غزل شمارهٔ ۲۶۳
اطلاعات
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
خوانش ها
غزل شمارهٔ ۲۶۳ به خوانش فریدون فرحاندوز
غزل شمارهٔ ۲۶۳ به خوانش سهیل قاسمی
غزل شمارهٔ ۲۶۳ به خوانش محسن لیلهکوهی
غزل شمارهٔ ۲۶۳ به خوانش فاطمه زندی
غزل شمارهٔ ۲۶۳ به خوانش پری ساتکنی عندلیب
غزل شمارهٔ ۲۶۳ به خوانش محمدرضا مومن نژاد
غزل شمارهٔ ۲۶۳ به خوانش فریبا علومی یزدی
غزل شمارهٔ ۲۶۳ به خوانش احسان حلاج
غزل شمارهٔ ۲۶۳ به خوانش افسر آریا
غزل شمارهٔ ۲۶۳ به خوانش شاپرک شیرازی
شرح صوتی غزل شمارهٔ ۲۶۳ به خوانش محمدرضا ضیاء
آهنگ ها
این شعر را چه کسی در کدام آهنگ خوانده است؟
حاشیه ها
یکی از دوستان، طی ایمیلی تذکر دادهاند که صورت درست مصرع ششم این گونه است:
«به نیمشب اگرت آفتاب ِ می باید»
تغییری در نقل حاضر ندادیم، من بشخصه مشکلی در نقل حاضر (آفتاب میباید) نمیبینم، دوستان در این مورد نظرشان چیست؟ درست یا درستترش کدام است؟
به نیم شب اگرت آفتاب میباید
ز روی دختر گلچهر رز نقاب انداز
در شعر فارسی از جندین لایه برای پرورندان معنای هنری استفاده می شود.
لایه های رایج چنین است:
اول: اسم
دوم: صفت
سوم: تشبیه
چهارم: استعاره
پنجم: کنایه
طبق نوشته ی شما نظر شما این است که : اگر در نیمه شب تو را آفتاب لازم است پس برو از روی دختر گل چهره ی ( سرخ روی ) رز ( یعنی می ) پرده بر دار تا شعاع آفتاب آن بتابد.
و تا آن جا که از نوشته ی شما بر می آید دوست شما در ای میلی گفته است: اگر در نیمه شب تو را آفتاب می لازم است پس برو از روی دختر گل چهره ی ( سرخ روی ) رز ( یعنی می ) پرده بر دار تا شعاع آفتاب آن بتابد.
هر دو نظر کم و بیش نیمی از حقیقت را در خود دارد . هر دو نطر را می توان در لایه های فوق بررسی کرد و در نهایت با توجه به زیبایی های بیان و معانی یکی را قبول و یا رد کرد.
لایه ی ششم : بنده فکر می کنم لایه ی ششمی در همین بیت وجود دارد که به دون در نظر گرفتن آن معنی بیت پخته نمی شود. و آن لایه ی ایهام است. حافظ استاد مسلم ایهام است. اگر به آن توجه بکنید متوجه ی معنی دور و نزدیک " می" خواهید شد: یکی " می" یعنی "باده " و دیگری یعنی التزام " می باید".
تا چه قبول افتد و چه در نظر آید.
با پوزش نوشته قبلی را اندکی تصحیح می کنم
به نیم شب اگرت آفتاب می باید
ز روی دختر گلچهر رز نقاب انداز
در شعر فارسی از جندین لایه برای پرورندان معنای هنری استفاده می شود.
لایه های رایج چنین است:
اول: اسم
دوم: صفت
سوم: تشبیه
چهارم: استعاره
پنجم: کنایه
ششم: مجاز
طبق نوشته ی شما نظر شما این است که : اگر در نیمه شب تو را آفتاب لازم است پس برو از روی دختر گل چهره ی ( سرخ روی ) رز ( یعنی می ) پرده بر دار تا شعاع آفتاب آن بتابد.
و تا آن جا که از نوشته ی شما بر می آید دوست شما در ای میلی گفته است: اگر در نیمه شب تو را آفتاب می لازم است پس برو از روی دختر گل چهره ی ( سرخ روی ) رز ( یعنی می ) پرده بر دار تا شعاع آفتاب آن بتابد.
هر دو نظر کم و بیش نیمی از حقیقت را در خود دارد . هر دو نطر را می توان در لایه های فوق بررسی کرد و در نهایت با توجه به زیبایی های بیان و معانی یکی را قبول و یا رد کرد.
لایه ی هفتم : بنده فکر می کنم لایه ی هفتمی در همین بیت وجود دارد که به دون در نظر گرفتن آن معنی بیت پخته نمی شود. و آن لایه ی ایهام است. حافظ استاد مسلم ایهام است. اگر به آن توجه بکنید متوجه ی معنی دور و نزدیک ” می” خواهید شد: یکی ” می” یعنی “باده ” و دیگری یعنی التزام ” می باید”.
تا چه قبول افتد و چه در نظر آید.
البته رَز یعنی تاک ...
شط شراب = نهر باده
غَریو = فریاد
وِلوِله = فغان و فتنه ، خروش
شیخ = پیر
شاب = جوان
باده = می
خطا = اشتباه
اگر = بار دیگر
با ره = به راه
صواب = راست، درست
شرار = جرقه
آفتاب می = خورشید شراب
دختر گلچهر رَز = دختر سرخ روی تاک، استعاره از می
مِحَن = محنت ها
دیو مِحَن = شیطان بلاها
ناوَک = تیر
مَهَل = مگذار( از مصدر هلیدن)
جور = ستم
شهاب = درخشش آتش، شعله افروخته
معنی بیت 2: ای ساقی! ما را در کشتی باده و شراب بینداز زیرا گفته اند تو نیکی کن و در آب انداز.
معنی بیت 3: این کار من خطا بود که کوی میکده را ترک کردم و از میخانه برگشتم. حال با کرم و بخشش خودت ما را به راه راست که همان میخانه می باشد راهنمایی کن.
