غزل شمارهٔ ۲۶۲
اطلاعات
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
خوانش ها
غزل شمارهٔ ۲۶۲ به خوانش فریدون فرحاندوز
غزل شمارهٔ ۲۶۲ به خوانش سهیل قاسمی
غزل شمارهٔ ۲۶۲ به خوانش محسن لیلهکوهی
غزل شمارهٔ ۲۶۲ به خوانش فاطمه زندی
غزل شمارهٔ ۲۶۲ به خوانش پری ساتکنی عندلیب
غزل شمارهٔ ۲۶۲ به خوانش محمدرضا مومن نژاد
غزل شمارهٔ ۲۶۲ به خوانش احسان حلاج
غزل شمارهٔ ۲۶۲ به خوانش افسر آریا
غزل شمارهٔ ۲۶۲ به خوانش پریا حضرتی
غزل شمارهٔ ۲۶۲ به خوانش محمدرضاکاکائی
شرح صوتی غزل شمارهٔ ۲۶۲ به خوانش محمدرضا ضیاء
آهنگ ها
این شعر را چه کسی در کدام آهنگ خوانده است؟
حاشیه ها
در مصرع دوم از بیت اول خون جم صحیحتر به نظر میرسد..... بهعبارت دیگر خونخواهی در مورد خم فاقد معناست.
در مصرع اول بیت سوم بعد از کلمه خم نشین بایستی علامت کاما گذاشته شود.چند تن از خوانندگان موسیقی سنتی از جمله آقایان افتخاری و عقیلی این غزل را خوانده اند اما متاسفانه کلمه خم نشین را با کسره به شراب وصل کرده و خوانده اند که معنای واقعی این بیت از آن استفاده نمیشود.به نظر می آید منظور حافظ از فلاطون خم نشین،شراب بوده است نه اون معنای ظاهری که بر اساس نشستن افلاطون در خم روایت شده است.
پوییدن و آسیدن و گالیدن و کالیدن همه به معنی رفتن است از آسیدن اهو را داریم یعنی اسو بوده قبلا و معنی تیز رو میدهد و از پوییدن کلمه پویندگان به معنی وسائط نقلیه که البته پیشنهاد بنده است
در مصرع اول بیت 4 کلمه شد باید بشود بود.
با نظر آقای دادبه موافق نیستم. هیچ ضرورتی ندارد وزن شعر را دچار مشکل منیم تا بکوییم فلاطون خم نشین همان شراب است. معنی اضافه تشبیهی همخین است که مشبه را با کسره اضافه به مشبه به بیفزایند. بعنی شراب به فلاطون خم نشین تشبیه شده است. خم نشین شراب نه صفت است و نه معنی خم شراب نشین دارد. با کسره اضافه اصلا معنی بیت چیزی جز آنچه مورد نظر آقای دادبه نیز هست دریافته نمی شود و مشکل وزن و ضرورت و جواز هم ظیش نمی آید و هنرمندان مورد بحث هم به خطا نرفته اند
درباره نظر آقا مهدی هم عرض شود که همان خم صحیح است جدا از مسایل مربوط به تصحیح نسخ و نظر استادانی چون دکتر خانلری و علامه قزوینی و دیگران که به دقت نظر به چاپ نسخ معتبر پرداخته اند نیاز به توضیح می بینم که اولا خم خونین دل است( چون شراب را در دل خود جای داده) ثانیا خون خم شرابی است که ریخته شده. یعنی محتسب آمده است و خمها را شکسته و خون خم را بر زمین ریخته و در میکده ها را بسته است . به شراب ظلم شده و چه کسی به خونخواهی این خم خواهد آمد؟ این روزگار که چنین بر سر خم آورده چه کسی انتقام خم را از او خواهد گرفت؟
مصراع دوم بیت ششم مشکل وزنی دارد به جای فاعلاتن فعلاتن آمده
در پاسخ به دوست گرامی جناب داده باشد بگویی که رعایت کسره پس از خم نشین به دو جهت ضروری است.اول وزن شعر دوم آنکه افلاطون... شراب، یک ترکیب اضافی تشبیهی است. ممنون
در پاسخ به دوست گرامی جناب داده به بایدگفت که رعایت کسره پس از خم نشین به دو جهت ضروری است.اول وزن شعر دوم آنکه افلاطون... شراب، یک ترکیب اضافی تشبیهی است. ممنون
اساتید بدرستی فرموده اند که خم نشینی از آن دیوجانوس کلبی یا دیوژن بودست اما، حکیم نظامی انرا به افلاطون نسیت داده و حافظ یقینا از نظامی گرفتست
درمورد بیت سوم باید گفت که کسره ی خمر نشینِ شراب ضروری و لازم است در غیر اینصورت بیمعنی و مخل وزن است،چرا که حافظ درین بیت معنی اصلی و ایهامی ""خم نشین"" را بهم آمیخته وبدین نحو "خم نشین صفت "افلاطون" است و اضافه ی "فلاطون خم نشین" به "شراب" تشبیه است.
