گنجور

غزل شمارهٔ ۲۴۷

صبا ز منزلِ جانان گذر دریغ مدار
وز او به عاشقِ بی‌دل خبر دریغ مدار
به شُکرِ آن که شِکُفتی به کامِ بخت ای گل
نسیمِ وصل ز مرغِ سحر دریغ مدار
حریفِ عشقِ تو بودم چو ماهِ نو بودی
کنون که ماهِ تمامی نظر دریغ مدار
جهان و هر چه در او هست سهل و مختصر است
ز اهلِ معرفت این مختصر دریغ مدار
کنون که چشمهٔ قند است لعلِ نوشین‌ات
سخن بگوی و ز طوطی، شِکَر دریغ مدار
مکارمِ تو به آفاق می‌بَرَد شاعر
از او وظیفه و زادِ سفر دریغ مدار
چو ذکرِ خیر طلب می‌کنی سخن این است
که در بهایِ سخن سیم و زر دریغ مدار
غبارِ غم بِرَوَد، حال خوش شود حافظ
تو آبِ دیده از این ره‌گذر دریغ مدار

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۲۴۷ به خوانش فریدون فرح‌اندوز
غزل شمارهٔ ۲۴۷ به خوانش سهیل قاسمی
غزل شمارهٔ ۲۴۷ به خوانش فرید حامد
غزل شمارهٔ ۲۴۷ به خوانش محسن لیله‌کوهی
غزل شمارهٔ ۲۴۷ به خوانش فاطمه زندی
غزل شمارهٔ ۲۴۷ به خوانش محمدرضا مومن نژاد
غزل شمارهٔ ۲۴۷ به خوانش پری ساتکنی عندلیب
غزل شمارهٔ ۲۴۷ به خوانش فریبا علومی یزدی
غزل شمارهٔ ۲۴۷ به خوانش احسان حلاج
غزل شمارهٔ ۲۴۷ به خوانش افسر آریا

حاشیه ها

1389/08/26 14:10
سیامک

توصیه می کنم این شعر زیبا از حافظ رو با صدای استاد شهرام ناظری گوش کنید. (آلبوم چشم در راه)

1389/10/03 16:01

بیدل = عاشق دل ازدست داده
صبا = منادا ای باد صبا
گذر = اسم مصدر گذشتن، عبورکردن
دریغ مدار = مضایقه مکن
به شکر آنکه = بشکرانه آن که
حریف = همدم ، مونس
ماه نو = هلال ماه ، بدر
لعل نوشین = لب نوش قرمز رنگ یار
طوطی = استعاره از عاشق
سهل = آرایه ایهام خوار و آسان
مختصر = ناچیز
اهل معرفت = عارفان
مختصر = خواسته ناچیز
مکارم = جمع مکرمت ، بزرگیها
وظیفه = مستمری، حقوق
زاد = توشه راه سفر
سخن این است = جوهر و جان کلام این باشد.
سیم و زر = نقره و طلا، پول
غبار غم = گَرد اندوه
آب دیده = اشک
معنی بیت 3: تا هلال ماه بودی، من مونس و همدم مهر تو بودم اینک که بدر شده ای لطف و محبت خود را از من مضایقه مکن.
معنی بیت 8: ای حافظ ! غبار اندوه می رود و حالت بهتر می شود. برخیز بدین سبب از گریه کردن مضایقه مکن تا اشک غبار غم را پاک کند.

1392/04/30 17:06

حافظ این غزل را به استقبال از غزل خاقانی سروده است:
مطلع غزل خاقانی:
پیام دوست، نسیم ســحر دریغ مدار
وز او به عاشق بیــدل خـبر دریغ مدار

1392/04/30 17:06

مطلع غزل خاقانی راتصحیح می کنم :
پیام دوست، نسیم ســحر دریغ مدار
بیا ز گوشــه نشینان گـــذر دریغ مدار