در حافظ به تصحیح خانلری نیمشب آمدهاست و در لغتنامهی دهخدا نیمشب و در فرهنگ معین هردو.
منظور دوست گرامیم که در مورد بیت ششم پرسیده اند "آفتاب می" یا "می باید" هست که من نیز با نظر ایشان موافقم که "به نیم شب اگرت "آفتاب می" باید...درست هست.
و اینکه من بیت آخر این غزل را اینگونه هم شنیده ام که گویا چندان معتبر نیست "گر از تو یک سر مو بر کشد دل حافظ بگیر و در خم زلفت به پیچ و تاب انداز"
این شعر در برنامه گلهای تازه شماره 48 (چهارگاه) با نام آفتاب نیمه شب با صدای محمدرضا شجریان (سیاوش) و همراهی جلیل شهناز (تار) و امیرناصرافتتاح (تنبک) اجرا شده است.
لینک دانلود :
پیوند به وبگاه بیرونی
@حمید رضا:
اگر" آفتابِ مِی" خونده بشه از زیبایی معنایی بیت خیلی کم میشه و در حقیقت جمله شرط و جواب شرط یه مطلب رو تکرار میکنن که:
" اگردر نیمه شب شراب خواستی، برو شراب بخور!"
اما با قرائت معمول ( "آفتاب میباید") ، خواننده در مصرع دوم رازِ داشتنِ آفتاب نیمه شب رو از زبون شاعر میشنوه که "بسراغ مِی رفتن" هست. و مطمئن هستم منظور حافظ این دومیست.
بیت آخر اشاره به آیات قرآنی درباره سنگ زدن فرشتگان به شیاطین با شهاب سنکها ست از جمله:
(ملک/ 5)؛ «و به یقین، آسمان دنیا را با چراغ ها(=شهاب سنگ ها یی) آراستیم وآنها را سنگ هایی برای (راندن) شیطان ها قرار دادیم؛ و برای آنان عذاب شعله ی فروزان فراهم ساختیم.»
درود بیکران بر دوستان جان
_بیا و کشتی ما در شط شراب انداز
خروش و ولوله در جان شیخ و شاب انداز
ای ناخدای هستی وای نوح زمان وجود عاشقان و دلسوختگان همچون کشتی نشسته در ساحلی است که از صاحب خویش دور افتاده است تو کرم نما و بزرگواری کن این کشتی وجود ساکن دل سوختگان رادر رودخانه خروشانی از شراب انداخته وبه موجب حرکت و سیر این کشتی در رودخانه زیبای معرفت و هیجان باعث پویایی و شادی و کامیابی جوانان و پیران شو .
مرا به کشتی باده درافکن ای ساقی
که گفتهاند نکویی کن و در آب انداز
وای ساقی و ای ناخدای کشتی عاشقان هر چند که من لیاقت درگاه عشق را نداشته و خود را شایسته چنین موهبتی نمی بینم ولی تو مرا نیز در ان کشتی باده پیمای (معرفت و حقیقت جوی )به همراه خویش برده وبه این مرام کریمانه توجه داشته باش که گفته اند تو نیکی می کن و در دجله انداز.
3-ز کوی میکده برگشتهام ز راه خطا
مرا دگر ز کرم با ره صواب انداز
من در راه مقصود یکه و تنها به اشتباه مجاهدتهای فراوانی کرده ولی دستم به می خمخانه عشق نرسیده و ناکام مانده ام واکنون تو بزرگواری و کرامت کن واز مسیر درست مرا به میکده عشق الهی رهنمون ساز
4_بیار زان می گلرنگ مشک بو جامی
شرار رشک و حسد در دل گلاب انداز
تو ای ناخدای جان و ای ساقی می محبوب (پیر اهل نظر )که نمونه کاملی از می سرخ گلگون ومعطر به شمیم مشکبار معشوق ازلی هستی جام وجودین مرا نیز به عنایت و نظر کریمانه خویش پر از می جان افزای معشوق ازلی فرما و با این بذل توجه در جان مشتاقان که چون گلاب در عطر افشانی است رشک و ارزو و خواهش ایجاد کن .
5_اگر چه مست و خرابم تو نیز لطفی کن
نظر بر این دل سرگشته خراب انداز
من دراین دریای عشق که به رای خویش روانه ان شده ام واکنون ناکام و خراب در راه بازگشتم ولی همچنان مست از یاد عشق هستم تو ای ناخدای عشق کرامتی کن و نظری به حال من خسته ناتوان انداز که مرا کامیاب از عشق گردانی.
6_به نیمشب اگرت آفتاب میباید
ز روی دختر گلچهر رز نقاب انداز
ای عاشق دل شکسته اگر به سراغ چهره مقصود هستی می بایستی جام وجودت را به وقت نیمه شب از شراب هستی بخش یاد محبوب گرم و روشن سازی وانگاه خواهی دید که چهره مقصود چون افتابی روشن به تو روی خواهد نمود.
7_مهل که روز وفاتم به خاک بسپارند
مرا به میکده بر در خم شراب انداز
ای ناخدای جان روا مدار که فرصت از دست رفته و زمان مرگم فرا رسد و چهره مقصود بر من روشن نشده پیکرم را در خاک مدفون سازند پس لطفی نما و مرا با خود به میخانه عشق برده و مست و خراب در خم شراب عشق انداخته و تمام وجودم را اغشته به می معرفت نما.
_ز جور چرخ چو حافظ به جان رسید دلت
به سوی دیو محن ناوک شهاب انداز
این همه ملامتی که حافظ از هستی و گردون می کشد به دلیل دانایی و فرهیختگی دل اوست و گردون همیشه در قصد دل انسانهای اگاه می باشد و اکنون تصمیم دارم با پناه بردن به کشتی نجات و ناخدای عشق
(پیر و صاحب نظر ) کلیه بد خواهی ها و کینه ورزی های دیو سیرتان (دیو محن )را همانند تیر شهابی از خویش دور سازم و کامروا گردم .
