گنجور

منقولات

شمارهٔ ۱ : فصل سوم، در بعضی ازفواید انفاس شیخ قدس اللّه روحه العزیز و شمّتی از نامها و ابیات کی بر لفظ عزیز او رفته است آن قدر کی به نزدیک ما درست گشته است. شمارهٔ ۲ : وَاَمّا مَنْ خافَ مَقامَ رَبّهِ وَنَهَی الْنَّفْسَ عَنِ الْهَویِ تا نکشی نفس را زو نَرَهی بدین بسنده نباید شد کی گویی لا اله الا اللّه گفتم مسلمان شدم. شمارهٔ ۳ : وَما یُؤْمِنُ اَکْثَرُهُمْ بِاللّه اِلّاَوهُمْ مُشْرِکُونَ گفت ایشان بزبان ایمان می‌آرند بیشتر آنند کی بدل شرک دارند. خدای عزو جل می‌گوید من شرک نیامُرزم اِنَّ اللّه لایَغْفِرُ اَنْ یُشْرَکَ بِهِ وَیَغْفِرُ مادُونَ ذلِکَ لِمَنْ یَشاءُ هرچ بیرون شرک بود آنرا که خواهم بیامرزم و ترا هفت اندام به شک و شرک آگنده است بیرون باید کرد این شرکها ازیشان تا بیاسایند. شمارهٔ ۴ : فَمَنْ یَکْفُر بِالطّاغُوتِ طاغُوتُ کُلِّ اَحَدٍ نَفْسُهُ تا بنفس خویش کافر نگردی بخدای مؤمن نشوی. طاغوت هر کسی نفس اوست آن نفس که ترا از خدای تعالی دور می‌دارد و می‌گوید کی فلان با تو زشتی کرد و بهمان باتونیکی همه سوی خلق راه نماید و این همه شرکست. هیچ چیز بخلق نیست، همه بدوست، این چنین بباید دانست استقامت باید کرد و استقامت آن باشد کی چون یکی گفتی دیگردو نگویی و خلق و خدای دو باشد. شمارهٔ ۵ : کسی به نزدیک رسول صلی اللّه علیه و سلم آمد و گفت کی مرا سخنی گوی در مسلمانی که اصلی باشد که دست در آن زنم. گفت بگوی آمَنْتُ بِاللّه ثُمَّ اسْتَقمْ و درین آیت می‌گوید که اِنَّ الَّذِینَ قالُوا رَبُّنَا اللّه ثُمَّ اسْتقامُوا معنی درین آیت آن می‌گوید لاتروغوا روغان الثعلب که چون روباه چرخه مزنید کی هر زمانی سر بجایی دیگر زنید کی آن ایمان درست نباشد ایمان چنان آرید کی گویید اللّه اللّه و بر آن استوار باشید و استوار بودن آن باشد که چون خدای گفتی نیز حدیث مخلوق بر زفان نرانی و دوستی با کسی دار که چون تو برسی اونرسد و باقی باشد تا تونیز هست باشی کی هرگز نرسی. شمارهٔ ۶ : شیخ گفت داوری کافریست و از غیر دیدن شرکست و خوش بودن فریضه است. شمارهٔ ۷ : شیخ را گفتند یکی توبه کرده بود بشکست، شیخ ما گفت اگر توبه اورا نشکسته بودی او هرگز توبه بنشکستی. شمارهٔ ۸ : شیخ پیوسته می‌گفتی کی توبی نوایی و همو گفت کی معشوقۀ بی‌عیب مجویید که نیابید. شمارهٔ ۹ : شیخ گفت هزار دوست اندک بود و یک دشمن بسیار بود. شمارهٔ ۱۰ : شیخ گفت روزی در مناجات بار خدایا بیامرز کی دوست چنین دارد و مپرس کی خردۀ دارد.