1394/10/26 20:12
جاوید مدرس اول رافض

کنون که چشمۀ قند است لعل نوشینت
سخن بگوی و ز طوطی شکر دریغ مدار
کنون که چشمۀ قند است لعل نوشینت : 20 نسخه (801، 803، 813، 818، 824، 827، 836 و 13 نسخۀ متأخّر یا بی‌تاریخ) قزوینی، خانلری، عیوضی، سایه، خُرّمشاهی
کنون که چشمۀ نوش است لعل شیرینت : 16 نسخه (819، 821، 823، 825، 843 و 11 نسخۀ متأخّر یا بی‌تاریخ) نیساری
کنون که چشمۀ قند است لعل شیرینت : 1 نسخۀ بی‌تاریخ
کنون که چشمۀ خضراست لعل نوشینت : 1 نسخۀ بی‌تاریخ
کنون کرشمۀ لعل است قند نوشینت : 1 نسخه (822)
کنون که چشمۀ لعل است قند نوشینت : 1 نسخۀ بی‌تاریخ
غزل 242 و بیت فوق در 40 نسخه از نسخ قرن نهم هجری از جمله همۀ نسخ کاملِ کهن مورّخ آمده است.
***************************************
***************************************

1396/02/21 21:05
بابک

طبق مطالعات خواجه این شعر رو در وصف شاه شجاع سروده،از متن غزل هم کاملا واضحه مخصوصا توبیتی که میگه حریف عشق تو بودم چو ماه نوبودی

1396/06/13 08:09
اوات سیف

سیامک عزیز با بت ترجمه لغات ازت ممنونم ولی برای ترجمه بیت سون نوشته ای که( تا هلال ماه بودی، من مونس و همدم مهر تو بودم اینک که بدر شده ای لطف و محبت خود را از من مضایقه مکن)این معنی ظاهر بیت است درصورتی که حافظ میفرماید از وقتی که با هم بچه محل بودیم یا از همان عهد کودکی من دوستدار و خوا هان تو بودم حالا که مثل ماه شب 14بالغ و کامل شده ای وظیفه ی تو است که حواست بمن باشد یا حق این همه سال وفاداریم را جبران کنی و به غریبه ها دل نبندی)اوات سیف

1396/07/13 20:10
عظیم مدهنی

به نظر من این در وصف معشوقی است که ازدواج کرده . اینه دلیل من هست 1. چو ماه نو بودی و کنون ماه تمامی2 به شکر آنکه شکفتی به کام بخت3. این مختصر دریغ مدار . یعنی لااقل بگذار تو را ببینیم.

