غزل شمارهٔ ۲۶۴
اطلاعات
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
خوانش ها
غزل شمارهٔ ۲۶۴ به خوانش فریدون فرحاندوز
غزل شمارهٔ ۲۶۴ به خوانش سهیل قاسمی
غزل شمارهٔ ۲۶۴ به خوانش محسن لیلهکوهی
غزل شمارهٔ ۲۶۴ به خوانش فاطمه زندی
غزل شمارهٔ ۲۶۴ به خوانش پری ساتکنی عندلیب
غزل شمارهٔ ۲۶۴ به خوانش فریبا علومی یزدی
غزل شمارهٔ ۲۶۴ به خوانش محمدرضا مومن نژاد
غزل شمارهٔ ۲۶۴ به خوانش احسان حلاج
غزل شمارهٔ ۲۶۴ به خوانش افسر آریا
غزل شمارهٔ ۲۶۴ به خوانش شاپرک شیرازی
شرح صوتی غزل شمارهٔ ۲۶۴ به خوانش محمدرضا ضیاء
حاشیه ها
غسل در اشگ زدن به نظر من درست نیست در اشگ غوطه میرنند پس غوطه در اشگ زدم کاهل طریقت گویند
چون غسل میکنند نه اینکه غسل میزنند
برادران لطف کنید بعضی از ابهامات در شعر بر طرف کنید بعضی ها میان بیت پنجم رو که نگاه میکنن سریع متمرکز میشن رو تریاک...
آقا تریاق یا همون تریاک یه ماده خنثی کننده ی سم بوده که امروزه متاسفانه ازش استفاده ی سوء میشه.ولی منظور حضرت حافظ ماده ی شفا بخش و خنثی کننده ی سم بوده نه تریاک کشیدن
تریاک به معنی پادزهر
دربیت 5شِفا علاوه بر معنی« تندرستی » به معنی« کناره و لب »هم آمده است. گویا حافظ در بیت بالا ایهام تناسب بین« شفا »و« لب» را مدنظر داشته است. تداعی معانی مجاورت نیز به کار رفته است.
«کاسهی زر» در مصرع اول کاملن درست است. منظور جام زرین برای نوشیدن شراب (آب طربناک) است، که با «کاسه ی سر» در مصرع دوم تناسب دارد.
«غسل زدن» اصطلاحی قدیمی است و «غسل کردن» کاربرد امروزی این ترکیب است. این توضیح از دهخدا را بخوانید. دقیقن همین بیت از حافظ را مثال آورده::
غسل زدن
لغت نامه دهخدا
غسل زدن . [ غ ُ زَ دَ ] (مص مرکب ) غسل کردن . غسل آوردن . اغتسال . رجوع به غسل شود :
غسل در اشک زدم کاهل طریقت گویند
پاک شو اول و پس دیده بر آن پاک انداز.
حافظ.
خیزودرکاسه ی زَرآب طَربناک انداز
پیشترزان که شود کاسه ی سر خاک انداز
کاسه ی زر: کاسه یاجام زرّین
طَربناک: طرب آفرین، شادی بخش
خاک انداز: وسیلهای بیلچهمانند از جنس فلز یا پلاستیک برای برداشتن خاکروبه، خاکستر و مانندِ آن.
اما درقدیم به مکانی یاچاله ای را که درداخل آن خاکروبه وآشغال می ریختند "خاک انداز" می گفتند چنانکه محل تخلیه بار را"بارانداز" گویند. دراینجامنظورشاعراین است که کاسه ی سرما که اینقدربرایمان عزیز وبااهمیت است سرانجام تبدیل به مکانی برای تخلیه ی خاکروبه خواهدشد وبه درد دیگری نخواهد خورد.
معنی بیت: برخیز ودرجام زریّن باده ی خوشگوارو شادی بخش بریز برخیزباده بیاور قبل ازآنی که درخاک فرو رویم وکاسه ی سرمارا مشتی خاکروبه پرکند.
