رباعی شمارهٔ ۱۱۷
اطلاعات
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
خوانش ها
رباعی شمارهٔ ۱۱۷ به خوانش اسماعیل فرازی کانال سکوت
رباعی شمارهٔ ۱۱۷ به خوانش داوود ملک زاده
رباعی شمارهٔ ۱۱۷ به خوانش محمد علی قدمیاری
رباعی شمارهٔ ۱۱۷ به خوانش زهرا بهمنی
رباعی شمارهٔ ۱۱۷ به خوانش نازنین بازیان
رباعی شمارهٔ ۱۱۷ به خوانش علی پورزارع
رباعی شمارهٔ ۱۱۷ به خوانش علی قلندری
آهنگ ها
این شعر را چه کسی در کدام آهنگ خوانده است؟
حاشیه ها
این رباعی حکایت از دنیای فانی داشته و اینکه نمی بایست به آن دل بست.
وزن رباعی مذکور همان مفعول مفاعیل مفاعیل فعل است؟
@محمد احمدی:
رباعی 12 صورت وزنی دارد که همگی از «مفعول مفاعیل مفاعیل فعل» مشتق شدهاند. در این رباعی وزن مصرع اول «مفعول مفاعیل مفاعیلن فع» (وزن «لاحول و لا قوة الا بالله»)، وزن مصرع دوم «مفعول مفاعلن مفاعیل فعل» و وزن مصرع سوم و چهارم «مفعول مفاعیل مفاعیل فعل» (وزن اصلی) است.
از آنجا که اوزان مختلف رباعی همگی از وزن اصلی مشتق شدهاند وزن رباعیها را فارغ از تقطیعشان همان وزن اصلی رباعی در نظر میگیریم.
درود بر شما جناب حمیدرضا
بله همونطور که فرمودید پیرو سخنان شما
این مشتقات عمدتا از اختیارات شاعری سرچشمه میگیرند
چنانچه همون وزن مصرع اول که خود فرمودید ابدال گرفته است و مصرع دوم قلب گرفته و...
گاهی هم شاعر از هر دو اختیار در یک مصرع استفاده میکند که وزن این گونه میشود :
مفعولن فاعلن مفاعیل فعل
رباعیای که با این اختیارات در یاد دارم چامه ای از خاقانی است که می فرماید
بختی دارم چو چشم خسرو همه خواب
چشمی دارم چو لعل شیرین همه آب
جسمی دارم چو جان مجنون همه درد
جانی دارم چو زلف لیلی همه تاب
در تمامی مصرع های این رباعی از هر دو اختیار ابدال (تبدیل دو هجای کوتاه به یک هجای بلند) و قلب (جابجایی یک هجای بلند با یک هجای کوتاه) استفاده شده است.
بنام خداوند زنده و حاضر
آنچه هر چیزی از آن زندگی می گیرد تنها روح زنده کننده است و هر آنچه از آن برخوردار نباشد مرده.
با درود فراوان
در این رباعی نگریم به دو حرف تعیین کننده و سمت و سو دهنده: نخست حرف ر که ده بار تکرار شده، با توجه به تلفظ ر که نمایانگر و نماد لرزندگی و بی ثباتی است، و پس آنگاه بنگریو به حرف و که هفده بار تکرار شده و نشانگر شتاب و گذر ، یعنی همان پوچی است، و باز هم بنگریم تکرار آوای فاخته را که در کل بیاگر پوچی و گذر شتابان زندگی است
dar kargahe koozegari boodam doosh
didam do hezar kooze gooyaye khamoosh
har yek be zabaane haal baa man migoft
koo koozegaro koozekharo koozeforoosh
---
پاسخ: با تشکر، متن مطابق تصحیح فروغی است. تغییری اعمال نشد.