یعنی شراب به افلاطون خم نشین تشبیه شدست.ونیز خم نشین صفت شراب ست و هر دو معنی باهم مفهوم کلی را میرسانند.
درواقع سر حکمت را باید از شراب که در حکم افلاطونِ مکتبِ میکدست پرسید و ازو اسرار عشق و راز آفرینش را پرسید،چنان که درجای دگر میگوید:
بیاتا در می صافیت راز دهر بنمایم//بشرط انکه ننمایی به کج طبعان دل کورش
آنچه که در کلیت این غزل قابل فهم ست ظاهرا این غزل همزمان بابسته شدن میکده ها در زمان امیرمبارز الدین سروده شده ست.
این غزل پر از ایهامات استادانه ی حافظ هست ازجمله:
خم نشین//کاسه گردانی لاله(رک ب مکتب حافظ منوچهر مرتضوی)//در پرده سخن گفتن//بریدن موی چنگ...
اما بنظرم یکی از تعزیض ها و شوخی های استادانه ی حافظ در عبارت""بیت الحرام خم"هست که بینظیره،که منظور همان "خم "هست که خانه ی شراب محسوب میشود و البته البته شرعا "حرام" حال آنکه ایهام دیریابی به کعبه دارد و موهم کعبه ی مسلمین نیز هست....بنظرم اوج غزل این عبارت باشه
به دوستان پیشنهاد میدم این شعر رو حتما با صدای استاد سید خلیل عالی نژاد گوش کنند
از شوقِ آن (حریم) ندارد (سرِ) حجاز
(گردِ) (بیت الحرامِ خُم) (حافظ)
گر نمیرد به (سر) بپوید (باز)
حافظ
معنی ظاهری
اگر عمر حافظ کفاف دهد و خدا بخواهد ورق بر می گردد و بار دیگر حافظ گرد خُم شراب و در بیت الحرام میخانه با سر طواف خواهد کرد
یکی از رسومی که از قدیم برایمان بجا مانده ریختن آب پشتِ مسافر است"سفر سلامت" در قدیم مسافرت بدینگونه نبود. خطرهای زیادی در کَمین بود که کَفَش خارِ مُغیلان و حدّش جان باختن بود و مسافرین، اندکی قبلِ سفر از اقوام و دوستان و آشنایان حلالیتی می طلبیدند" (آه) از این {ر(اه)}که در وی خطری نیست که نیست" امّا یکی از این سفرها که بر هر مسلمان مُتَمَکِنی واجب می گردد، حج است که خود آن مناسکی دارد، یکی از آن آداب اظهار بندگی کردن و احرام بستن و عدم خون ریزی و رو به قبله نهادن و در سعیِ مروه و صفا کوشیدن و (گردیدن) هفت باره بر بیت الله الحرامِ(چهار گوش) بوده و هست.