سر به زیر و کامیاب
حافظ قول قرآن را مورد نظر داشته که میگوید :
شهان سنگها تیرهایی از طرف فرشتگان به سوی شیطان هستند
ز جور چرخ چو حافظ به جان رسید دلت
به سوی دیو محن ناوک شهاب انداز
...
وَلَقَدْ زَیَّنَّا السَّمَاءَ الدُّنْیَا بِمَصَابِیحَ وَجَعَلْنَاهَا رُجُومًا لِلشَّیَاطِینِ وَأَعْتَدْنَا لَهُمْ عَذَابَ السَّعِیرِ ﴿5﴾
شهاب سنگ ، شهاب ثاقب
زمانی که یک سنگ آسمانی به جَو زمین برخورد می کند ، در اثر سرعت زیاد ، تأثیرات شیمیایی ، فشار ،اصطکاک و عوامل دیگر به صورت گلوله ای اتشین به نظر می آید . و گاهی به زمین برخورد می کند و گودالی ایجاد می شود . زمین شناسان از این گوی های آذرین در علوم مختلف کیهان شناسی استفاده می کنند
ز جور چرخ چو حافظ به جان رسید دلت
به سوی دیو محن ناوک شهاب انداز
درین بیت حافظ برای فرار از غم و اندوه متوصل به زور شده و دست مایه اش آیه ی قرآن ، که به سوی لشگر غم سنگ آسمانی {شهاب ثاقب } پرتاب کند ، همان سنگی که مقرر است به سوی شیطان پرتاب شود
غم را معادل شیطان دانسته
بیا و کشتی ما در شط شراب انداز
خروش و ولوله در جان شیخ و شاب انداز
مرا به کشتی باده درافکن ای ساقی
که گفته اند نکویی کن و در آب انــــداز
ز کوی میکده برگشته ام ز راه خطا
مــــرا دگر ز کـرم با ره صواب انــــداز
این سه بیت از این قسمت در وبسایت آوای جاوید توسط حمیدرضا فرهنگ خوانده شده است،آدرس صفحه:http://avayejavid.com/SazoAvaz/AvayeJavid_35.html
بیــار زان مــی گلرنگ مشک بو جـامی
شرار رشک و حسد در دل گلاب انداز
مهـــل که روز وفــاتم به خـاک بسپارند
مــرا به میکده بـر در خم شراب انداز
ز جور چرخ چو حافظ به جان رسید دلت
بسوی دیــو محـن نـاوک شهاب انداز
این سه بیت از این قسمت در وبسایت آوای جاوید توسط حمیدرضا فرهنگ خوانده شده است،آدرس صفحه:http://avayejavid.com/SazoAvaz/AvayeJavid_38.html
بیا و کشتی ما در شط شراب انداز
خروش و ولوله در جان شیخ و شاب انداز
مرا به کشتی باده درافکن ای ساقی
که گفته اند نکویی کن و در آب انــــداز
ز کوی میکده برگشته ام ز راه خطا
مــــرا دگر ز کـرم با ره صواب انــــداز
این سه بیت از این قسمت در وبسایت آوای جاوید توسط حمید رضا فرهنگ خوانده شده است،آدرس صفحه:
پیوند به وبگاه بیرونی
بیــار زان مــی گلرنگ مشک بو جـامی
شرار رشک و حسد در دل گلاب انداز
مهـــل که روز وفــاتم به خـاک بسپارند
مــرا به میکده بـر در خم شراب انداز
ز جور چرخ چو حافظ به جان رسید دلت
بسوی دیــو محـن نـاوک شهاب انداز
این سه بیت از این قسمت در وبسایت آوای جاوید توسط حمیدرضا فرهنگ خوانده شده است،آدرس صفحه:
پیوند به وبگاه بیرونی
بیا وکشتیِ ما درشطِ شراب انداز
خروش وولوله درجان شیخ وشاب انداز
"کشتی ما": بسیاری ازشارحان براین عقیده اند که باتوجّه به اینکه درقدیم جام شراب رابعضاً بشکل وشبیهِ کشتی درست می کرده اند منظورحافظ از"کشتی"همان جام شراب است! لیکن بنظر نگارنده ی این مطلب، جام شراب با رودخانه ی شراب سنخیّت وتناسب شاعرانه ندارد وبرای پرکردن جام شراب رودخانه لازم نیست وبااین برداشت، لطف مصرع دوم نیززایل می گردد برای اینکه خروش وولوله وقتی برجان شیخ وشاب می افتد که کاری غیرمعمول وشگفت آور صورت بگیرد نه برای پرکردن جام شراب!
حافظ دراینجاازشدّتِ عطش واشتیاق، ازساقی می خواهد که کاری غیرمعمول وبی سابقه انجام دهد وکشتی ِ وجودِ شاعر رابه داخل رودخانه ی شراب بیاندازد تاشیخ وشاب نیز به چشم خویش کاری غیرمعمول دیده وبه خروش آیند.
البته درجای دیگر حافظ جام رابه کشتی تشبیه نموده لیکن دراین بیت موردبحث، این وجودِ شاعراست که به کشتی تشبیه شده نه جام شراب.
شط : نهر ورودخانه ی بزرگ
وَلوَله: هیاهو، بانگ و فریاد، اضطراب واسترس
شیخ : پیر وسالخورده، عالم دینی
شاب: بُرنا ، مردجوان
معنی بیت: ای ساقی بیامرحمتی کن و وجودتشنه ی مارا به درون ِ رودخانه ی خروشان شراب بیانداز (نوشیدن شراب باجام وپیاله عطش مارا فرونمی نشاند) بیا کاری بهترازگذشته درحق ما انجام بده تابدینوسیله هم ما به نوایی برسیم هم آه وناله و حسرت ازنهادِ شیخ وزاهد برآید وجوانان ازسرشور واشتیاق وشعف مسرور وشادمان گردند.