حافظ دلسوزانه بایادآواری حقایق تلخ زندگانی،دراغلب غزلیّات بی وقفه مارا به شادیخواری وعیش وعشرت دعوت می کند وناپایداری وبی وفایی دنیا،فنا پذیربودن جسم وجان ما وغنیمت شمردن وقت را به بیان وزبانی شیرین وتاثیرگذارگوشزدمی نماید تاغفلت نورزیم وعمرعزیز بیهوده تلف نکنیم.
به می عمارت دل کن که این جهان خراب
برآن سراست که ازخاک مابسازد خشت
عاقبت منزل ما وادیِ خاموشان است
حالیا غلغله در گنبدِ افلاک انداز
وادی خاموشان: سرزمین مردگان، گورستان
غلغله: بانگ شادی، شورونوا
قرارگرفتن "غلغله ی شادی" و"گنبدِ افلاک" درکناریکدیگر،تصویری روشن ازپژواک شادی درزیرقُبّه ای ازخشت وگِل است که به سرانگشت طبع شاعرخَلق شده وبازتاب غریوشادمانی رادر گوش مخاطبین شعرطنین اندازکرده است.
معنی بیت: سرانجام همه ی ما درسرزمین مردگان منزل خواهیم کرد وبرای همیشه خاموش خواهیم شد بنابراین، لحظات گرانقدر زندگی راغنیمت بشمارید بانگ شادی برآرید ودرزیرگنبدِ نیلی رنگ آسمان هلهله به پا کنید تاازبازتاب ارتعاش غلغله ی شادی، همه جاغرق نشاط وسرور گردد.
عشرت کنیم وگرنه به حسرت کشندمان
روزی که رَختِ جان به جهان دگرکنیم
چشم آلوده نظرازرخ جانان دوراست
بر رُخ او نظر از آینه ی پاک انداز
آلوده نظر: ناپاک
آینه ی پاک: کنایه از چشم پاک
معنی بیت: چشمانِ بدبین وآلوده به حرص وطمع وشهوت نمی تواند زیبائیهای رخسارجانان رامشاهده کند. ای عاشقی که شیفته ی دیدارهستی سعی کن با چشمانی بی آلایش به جمال یاربنگری تابتوانی لطایف جمال وظرایف زیبائیهای اورا درک کنی.
اورابه چشم پاک توان دید چون هلال
هردیده جای جلوه ی آن ماهپاره نیست.
به سرسبزتوای سروکه گرخاک شوم
نازازسربنه وسایه بر این خاک انداز
"سرو" کنایه ازمعشوق خوش قد وبالاست.
"ناز" : کِبر وغرور
معنی بیت: به صفا وطراوت سر ِ سبزتو ای محبوبِ خوش قامت سوگند می دهم که حداقل پس ازمرگ من، ناز وافاده وخودپسندی را کناربگذاری ورخصت دهی تالحظه ای سایه ی پربرکت قامت والای توبرمزارمن بیافتد.
به خاک پای توای سرونازپرور من
که روزواقعه پا وا مگیرم ازسرخاک
دل ما را که ز مارسر زلف تو بخست
ازلب خودبه شفاخانه ی تریاک انداز
مارسرزلف: بخش بافته شده ی زلف به مار تشبیه شده است.
بِخَست: مجروح شد ، زخمی شد
تریاک: پادزهریا ضدّ زهری که به منظورتسکین درد بر محل گزش می گذارندتااثرات زهر خنثی گردد. درقدیم که انواع پادزهروجودنداشته اغلب باتریاک ویابادرآمیختن مواد مختلف باموادمخدّر درد را تسکین می بخشیدند. حافظ دراینجا نوش داروی درد خودرا (پادزهردردخودرا) درلب یارمی بیند ورندانه بوسه طلب می کند.
معنی بیت: ای محبوب، مارسر زلف تو،دل مرا زخمی وخونین نموده وآزرده است تونیک می دانی که علاج زخم دل ما درلبان نوشین تونهفته است لطفی کن با بوسه ای مداوا کن.
