اگر کشمکشی می بینید خودتان را مصلح تنها ندانید که اگر هر کسی به تنهایی قد علم کند جمع تنهاها هزاران می شود.

1399/07/21 21:10
حمید رضا۴

درود به ناباور و مجتبای گرامی،
تو یکی، نه‌ای هزاری، تو چراغ خود برافروز
به نگر من “ هزار“ در این مصرع دلالت به “همه“ در مصرع پیشین و “هزار مرده“ و “هزار قامت کوز“ در بیت آخر می کند.
برداشت من اینست که تو “منحصر به فرد“ هستی و جزئی از آن “هزار“ها نیستی، پس تو کار درست خودت را انجام بده.
در این جهان کمابیش همه شیفته “باور“های خود هستند و با احساساتی شدن، در جنگ با دیگران.
اما شما ناباور عزیز با مهربانی چراغ خود را برافروخته اید.
چشم من هر روز به دنبال نوشته های شماست تا بهره ای ببرم. در چند سال اخیر از شما بسیار آموخته ام. از شما سپاسگزارم.

1399/07/21 23:10
nabavar

گرامی محمد رضا
در لغتنامه [آنایی] را جاهل احمق یا جهالت و حماقت معنا کرده است

1399/08/22 00:10
nabavar

گرامی حمید رضا
تا مرا شمع، درین مهد ادب می شُمَری
خوش نسیمی، زِ درِ کلبه ی دل می گذری
سپاس از مهرِ شما

1399/08/25 16:10

این شعر مرا به یاد مفهوم اثر پروانه‌ای می‌ندازه. کوچکترین اقدامات نیز تاثیر گذارند.

1399/08/20 00:11
محسن

به نظرم مهم ترین چیزی که تو این شعر هست حالت امری شعره که با فعل شمع خود برافروختن کل این اشعار به معنا و مفهوم کلی و خاص خود می رسه و دیگه نیازی به هیچ تفسیر و معنی نیست. چون شاید تمام تلاش مولانا برای بیدار کردن ما باشه تا اینکه معما بزاره جلومون و بگه حلش کنید

1399/10/15 00:01
حسن شیخ حسینی

عجب انرژی دارم میگیرم از این تجربه زیستی مولانا... فردیت... منم آدم هستم... نقش خودم... حسن بودن...

1399/12/05 03:03
امین

سلام
بنظر من اگر جای مصرع ها را مثل زیر کمی جابجا کرد معنی شعر بهتر درک شود.
اگر فکر می کنید اشتباه می‌کنم لطفاً بگید.
ممنون.
اگر آتش است یارت تو برو در او همی‌سوز
به شب فراق سوزان تو چو شمع باش تا روز
تو مخالفت همی‌کش تو موافقت همی‌کن
چو لباس تو درانند تو لباس وصل می‌دوز
به موافقت بیابد تن و جان سماع جانی
ز رباب و دف و سرنا و ز مطربان درآموز
به میان بیست مطرب چو یکی زند مخالف
همه گم کننده ره را چو ستیزه شد قلاوز
تو مگو همه به جنگند و ز صلح من چه آید
تو یکی نه‌ای هزاری تو چراغ خود برافروز
که یکی چراغ روشن ز هزار مرده بهتر
که به است یک قد خوش ز هزار قامت کوز

1399/12/05 03:03
امین

ببخشید فاصله بین مصرع ها حذف شد
-----
اگر آتش است یارت تو برو در او همی‌سوز
به شب فراق سوزان تو چو شمع باش تا روز
تو مخالفت همی‌کش تو موافقت همی‌کن
--------
چو لباس تو درانند تو لباس وصل می‌دوز
به موافقت بیابد تن و جان سماع جانی
---------
ز رباب و دف و سرنا و ز مطربان درآموز
به میان بیست مطرب چو یکی زند مخالف
----------
همه گم کننده ره را چو ستیزه شد قلاوز
تو مگو همه به جنگند و ز صلح من چه آید
-----------
تو یکی نه‌ای هزاری تو چراغ خود برافروز
که یکی چراغ روشن ز هزار مرده بهتر
که به است یک قد خوش ز هزار قامت کوز

1400/09/27 10:11
ستارک s.khoshnevis@yahoo.com

دوستان گرامی کدام خوانش درست هست؟ 

... تو «چراغِ خود» برافروز...