1396/07/19 23:10

صبا زمـنـزل جانان گـذر دریغ مـَدار
وزاو به عـاشق بی‌دل خبر دریغ مَدار
حافظ ِعاشق، اندوه وغم عشق خودرا بابادصبا درمیان گذاشته وازاواحوالاتِ معشوق راجویا شده است.
معمولاً عاشقان سعی می کنند،سرّعشق خودراپنهان کنند! امّا کمترعاشقی موّفق به پنهان کردن ِعشق می شود. ازهمین رو عاشق سفره ی ِ دردِ دل ِ خودرا پیش ِ روی بادِ سحرگاهی می گشاید. صبا همان بادِ مُلایمیست که پیام رسان ِ عاشق ومعشوق است.
معنی بیت : ای صبا ازرفتن به کوی معشوق مضایقه مکن ،زود زود برو و ازاحوالات ِ معشوق خبری هم برای عاشق دل از کف داده بیاور.
عاشقی که درفراق معشوق اندوه می خورد،به پیامی دلخوش کرده و با خبری ازاحوالاتِ معشوق دگرگون می شود وحظِّ روحانی می برد.
صبا که ازسمتِ منزل ِ معشوق به طرفِ عاشق می وزد، عطر وبوی ِ عاشق نواز اورا نیزبه عنوان سوغاتی باخود می آورد وباغ ِجان وبستان دل عاشق را نشاط وسرسبزی می بخشد. صبا که نمی تواند رساننده یِ پیام وخبرباشد، منظور همین عطر وبوی معشوق است که برای عاشق روح افزا وگشاینده ی دل است.
درجایی دیگربه معشوق می فرماید:
باصبا همراه بفرست ازرُخت گلدسته ای
بو که بویی بشنویم ازخاکِ بُستانِ شما
به شکر آن که شکفتی به کام بخت ای گل !
نـسـیـم وصــل ز مــرغ سـحـر دریـــغ مـــــدار
این بیت خطاب به گل است .گل نیز استعاره ازمعشوقست پس روی سخن باهردو می تواند بوده باشد.
معنی بیت: ای گل به شکرانه‌ی اینکه به لطف وعنایتِ خالقِ زیبائیها به شکوفائی رسیده ودر اوج ناز ونعمتی، پس شکرگذارباش وبه بلبل عاشق نیز توجّهی کن اورا دریاب، زیبائی وشکوفائی، ماندگارنیست.
این بیت ِ درس بزرگی برای درست زندگی کردنست. اگرآدمیان به شکرانه ی آنچه که خداوند برای آنها هدیه کرده، به اطرافیان ِخود، توّجه وعنایت کند، بهترین شکرگذاری وبالاترین عبادت خواهد بود. عنایت وتوّجه، لازم نیست که حتمن خدمتی بزرگ وشایسته باشد، همین که برای اطرافیان، توّجه کرده وازصمیم ِ دل برای آنها آرزوی،سعادت، سربلندی وثروتمندی کنیم، والاترین خدمتِ بی هزینه است. چنین آرزوهایی که هزینه مادّی نیز ندارند، خیلی تاثیرگذارتر ازهدایای مادیست. امواج مثبتِ آرزوهای صمیمانه برای دیگران، درهمان لحظه به مقصد می رسد وفردیاافراد موردنظر احساس خوشایندی دریافت می کنند. کینه ورزی وحسادت ها پایان می پذیرد وآن روی ِ سکّه ی زندگی رخ می نماید.
شاعر نیز ازهمین دیدگاهست که می فرماید:خودپسند ومغرورمباش، حال که هدیه ولطف ِ خداوند شاملِ حال توشده، تونیزمیل ِ وصال با گل را درخودایجاد کن وهدیه ای برای سپاسگزاری به عاشق ِ بیدل بده.
غرورحُسنت اجازت مگرنداد ای گل
که پرسشی نکنی عندلیبِ شیدارا
حریـف عـشـق تـو بودم ، چـو ماه نـو بـودی
کـنون کـه ماه تـمامی ، نـظر دریغ مـدار
حریف عشق تو بودم یعنی عاشق تو بودم ماه‌نو : هلال وماه شب اول که کامل به چشم دیده نمی شود وبسیارضعیف وکوچک بنظرمی آید.
چوماه نو بودی یعنی همینکه تازه به چشم آمدی وشروع به رشدونموکردی عاشقت شدم. با آغازطلوع ِ جلوه گری ِ تو من دل ازکف دادم.
ماه تمام : ماه شب چهاردهم که قُرص ِ ماه کامل دیده می شود. معشوق به بلوغ کامل رسیده است.