اززاویه ای دیگر،قطعاً حافظ بارها به چشم خویش دیده که شیخ خودپسند وزاهد ِ خودبین، چگونه خوردن یک جام شراب توسط دیگران رابرنمی تابند و فریادِ وامصیبتا سرمی دهند وگمان می کنند که شریعت باشراب خوردنِ کسی به خطر خواهدافتاد و چنین وچنان خواهد شد اینبارحافظِ رند وزیرک به وسوسه می افتد تا شیخ خودپسند رابیشتربرآشوب ونعره ها وناله هایش بلند وبلندتر گردد وازاین وَلوَله ستون بدنش به لرزه درآید. بنابراین هوشمندانه ازساقی می خواهد ترتیبی اتّخاذ کند که بتواند تمام ِ وجودِ شاعر رابه رودخانه ای ازشراب بیاندازد. ضمن آنکه حافظ نیک می داند که جوانان نیزبامشاهده ی این وضعیتِ غیرمعمول، به وجدآمده وبانگِ هلهله و شادمانی سر خواهند داد.
ساقی بیارآبی ازچشمه ی خرابات
تاخرقه ها بشوئیم ازعُجبِ خانقاهی
مرا به کشتیِ باده درافکن ای ساقی
که گفتهاند نکویی کن و در آب انداز
کشتی باده: دراینجا "باده" به کشتی تشبیه شده است.
معنی بیت: ای ساقی بدان مثل که گفته اند: تونیکی می کن ودردجله انداز تونیزبیا نیکی کن ومرابه درون کشتی شراب بیانداز.
حافظ ازدست مده دولت این کشتی نوح )شراب)
ورنه طوفان حوادث ببرد بنیادت
زکوی میکده برگشتهام زراه خطا
مرا دگر زکرم با رهِ صواب انداز
دراینجا حافظ راه درست ورستگاری راهمان طریق میکده می شمارد( رندی،رهایی ازبند تعلّقات،عشق دمستی وراستی، انسانیت) وبه ساقی می گوید که من ازروی غفلت دراین طریق نیستم وبه خطارفته ام کمک کن تابه راه رستگاری(میکده) برگردم.
معنی بیت: ای ساقی لطف وبزرگواری کن مرابه کوی میکده رهنمایی کن تادوباره به جاده ی نجات ورستگاری برگردم من لغزش پیداکرده ام ونیازبه دستگیری تودارم نمی توانم ازاین طریق دورافتاده باشم.
حافظ جناب پیرمغان جای دولت است
من ترک خاکبوسی این درنمی کنم
بیار زان می گلرنگِ مُشک بو جامی
شرار رشک و حسد دردل گلاب انداز
مشک بو: معطّر وخوش بو
شرار: زبانه،لهیب
معنی بیت: ازآن باده ی رنگین معطّر وخوش بو جامی بیاور ولهیب آتشِ حسادات را دردل گلاب فروزان کن (گلاب بداند که با همه ی عطروبویی که دارد نمی تواند باعطروبوی باده برابری کند)
چولاله درقدحم ریزساقیا مِی ومُشک
که نقش خال نگارم نمی رود زضمیر
اگرچه مست وخرابم تو نیز لطفی کن
نظربراین دل سرگشته ی خراب انداز
"مست وخراب" دراینجا حاصل باده نوشی نیست بلکه کنایه ازویرانی ،شکست خوردگی وسرگشتگیست که دراثرلغزش ورویگردان شدن از راهِ میکده دست داده است.
معنی بیت: ای ساقی اگرچه من به واسطه ی لغزش پیداکردن ازطریق نجات(میکده) ویران شده ام تونیزمرحمتی کن باچشم عنایت براین خراب افتاده ی سرگشته، نگاه کن وجامی ازباده ی گلرنگ مشکبو بیاور.
فغان که درطلبِ گنج نامه ی مقصود
شدم خرابِ جهانی زغم تمام ونشد
به نیمشب اگرت آفتاب میباید
زروی دخترگلچهررَزنقاب انداز
بعضی "آفتابِ مِی" نیز می خوانند که بنظر می رسد با این خوانش، معنای بدست آمده لطفِ حافظانه ای ندارد وبعیداست که طبع مشکل پسند حافظ به این معنا رضایت داده باشد.
رَز درخت انگور، تاک
دختر رَز: بنت العنب، شرابِ حاصل ازانگور
آفتاب می باید: توراآفتاب لازم است
نقاب انداز: پوشش را کناربزن
معنی بیت: اگر درنیمه های شب ، می خواهی آفتاب طلوع کند وازروشنایی آن بهره مندگردی این خواسته ی بظاهرغیرممکن، شدنیست کافیست ازروی شراب پوشش ونقاب رابرداری وببینی که چقدرهمانندِ آفتاب درخشنده وروشنایی بخش است. درژرفای ِ معنای روشنایی بخشیِ شراب، علاوه برصاف وزلال بودن، یک نوع آگاهسازی ونورمعرفت نیزبه چشم می خورد.
جمال دختر رَز نورچشم ماست مگر
که درنقابِ زُجاجیّ وپرده ی عنبیست
مَهل که روزوفاتم به خاک بسپارند
مرا به میکده بر درخُم شراب انداز
مَهِل: مگذار
معنی بیت: به هوش باش مگذار مراپس ازمرگ دردل خاک دفن کنند وصیت می کنم پس ازمرگ مرا به میکده برده ودرداخل خُمره ی شراب بیاندازید.
روزی که چرخ ازگِل ماکوزه هاکند
زنهارکاسه ی سرما پُرشراب کن
زجورچرخ چوحافظ بجان رسید دلت
به سوی دیومِحَن ناوکِ شهاب انداز
مِحن: رنج ها، غم وغصّه ومحنت
دیو محن: مجموعه ی محنت واندوه به دیوتشبیه شده است .