حکیم سنایی غزنوی، نظیر همین مضمون را بافصاحت تمام بدینگونه سروده است:
ای شنیده فسانه بسیاری
قصه ی کوزه گر شنو باری
کوزه گر سال و ماه در تک وپوی
تا کند خاک دیگران به سبوی
چون که خاکش نقاب روی کنند
دیگران خاک او سبوی کنند
در پاره ای متون، مصرع نخست بیت دوم بشکل زیر ذکر گردیده است: (هریک به زبان حال می گفتند).
ساق اول عاشوق
بنده بسیار تحت تاثیر فضاسازی این شعر قرار گرفته ام. این کارگه کوزه گری برای من فضایی است که در آن به زندگی نگاهی دوباره می کنی و بار دیگر به یاد سوال همیشگی علت آفرینش می افتی. سوالی آمیخته با خون دل کوزه های ساکت و خاموش. شاید جناب خیام در جامعه خودش همان تنها کوزه ای است که علت را جستجو می کند. آن هم با خروش و فریاد.
این یکی از شاهکارهای شعر و فلسفه خیّام است که خودش را بدان حال هم آدمی که به کارگاه کوزه گری میره و هم کوزه ای که به زبان می آید تشبیه می کند ، منظور از کارگه کوزه گری دنیاست و در این دنیا دوهزار که کنایه از هزاران می باشد ، کوزه یعنی آدمی را می بیند گویا و خموش ، مرده و زنده ! ناگاه یکی ( و فقط یکی ) کوزه ، خودش را می گوید برآورد خروش ، کو کوزه گر ( آفریننده ) و کوزه خر ( تحویل گیرنده اینهمه آدمی کیست ؟ ) و کوزه فروش ( واسطه و سازوکار این برنامه چیست ؟ )
عاقبت خاک گل کوزه گران خواهیم شد
آفرین بهرام ، یک سبو ، تنها یک کوزه از خویش به در می آید و آنچه جملگی میدانند و خویش به نادانی می زنند بر زبان می آورد، خیام همان یکی کوزه ناگهان است که میخروشد پی درپی و دریغا اندکند نیوشندگان.
صم بکم ......فهم لا......
به قول خواجه :
شهر خالیست ز عشاق بود........
از نظر من حق با کاوه س
خود کوزه وخود کوزه گر وخود گل کوزه - خود رند وسبو کش
خود بر سر آن کوزه خریدار بر آمد - بشکست و روان شد
با سلام
من متن شعر زیر نیز از خیام نقل شده است آیا درست است؟
در کـارگـه کـوزه گـری بــودم دوش
دیـدم دو هزار کـوزه گـویا و خـموش
هــر یک به زبان حــال با مـن گفتند
کو کوزه گر و کوزه خر و کوزه فروش
سلام .بنده کلی مطلب نوشتم در اخر دیدم انچه میخواستم بگم جناب مسلم هاشمی زیباتر و به اختصار بیان کرده . پدر پسر روالقدس . کوزه گر کوزه خر و کوزه فروش . خداوند انسان ارکان هستی.
سوالی که یا یک نفر در جهان فریاد میکند یا یک من از هزاران من در ذهن هر فرد . هر دو درست هست و مقصود یکی ست . لا اله الاالله .
ببخشید متن جناب بهرام رو بنده تایید کردم و به اشتباه نوشتم مسلم هاشمی . که از هر دو عزیز عذر میخوام .
کلا خمیر را ورزیدن تا کوزه را فرم دادن از اشارات تورات است . به مانند لدن در عربی . دوهزار معادل ثانی الف در عربی است . ثانی الف به معنای جفت و جور ساختن کلمات و جملات و تالیف کردن یک متن و سخن که از چیزهایی جلوگیری کند را فرم دادن . پس انسانی اینکار را می کند و در محیطی شرک آلود و پر از فجور از میان کتب خداوند و احادیث ، تالیفی جلوگیری کننده از فجور و شرک را فرم می دهد ولی با وجودیکه گویا هستند خاموشند و خریداری ندارند و مولف این متن فرم داده شده را هم نه کسی بجا میاورد و نه دوست دارند بجا بیاورند .
