گنجور

۹۰- سورة البلد- المکیة

النوبة الاولى : قوله تعالی: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ بنام خداوند فراخ بخشایش مهربان. النوبة الثانیة : این سوره بیست آیتست، هشتاد و دو کلمه، سیصد و سی حرف. جمله به مکه فرو آمد و درین سوره هیچ ناسخ و منسوخ نیست. و در خبر ابی کعب است از مصطفی (ص) که گفت: هر که این سوره برخواند، اللَّه تعالی او را روز رستاخیز از غضب خویش ایمن کند. قوله: لا أُقْسِمُ اعلم انّ «لا» لیست لنفی القسم انّما هی کقول العرب: لا و اللَّه ما فعلت کذا، لا و اللَّه لافعلنّ کذا، فتکون تأکیدا للقسم. و قیل: انّها صلة ای أُقْسِمُ بِهذَا الْبَلَدِ، و قیل: انّما هی ردّ لکلام من انکر البعث و الجزاء فانّها و ان کانت رأس السّورة، فالقرآن متّصل بعضه ببعض. و قال بعض المفسّرین فی الکلام همزه الاستفهام مضمرة و التّقدیر: لا أُقْسِمُ بِهذَا الْبَلَدِ وَ أَنْتَ حِلٌّ بِهذَا الْبَلَدِ مع علوّ شأنک. النوبة الثالثة : قوله تعالی: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ نام ملکی که از کفی مرکز غبرا کرد و از دودی قبّه خضرا کرد، شواهد قدرت در خطه فطرت پیدا کرد، از پاره‌ای گوشت زبان گویا کرد، از پاره‌ای پیه چشم بینا کرد، و از پاره‌ای خون دل دانا کرد. عاصی را بلطف خود آشنا کرد، جانهای دوستان از شوق خود شیدا کرد، هر چه کرد بجلال و کبریا کرد. از جمله خلایق بنده‌ای را جدا کرد، نام او محمد مصطفی کرد، او را کان کرم و وفا کرد، معدن صدق و صفا کرد، قاعده جود و سخا کرد، قانون خلق و حیا کرد، مایه نور و ضیا کرد، زینت دنیا و عقبی کرد و از شرف و کرامت او بقدمگاه او سوگند یاد کرد که: لا أُقْسِمُ بِهذَا الْبَلَدِ وَ أَنْتَ حِلٌّ بِهذَا الْبَلَدِ هر کرا دوستی بود پیوسته در جستن رضای او بود، نظر خود از وی بازنگیرد، با وی رازها کند، در سفر و در حضر ذکر و مراعات وی بنگذارد، در هیچ حال حدیث و سلام از وی بازنگیرد، قدمگاه وی عزیز دارد، بجان وی سوگند خورد. خداوند کریم جبّار، عزیز و رحیم جلّ جلاله حقایق این معنی جمله آن رسول مکرّم را و سیّد محترم را ارزانی داشت، تا جهانیان را معلوم گردد که بر درگاه عزّت هیچکس را آن منزلت و مرتبت نیست که او راست. نبینی که در بسی احوال رضای او نگه داشت؟: وَ مِنْ آناءِ اللَّیْلِ فَسَبِّحْ وَ أَطْرافَ النَّهارِ لَعَلَّکَ تَرْضی‌، در قبله رضای او نگه داشت: فَلَنُوَلِّیَنَّکَ قِبْلَةً تَرْضاها، شفاعت درضای او بست: وَ لَسَوْفَ یُعْطِیکَ رَبُّکَ فَتَرْضی‌. هرگز او را از نظر خود محجوب نکرد: فَإِنَّکَ بِأَعْیُنِنا الَّذِی یَراکَ حِینَ تَقُومُ‌. رازها با وی گفت: فَأَوْحی‌ إِلی‌ عَبْدِهِ ما أَوْحی‌. در خواب و در بیداری، در سفر و در حضر او را نگه داشت: وَ اللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ. احوال او همه کفایت کرد: أَ لَیْسَ اللَّهُ بِکافٍ عَبْدَهُ. در هیچ حال وحی ازو منقطع نگردانید. در خواب بود که وحی آمد: یا أَیُّهَا الْمُدَّثِّرُ. بر مرکوب بود که وحی آمد: الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ. در راه غزات بود که وحی آمد که: اتَّقُوا رَبَّکُمْ إِنَّ زَلْزَلَةَ السَّاعَةِ شَیْ‌ءٌ عَظِیمٌ. از مکه بیرون آمده بود که وحی آمد: إِنَّ الَّذِی فَرَضَ عَلَیْکَ الْقُرْآنَ لَرادُّکَ إِلی‌ مَعادٍ. در غار بود که او را جلوه کرد: ثانِیَ اثْنَیْنِ إِذْ هُما فِی الْغارِ. در اندوه بود که وحی آمد: وَ لَقَدْ نَعْلَمُ أَنَّکَ یَضِیقُ صَدْرُکَ. در شادی بود که وحی آمد: إِنَّا فَتَحْنا لَکَ فَتْحاً مُبِیناً. در حضرت قاب قوسین بود که بی‌واسطه این خطاب میرفت که: «آمَنَ الرَّسُولُ». از عزیزی وی بود که گاه قسم بجان وی یاد میکرد که: «لعمرک» و گاه بقدمگاه و نزولگاه وی سوگند یاد می‌کرد که: لا أُقْسِمُ بِهذَا الْبَلَدِ. علی الجمله در قران چهار هزار جای نام وی برد و ذکر وی کرد. بعضی بتعریض و بعضی بتصریح.