ناوَک: تیر
شهاب: درخشش پاره ای از آتش درآسمان، شراره ی آتش که همچون تیرهای آتشین آسمانی روان می شوند.
"ناوک شهاب"دراینجا کنایه ازشراب وشرابخواریست. یعنی باپیاله های شراب که همانندتیرهای آتشین هستند به مقابله با دیو محنت واندوه برو
معنی بیت: ای حافظ وقتی که ازنامهربانی ِ روزگار جانت برلب رسید به سوی دیو محنت وغم واندوه تیرهای آتشین روانه کن(شراب بنوش) وناامید ی به دل راه مده.
چون نقش غم زدورببینی شراب خواه
تشخیص کرده ایم ومداوا مقرّراست
معانی لغات غزل (263)
کَشتی ما: جام کشتی مانند ما .
شطّ: رودخانه بزرگ، نَهر .
خروش: بانگ و فریاد بی گریه، نعره، صدای بلند .
وَلوَله: واویلا گفتن، بانگ و فریاد کردنِ زن، شور و آشوب .
شیخ و شاب: پیر و جوان .
کشتی باده: جام شراب را که به شکل کشتی می ساخته اند .
با رَهِ صواب: به راه صواب .
مُشکبو: خوش بو .
شرار: آتش .
نقاب انداز: نقاب بر انداز، نقاب برگیر .
مَهِل: مگذار ( از مصدر هِلیدن به معنای هِشتن= گذاشتن) .
دیو مَحَن: ( اضافه تشبیهی) مَحَن به دیو تشبیه شده است .
مَحَن: غم و غصه .
ناوَک: تیر کوچکی که در ناوک یعنی ناودانکی گذاشته و آن ناودانک را در چلّه کمان نهاده رها می کردند تا فاصله دورتری را بپیماید .
شهاب: سنگ های آسمانی کوچک که در جوّ زمین به سرعت سوخته و نابود می شوند، تیرهای آتشین آسمانی.
معانی ابیات غزل (263)
1) بیا و جام شراب کشتی مانند ما را در نَهر شراب انداخته و با این عمل پیر و جوان را به غریو و فریاد وادار .
2) ای ساقی! مرا در کشتی شراب انداز چرا که گفته اند نیکی کن و در آب انداز .
3) به اشتباه از راه میخانه برگشته ام . بار دیگر بزرگواری کرده مرا به راه راست میکده رهنما شو .
4) پیاله یی از آن شراب ارغوانی معطّر آورده و آتش حسادت در دل گلاب به پا کن .
5) هرچند مست و از خود بی خبرم تو در حقّ من لطفی کرده و نگاهی به دل سرگشته و خراب من بینداز .
6) هرگاه در دل شب به آفتاب نیاز داری از چهره دختر سرخ رویِ تاک، پرده را کنار بزن .
7) مگذار که روز مرگم مرا در خاک دفن کنند. پیکرم را به میخانه برده در خم شراب بینداز.
8) حافظ، آنگاه که از ستم روزگار جانت به لب رسید تیر آتشین به سوی شیطان غم و اندوه رها کن .
شرح ابیات غزل (263)
وزن غزل: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فع لان
بحر غزل: مجتّث مثمّن مخبون اصلم مُسبغ
*
غزل بالا از ساخته های عنفوان جوانی شاعر است و همانطور که قبلاً گفته شد مشخصات سروده های این دوره در آن به چشم می خورد:
1- فاقد مضامین عرفانی و ایهام است .
2- پاره یی از ابیات آن مانند بیت پنجم فاقد مضمون قابل توجیه است به طوری که یکی از حافظ شناسان محترم برای بهتر کردن مفهوم شعر به جای (خرابم) کلمه (خرابی) را جانشین کرده که چندان وافی به مقصود نبوده است .
یکی دیگر از مشخصّات سروده های دوره جوانی شاعر این است که د رتعداد کمتری از نسخ قدیمه وارد شده است و این غزل همانطور که شادروان دکتر خانلری در ذیل غزل آورده اند تنها در 4 نسخه آن هم با اختلاف آمده است .
مصراع دوم بیت دوم این غزل از کمال الدّین اسماعیل است که می گوید :
به آب چشمــش رحــمی کـن و مبر آبش کـه گـفته اند نکویی کن و در آب انداز
همچنین مضمون مطلع غزل از نظامی است که در هفت پیکر گفته است :
روزی از حــوزه بـهشـتـــی خویـــش کـرد بـر مــــی روانــه کشــتیِ خویش
و تشبیه بیت ششم این غزل بعنی تشبیهِ شراب به خورشید از رودکی است که می گوید :
هــــم به خُــم انــدر همـی گــدازد چـونین تــا بـه گَـهِ نــوبــهار و نیــمه نیــسان
آن کــــه اگــر نیــم شــب درش بگـــشایی چـــشمه خـــورشید را ببــینی تـابــان
و در این باره خاقانی نیز گفته است :
وز مـــیئی کاسمان پیاله اوست آفــتابی عـیان کـنید امــروز
*
ســاغری پـیش از آفتاب بـخواه از مـــی آفـتاب زای صــبوح
طرف صحبت شاعر در این غزل علی الظاهر ساقی است که از او تقاضای شراب دارد که در چهار بیت اوّل از خماری می نالد لیکن بلافاصله در بیت پنجم شاعر ادّعای مستی و خرابی کرده و در بیت ششم به ساقی که دارنده شراب و طرف تقاضای شاعر بوده می گوید اگر نیمه شب به آفتاب نیاز پیدا کردی از چهره شراب نقاب برگیر. این تباین موضوع و تشتّت افکار می رساند که شاعر صرفاً به موضوع و مضمون هر بیت مستقلاً می اندیشیده و برای کلماتِ قافیه مضامین مناسب می آفریده است. امّا شاعر در سال های بعد به صورت کلّی غزل خود، یکرنگی و یکپارچگی کامل داده است .