پوریا جان من نفهمیدم رویهمرفته خرده به جناب خیام گرفته اید یانه فقط میدانم دو هزار به عربی ثانی الف نمیشود و الفان یا الفین میشود . اگر خرده ای به خیام دارید نگاهی به نوشته های فرزانه ی همروزگارمان استاد دینانی بفرمایید خیام را به روشنی نمایانده است .
در کارگه کوزهگری رفتم دوش
دیدم دو هزار کوزه گویا و خموش
ناگاه یکی کوزه برآورد خروش
کو کوزهگر و کوزهخر و کوزه فروش
:
خیام گرداگرد خود هزار هزار انسان بهت زده و خاموش می بیند ، هر کدام با زبان حال می گویند که ما مظهر دست هنرمندی در اقلیم وجودیم ، ما را کوزه گر دهر چنین زیبا و دلربا ساخته و پرداخته است
در آن میان تنها یک تن { خیام } خروشی بر می دارد که ای خفتگان تا کی بی خبری ، تا کی خاموش نشسته اید.
پرده از اسرار بردارید ای بی خبران ، کجاست آنکه شما را آفرید، کجاست آنکه به شما وعده ی بهشت داد تا با او به معامله نشسته اید،
برگرد دایره ی خود ساخته تا چند بی هوده سرگردانید،؟
خیام گرداگرد خود هزار هزار انسان بهت زده و خاموش می بیند ، هر کدام با زبان حال می گویند که ما مظهر دست هنرمندی در اقلیم وجودیم ، ما را کوزه گر دهر چنین زیبا و دلربا ساخته و پرداخته است
در آن میان تنها یک تن { خیام } خروشی بر می دارد که ای خفتگان تا کی بی خبری ، تا کی خاموش نشسته اید.
پرده از اسرار بردارید ای بی خبران ، کجاست آنکه شما را آفرید، کجاست آنکه به شما وعده داد تا با او به معامله نشسته اید،
برگرد دایره ی خود ساخته تا چند بی هوده سرگردانید،؟
از یک نکته غفلت نورزیم لازم نیست کارگاه کوزه گری برویم. ما در کارگاه ک.زی گری قرار رادیم. اینکه خیام بزرگ گفته است دوش در کارگه کوزه گری رفته است مراد اندیشیدن او به بودن در کارگاه هستی است. هر کسی که به حضور و هوشیاری اندیشه برسد همان لحظه به کارگه کوزه گری پا نهاده است. کارگاهی که در ان خودش (کوزه) را میبیند. اما کوزه گر و کوزش فروش را نه.
اصلا زیبایی کارگاه هستی هم به همین است که تو باشی و دنبال یک مطلوب بگردی. اگر مطلوب نباشد درد نیست. درد هم که همان طلب است و طلب همانا اولین شعر عشق. یعنی به کارگاه کوزه گری رفتن یعنی دردآگاهی ما از هستی و افرینش کائنات.
این درد بهترین درمان است.
پس گوارای اهل دل و درد باد!
باده خاک آلوده تان مجنون کند
صاف اگر باشد ندانم چون کند
از یک نکته غفلت نورزیم لازم نیست کارگاه کوزه گری برویم. بلکه ما در کارگاه کوزی گری قرار داریم. اینکه خیام بزرگ گفته است دوش در کارگه کوزه گری رفته است مراد اندیشیدن او به بودن در کارگاه هستی است. هر کسی که به حضور و هوشیاری اندیشه برسد همان لحظه به کارگه کوزه گری پا نهاده است. کارگاهی که در ان خودش (کوزه) را میبیند. اما کوزه گر و کوزش فروش را نه.