علاج ضعف دل ما به لب حوالت کن
که این مفرّح یاقوت درخزانه ی توست
مِلک این مزرعه دانی که ثباتی ندهد
آتشی از جگر ِ جام در املاک انداز
ملک: آب وخاک وملکیت هر آنچه در تصرّف کسی باشد که مالک گویند.، دراینجاهرآنچه که دنیویست، اسباب دنیایی
مزرعه: کِشتزار، دراینجا کنایه ازدنیا
ثبات: دوام، ماندگاری
جگر جام: شراب درون جام که مثل خون دل وجگر سرخرنگ است.
معنی بیت: این مزرعه ای که ما درآن رشد ونمو می کنیم و به زندگانی مشغول هستیم هیچ ضمانت واعتباری ندارد همه چیزعاریتی وموقّتیست بنابراین بهترآن است که شراره ی آتشی ازشراب آتشناک رابراملاک ودارائی های خود بیاندازی وبسوزانی که هیچ ارزشی ندارند وهمه وهمه فناپذیرهستند.
نه عمرخضربمانَد نه ملک اسکندر
نزاع برسردنیای دون مکن درویش
غسل دراشک زدم کاهل طریقت گویند
پاک شواوّل وپس دیده برآن پاک انداز
غُسل زدم: غسل کردم
غسل: شستن کلّ بدن باترتیب خاصی که درشریعت آمده است. امّا حافظ دراینجا به ترتیبی غسل کرده که درطریقت آمده است. طریقتیان درجویای حقیقت، براین باورند که برای کشف حقیقت لزومی ندارد که حتمن مقیّد به دستورات شرعی باشند آنهابه روشهای خاص خویش، حقیقت رامی جویند وبیشتردرخارج ازگود شریعت به بندگی وستایش خداوند می پردازند. اغلب متشرّعین اعمال آنهارانمی پسندند وآبهایشان به یک جوی نمی رود.
حافظ به دنبال کشف حقیقت ،شایدمدّتی به صوفیگری ومسلکِ طریقت وغیره گرایش پیداکرده بوده لیکن اوهمچون عاشقی بیقرار وبیتاب، هرگزدرچارچوبِ هیچ مذهب ومسلکی (نه شریعت ونه طریقت ) متوقّف ومنتظرنماند اوهمواره درپی یافتن حقیقت تاپایان عمرتلاش کرد و اندیشه های ناب خودرادرعرصه ی انسانیت ومهرورزی به کمال رساند.
"طریقت" دوّمین منزل ازمنازل سه گانه ی سیروسلوک است. (شریعت، طریقت،حقیقت)
معنی بیت: به رسم طریقتیان که عقیده دارند باید ابتدا چشمان خودراازآلودگی ها پاک کردتا آن محبوب پاک نهاد را مشاهده نمود من نیزبه منظورانجام همین توصیه، بااشک چشمانم آلودگیهارا شستشونمودم. (گریه ی صادقانه بهترین زداینده ی ناپاکیها وآلودگیهای درونیست)
خیره آن دیده که آبش نَبَردگریه ی عشق
تیره آن دل که دراوشمع محبت نبُوَد
یارب آن زاهدخودبین که به جزعیب ندید
دود آهیش در آیینه ی ادراک انداز
ادراک: قوّه ی شعورو فهم
آیینه ادراک: ادراک به آیینه تشبیه شده است
دود آهیش درآیینه ادراک انداز: دود آهی درآئینه ی ادراکش بیانداز. ضمیر"ش" مربوط به ادارک است.
معنی بیت: خداوندا آن زاهدِ خودپسندرا که جزعیبِ دیگران چیزی نمی بیند مجازاتش کن آنسان که آتش آه درنهاد اوشعله ورگردد به این امید که ازدودحاصل از آتش آه، آیینه ی ادراکش تیره وتارشود ودیگرنتواند بیش ازاین عیبجویی کند.
