باب الصائغ و السیاح
بخش ۱ - باب زرگر و سیاح : رای گفت: شنودم مثل حلم و تفضیل آن بر دیگر محاسن اخلاق ملوک و مناقب عادات جهان داران. اکنون بازگوید داستان ملوک در معنی اصطناع به خدمتگاران و ترجیح جانب صواب در استخدام ایشان، تا مقرر گردد که کدام طایفه قدر تربیت نیکوتر شناسند و شکر آن بسزاتر گزارند. برهمن جواب داد که: بخش ۲ : آوردهاند که جماعتی از صیادان در بیابانی از برای دد، چاهی فروبردند، ببری و بوزنهای و ماری دران افتادند. و بر اثر ایشان زرگری هم بدان مضبوط گشت؛ و ایشان از رنج خود به ایذای او نرسیدند. و روزها بر آن قرار بماندند تا یکروز سیاحی بریشان گذشت و آن حال مشاهدت کرد و با خود گفت: این مرد را از این محنت خلاصی طلبم و ثواب آن ذخیره آخرت گردانم. رشته فرو گذاشت، بوزنه دران آویخت، بار دیگر مار مسابقت کرد، بار سوم ببر. چون هر سه به هامون رسیدند او را گفتند: ترا بر هریک از ما نعمتی تمام متوجه شد. در این وقت، مجازات میسر نمیگردد. بوزنه گفت: وطن من در کوه است پیوسته شهر بوراخور؛ و ببر گفت: در آن حوالی بیشهای است، من آنجا باشم؛ و مار گفت: من درباره آن شهر خانه دارم، اگر آنجا گذری افتد و توفیق مساعدت نماید به قدر امکان عذر این احسان بخواهیم، و حالی نصیحتی داریم؛ آن مرد را بیرون میار، که آدمی بدعهد باشد و پاداش نیکی بدی لازم پندارد، به جمال ظاهر ایشان فریفته نباید شد، که قبح باطن بران راجع است. بخش ۳ : در جمله، چندانکه به شهر رسید او را طلب کرد. چون بدو رسید زرگر استبشاری تمام فرمود و او را به اعزاز و اجلال فرود آورد، و ساعتی غم و شادی گفتند و از مجاری احوال یک دیگر استعلامی کردند. در اثنای مفاوضت سیاح ذکر پیرایه بازگردانید و عین آن بدو نمود. تازگی کرد و گفت: انا ابن بجدتها، کار من است، به یک لحظه دل ازین فارغ گردانم. بخش ۴ : مار جواب داد که: از سر معذرت درگذر، که مکارم تو سابق است و سوابق تو راجح.