اصلا زیبایی کارگاه هستی هم به همین است که تو باشی و دنبال یک مطلوب بگردی. اگر مطلوب نباشد درد نیست. درد هم که همان طلب است و طلب همانا اولین شهر عشق. در این صورت به کارگاه کوزه گری رفتن یعنی دردآگاهی ما از هستی و افرینش کائنات.
این درد بهترین درمان است.
پس گوارای اهل دل و درد باد!
باده خاک آلوده تان مجنون کند
صاف اگر باشد ندانم چون کند
خیام در جای دیگری هم در ناپایداری دنیا می گوید:
پیری دیدم به خانهی خماری
گفتم نکنی ز رفتگان اخباری
گفتا می خور که همچو ما بسیاری
رفتند و خبر باز نیامد باری
در این رباعی مساله مرگ و فنا و از بین رفتن همه چیز و همه کس مورد توجه قرار گرفته است. کارگاه کوزهگری نماد دنیا و دو هزار کوزه نماد انبوه انسانهایی است که از مواد و عناصر عالم طبیعت یعنی آب و باد و خاک و آتش ساخته شدهاند. انسانهایی که با گذشت زمان اثری از هیچ یک از آنها باقی نخواهد ماند، نه از کوزهگرها یعنی پدران و مادران که سازنده این پیکرها بودند، نه از کوزهخرها که این پیکرهای ساخته شده را به خدمت میگرفتند و نه از کوزه فروشها که واسطه این داد و ستد انسانی و اجتماعی بودند.
ما در این رباعی می فهمیم که ما انسان ها مثل کوزه هستیم از خاکیم و هر چه درونمان بریزند همان بو را می دهیم و در اخر می شکنیم و دوباره خاک می شویم و با باد حرکت می کنیم
و این کوزه گری گیتی ما انسان ها است و کوزه ای که خروش می کند یک پیامبر بوده که گفته خداوند(کوزه گر) و انسان ها بزرگ مان کیست ودر اخر چه کسی ما را می خرد که هر پیامبری همین ها را گفته که میشع معاد نبوت و این چیز ها....
در مجموعه ۲۰۱ رباعی از خیام منتخب صادق هدایت که ۱۴۳ رباعی آنرا اصیل دانسته
در ۱۸ رباعی واژه کوزه بکار رفته که عبارت مصرع اول ۹ رباعی آن در ذیل نوشته شده است.
1_بر کوزه گری پریر کردم گذری
2_ خیام که خیمه های حکمت میدوخت
3_ دیدم به سر عمارتی مردی فرد
4_ از کوزه گری کوزه خریدم باری
5_ در کارگه کوزه گری کردم رای
6_ هان کوزه گرا بپای اگر هشیاری
7_ دی کوزه گری بدیدم اندر بازار
8_زان کوزهٔ می که نیست در وی ضرری
9_ اندیشه ی عمر بیش از شصت منه
متن درست شعر در مصرع سوم غلط آورده شده:
هر یک به زبان حال با من گفتند
به جای
ناگاه یکی کوزه برآورد خروش
اولا در رباعی مصرع سوم لازم نیست هم وزن سه مصرع دیگر باشد
در ثانی وقتی دو هزار کوزه گویا و خموش هستند چرا فقط یکی از کوزه ها خروش بر می آورد
(درست تر نیست که همشون خروش بر آورند)
در نسخه صادق هدایت آمده:
هریک به زبان حال با من میگفت
کو کوزه گر و کوزه خر و کوزه فروش.
که به نظرم اصل داستان رو بهتر توصیف میکنه.
در نسخه پیش رو تمرکز رفته روی آن کوزه ای که فریاد برآورده و اصل داستان که مصرع آخر باشه در حاشیه قرار گرفته. صحبت ها رفته پیرامون روی یک قهرمان یا منذر.
در حالیکه در نسخه مورد نظر صادق هدایت تمام کوزه ها و به تعبیری عالم، بی ثباتی عالم را فریاد میزنند. اینجا قهرمانی در کار نیست و اصلا وجودش مورد بحث نیست.