کمال سرّمحبّت ببین نه نقص گناه
که هرکه بی هنرافتد نظربه عیب کند
چون گل از نَکهتِ او جامه قبا کن حافظ
وین قبا در رهِ آن قامتِ چالاک انداز
نَکهت یا نُکهت: بوی خوش،رایحه وعطر
جامه قبا کن: ازشوق جامه را پاره کردن، چنانکه دراویش وقتی به سماع درمی آمدند به درجه ای ازوجد وشادمانی می رسیدند که لباس وخرقه ی خودرا ازشوق وهیجان پاره پاره کرده وبه سمت همراهان خود می کردند.
چالاک:زرنگ، خوش رفتار وخوش حرکات
معنی بیت:
ای حافظ ، همانند گل جامه را ازاشتیاق بوی معطّراوپاره کن وآن جامه ازروی شوروشعف، به زیرپاهای آن محبوب خوش حرکات بیانداز.
سروبالای من آنگه که درآید به سماع
چه محل جامه ی جان را که قبانتوان کرد؟
که باشم من، مرا از من خبر کن؟
چه معنی دارد اندر خود سفر کن
حقیقت وجودی انسان سیر انفس است.
آدمی کاری مهمتر از خودسازی ندارد و ان مبتنی بر خود شناسی است.
علامه حسن زاده املی
که باشم من مرا از من خبر کن
چه معنی دارد اندر خود سفر کن
مسافر چون بود رهرو کدام است
که را گویم که او مرد تمام است
شیخ محمود شبستری
گلشن راز
درودبرحقیقت جویان وحقیقت دوستان عزیز این غزل خیلی زیباست باخواندن ان گویی برایم پنجره ای بازشدبه دنیایی دیگربانگرشی تازه ممنون ازاساتید به ویژه استاد محترم رضاساقی سپاس
فقط رضا ساقی، واقعا عالی استاد...
خیز و در کاسه زر آبِ طربناک انداز
پیشتر زان که شود کاسه سر خاک، انداز
خیز به معنایِ از جای پریدن یا برخاستنِ همراه با جهش و خیز برداشتن است و حافظ میفرماید ای انسان به یکباره خیزش کن و از جای برجه ، زیرا که فرصت بسیار کم است و تو پادشاه ملک وجودی خود هستی پس آن آبِ طربناک و شادی بخش یا میِ ایزدی را در جامِ زرین و ارزشمندِ وجودِ خود انداز. در اینصورت تو شادی و آرامش را برای خود و دیگران به ارمغان خواهی آورد، اما وقت تنگ است و انسان که برای همین امرِ مهم به این جهان آمده باید در قالب همین جسم به این کار بپردازد زیرا پس از رخت بستن از جهان ماده چنین امکان و قابلیتی از وی گرفته میشود. اختیارِ این شرابِ عشق به دستِ شخصِ انسان است و او با تقاضا و دریافتِ آن می تواند پای در طریقتِ عاشقی گذاشته و پس از طی طریق به مرتبه اعلای خردورزی رسیده و جهان را از دید و نگاه حضرت معشوق بنگرد. در مصرع دوم خوانشِ پیوسته ی خاک انداز اشتباه می نماید و بلکه انداز در مصرع دوم ادامه و مربوط به امرِ مصرع نخست و تاکید بر انداختنِ آبِ طربناک در جامِ زرین و ارزشمندِ وجود است، علاوه بر آن بکار بردنِ الفاظی مانندِ خاک انداز و بیل چه و امثالِ آن از لطافتِ طبعِ حافظ بدور است، پس حافظ با توضیحِ دلیلِ این تعجیل میفرماید پیش از اینکه کاسه ی سرت خاک شود یا از این جهان رخت بربندی باید به این امرِ مهم بپردازی، خاک نمادِ جسم و ذهن است و کاسه ی سر نمادِ محدودیتِ ذهن که بی ارزش است و در مقابلِ کاسه زر آمده است، خاک شدنِ کاسه سر همچنین می تواند کنایه از تسلطِ کاملِ ذهن در سرِ انسان باشد که در نتیجه، بینش و جهان بینیِ خداگونه آغازینِ او تبدیل به دیدِ جسمی و ذهنی می گردد.