یا

... تو چراغ، خود، برافروز... 

سپاس

1400/09/30 18:11
ملیکا رضایی

تا آنجا که میدانم و خود میپندارم با توجه به بیت بعد تو چراغِ خود بر افروز باید درست تر باشد اگر معنی را توجه کنیم ؛ 

بزرگان نیز نظری دهند و بهره ای بریم ... :)

1401/01/02 00:04
محمد حارث محمدی

آیا میشود کلمه کوز را در مصرع اخیر توضیح دهید ؟

1401/01/02 10:04
رضا از کرمان

سلام اقای محمدی عزیز

   کوز عزیزم به معنی کسی است که کمرش خمیده شده واحتمالا با کلمه گوژ پشت برخورد داشته اید به همین معناست

ومولانا میگه شما به دیگران کار نداشته باشین که چکار میکنند شما موظف هستید که کار درست رو انجام بدین واز صلح وآشتی شما با اتفاقات اطراف زندگی است که شکوفایی در شما ایجاد میشه ونگاه کردن به رفتار دیگران ملاک نیست و به عنوان مثال میفرمایند ارزش یک قامت صاف ازهزاران قامت خمیده  بیشتره  وهمینطور ارزش یک چراغ روشن از هزاران چراغ خاموش.

  در بیت اول هم نکته جالب اینه که ما باید در دل تاریکیهای زندگی وفراق حضرت دوست  رفتاری مشابه شمع داشته باشیم وتا طلوع صبح وروشنایی  وزنده شدن به حضور خداوند در درونمان بسوزیم  و‌راهمان رابا این روشنایی پیدا کنیم

وشاید به جرات بشه گفت این یکی از بهترین غزلیات مولاناست که بنده به نوبه خودم از اون بسیار لذت میبرم

شاد وخرم باشید

1401/04/22 22:06
سید مرتضی عمادیان

در جواب " باید بسوزیم و بسازیم" در کنار "حدیث بیخبران است با زمانه بساز، زمانه با تو نسازد تو با زمانه ستیز" میشه از این شعر استفاده کرد.

خیلی عالی

1401/08/21 00:11
حسن جلالی زاده

اساسا راه معنویت دو مشخصه بی نظیر دارد.

یکی این که مثل شنا کردن بر خلاف جهت آب است 

و دوم اینکه کاملا انفرادی است و به هیچ وجه شکل یک هنجار اجتماعی را بخود نمی گیرد

چرا که عرفاعمیقا جمع را در گمراهی و در تاریکی در حال کور مال کور مال کردن می دانند و اگر سالک در راه خویش سخت استوار باشد چون چراغی می‌شود که هیبت تاریکی را میشکند

منش و کیش جماعت به مثال بیست مطرب برای رسیدن به هدف، مانند سکون  حواس، جهت خواباندن ماست 

و تنها ساز مخالف است که این خواب را آشفته می کند

هیبت تاریکی را حتی یک کرم شب تاب نیز در هم  می‌شکند و دریغ از ما خفتگان که خویش را بیدار میپنداریم

1401/09/12 16:12
شاهر وطندوست

قلاووز همان قلاویز در فارسی می‌باشد که معنای آن پیشرو و رهبر است و در اینجا منظور رهبر نوازندگان (رهبر ارکستر) می‌باشد ، قلاویز ابزاریست که داخل سوراخی را که با مته ایجاد شده رزوه میزند تا پیچ بسته شود در واقع کار پیشرو و راه باز کن انجام میدهد. ضرب المثل ترکی با قلاووز (قلوز،ghèlõz) : قلوزو قارقا اولانین بورنو آشغالدان چیخماز (کسیکه راهنمایش کلاغ باشد دماغش از آشغال بیرون نمیاد) (کنایه از انتخاب راهنمای نامناسب)