"اِحرام چه (بند)یم چو آن قبله نه اینجاست/در سعی چه کوشیم چو از مروه صفا رفت"
آن نازنین سرِ رفتن در این راهِ بی باز گشت را دارد(سروده ی ایّام جوانی) امّا این سفر آدابِ خود را دارد، او پس از اِحرام قصد (خونِ دخترِ رز) را دارد ( بیت الحلالِ خُم) و چقدر در این سعی و صفا می تواند بکوشد و در سرِ آن از سر و تن خود محافظت بکند(حافظ) و با چه توان مندی قصد هفت بار گردیدن(طواف) بر آن بیت الحرامِ خُم(هفت خط جام) را دارد و اگر عمر یاری بکند این گردیدن را با پا طی نمی کند بلکه با سر می رود که "چون راه گنج بر همه کس آشکاره نیست" و کمتر کسی پس از این کوشیدن(صفا= هفت خط کشیدن) توان طی کردن مروه را داشته. "چون کشتی بی لنگر کژ می شد و مژ می شد" "که گر به پای درآیم به در برند به دوشم"
ساقی ار باده از این دست به جام اندازد/عارفان را همه در شربِ مدام اندازد/ چه مستی است ندانم که رو به ما آورد/که بود ساقی و این باده از کجا آورد/ ازین افیون که ساقی در می افگند/ حریفان را نه سر ماند و نه دستار/ساقی به چند رنگ می اندر پیاله ریخت/این نقش ها نگر که چه خوش در کدو ببست
حافظ
ساقیان لاابالی در طواف/هوشِ میخوارانِ مجلس بردهاند/جرعهای خوردیم و، کار از دست رفت/تا چه بی هوشانه در می کردهاند؟/ما به یک شربت چنین بی خود شدیم/دیگران چندین قدح چون خورده اند؟
سعدی
خیز و در کاسه ی زر آبِ طربناک انداز/
پیشتر زانکه شود کاسه ی سر خاک انداز
بس که در پرده (چنگ) گفت سخن/
ببُرش موی(تا) (نموید) باز
« إِنَّ اللَّهَ یُبَاهِی بِالطَّائِفِینَ » ؛
« خداوند به طواف کنندگان مباهات می کند . »
"ساقی به جام عدل بده باده"
قبولِ حق
مرا به کشتیِ باده در افکن ای ساقی
که گفته اند نکویی کن و در آب انداز
حافظ
حال خونین دلان که گوید باز
وزفلک خون خُم که جویدباز
این غزل به زبانی کنایه آمیز گوشه ای از وضعیّتِ حاکمیّت متشرّعین ِ یکسونگررا بازتاب داده وتصاویری ازسختگیریها،خشونت وتمامیّت خواهی ریاکاران را ارایه می دهد.
چنین بنظرمی رسد که غزل متعلّق به دوران امیرمبارزالدّین هست. دورانی که میخانه ها وعشرتکده ها بسته شده وخُم ها زیرپای تعصّب وخشکه مغزی بسته شده و تمامیّت خواهان، روزگارسختی برای همه به ویژه رندان باده نوش ووارستگان وآزاداندیشان تحمیل کرده بودند.
حافظِ وارسته ازبندتعلّقات دینی ودُنیی، درآن شرایط سخت وخفقان مذهبی، درسوگ شراب مرثیه خوانی کرده وبه زبان کنایه وایهام،نارضایتی خودراابرازنموده است.
خونین دلان: کنایه ازرندان وآزادگان،عاشقان وباده نوشان. شراب به رنگ ارغوانی ودرحقیقت خون انگوراست بنابراین خُم ها وکوزه های شراب نیزخونین دل به شمارمی روند ازآن روکه دردلشان شراب سرخ وجود دارد.
"خُم" ظرف مخصوصی که انگوریاخرما رادرداخل آن ریخته وطی فرآیند مشخصی تبدیل به شراب می کنند.درقدیم معمولاً خُم ها ازخاک کوزه گری درست می شد.