معنی بیت:
حافظ بارندی به معشوق یادآوری می کند
که من بادیگر عاشقانت تفاوت دارم. من ازهمان آغازتجلّی ِ شکوه وزیبائیِ تو عاشقت شدم،(زودترازسایرین عاشق شدم، دیگران صبرکردند کمال وشکوفایی ِ تورادیدندوعاشق شدند! امّا من اوّلین نفربودم! هنوز توبه کمال نرسیده بودی امّا دلم بی تابی کرد وعاشقت شد.کنون که به کمال رسیده ای وبازارجلوه گری تو پُررونق شده، باید هوای ِ مرا بیشترداشته باشی. عنایت وتوجّهِ خودرا ازمن مضایقه نکن. من استحقاقِ بیشتری دارم.
روزِ اوّل رفت دینم بر سر سودای تو
تادراین سودا چه خواهدشدسرانجامم هنوز
جهان‌و‌هرچه‌دراوهست سهل ومختصر است
ز اهـل مـعـرفـت ایـن مـُخـتـصـر دریــغ مـــدار
سَهل : آسان ساده، دراینجا بی ارزش وبی مقدار
یکی ازهنرهای نابِ حافظ، استحصال واستخراج معانی دیگر ازیک واژه است. حافظ بابکارگیری ِ هنرمندانه یِ واژه ها ، به آنها طراوت وتازگی می بخشد ودامنه یِ معناییِ آنهارا توسعه می بخشد. روحیّه حافظانه همین است! (چارچوب شکستن وبرخود اعتماد داشتن) وتازگی وپویایی راتجربه کردنست که حسّ ِ خوشبختی را تولید می کند. حافظ درهمه ی جوانبِ زندگی این چنین روحیّه ای دارد. ساختارشکنی ِ این فرزانه ی ِ نادره گفتار حدّ ومرزی ندارد. اوهرگز منتظر معجزه نمی ماند وخود دست بکارمی شود. آدم وقتی مدّتی بادیوان این حضرت اُنس واُلفت پیدامی کند، کم کم درمی یابد که هرروز درنگرش و رفتارش تغییر ایجاد می شودوازتاریکی بسوی نور وروشنایی کشیده می شود. وازهمین روست که حافظ ، یک الگوی ِدوست داشتنی ِ تمام ناشدنیست. ما شاکر وسپاسگذاریم که باچنین شخصیّتی آشناشده ایم واومعمار دلسوز وبنیانگذارعمارتِ دل وجانمان شده است. اوآرام آرام ازیک سو بنیانِ فکری ِ ماراباپُتک ِمنطق وحکمت،فرو می ریزد وهمزمان ازسوی دیگر به بازسازی، نوسازی وبِه سازیِ شخصیّتِ ما باخمیرمایه ی ِ عشق می پردازد تا آن را حافظانه کند.
سرودِ مجلست اکنون فلک به رقص آرد
که شعرحافظ شیرین سخن ترانه ی توست.
مختصر : اندک ،بی ثبات وناپایدار،
اهل معرفت : عرفا وآنانکه عشق را دریافته وطعمِ گوارای آن راچشیده اند. اهل معرفت لزوماً کسانی نیستند که سالها درس خوانده،دودِچراغ تحمّل کرده ومراحلِ سیروسلوک را پشت رانهاده اند. بلکه اهل معرفت ممکن است ازهمین مردم کوچه وبازار، عادی، بیسواد وعامی بوده باشدکه مورد عنایت قرارگرفته ووجودش راعشق فراگرفته است. دنیای عشق دنیای عجیب وغریبیست.! بعضی ها مسیر پُرسنگلاخ وناهمواررسیدن به حق را، با سختی ومشکلات فراوانی طی می کنند ودرنهایت دچارلغزش شده وازرسیدن به سرمنزل مقصود بازمی مانند.! درمقابل بعضی دیگر، پاکدل،ساده وبی آلایشانی هستند که ناگهان با یک ترانه به منزل رسیده وبه معرفت ودانایی می رسند.!
البته دراین بیت وکُلاًدراین غزل ِ عاشقانه، روی سخن با معشوقان زمینی هست ومنظوراز"اهل معرفت" عاشقان ِ واقعی و صادقِ معشوقین ِ زمینی هستند.
امّا چرا حافظ از واژه ی "اهل معرفت استفاده کرده است.