عاقبت منزل ما وادی خاموشان است
حالیا غلغله در گنبد افلاک انداز
وادی خاموشان به ظاهر قبرستان است اما منزل واقعی انسان نیست چرا که انسان نیز از جنس خدا بوده و نامیرا میباشد، پس عرفا که خاموش کردن ذهن را شرطِ یکی شدن با حضرت معشوق و وصل او میدانند همه تعلقات دنیوی از هر گونه اش را برآمده از ذهن دانسته و معتقدند تنها با رها کردن واقعی آنها ست که ذهن خاموش شده و انسان به منزلِ اصلی خود بازخواهد گشت .در این حال از گنبد افلاک که همه باشندگان عالم در آن حاضر هستند غریو و بانگ شادی برخاسته و غلغله ای بر پا میگردد. فرشتگان و ملایک و کل کاینات فریاد برمیدارند که ببینید انسانی در حالیکه در فرم و ماده بسر میبرد به زندگی زنده شد و یا به بیانی دیگر در واقع خدا به چنین باشنده ای بر روی زمین زنده شده و در تمامیِ صفاتش در انسان ظاهر شده است و همگان بر این امر مبارک صحه میگذارند که آن گنج پنهان بواسطه باشنده ای از جنس خود در زمین فرم آشکار گردید.
چشمِ آلوده نظر از رخ جانان دور است
بر رخ او نظر از آینه پاک انداز
در این بیت حافظ میفرماید به منظورِ وفای به الست و گام نهادن در طریقتِ عاشقی برایِ نیل به منظورِ حضور در این جهان نگاه و جهان بینی آلوده خود را تغییر ده و با چشم پاکِ خداوندی به این جهان بنگر که تنها در اینصورت به دیدار رخ جانان یا حضرت معشوق نایل خواهی شد . نگاه پاک خداگونه عاری از هرگونه تعلق و دلبستگی دنیوی بوده و علاوه بر آن کینه ، حسد ، دشمنی ، حرص ، حس برتری و جاه طلبی ، حس انتقام جویی و خشم ، نیاز به تایید و توجه و هر آنچه برآمده از ذهن انسان است جایی در نگاه و دید خداوند به جهان نداشته و بجای آن باید مهربانی و سایر صفات خداوندی جایگزین این نگاه آلوده انسان گردد، پس از این تغییر نگاه است که دل انسان صیقلی و تبدیل به آینه ای پاک میشود و انسان با نظر در چنین آینه ای خداوند را در آن خواهد دید ، یعنی با او به وحدت رسیده و در صفات از یکدیگر تمییز داده نمیشوند .
به سر سبز تو ای سرو که گر خاک شوم
ناز از سر بنه و سایه بر این خاک انداز
پس از آنکه آیینه دل انسان صیقل خورده و پاک گردید او یا عاشقی چون حافظ به سر سبز زندگی یا خدا سوگند میخورد حال که تبدیل به زرِ ناب شده است هرگز حاضر به بازگشت به خاک نمی باشد و به ذهن و ماده نخواهد رفت، پس از حضرت معشوق میخواهد که ناز از سر باز نهاده و سایه لطف خود را بر سر این خاک مستدام بدارد ، یعنی تنها با لطف اوست که انسان قادر به حفظ این مرتبه از جهان بینی خواهد بود وگر نه هیچ تضمینی برای حفظ این آینه پاک وجود نداشته و به آسانی توسط ذهن امکانِ خاک شدنِ دوباره اش وجود دارد .