 

1402/01/07 11:04
رستم وهاب زاده

سلام 

چو لباس تو‌ درانند لباس وصل می دوز 

یا 

چو لباس تو دراند تو لباس وصل می دوز

 

 

 

 

 

1402/03/30 11:05
Naghmeh ilbeigi

من این بیت را از این شعر ، از معلمم یادگاری گرفتم. و وقتی معنی شعر را می فهمید واقعا درک می کنید که چقدر با ظرافت جملات پند آموز در آن پنهان شدند.

تو مگو  به جنگند و ز صلح من چه آید

تو یکی نه ای، هزاری تو چراغ خود برافروز

1402/07/01 20:10
فرهود

به میان بیست مطرب چو یکی زند مخالف/ همه گم‌کنند ره را چو ستیزه شد قلاوز

چند اصطلاح موسیقی در این بیت هست:

ره یعنی مقام (یا شاید آهنگ) 

مخالف زدن: تغییر مقام (یا شاید در اینجا اشتباه زدن)

چه رَه بود این که زد در پرده مطرب؟ (حافظ)

قلاوز (رهبر دسته نوازندگان که نوازندگان باید پیوسته به او توجه می‌کرده‌اند در عکس برخی از گروه‌های موسیقی دوره قاجار که مانده است در کنار نوازندگان و خواننده، شخصی هم دیده می‌شود که طوری می‌نشسته که نوازندگان او را ببینند منبعی ندیده‌ام که رهبری به چه شکل بوده مسلما از سایرین تجربه بیشتری داشته و شاید گاهی با گروه ساز می‌زده است یا شاید همیشه بدون ساز بوده است عکس نمونه‌ای را در اینجا می‌گذارم  از نوازندگان دوره قاجار؛ نفر آخر سمت راست احتمالا قلاوز بوده و نفر آخر سمت چپ خواننده )

البته شیوه موسیقی در زمان مولوی با دوره‌های اخیر متفاوت بوده است. آن‌طور که سلطان ولد در شعری گفته‌است مولوی پول زیادی را صرف پرداخت به نوازندگان می‌کرده است طوری که سلطان ولد می‌گوید برای مطرب‌ها در مجلس سماع مولانا رمقی باقی نمی‌مانده است و خواننده دیگر توان خواندن نداشته است اما مولانا همچنان چرخ می‌زده و سماعش ادامه داشته است. سلطان ولد می‌گوید در قونیه قوالی (خواننده‌ای) نمانده بود که گلویش از زیاد خواندن نگرفته باشد.

سیم و زر را به مطربان می‌داد

هرچه بودش ز خان و مان می‌داد

یک نفس بی‌ سماع و رقص نبود

روز و شب لحظه‌ای نمی‌آسود

تا حدی که نماند قوّالی

کو ز گفتن نگشت چون لالی

همه‌شان را گلو گرفت از بانگ

جمله بیزار گشته از زر و دانگ

(ولدنامه)

 

ضمنا قلاوز رهبر کاروان هم معنی می‌دهد که راه را به کاروانیان نشان می‌داده است.

 

 

1402/10/25 10:12
سهیل امانی

واقعا تعجب میکنم که چطور مولانا چند صد سال جلوتر از زمان خودش زندگی میکرده. این شعر چقدر زیباست و واقعا به عنوان یه مدرس آموزش تندخوانی کیف کردم.

چو لباس تو‌ درانند لباس وصل می دوز 

یا 

چو لباس تو دراند تو لباس وصل می دوز

 

1402/11/01 02:02
یاشار حبی

دقیقا معنی این جمله است که: باید از خود شروع کرد ...