معنی بیت: چه کسی می تواندشرح حالِ خرابِ رندانِ باده نوش راکه به همراه خُم های شراب درزیرپای تمامیت خواهان شکسته وخونشان ریخته شده است بازگوکند؟
چه کس می تواند بهای خونهای ریخته شده وخُم های شکسته شده را بازبستاند؟
دوش بایادحریفان به خرابات شدم
خُم مِی دیدم وخون دردل وپادرگِل بود
شرمش ازچشم می پرستان باد
نرگس ِ مست اگر بروید باز
معنی بیت: ازاین پس گل نرگس نیز که نمادِ شهلایی ومستیست به احترام عزای مرگ شراب نخواهدروئید اگردرهمین وضعیت دوباره گل نرگس بروید وبشکفد باید ازچشم می پرستان که به شراب دسترسی ندارندخجالت بکشد.
جز فلاطون خم نشین شراب
سرّحکمت به ما که گوید باز
فلاطون: حکیم افلاطون
فلاطون خُم نشین شراب: شراب وخواص مستی بخش آن که دردرون خم نشسته ، به افلاطون تشبیه شده است. البته درحقیقت افلاطون خم نشینی نکرده بلکه "دیوژنِ کلبی ِ یونانی" فیلسوفی بوده که با نیّتِ تبلیغ ساده زیستی دردرون خُم زندگی می کرد. بنظرمی رسد ازآنجاکه حافظ قصد داشته از حکمت شراب وارزش آن سخن بگویدوجایگاه آن راباجایگاهِ فیلسوفان برابربداند افلاطون را که نسبت به دیوژن شهرت بیشتری داشته انتخاب کرده است.
سّرِحکمت: اسرار دانش وآگاهی، رازورمزسعادتمندی ومعرفت
معنی بیت: به جزشراب ِ خُم نشین که به مانندِ افلاطون،حکیمانه به ما ازرازورمز دانش ومعرفت سخن می گوید چه کسی می تواند ماراازخواب جهالت بیدارسازد؟
شراب درنظرگاه حافظ، علاوه برسودمندیهایی که افرادی چون بوعلی سینا ودیگران خاطرنشان کرده اند وسیله ی شادی وعیش وعشرت،مایه ی مستی وراستی وزایل کننده ریا وتزویراست.
عیبِ مِی جمله بگفتی هنرش نیزبگوی
نفی حکمت مکن ازبهر دل عامی چند
هرکه چون لاله کاسه گردان شد
زین جفا رخ به خون بشوید باز
گل لاله به واسطه ی آنکه به شکل پیاله وجام یا همان کاسه می باشد اغلب دستمایه ی شاعران قرارگرفته ومضمونهای جالبی پیرامون این مطلب خَلق شده است. حافظ بیشترازهرشاعری، کاسه وپیاله ی لاله را درکانون توجّه قرارداده ومضامین نغز وبدیعی آفریده است.
کاسه گردان: کس که به منظورخاصی کاسه می گرداند. گدا ودرویش برای گرفتن کمک وشعبده بازبرای ایجادسرگرمی،برسرچوبی بشقاب وکاسه می گرداند. امّا دراینجا این معنی مدّ نظرشاعرنیست چراکه لاله نه به گدایی ودرویشی شهرت دارد نه به شعبده بازی.
لاله با اینکه به واسطه ی داشتن شکل ظاهری ورنگِ خاص،به پیاله یا کاسه ی شراب تشبیه شده است لیکن پیاله ی لاله خالی ازشراب است وبه رغم اینکه لکّه ی سیاهی که دردل لاله به شکل پیاله ی پرازشراب به چشم می خورد هیچ شرابی دردرون آن وجود ندارد. درنظرگاهِ لطیف شاعر،کاسه ی لاله برگردانده شده ومحتوای آن (شراب)فروریخته وبه اصطلاح کاسه گردان(کاسه اش برگردان) شده است.