دل ما را که ز مار سر زلف تو بخست
از لب خود به شفاخانه تریاک انداز
زلف حضرت معشوق همه وجود در جهان فرم را شامل شده و تمامی باشندگان عالم را در بر میگیرد علاوه برآنکه این سر زلف میتواند انسان را به سوی خالق اینهمه زیبایی رهنمون گردد ، در عین حال بسته به بینش و نگاه انسان به این جهان میتواند همچون ماری سمی عمل کرده و انسان را زخمی کند . پس حافظ از خدا میخواهد که اگر بار دیگر هنگام بهره بردن از مواهب این جهان نسبت به آنها تعلق خاطر و دلبستگی پیداکرد که در اینصورت حتماً توسط مار این زلف زخمی خواهد شد ، پس خدا با نظر عنایت و کام دهی دوباره به او (انسان) گذار او را به شفاخانه ای بیندازد که تریاک یا پادزهر را به او ارزانی میکنند . حافظ از این شفاخانه بارها با عنوان میکده یاد کرده است .
ملک این مزرعه دانی که ثباتی ندهد
آتشی از جگر جام در املاک انداز
دنیا مزرعه آخرت است و بر اساس این حدیث انسان هرچه در این جهان بکارد در آخرت برداشت میکند .حافظ میفرماید این ملک یا جهان هیچ ثبات و آرامشی به انسان نخواهد داد و به هر چیز این جهان که دل بستیم سرانجام آفل و همچون باد هوا بود پس کشت در این مزرعه به امید برداشت در ملک دیگر یا آخرت با نیت رسیدن به خوشبختی و ثبات در جهان دیگر نیز بیهوده است
پس خداوندا با آن شراب به رنگ جگر ، آتشی بر هر دو ملک یا جهان بزن . یعنی ترک دنیا و ترک عقبی و بریدن طمع از بهشت و نعمتهای ذکر شده آن، در عوض حافظ (انسان ) درخواست آن می آتشین را برای زنده شدن به حضرتش دارد . یا بنا بر قول مولانا : "از خدا غیر خدا را خواستن / ظن افزونی ست و کلی کاستن "
غسل در اشک زدم کاهل طریقت گویند
پاک شو اول و پس دیده بر آن پاک انداز
این اشک چشم علاوه بر درد فراق انسان از اصل خدایی خود نشانه و کنایه ای از رها کردن دلبستگی ها و آزاد شدن از دردهای ناشی از آن میباشد، دردهایی مانند رنجش ، خشم ، کینه ، دشمنی و قس علیهذا ، یعنی با نگاه داشتن این دردها در دل و مرکز خود ، انسان پاک نخواهد شد و با حفظ این دردها دیدگان او به جمال آن پاک یگانه روشن نمیشود . در غزلی دیگر میفرماید "دل بسی خون به کف آورد ولی دیده بریخت"
یا رب آن زاهد خودبین که به جز عیب ندید
دودِ آهیش در آیینه ادراک انداز
دود یا غبار آه که معمولاً با بازدم نفس بر روی آیینه شکل میگیرد بسیار زودگذر و ناپایدار است و به همین دلیل حافظ برای زاهدِ خود بین یا خویشتنِ کاذبِ انسان دعا میکند تا این مقاومت و لجاجت او برای پذیرش این مطالب معنوی مانند آه بر روی آیینه ناپایدار باشد و انسانِ دارای خویشتنِ توهمی و ذهنی خیلی زود آیینه ادراکش شفاف شده و نگاهش به زندگی و جهان را تغییر داده و در عوضِ خدای ساخته و پرداخته ذهن خدای حقیقی را پرستش کند .
چون گل از نکهت او جامه قبا کن حافظ
وین قبا در ره آن قامت چالاک انداز
حافظ دقیقاً و به چالاکی چنین کرده است و قبایی بی نظیر از بوی خوش خداوند یا زندگی برای خود ساخته و این قبا را نیز در راهِ او یا زندگی گسترده است تا همگان را از فیض این نکهت الهی بهره مند کند .
جناب ساقی
سپاس از تفسیرهای شما.