1402/12/13 11:03
سمیرا احمدی

سپاس از آقای شاهین‌دژی بابت خوانش درست و دقیقشون 👌

1403/05/02 12:08
Sufi Molana

سلام 

خیلی مهم تو زندگی تراوش و ارتعاش ما

اینکه ما ۷دا رو ارتعاش میدیم 

صلح رو گسترده میکنیم یا خشم و نفرت محصول ماست ، خدا به ما فرمان عشق میده و صبر 

وَلَقَدْ نَعْلَمُ أَنَّکَ یَضِیقُ صَدْرُکَ بِمَا یَقُولُونَ

فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ وَکُنْ مِنَ السَّاجِدِینَ

اینکه ادمی با ایمان و فضا گشای بتونه عشق رو ترویج بده نه خشم رک

1403/09/15 19:12
امین مروتی

 

شرح غزل شمارهٔ ۱۱۹۷ (تو چراغ خود برافروز)

فعلات فاعلاتن فعلات فاعلاتن (رمل مثمن مشکول)

 

محمدامین مروتی

 

اگر آتش است یارت تو برو در او همی‌سوز

به شب فراق سوزان، تو چو شمع باش تا روز

اگر می خواهی به وصال برسی، باید مانند شمع در شب فراق و جدایی بسوزی. یعنی باید رنج هجران و دوری را حس کنی و چون شمع بسوزی و آب شوی تا لایق معشوق گردی.

 

تو مخالفت همی‌کش، تو موافقت همی‌کن

چو لباس تو دَرانند، تو لباس وصل می‌دوز

هر چند معشوق با تو مخالفت کرد، تو به جان بپذیر و جفا را تحمل کن. حتی اگر لباست را پاره کرد و آبرویت را برد.

 

به موافقت بیابد تن و جان، سماع جانی

ز رباب و دف و سرنا و ز مطربان درآموز

از هماهنگی سازهای موسیقی در بزم و طرب بیاموز که تن را با جان هماهنگ و موافق سازی تا از سماع تن به سماع جان برسی.

 

به میان بیست مطرب چو یکی زند مخالف،

همه گم کننده ره را، چو ستیزه شد قلاوز

در بزم موسیقی، اگر یکی ساز مخالف بزند، همه مسیرشان و راه یعنی مقام را گم می کنند، به خصوص اگر رهبر گروه باشد.

 

تو مگو همه به جنگند و ز صلح من چه آید

تو یکی نه‌ای، هزاری، تو چراغ خود برافروز

با این وجود یکاگر همه علیه یکدیگر ساز مخالف کوک کردند و زدند، تو  نومید مشو و کار خود بکن و چراغ خود را روشن نگهدار.

 

که یکی چراغ روشن، ز هزار مرده بهتر

که به است یک قد خوش، ز هزار قامت کوز

زیرا یک چراغ روشن از هزار چراغ خاموش بهتر است، زیرا همه به اندازه آن یک چراغ نور نمی افشانند، چنان که یک قامت راست از هزار گوژپشت بهتر است.

 

25 آذر 1403

 

1404/01/10 10:04
مریم ظریف

در این مصرع: تو مخالفت همی‌کِش تو موافقت همی‌کُن

با توجه به کاربرد واژگان در لهجه‌ی بلخی، همچنان معنای متن، همی‌کُش درست است.

در لهجه‌های کهن فارسی، که هنوز هم در مناطق شرقی خراسان، افغانستان امروزی، رایج است؛ کُشتن، به معنای خاموش کردن شعله (اعم از شمع و آتش و چراغ و...) نیز کاربرد دارد.

1404/03/10 00:06
پیروز

تو مگو همه به جنگند و زِ صلح من چه آید

تو یکی نِه‌ای هزاری تو چراغِ خود برافروز

 

این بیت رو امشب ۲۰ام خرداد ۱۴۰۴ خانم دکتر میرطاووسی داخل برنامه ۱۰۰۱ خوندن و من از خانم دکتر و باز هم از مولانا یک درس جدید گرفتم