رُخ به خون شُستن: یعنی تقاص پس دادن، خود به دست خویش بدکردن وتاوان آن بدی رادادن.
معنی بیت:هرکسی که مانند لاله، پیاله اش (به هربهانه ای)برگردد وخالی شود ازاین ستمی که درحقّ ِخویش کرده بی تردید تاوان آن راوبهای سنگین ِ این جفاراخواهدپرداخت همانگونه که لاله نیزاززمانی که پیاله اش برگشته ومحتوای آن خالی شده(فارغ ازاینکه چه کسی کاسه اش رابرگردانیده وومرتکب ِجفاشده) تاوان این جفا راپرداخته ورخسارش به خون شسته شده است(اشاره به همان لکّه ی ارغوانی ِ مایل به سیاهِ درون پیاله ی لاله)
حافظ دراینجا آن لکّه ی سیاه وداغ ِ دل لاله رانشانه ی تاوانِ جفایی درنظرگرفته که درحقّ لاله به واسطه ی خودِ لاله یادیگران صورت گرفته است.
چون لاله مِی مبین وقدح درمیان کار
این داغ بین که بردل خونین نهاده ایم
نگشاید دلم چو غنچه اگر
ساغری از لبش نبوید باز
بوییدن: بوکردن واستشمام کردن دراینجا کنایه از"بوسیدن" است لیکن باتوجّه به تشبیهِ دل به غنچه، بوییدن رابکارگرفته تا واژه ها بایکدیگرتناسب داشته باشد.
معنی بیت: دلم همچون غنچه ای فروبسته،گرفته وملول است، آن زمان دلم خواهدگشود وهمچون غنچه خواهدشکفت که شمیم روح فزای ساغری ازشرابِ لبش رااستشمام کنم. بوسه ای ازلبِ نوشین یار،فروبستگی ِ دلم رامی گشاید.
چوغنچه برسرم ازکوی اوگذشت نسیمی
که پرده بردل خونین به بوی اوبدریدم
بس که درپرده چنگ گفت سخن
ببُرش موی تا نموید باز
چنگ: آلت موسیقی
در پرده سخن گفتن: باکنایه ورمزسخن گفتن. ضمن آنکه تغییر ارتعاشی میان دو نت متوالی درموسیقی رانیزپرده گویند بنابراین درپرده سخن گفتنِ چنگ ایهام دارد. یعنی شرایطِ اجتماعی وسیاسی جامعه،مطلوب نیست ،اختناق وخفگان حاکم است وکسی حتّا آلت موسیقی نیزنمی تواند آزادانه حرف دل خودش رابگوید.
ببُرش موی: مویش را ببر، تارهای آن را قطع کن .
نَمَوید: گریه نکند،مویه وزاری نکند
معنی بیت: جامعه ی ما آنقدرسرکوب شده وآزادیهاسَلب شده که حتّا "چنگ" نیزبارمز وکنایه سخن می گوید نمی تواند آزادانه هرطورکه دلش می خواهد سخن بگوید (آهنگ های شاد ودلنوازتولید کند) تارهای چنگ راببُرید تابیش ازاین گریه وزاری نکند.
گِردِ بیت الحَرام خُم حافظ
گر نمیرد به سر بپوید باز
بیت الحرام:خانه ی خدا
"بیت الحرام ِ خم" ترکیبی حافظانه،زیبابرای رندانِ ازبند تعلّقات رسته وصدالبته بسیارکوبنده وویرانگربرای زاهدان ومتشرّعین هست. اشاره به همان خُمره هست که خانه ی شراب می باشد. شراب ازمنظرشریعت،نجس ونوشیدنش حرام می باشد. حافظ به مددِ نبوغی که داشته، زبانِ طنز وباچاشنی طعنه، به متشرّعین ِ متعصّب می رساند که خُمخانه برای حافظ آنقدر حُرمت دارد که کعبه برای زاهدان ندارد. اگرامروزمیخانه هارابه سنگ کینه وتعصّب بربستید نمی توانید اشتیاق ومیل درونیِ حافظ وباده نوشان رابه شراب (این آبِ حرام) خاموش کنید.