ذهن شاعر در مقطع غزل برای قافیه شهاب متوجّه مفاد آیه 17 و 18 سورۀ حجر بوده است :
وَ حَفِظناها مِن کُلِّ شَیطانٍ رَجیمٍ(17) اِلّا مَنِ استَرَقَ السَّمعَ فَاَتبَعَهُ شِهابٌ مُبینٌ(18)
( و آن را از هر شیطان رانده شده نگاهداشتیم مگر آن که به دزدیده گوش فراداشت پس از پی رفت او را شهابی روشن).
و عقیده بر این بوده است که چون شیطان بخواهد از زمین به سوی آسمان عروج کند به وسیله تیرهای آتشینِ شهاب ثاقب رانده می شود و این موضوع دست مایه شاعر در ساختن بیت مقطع غزل قرار گرفته و غم و اندوه را به شیطان تشبیه نموده است
شرح جلالی بر حافظ – دکتر عبدالحسین جلالی
حافظ می (صرف نظر از مفهوم یا مصداق آن) را مایه روشنی دل می داند
به آب روشن می عارفی طهارت کرد/علی الصباح که میخانه را زیارت کرد
خورشید می ز مشرق ساغر طلوع کرد/گر برگ عیش میطلبی ترک خواب کن
چو آفتاب می از مشرق پیاله برآید/ز باغ عارض ساقی هزار لاله برآید
ز آفتاب قدح ارتفاع عیش بگیر/چرا که طالع وقت آن چنان نمیبینم
حافظ در این بیت:
به نیمشب اگرت آفتاب میباید
ز روی دختر گلچهر رز نقاب انداز
می فرماید اگر می خواهی در نیمه شب دلت روشن و چون آفتاب شود، نقاب را از روی دختر زیباروی رز (رز = درخت انگور) بردار
دختر رز = شراب
نقاب برداشتن= در اینجا از خم به سبو و جام آوردن
پس حرف «می» همان علامتی است که در ابتدای فعل می آید و قطعا به معنی شراب نیست.
اگر آن طور که دوست شما فرموده است تصور شود کلا این بیت لغو و بیهوده می شود:
اگر نیمه شب هوس می کردی برو به سراغ دختر رز = شراب
مثل اینکه به کسی بگوییم اگر نیمه شب هوس بستنی کردی برو بستنی بخور !!!
- دختر گلچهر رز ؛ شراب انگوری لعلی :
به نیم شب اگرت آفتاب می باید
ز روی دختر گلچهر رز نقاب انداز.
حافظ.
درود
ازحمیدرضای عزیزم درتعجبم چگونه چنین بحثی رامطرح می کند...هم به لحاظ معنایی وهم ساختاری کاملا واضح است که«...میباید» صحیح است
بیــار زان مــی گلرنگ مشک بو جـامی
شرار رشک و حسد در دل گلاب انداز
مهـــل که روز وفــاتم به خـاک بسپارند
مــرا به میکده بـر در خم شراب انداز
ز جور چرخ چو حافظ به جان رسید دلت
بسوی دیــو محـن نـاوک شهاب انداز
این سه بیت از این قسمت در وبسایت آوای جاوید توسط حمیدرضا فرهنگ خوانده شده است،آدرس صفحه:
پیوند به وبگاه بیرونی/
بیا و کشتی ما در شط شراب انداز
خروش و ولوله در جان شیخ و شاب انداز
مرا به کشتی باده درافکن ای ساقی
که گفته اند نکویی کن و در آب انــــداز
ز کوی میکده برگشته ام ز راه خطا
مــــرا دگر ز کـرم با ره صواب انــــداز
این سه بیت از این قسمت در وبسایت آوای جاوید توسط حمید رضا فرهنگ خوانده شده است،آدرس صفحه:
پیوند به وبگاه بیرونی/
همچنان که دوستان در دیگر حاشیهها اشاره کردهاند مصرع دوم این بیت وام گرفته شده از و اشارهٔ رندانهای به این بیت کمالالدین اسماعیل است:
بر آب چشمش رحمت کن و مبر آبش
این غزل را "در سکوت" بشنوید
(شاه بیت های غزل 263)
اگر چه مست و خرابم، تو نیز لطفی کن
نظر بر این دلِ سرگشتهٔ خراب انداز
آنهائیکه سرخوش از دست یافتن به حقایق هستی می گردند برای سامان دادن به احوال ضمیرشان باید آن حقایق را بکار بگیرند.
مَهِل که روزِ وفاتم به خاک بسپارند
مرا به میکده بَر، در خُمِ شراب انداز
در زمان کوچ من از این جهان مبادا حقیقت وجودی مرا به فراموشی بسپارید. آن را در محفل طالبان حقیقت با دیگر حقایق هستی درآمیزید.
بسمه تعالی
شاعر در بیت ماقبل آخر، مخاطب را به جهانی فراتر از جهان مادی فرامیخواند که همانا عالم مستی است.
این نوع نگرش به هستی در شاعران ماقبل حافظ نیز وجود داشته و تا همکنون در میان شاعران معاصر نیز وجود دارد که نگرشی همراه با عرفان به جهان هستی است.
چنانچه سعدی در بیتی میگوید؛
برو ای فقیه دانا، به خدای بخش ما را
تو و زهد و پارسائی، من و عاشقی و مستی
و در اشعار معاصر نیز دیده می شود؛
رندی و ریاکاری در عالم مستی نیست
خوشتر ز خوشی هایش در عالم هستی نیست
در میکده صدر و ذیل هرگز نبود جائی
در مجمع میخواران بالائی و پستی نیست
عالم مستی که از آن در اشعار عرفانی مکررا یاد شده است، عالمی تهی از تعلق، تملق، اختلاف و تبعیض است.