بجاست از همت وسعی شما جهت بهتر فهمیدن غزلیات حافظ سپاسگزار باشیم
دانش شما و تفسیرهای پر معنای شما با کمال درایت ودانایی نوشته میشود وخالی از هر گونه خرافات و اعتقادات مذهبی میباشد
باشد که افرادی که سواد و دانش کافی ندارند از ابراز اعتقادات مذهبی وخرافاتی خود در این سایت ممانت نمایند واین سایت را به افرادی دانا واگزارند که از ارزش والای آن حفظ شود
دوست گرامی درویش عزیز بنده ام از دنبال کننده های جناب ساقی هستم و لذت می برم از معنی و تفسیر و دانش ادبی و تاریخی ایشون و دوستان دیگر و نیز همچنین از دوست گرامی برگ بی برگی و تفسیر عرفانی این غزل زیبا و از هر دو عزیز بزرگوار و فرهیخته سپاسگزارم ، اما با احترام با نظر شما و حاشیه ای که نوشتید مخالف هستم و نوعی خشم و ناراحتی با تمسخر از کلام شما برداشت کردم در مورد اعتقادات مذهبی و تفسیر عرفانی که با خرافات یکی کردید ، دوست عزیز شخصی دانش و سواد ادبی دارد و در زمینه ادبیات مطالعه داشته و شخص دیگری در زمینه ادبیات عرفانی و فلسفه ( البته منظورم این دو عزیز نیستند ) و هر کسی از دید و نگاه خود با توجه به دانش و مطالعاتی که داشته معنی و تفسیر می کند و اکثر حافظ پژوهان و اساتید ادبیات بر این باورند و مقاله و کتاب نوشته اند که شعر حضرت حافظ دارای ایهام و ابهام هست و این از ویژگی های شعر حضرت ، در همین سایت هم دیدم جناب ساقی بیتی را عارفانه معنی و تفسیر کردند ، حضرت در غزلی می ، ساقی ، میکده و ... به معنی لغوی و ساده خود کلمه بهره بردند و در بیت یا غزلی دیگر به معنی عرفانی و آسمانی کلمه و اکثر غزلیات دوپهلو هستند و همین ویژگی باعث شده که از شخص معمولی و بی دین شراب خوار و بی قید و بند ، تا علما و اساتید عرفان و فلسفه و بسیاری از روحانیون و افراد مذهبی از دوستداران و عاشقان حضرت باشند ، شعر حضرت حافظ تلفیقی از عرفان حضرت مولانا ، عطار ، سنایی و عاشقانه هایی از حضرت سعدی و خیام و ....... پس هر تفسیر و هر برداشتی نه میشه گفت قطعا درست نه میشه گفت غلط و هر کسی می تونه با توجه به دانش و مطالعاتی که داشته در زمینه ادبیات ، تاریخ ، فلسفه و عرفان برداشت و درک متفاوتی داشته باشه ، چنان که خود حضرت بارها از مذهب و قرآن و دعا و نماز ، خدا ، قیامت و ... و نیز از می ، میخانه و ساقی ، شراب و ..... استفاده کردند یک بیت عاشقانه و زمینی و در بیت دیگر در همان غزل عارفانه و آسمانی ، پس ما نه حق قضاوت داریم نه تسمخر چه در مورد حضرت حافظ یا افراد جامعه که دوست دارند با نگاه و اندیشه و دانش خود برداشت و فهم کنند ، به قول خود حضرت که می فرمایند تو را چنان که تویی هر نظر کجا بیند / به قدر دانش خود هر کسی کند ادراک
این غزل را "در سکوت" بشنوید
به نظرم آقای فریدون فرح اندوز نتونسته این شعر زیبا رو خوب بخونه
غسل در اشک زدم کَاهل طریقت گویند
پاک شو اول و پس دیده بر آن پاک انداز...
کاسه سر هست نه کاسه زر
منظور حافظ از خاک انداز ، یعنی کاسه سر اندازه خاک نشود نه اینکه خاک انداز