پوییدن: دویدن وبه شتاب رفتن دراینجا طواف کردن
معنی بیت: اگرعمری باقی بوده باشد حافظ سرانجام توفیق طوافِ خمخانه راپیداخواهد کرد ونه با پاهای خویش بلکه باسرمشتاقانه گِرداگِرد آن راخواهدپیمود.
شراب درنظرگاه حافظ، صرفاًبه بهانه ی اینکه به گفته ی ابن سینا ودیگران برای جسم وجان سودمندی دارد عزیزنیست بلکه شراب ومِی درنظرگاه حافظ ازآن روکه تولیدکننده ی عیش وشادمانی وبرطرف کننده ی ریا وتزویرمی باشد اسلحه ای کاملاً مناسب وویرانگر درنبرد باریاکاریهای زاهدانه هست. چنانکه حافظ بارها خود به حرام بودن باده وشراب اشاره کرده،لیکن خوردن مال وقف ازسوی متشرّعین راحرام تر وکثیف تربرشمرده است.
فقیه مدرسه دی مست بود وفتوا داد
که مِی حرام ولی به زمال اوقافست.
وزن شعر فاعلاتن مفاعلن فعلن است.
وزن شعر فاعلاتن مفاعلن فعلن است. انکار در اکثر شعرهایی که بر این وزن اند اشتباه کرده اید.
رضا ساقی گرامی
با درود فراوان و آرزوی شادی و کامیابی
از شما که از ته دل با سادگی و شیوایی بی مانند و همچنین بردباری بسیار
غزل ها را حافظانه تشریح کردید, سپاسگزارم
این شعر را قبل از شرح شما برایم کاملا بی مفهوم بود و بعد از خواندن شرح شما بسیار شیرین و دلنشین شد.
از خداوند, شما و دست اندر کاران سایت گنجور سپاسگزارم
بنظرم فلاطون خم نشین شراب کنایه از ساقی است
ببخشید ولی بعضی نظرات به غایت ضعیف و بی بنیاد هست. می فرماید حافظ از بند تعلقات دینی و دنیوی گسسته، بعد در جمله بعدی می فرماید در سوگ شراب نشسته؟!
نه لحظه ای به این فکر می کنه که تخلص این شاعر حافظ هست و اشاره به حافظ قرآن بودن داره، پس تعلق دینی داره و اگر برای شراب به سوگ نشسته تعلق دنیوی داره.
البته همین قدر که وز فلک در مصرع دوم رو به طور کلی نادیده گرفته اند و منظور شاعر رو به اجرام فلکی یا فلک مکتبخانه نسبت نداده اند باید شکرگذار بود
حال خونین دلان که گوید باز
وز فلک خون خم که جوید باز
مصراع اول را اگر به هر دو صورت سوالی و خبری بخوانیم به یک معنی خواهیم رسید . خونین دلان ، غالب ما انسانها هستیم که از آغازین سالهای عمر خود هستی را خلاصه در تنعم های این جهان دیده و بنا به تقلید و یا بصورت غریزی چیزهای ذهنی و مادی این جهان را در دل و مرکز خود قرار داده و از آن چیزها خوشبختی و آرامش میخواهیم اما به دلیل اینکه از نظر قانون هستی انسان مجاز به قرار دادن چیزهای جسمانی و مادی در دل خود نیست ، پس چیزها تبدیل به درد و خون خواهند شد و حافظ چنین انسانهایی را خونین دلان نامیده است و میفرماید وقتی حال خراب چنین انسانی توسط بزرگانی مانند او بیان شود
پس دیگر چه کسی از این روزگار و جهان مادی طلب خمره خون میکند ؟! این سوال اساسی در مصرع دوم به انسان یادآوری میکند که او برای نوشیدن می خرد ایزدی به این جهان آمده و طبعاً باید در جستجوی خم شراب باشد و نه خمره خون و درد ،
غالباً ما انسانها علاوه بر اینکه پند بزرگانی مانند حافظ را میشنویم و حتی خود نیز تجربه میکنیم و پی میبریم که چیزها قادر به خوشبختی ما نیستند اما فراموش کرده و کمی بعد چیز تاره و جدیدی را در دل و مرکز خود قرار داده و برای مدتی کوتاه احساس رضایت و شادی موقت به ما دست میدهد تا اینکه سرانجام به غم و درد و خون مبدل شود و بار دیگر در جستجوی چیز جدیدتر و با ارزشتر مادی بر می آییم زیرا ذهن ما گمان میبرد چیز قبلی به اندازه کافی با ارزش نبوده است غافل از اینکه اصولا هر چیزی بجز خدا در دل انسان سرانجام تبدیل به خون خواهد شد .