بالاخره کدام؟!!!
ناپایداری هستی یا حقیقت طلبی؟!!مفهوم این شعر چیست؟!!!
به عقیده بنده مثال از کارگاه کوزه گری آثار و اعمال انسان ها در این دنیا است. وقتی بهشون مراجعه می شه برخی گویای احوال صاحب اثر هستند و برخی گنگ( منظور رفتار و آثار انسان هایی که میزیسته اند ) حال یکی از کوزه ها به نمایندگی از بقیه آواز میدهد که ای انسان - کسانی که مارا بهجای نهاده اند دیگر هیچ جسن و اثری از آیشان یافت نمیشود و همهگی پرده در نقاب خاک کشیده اند.
دکتر عربی از این بهتر امکان نداشت
بهترین و عالی ترین تفسیر رو دکتر عربی نوشت درود عشق بیکران بر تو
در کارگه کوزهگری بودم دوش
دیدم دو هزار کوزه گویا و خموش
هریک به زبان حال با من گفتند
کو کوزهگر و کوزهخر و کوزه فروش
رباعی از خیام
بِرَبِّ النَّاسِ مَلِکِ النَّاسِ. إِلَهِ النَّاسِ
کو کوزهگر و کوزهخر و کوزه فروش
این تفسیر گویا از همه تفاسیر زیباترست.
اینجا قشنگ میشه متوجه شد خیام به خدا اعتقاد نداشته و داره میپرسه کو کوزه گر ؟؟؟
این رباعی داره حیران بودن و به حال خود واگذار بودن رو به وضوح نشون می ده هیچکس خبری نمیاره، نه کوزه گر هست نه کوزه خر نه کوزه فروش.. کجایید؟! یک نفر بیاد یه چیزی بگه بیایید بگید چرا ما رو توی این کارگاه کوزه گری ول کردید و رفتید... ماییم و انبوه سوالات
درود جناب گودرزی. عالی نوشتید.
شکل اصلی این رباعی:
در کارگه کوزهگری رفتم دوش
دیدم دوهزار کوزهی گویا و خموش
ناگه یکی کوزه برآورد خروش
کو کوزهگر و کوزهخر و کوزهفروش
معنای بیت نخست:دیروز در کارگاه کوزهگری رفتم و دوهزار کوزه که توانایی سخن گفتن داشتند اما همگی سکوت کرده بودند دیدم.
معنای بیت دوم:ناگهان و بیموقع، یک کوزه(فقط یک کوزه)فریاد زد که خالق ما(کوزهگر) و آغاز و انجام ما(کوزهخر و کوزهفروش)کجا هستند؟
نکته:شباهت میان خیام و نیچه در این رباعی بیداد میکند.نیچه معتقد است که اندیشههای یک فیلسوف در دورهی خود نابهنگام و بیموقع است و مردم توانایی درک آنها را ندارند.ما میتوانیم این عقیدهی نیچه را عینا در این رباعی خیام ببینیم.
گرامی داهی درود،
نکته شما را متوجه شدم.
در جمله ای که از نیچه نقل قول کردید، او عقیده ای را بیان می کند که درستی و نادرستی آن قابل بحث است. علاوه بر آن، تحقیرِ عامه مردم و بزرگ بینیِ خود و همکارانش را نیز در آن جمله می توان احساس کرد.
در این رباعی اما، آن «یک کوزه» با شهامت، پرسشی (که بدرستی معنا کردید) را مطرح می کند، بدون مدعی بودن به داشتن پاسخی. نیز، هیچگونه حقارت و سرکوفتی به سوی دیگر کوزه ها در این رباعی احساس نمی شود.
فروتنی و برخورد مهربانانه با مردم از ویژگیهای خیام است و در رباعیاتش فراوان می توان یافت.