درپاسخ بایدگفت که حافظ همانقدر که به عشق حقیقی( عشق به معشوق ازلی وخدا) اهمیّت می دهد، به همان اندازه به عشق مجازی( زمینی) نیزاهمیّت می دهد ومعتقد است که برای رسیدن به عشق ِمعشوق ازلی، می بایست عشق زمینی را تجربه کرد. عشق زمینی پیش نیاز ورود به عشق آسمانیست. کسی که طعم ِ عشق زمینی را نچشیده، چگونه خواهد توانست عطش ِ عشق ِ آسمانی را درخود ایجادکند؟ عشق زمینی اگر درست وصادقانه بوده باشد به مانند سکّویِ پرواز یاپُلی جهت ِ انتقال به آنسوی عشق (حقیقی) خواهدبود.
بنابراین عاشقان پاکدل وصادقِ معشوقین زمینی نیز اهل عشق ومعرفت هستند. بااین تفاوت که این ها درکلاس پائین تر وعارفان درکلاس بالاتر.
معنی بیت:خطاب به معشوق واشاره به جهانِ پهناور وهرچه که دراوست. منظورشاعربیشتر، زیبائیها ورنگ وبوی ِ گل(معشوق زمینی) است که مبادا با مشاهده یِ زیبائیهای خویش،مستِ غرور وخودپسندی گردد!.وغافل ازاین شود که این همه شکوه وزیبائی، به راحتی زوال پذیربوده و هفته ای بیش، نخواهدماند وناپایداراست!. حافظ پندی ارزشمند می دهد تا هرکس دراوج ناز ونعمت است وعاشقانی دارد،بداند که این فرصت همیشگی نیست. بایدبه جای غرور وکِبر وخودپسندی، مِهرورزی ومحبّت به عاشقان وهواداران را دراولویّت قرار دهدودریغ نکند وگرنه جزپشیمانی حاصلی نخواهد داشت. درجای دیگر درهمین زمینه می فرماید:
صد مُلک ِدل به نیم نظر می توان خرید! خوبان دراین معامله تقصیر می کنند.
کنون که چشمه‌ی قـند‌ست لعل نـوشـیـنـت
سخن بـگوی و ز طوطی شَـکــَر دریــغ مـدار
لعل نوشین ِ لبان ِهوس انگیز وسرخگون یارسرچشمه‌ی قند وشکر است. هم بوسه های شیرین دارد هم گفتار شیرین.
منظورازطوطی، خودِشاعراست. شکر هم که غذای مورد علاقه‌ی طوطی هست.
معنی بیت :
خطاب به معشوق می فرماید:
اکنون که لبان ِ لعلگون ِ تو معدن ِشکر وچشمه ی قنداست،هم بوسه های شیرین داری هم سخنانت شیرین است، عنایتی کن به عاشقِ خود، بوسه ای یاکلامی هدیه فرمای.ای معشوق می دانی که عاشق ِ توشاعراست و شاعر دوستدار گفتارنغز وشیرین است.همانگونه که طوطی خریدارشکراست. سخن بگو و باسخنان شیرینت یا بابوسه ای قندآمیز طبع ِ شعری مرا برانگیز ومضایقه نکن که عشق تو مرا شاعرکرده است.
تامرا عشق توتعلیم ِ سخن گفتن کرد
خَلق را وردِ زبان مدحتِ وتحسین من است.
چـو ذکـرخـیـر طلب می‌کنی،سخن ایـن‌ست
کـه در بـهـای سخن سیـم و زر دریــغ مـدار
"چوذکر خیرطلب می کنی" به این معنیست که کسی ازحافظ طلبِ شعر وغزل کرده است. بنظرمی رسد این شخص ِ غایب وطالبِ غزل، احتمالن ازدوستان نزدیک وصمیمی بوده، که حافظ به مَزاح می فرماید:
مجّانی که نمی شود وقتی شعر وغزل می طلبی هزینه وبهای ِ آن را نیز بپرداز. حافظ معمولن درچنین مواقعی، مناعتِ طبع خود را رعایت می‌کند و با زیبایی و زیرکانه آنچه را می‌خواهد از مَمدوح طلب می‌کند.
گرچه زندگانی ِ این شاعرفرهیخته، درهاله ای ازافسانه های ضد ونقیض پیچیده شده است وبایقین نمی توان اظهارنظرکرد،لیکن بنظر این ناتوان شاه شجاع مخاطب این غزل است. شاه شجاع شاعر، اهل علم و ادیب عربی دان بود. حافظ شایدبیشترازهمه بااین شاه مصاحبت نموده است. علاوه براین نشانه هایی وجود دارد که بین ِ حافظ وشاه شجاع رابطه ی عاطفی نیز برقرار بوده است. دیوان اشعارشاه شجاع هر چند مختصر است اما از قریحه و ذوق ِ تهذیب یافته‏ای حکایت می‏کند.