وحید تیمورپور
بادرود به همه دوستان دل چقدر زیباست چقدر دلنشین و چه آرام بخشن شعرهای ناب پارسی واین غزل حضرت حافظ، در جاهایی از بعضی مناطق به مهتاب نیم شب مخصوصاً شبی که ماه کامل باشه ماه آفتاب میگویند ازجمله خودومان همین طور،
به نیم شب اگرت افتاب می باید
زروی دختر گلچهره رزنقاب انداز
پس میشه گفت شایدم منظور شاعر کنایه از مهتاب یعنی مهتاب مثل روز روشن کرده ورز هم به زلف یار تشبیه شده، اجرای استادان جلیل شهناز
شجریان در گلهای تازه 148
فوقالعاده است❤️💞
از قرار معلوم بین حافظ دوستان بر سر معنای این بیت بحث و تبادل نظری صورت گرفته بوده است.
به نیمْ شب اَگَرَت آفتاب میباید
ز رویِ دخترِ گُلْچِهرِ رَز نقاب انداز
این اعراب گذاریها هم مصیبتی است .
معنا و مفهوم این بیت این است و غیر ازین هر چه هرکه گفته اشتباه گفته و بر راه خطا رفته است.
معنا و مفهوم بیت :
به نیمْ شب اَگَرَت آفتاب میباید
ز رویِ دخترِ گُلْچِهرِ رَز نقاب انداز
و دیگر هیچ.
به نیمْ شب اَگَرَت آفتاب میباید
ز رویِ دخترِ گُلْچِهرِ رَز نقاب انداز
شاید با خواندن بیت بیدل بتوانیم معنای بیت حافظ را هم درک کنیم ، بدون اینکه متوسل به معنا کردن و پراکنده گویی بشویم.
دلی روشن کن از تشویش این ظلمت سرا بگذر
به جز فکر چراغت نیست تدبیری به تاریکی
بیدل
بیا و کشتیِ ما در شطِ شراب انداز
خروش و ولوله در شیخ و شاب انداز
کشتی در اینجا همان کاروانِ بشریت است که در امواجِ متلاطمِ دریاها گرفتارِ انواعِ طوفان و بلا شده است آنچنان که جنگها و بلایایِ بسیاری را تجربه نموده اما هرگز به ساحلِ نجات و آرامش نرسیده است، پسحافظ خطاب به آن یگانه ساقیِ هستی از او می خواهد تا با لطفِ خود این کشتیِ سرگردان در دریایِ آشفته ی نفس و منیت ها را که بوسیله عقلِ مختصر و جزویِ انسان کنترل می شود بسویِ شَطِّ یا دریایی هدایت کند که با شرابِ عشق و عقلِ کُل اداره می گردد ، اما در مصرع دوم شیخ که می تواندِ پیرِ ماه و سال باشد و یا کسی که نمی تواند از باورها و سنت هایِ گذشته دست بردارد خروش و فریادِ اعتراض بر می آورد چرا که معمولاََ پیر محافظه کار است و هرگونه تغییر در جهتِ قرار گرفتنِ این کشتیِ مصیبت زده در مسیرِ درست خود را بر نمی تابد بویژه اینکه پایِ شراب در میان باشد، اما این کار در شاب یا جوان شور و ولوله برپا می کند تا شاید با این دگرگونی کشتیِ طوفان زده ی هزاران ساله از دریایِ خون و درد عبور کرده و با قرار گرفتن در شطِ شراب به ساحلِ آرامش رسیده، اعتقادات و باورهایِ رنگارنگ از درِ آشتی با یکدیگر درآمده و شرابِ عشق را تجربه کنند. براستی آیا وقتِ آن نرسیده تا شیوخِ جهان که هزاران سال است بوسیله عقلِ محدود و ذهنِ خود کشتیبانِ این کشتیِ بلا زده و سرگردان هستند استعفا داده و کارِ ادارهی جهان را بر شباب و جوانان واگذار کنند که هنوز وصل به زندگی و خداوند هستند و از تحول و قرار گرفتن در دریایی از شراب هراسی به دل راه نمی دهند؟
مرا به کشتیِ باده درافکن ای ساقی
که گفته اند نکویی کن و در آب انداز
حافظ که در بیتِ پیشین ضمیرِ جمع را بکار می بَرَد اکنون از ساقی یا بزرگ و پیرِ میکده ای می خواهد تا او(حافظ) و یا هر انسانی را بصورتِ انفرادی نیز در کشتیِ باده درافکَنَد زیرا که منظورِ بیتِ قبل برای رسیدنِ کشتیِ بشریت به دریای شراب محقق نخواهد شد مگر اینکه هر انسانی بصورتِ فردی در کشتیِ حاملِ باده بنشیند و از خُم هایِ شرابِ زندگی بهره مند گردد، در مصرع دوم حافظ چنین درخواستی از ساقی یا بزرگانِ عالمِ معرفت را بنا بر حکمِ ضرب المثلی عنوان می کند که گفته اند تو نیکی می کن و در دجله انداز زیرا که بدونِ شک ثمراتِ چنین نکویی را زندگی در بیابان به انسان و جهان باز داده و چراغِ هدایت را در ساحلِ نجات بر بشریت و کشتیِ او نمایان خواهد نمود.
ز کویِ میکده برگشته ام ز راهِ خطا
مرا دگر ز کَرَم با رهِ صواب انداز
در اینجا حافظ به علتِ سرگردانیِ کشتیِ بشریت در دریای خون و دردها و ضرورتِ قرار گرفتن در شطِ شراب پرداخته و می فرماید انسان بصورتِ فردی از رویِ خطا و اشتباه از کویِ میکده ی حضرت دوست بازگشته و به همین سبب دچارِ وضعیتِ اسف بارِ کنونی شده است بگونه ای که در قرنِ حاضر نیز در مساحتی محدود طی چند روز ده ها هزار نفر به خاک و خون کشیده شده و یا آواره می گردند و یا در مقیاسِ بزرگتر شیوخِ زورمند و بظاهر متمدن با کراوات و کت و شلوارِ شیک سلاح هایِ مخوفِ خود را بر رویِ مردمِ بی پناه ِدر سرزمینی دیگر می آزمایند، پس حافظ راهِ نجات را قرار گرفتن در راهِ صواب می داند که با کَرَم و لطفِ بینهایتِ حضرتِ ساقی امکان پذیر است و آن راهی نیست جز بازگشتِ دوباره ی انسان به میکده ای که در آن شرابِ عشق را به تشنگانش می نوشانند. حافظ از این جهت لفظِ "دگر" را بکار برده است که انسان پیش از این و برای اولین بار در الست آن شراب را نوشیده است.