شرمش از چشم می پرستان باد
نرگس مست اگر بروید باز
حافظ میفرماید اما انسان به دلیل اینکه از جنس خدا بوده و برای رسیدن به آرامش واقعی هیچ راهی بحز بازگشت به اصل خدایی خود ندارد ، پس برخی از انسانها به این مطلب پی برده و نرگس مست یا چشم هشیاری و حضورشان دگر بار روییده و رشد میکند . یعنی پس از آن با چشم خدا به جهان نگریسته و جهان بینی خدایی را جایگزین دید جسمی میکنند . پس از این تغییر نگرش است که چنین انسانی شرمنده نگاه و دیدمی پرستان میشود . می پرستان انسانهای کامل هستند که چشم و نگاه آنان به زندگی نگاه از زاویه دید خدا ست زیرا به خدا یا زندگی وصل شده ، از طریق او می بینند و عمل میکنند . پس انسانی که چشم مست خدایی اش روییده و نگرشی نو به این جهان در او شکوفا شده است در می یابد که تا پیش از این او چگونه جهان را می دیده است و می پرستان چگونه می دیدند ، پس ، از این اختلاف فاحش نگاه به جهان و زندگی شرمسار گشته و سعی در جبران اشتباههای خود میکند .
جز فلاطون خم نشین شراب
سر حکمت به ما که گوید باز
فلاطون خم نشین همان می پرستان هستند که از سرچشمه شراب ایزدی جدا نخواند شد و حضوری دایمی در جوار حضرت معشوق داشته و علاوه بر آنکه خود از برکات شراب ایزدی بهره می برند ، آن شراب زندگی بخش را سخاوتمندانه نثار مشتاقان حضرتش میکنند . حافظ و مولانا و سایر بزرگان با آثار گرانبهای خود چنین میکنند و پس از قرنها همچنان ساقی این سرچشمه حیات بخش هستند و بجز این خم نشینان چه کسانی میتوانند بهتر و زیباتر سر حکمت را به ما بازگو کنند ؟ حکمت چرایی حضور انسان در این جهان فرم در حالیکه او ذاتاً از جنس خدا و بی فرمی بوده و چگونگی نگاه چنین انسانی به جهان فقط از عهده حکیمان خم نشین بر می آید و با معیارهای ذهنی و دانش ذهنی قابل بیان نیست .
هر که چون لاله کاسه گردان شد
زین جفا رخ به خون بشوید باز
پس از آنکه چشم مست انسان رویشی دوباره یافت و به اختلاف عمیق نگاه در ایام و سالهای هشیاری جسمی با جهان بینی خدایی بزرگان و می پرستان که هشیاری و خرد خدا هستند واقف شد به منظور رعایت قانون جبران زندگی باید همچون لاله کاسه گردان شده و به انتشار این شراب زندگی بخش بپردازد . این کار را میتوان با کردار و رفتار و یا نقل قول از بزرگان و خم نشینان به انجام رسانید و در اینصورت آن جفایی که خود سالیان دراز بر خود روا داشته و با ستیزه گری ، بهانه و مانع تراشی فرصتها ی زندگی را تلف کرده است را جبران نموده و رخ زرد و بیمار خود را به خون بشوید یعنی دردها و خون دلهای او تبدیل به شادی و سرزندگی شده و برکات زندگی بر او جاری میشود .