خوانش و دکلمه رباعیات خیام با صدای بسیار زیبای کیکاووس یاکیده در ویدئوی یوتیوب زیر:
متن اصلی رباعی
در کارگه کوزهگری رفتم دوش
دیدم دو هزار کوزه گویا وخموش
از دستهٔ هر کوزه برآورده خروش
صد کوزهگر و کوزهخر و کوزه فروش
و چه زیبا گفته است، هاتف اصفهانی:
که یکی هست و هیچ نیست جز او
وحده لا اله الا هو
سلام بر همراهان همدل
روزی برسد خلق جهان گوش به گوش
حیرت زده خیزند ز انسان و وحوش
بینی همه از اول و آخر را با
آن کوزه گر و کوزه خر و کوزه فروش
سپاس از همه دوستان
داشتم به این جهان و اینهمه مرده ها و زنده هاش فکر میکردم، همشون حاکی از این بودند که: در بند خالق و مخلوق و مناسبات انسانی نباش...
خیام اگر ز باده مستی، خوش باش.
با ماه رخی اگر نشستی، خوش باش.
چون عاقبت کار جهان *نیستی* است،
انگار (بپندار)،
که نیستی،
چوهستی،
خوش باش.
درود بر روان حکیم خیام بزرگ..
بیان حالم از شعر ایشان:
تا گوش فرا دهی به پیغام سروش
می ها ز درون خم برآرند خروش
چون خاک از این بادیه بر باد شدند ..
کو باده خور و باده خر و باده فروش؟
یاور
تفسیر بیت:
در کارگه کوزهگری رفتم دوش
خیام در این بخش میگوید که شبی به کارگاه کوزهگری رفته است. کارگاه کوزهگری نمادی از جهان آفرینش است، جایی که خداوند به عنوان «کوزهگر» (آفریننده)، انسانها و موجودات را میآفریند.
دیدم هزار کوزه گویا و خموش
در این کارگاه، هزاران کوزه وجود دارد که هم «گویا» هستند و هم «خموش». این کوزهها نماد انسانها و موجوداتند که هر یک به زبان حال خود سخن میگویند، حتی اگر سکوت کنند. این نشاندهنده این است که هر موجودی به نوعی در حال بیان حقیقت وجودی خود است.
هریک به زبان حال خویش میگفت
هر کوزه (هر انسان یا موجود) به زبان حال خود سخن میگوید. «زبان حال» به معنای بیان درونی و غیرلفظی است. هر موجودی با وجود خود، ذات و حقیقتش را فریاد میزند، حتی اگر سخنی بر زبان نیاورد.
کو کوزهگر و کوزهخر و کوزهفروش
در این بخش، کوزهها در جستوجوی کوزهگر (آفریننده)، کوزهخر (خریدار) و کوزهفروش (فروشنده) هستند. این سؤال نمادین نشاندهنده جستوجوی انسان برای یافتن خالق خود (کوزهگر)، معنای زندگی (کوزهخر) و جایگاه خود در جهان (کوزهفروش) است. این سؤال در واقع بیانگر حیرت و جستوجوی انسان برای درک هدف و ماهیت وجودی خود است.
معنای کلی رباعی:
این رباعی بیانگر مفهوم عرفانی «جستوجوی حقیقت» است. خیام با استفاده از نماد کوزه و کوزهگر، به رابطه بین انسان (مخلوق) و خدا (خالق) اشاره میکند. انسانها مانند کوزههایی هستند که هر یک به زبان حال خود در جستوجوی معنا و حقیقت وجودی خویشند. این رباعی همچنین نشاندهنده این است که همه موجودات به نوعی در حال بیان حقیقت خود هستند، حتی اگر سکوت کنند.در عین حال
این رباعی همچنین میتواند اشاره به این داشته باشد که انسانها در نهایت به دنبال یافتن خالق خود و درک جایگاه خود در جهان هستند. این جستوجو، بخشی از ذات انسان است و هر کس به زبان خود در حال پرسش و جستوجوی حقیقت است.