بیار زان میِ گلرنگِ مُشک بو جامی
شرارِ رَشک و حسد در دلِ گلاب انداز
در این بیت نیز حافظ شرابِ آتشینِ عشق که بویِ مُشک و بهشت از آن به مشام می رسد و مطلوبِ شباب است را در مقابلِ گُلاب قرار می دهد که مطلوبِ شیخ است، پس از حضرتِ دوست یا ساقی و پیرِ میکده درخواست می کند که از آن شرابِ مورد نظر جامی بیاورد و به مشتاقان و عاشقانش بنوشاند تا از پرتوی آن شراره هایِ رشک و حسد در دلِ شیخی که تنها به گُلاب اکتفا می کند بیندازد، باشد که او نیز قدردانِ چنین شرابی شده و بجایِ گُلاب بر سر و روی زدن از شرارِ آن یاقوتِ سرخ و گُلرنگ بهره ای برده و شجاعتِ دگرگونی را بدست آورَد.
اگرچه مست و خرابم تو نیز لطفی کن
نظر بر این دلِ سرگشته ی خراب انداز
پس از دریافتِ میِ مُشک بو و آتشین از دستانِ ساقی ست که عاشق مست و خراب می شود و این مستی لازمه ی عاشقی می باشد اما بدونِ نظرِ لطفِ حضرت دوست بر دلِ سرگشته و خرابِ عاشق کارِ عاشقی بسامان و سرانجامِ نیکو نخواهد رسید و به همین سبب است که حافظ خواستارِ نظرِ لطفِ خداوند بر دلِ سرگشته ی عاشقی چون او می شود تا دلِ سرگشته اش به آرامش و اطمینانِ لازم برای ادامه ی راه برسد.
به نیم شب اگرت آفتاب می باید
ز رویِ دخترِ گُلچهرِ رَز نقاب انداز
شب در اینجا نمادِ ظلمت، ناآگاهی و تاریکیِ ذهن است و انسانی که مست و خرابِ شرابِ عشق نباشد در نیم شبِ ذهن و ظلمتِ خود بسر می بَرَد، مخاطب همه انسانها هستند و حافظ میفرماید اگر انسانِ عاشق پس از لطف و عنایتِ خداوند و ورود در طریقتِ عاشقی خواهانِ طلوعِ خورشیدِ زندگی از میانِ شبِ تاریکِ ذهنِ خود است باید از رخسارِ سرخِ دخترِ رَز نقاب را بر افکنَد، دخترِ رَز استعاره از شرابِ گُلگون است که چون عاشق بر آن بنگرد گویی بر رخِ دختری زیبا روی نگریسته و مادام که عاشق مشتاقانه از آن شراب ننوشد آفتابِ یا خداوند از درونِ شبِ ذهنش طلوع نمی کند و منظورِ غاییِ انسان در این جهان، یعنی زنده شدن به عشق محقق نخواهد شد.
مَهل که روزِ وفاتم به خاک بسپارند
مرا به میکده بَر، در خُمِ شراب انداز
انسانی که در نیم شبِ ذهنِ خود بسر می بَرَد توهمِ زنده بودن را داشته، گمان می کند که زندگی می کند اما در حقیقت وفات یافته و مرده ای بیش نیست، پس حافظ وصیت می کند اگر وی را در نیم شبِ ذهن یافتید بدانید که وفات کرده است، پس او را به میکده برده و در خُمره ی شراب بیندازید( یعنی او را با پیرِ معنوی یا ساقیِ میکده آشنا کنید) تا با دسترسی به منبع و سرچشمهی شراب از خواب بیدار و آفتاب از نیم شبِ ظلمانیِ او طلوع کند.
ز جورِ چرخ چو حافظ به جان رسید دلت
به سویِ دیوِ مِحَن ناوَکِ شهاب انداز
دیوِ محن همان شیطانِ نَفس یا خویشتنِ کاذبِ انسان است که در همکاریِ کامل با جور و ستمکاریِ چرخِ هستی مانعی می شود برای باده نوشیِ عاشق، چراکه دیو تمایل دارد همه انسانها در نیمِ شبِ ذهنِ خود برجا بمانند و آفتاب از درونشان طلوع نکند، به همین سبب است که انسانِ عاشق در هر مرتبه ای از طریقت هم که باشد امکانِ وفات و رفت و برگشتِ به شبِ ذهن را دارد، پس حافظ می فرماید اگر جانِ عاشقی همچون او از این رفت و بازگشت ها بر لب رسید راهکارِ رها شدن از جورِ چرخ و خلاصی از دیوِ نَفس پرتابِ ناوَک یا تیرهایِ آتشین و شهاب گونه ای است که موجبِ سوختنِ تک تکِ ستاره هایِ دلبستگی ها و تمایلاتِ دنیوی می گردند و به این ترتیب همکاری و اتحادِ نامیمونِ روزگار با دیوِ محن را خنثی می کند و اجازه ورودِ دیو را به آسمانِ درونِ عاشق نمی دهد، همانطور که دوستان اشاره کردند احتمالِ قریب به یقین حافظ هنگامِ سرایشِ بیت نظر به آیاتِ ۱۷ و ۱۸ سوره حجر داشته است.