نگشاید دلم چو غنچه اگر
ساغری از لبش نبوید باز
گشایش یا باز شدن دل یعنی به بینهایت خدا زنده شدن و باز شدن درون انسان تا بینهایت و این قابلیت انسان است برای تبدیل شدن از هشیاری جسمی به هشیاری خدایی ، این تبدیل در عین سختی راه به راحتی باز شدن غنچه صورت خواهد پذیرفت اما شرط آن علاوه بر کار فراوان ، نظر لطف حضرت معشوق است که با همان ساغری که خود مینوشد به سالک عاشق آن شراب حیات بخش را بچشاند . عطر لب حضرت معشوق همان نسیم خوش زندگی و عنایت خاص اوست .
بس که در پرده چنگ گفت سخن
ببرش موی تا نموید باز
حافظ این سخنان را برآمده از نوای چنگ و آهنگ زندگی یا خدا میداند و از اینکه همه این نکات ارزشمند و عرفانی را در پرده و در لفافه بیان میکند از خود شاکی شده به حضرت معشوق میگوید اگر خوب بیان نمیکنم پس این رشته را قطع کن تا اینقدر مویه و زاری نکنم . البته که شیوه بیان حافظ بسیار زیبا و بی نظیر است و خود به این لطافت طبع واقف است اما نحوه بیان را نیز به حضرت معشوق سپرده ، از او کسب تکلیف میکند .
گرد بیت الحرام خم حافظ
گر نمیرد به سر بپوید باز
حافظ میفرماید با همه اوصاف ذکر شده در غزل انسان اگر بخواهد تبدیل شده و به جنس اصلی خود بازگردد باید خم و سرچشمه شراب خرد و هشیاری خدایی را مرکز و قبله خود قرار داده و به خود کاذب و ذهنی اش کاملاً بمیرد که اگر ذره ای از آن هشیاری جسمی و ذهنی را حفظ کند ، باز با پویش و رشد همین مقدار کم به هشیاری و عقل جسمانی خود باز خواهد گشت و دگر باره همان میشود که بود . به سر بپوید باز یعنی دوباره به ذهن خواهد رفت و ذهن کنترل زندگی او را بدست خواهد گرفت یعنی برای هیچ کس پس از تبدیل شدن چک سفید صادر نشده و
تضمینی برای دوام این حضور وجود ندارد مگر با مراقبت دایم .
هر که چون لاله کاسه گردان شد
زین جفا رخ به خون بشوید باز
tafsire in beit be nazaram kheili eshtabahe, tafsire baghie abyat hamkhane
این غزل را "در سکوت" بشنوید
جز فلاطون خم نشین شراب
سر حکمت به ما که گوید باز؟
در بیت سوم ، مصرع دوم اینطور است:
سر هفتاد به ما که گوید باز
سلام عزیز
باتشکر از توضیحات آقای ربیع نژاد با فرض اینکه فرمایش شما درست باشه سر هفتاد به چه معنی است؟
خیر مصرع دوم در واقع همان سرّ حکمت صحیح به نظر میرسد، خواهشمندم به پانوشت کتاب سیر حکمت در اروپا، تالیف و ترجمه روانشاد استاد محمدعلی فروغی چاپ ۱۳۹۳ انتشارات زوار قطع وزیری صفحه ۶۶ رجوع شود
با پوزش در ادامه مطلب فوق که اینجانب درج نموده ام این توضیح لازم است که استناد بنده نه صرفا بر مبنای ادعای یک فرد هر چند ادیب برجسته است بلکه بر این مبنا بوده که مطالعه کتاب فوق تا پایان صفحه ۶۶ و پانوشت آن موجب درک منطق «سرٌ حکمت» می گردد