از او اشعاری به زبان فارسی و عربی باقی و چند نامه از جمله وصیّت نامه او در دست است که با سوابق معلومات ادبی و دینی او نامبرده را در ردیفِ شاعران درجه دو قرار داده و از فضل و کمال و اطلاعاتِ نسبیِ او حکایت دارد.نمونه ای ازچکامه ی این شاهِ جوان:
در مجلسِ دهر، سازِ مستی پست است
نه چنگ به قانون و نه دَف بر دست است رندان همه ترکِ می‌پرستی کردند
جز محتسبِ شهر که بی می مست است.
این پادشاه بسیار زیبا و خوش اندام و دارای چشمهای گیرا و خالی در صورت بوده است بطوریکه زنهای شهر بر سر راه او می ایستادند و او را تماشا می کردند....
به هرحال حافظ عزیزما در اشعارش گه‏گاه تصویر خوشایندی از دوران حکومتِ او ارائه کرده است. تمام بیت های غزل می تواند به اوارتباط داشته باشد.چنانکه دربیتِ پیشین نیز اشاره شد ظاهراً معشوق موردنظر هم خوش سیما بوده وهم خوش سخن! به ویژه آنجا که می فرماید :
حریـف عـشـق تـو بودم ، چـو ماه نـو بـودی
کنون که ماه تمامی نظر دریغ مَدار
اشاره به این مطلب می تواند بوده باشد که گویندشاه شجاع ازایّام نوجوانی باحافظ مصاحبت داشته ودرچکامه سرایی ازحافظ کمک های فراوانی دریافت کرده است. احتمالن رابطه ی عاطفی بین این دوشاعر درهمان دوران شکل گرفته است.!
مـَکارم تــو بــه آفـاق مـی‌بـرد شـاعـر
از او وظـیـفـه‌ وُ زادِ سـفـر دریغ مدار
مَکارم: خصلت های پسندیده ، نیکی ها و بزرگواری ها
آفاق: جمع افق ، گوشه و کنار هستی ، سراسر عالم
وظیفه : مقرّری ، مستمرّی ، حقوق ماهیانه یا سالیانه
زاد : ره توشه ، آذوقه
معنی بیت:
درادامه ی بیت ِ پیشین که مخاطب شعر یاغزلی ازحافظ درخواست کرده،می فرماید:
من (شاعر) ،شعرمی سُرایم و عزّت وبزرگواری و بخشش های تو را به زبانی شیوا وگویا در سراسر گیتی، به گوش ِ همگان می رسانم وبا انتشارویژگیها وخصلتِ های تو،تورا مشهور وپُـرآوازه می کنم. بنابراین تونیزباید مستمرّی وهزینه و آذوقه ی شاعر را پرداخت کنی ، حافظ درحساب کردنِ هزینه ی ِ شعرسرودن،رندانه وشاعرانه، چُرتکه می اندازد وطوری سخن می گوید(زادِ سفردریغ مَدار)که گویی قراراست خودش غزلِ سروده شده را به چهارگوشه ی دنیا برساند! هزینه سیر و سفربه آفاق واکناف جهان راطلب می کند.! البته ازآنجا که مخاطبِ حافظ، خودنیز شاعراست،بااومَزاح ِ شاعرانه کرده است وازآنجاکه مخاطب پادشاهست ودر صِله وهدیه دادنِ دستش بازاست (احتمالن شاه شجاع) اورادرشرایطی قرارمی دهد که حقوق ومستمرّی چشمگیری(به اندازه ی توشه‌ی سفر به گوشه و کنار جهان) درنظربگیرد.!
بدین شعرتَرشیرین زشاهنشه عجب دارم
که سرتاپای حافظ راچرادرزَرنمی گیرد.!
غـبـار غم بـرود،حال خوش شود،حـافــظ
تــو آب دیده در ایـن رهـگـذر دریغ مـدار
حافظِ رند این واژه یِ"دراین رهگذر" را چنان زیبا وحکمت آمیز درمتن ِ بیت گنجانیده که دارای معنی ِ دامنه داری شده است.بطوریکه "دراین رهگذر" همه ی آنچه راکه دراین غزل ازاوّل تاآخربا "دریغ مدار" مطرح شد را دَربرمی گیرد وبازیادآوری می کند.
ای حافظ ، غصّه مَخور،غم ها همچون گَرد وغبار، پاک وزدوده شده و حال و روزَت بهترازاین می‌شود (دائماً یکسان نباشدحال ِ دوران غم مخور) امّا تو باید برای رسیدن به آرزوها وخواسته هایت به درگاهِ معشوق دعا و گریه وزاری کنی.
آب ِ دیده وگریه های عاشقانه، صحن سرای دل راشستسو کرده و گرد وغبار اندوه را پاک می کند. ازهمین روست گویند گریه آدمی را آرام کرده ودل وجان راصفامی بخشد.
نکته ای که قابل ذکراست این که:
عشق ِ زمینی معمولاً ازطرفِ مرد یا زن، به جنس ِ مخالف ابرازمی گردد امّا حافظِ همیشه ساختارشکن، عشق ِ زمینی رانیزازقالبِ روال ِ معمول خویش درآورده ودامنه ی ِ آن را تاهرجا که خواسته ی ِ شخصی ِاوبوده، توسعه بخشیده است. مثلاً غزلهایی که حافظ به شاه شجاع یا دوستان ِ صمیمی ِ خود سروده است، چنان سوز وگداز ِ عاشقانه را چاشنی ِ سخن می کند که اگرشنونده یاخواننده ی غزل، ازشان ِ نزول ِ غزل آگاهی نداشته باشد، چنین تصوّر می کند که حافظ این شعر را درغم فراق ِ یک دخترچهارده ساله ای دلربا، که دل ِ اورا ربوده وشیدای ِ خود نموده، سروده است!
بنده ی ناتوان باتحقیق وتفحّص دراین مطلب که چگونه وچرا حافظ دست به این ساختارشکنی می زند وعباراتی رابه دوست هم جنس ِ خودبکارمی برد که کاربُردِ اصلی آنها، ابراز ِ عشقِ یک مرد یازن به جنس ِ مخالف است! به این نتیجه رسیدم که حافظ است دیگر..... اول اینکه ساختارشکنی ازویژگیهای بارز ِ اوست وآنچه که دلش بخواهد انجام می دهد.اودرقید وبندِ هیچ چیزنمی تواند آرام گیرد. اوپرنده ای نیست که درقفس دَوام بیاورد.
دوّم اینکه زبان وبیان ِ حافظ، ذاتاً زبان عشق است. اونمی تواند صبر کند تاروزی روزگاری،چنانچه یک جنس ِ مخالفِ شایسته ای پیداشد ودلِ اورا ربود وبُرد، اودست بکارشود و مرثیه ی ِ هجران سروده و این سوز وگداز ِ عاشقانه را که ازدرون ِ اومی جوشد، خرج ِ آن جنس ِ مخالف کند. حافظ شاعر است وبی اختیارباپیرامون ِ خویش عاشقانه رفتار می کند.
سوّم اینکه حافظ، زندگی ِ سعادتمندانه را فقط در "عاشقی"می داند.وجودِ اوچون کوهیست که دردلش، آتشفشانِ عظیمی نهفته است. اودنبال بهانه و دستآویزیست تا عشقی را که درنهانگاهِ اوشعله وراست به بیرون بریزد. برای او فرقی نمی کند مرد باشد یا زن! کافیست که قامتِ کشیده وحس انگیزی ازشاه شجاع جوان وخوش سیما ببیند تا طبع آتشین ِ حافظ برانگیخته شود وآن رابه زبانِ عاشقانه توصیف کند. کافیست که ذرّه ای گیراییِ چشم وخم ِ ابرویی در دوستی ببیند تاموتورعشقش روشن شود.
چهارم اینکه حافظ غیرازاینکه، شاعراست،حکیم وفیلسوف ودانا نیزهست. اونیک می داند که عشق های زمینی، هدفِ اصلی نیستند. هدفِ عارفی چون حافظ، نزدیک شدن ورسیدن به سرمنزلِ مقصود، یعنی خالق ِ بی همتاست. اوبه دنبال پیوستن به دریاست. او عشق های زمینی را وسیله ای برای گرم کردن وبرانگیزاننده ی ِ تنورِطبع شعری می داند وازاینکه مردم درموردش چه فکری خواهندکرد،اِبایی ندارد.! اوآنچه راکه دوست داردانجام می دهد وازهیچ اتّهامی نمی هراسد. بی وقفه دلِ اوپِی ِ چیزی می گردد که اورابه سوی خانه ی دوست وسرمنزلِ جاوید رهنمون سازد.
رهروِ منزل ِ عشقیم وزسرحدِّ عدم
تابه اقلیم ِ وجود این همه راه آمده ایم

1396/07/20 00:10
شبرو

واضح است که این غزل برای تقاضای زر و سیم و مال گفته شده است.

1396/07/21 01:10
عظیم مدهنی

جناب شیرو اگر بیت قبل از سیم و زر را ملاحظه بفرمایید معنای آن را بهتر در می یابید. می فرماید سخن بگو و ز طوطی شکر دریغ مدار. این سیم و زر همان شکر است. البته از نگاه بنده کمترین. شاد و سربلند باشید

1402/12/18 02:03
صادق بحرانی

حسن طلب یکی از هنرهای شاعران بزرگ است. 

شاعر در این جا با تشبیه خود به طوطی خوش سخن و تشبیه زر و مال به شکر به درستی از ممدوح خود طلب زر و مال می کند.

ابیات 4 الی هفت این غزل را می توان مثال بارزی از حسن طلب دانست.

مثال دیگری از حسن طلب حافظ را تقدیم می کنم:

بدین شعر تر شیرین ز شاهنشه عجب دارم

که سر تا پای حافظ را چرا در زر نمی گیرد

1399/06/05 19:09
برگ بی برگی

صبا ز منزل جانان گذر دریغ مدار
وز او به عاشق بی‌دل خبر دریغ مدار
 بادِ صبا در فرهنگِ عارفانه رابطِ عاشق و معشوق است و همچنین به تبادلِ پیغامهایِ معنوی در بینِ سالکان یا پویندگانِ راهِ عاشقی می پردازد، منزلِ جانان فضایِ امنِ یکتایی را گویند که عارف با کار و کوششِ معنوی می تواند به آن راه یابد و بنظر می رسد در آنجا خبرهایی هست که حافظ در جستجوی اطلاع یافتن از آن برآمده و از صبا استمداد می طلبد تا دریغ نورزیده و برای این عاشقِ دل از دست داده خبری از آن منزل بیاورد. با توجه به مفهومِ کلیِ غزل بنظر میرسد حافظ در اندیشه پرداختن به این مطلب است که بسیار پیش می آید شاعری به علوم و معارف آگاهی دارد و آن اندیشه هایِ عرفانی را در قالبِ ابیاتی زیبا بیان می کند و مخاطبِ عاشق از آن آموزه ها بهره‌مند شده و به منزلِ جانان یا آسمانِ یکتایی و وحدت با خداوند می رسد اما آن شاعر که با پیغامهایِ معنویِ خود موجباتِ رشد و تعالیِ سالکِ عاشقی را فراهم نموده است خود از راهیابی به آن منزل باز می ماند.

به شکرِ آن که شکفتی به کام بخت ای گل
نسیم وصل ز مرغ سحر دریغ مدار

پس حافظ که خود می داند در منزلِ جانان چه می گذرد منتظرِ خبرِ صبا نمانده و از گُل یا آن سالکِ عاشقی که با بهرمندی از غزلهایِ عارفانه ی حافظ به رشد و پیشرفتِ معنوی دست یافته و اکنون بخت و سعادتمندیِ او شکفته شده و در منزلِ جانان بسر می برد می خواهد تا به شکرانه ی این سعادتمندی، او را نیز از نسیمِ وصل و فیضِ روحانی و بختِ برخوردارِ خود بی نصیب نگذارد چرا که حافظ همان عندلیب و مرغِ سحر است که با نغمه سرایی هایِ زیبایِ خود آن گُل را مجذوبِ خود و پیغامهایِ عارفانه اش کرد و علاقمند به کنکاش و در نتیجه قرار گرفتن در طریقتِ عاشقی، پس‌شایسته است که آن گُل عندلیب یا مرغِ سحرِ خود را فراموش نکرده و نسیمِ وصلش را که همان نفخه الهیست از حافظ دریغ نکند، حضورِ سالکِ عاشق در منزلِ جانان حکایت از یکی شدن و رسیدنِ عاشق به وحدت با خداوند دارد پس‌نسیمِ او نیز همان نفخه زنده کننده ی الهی می باشد. 

حریف عشق تو بودم چو ماه نو بودی
کنون که ماه تمامی نظر دریغ مدار
حریف به معنیِ هم پیاله و معاشر آمده و ماهِ نو روزهایِ ابتدایِ هر ماهِ قمری را گویند که ماه در آسمان بصورتِ هلالی ترین شکلِ ممکن دیده می شود و کنایه از روزها و یا سالهایِ نخستینِ کارِ  سالکِ طریقتِ عاشقی ست و ماهِ کامل در اینجا ماهِ شبِ چهارده یا بدر است که قرصِ ماه به تمامیت دیده می‌شود، پس حافظ با بهره گیری از چنین تعابیری خطاب به آن سالکِ ره یافته به منزلِ جانان یادآوری می کند که او در آغازِ راهِ عاشقیِ خود ماهِ نو بوده و بر اثرِ معاشرت و هم پیالگی با حافظ اکنون ماهِ او کامل و گُلِ وجودِ معنویِ او شکفته شده است، پس از چنین انسانِ عاشقی که با خداوند یا زندگی به وحدت و یگانگی رسیده و نفسش قدسی شده است می خواهد نظرِ لطفش را نسبت به او دریغ نورزد تا گُلِ وجودِ حافظ نیز به کامِ بخت شکفته و مقیمِ منزلِ جانان گردد. 
جهان و هر چه در او هست سهل و مختصر است
ز اهل معرفت این مختصر دریغ مدار
جهان و هرچه در اوست که حافظ در ابیات بسیاری از آن با عنوان زلف یار سخن گفته است وجهِ جمالی حضرت معشوق است که در برابر ذات و وجه جلالی او کوچک و مختصر بوده و قابل مقایسه نیست اما اکنون که به ذات حضرتش راهی نیست پس شایسته است  در زلف و گیسوی یار چنگ زده و با عشق و مهرورزی به همه باشندگان عالم وجود راهی برای رسیدن به حضرت معشوق توسط اهل معرفت باز شود و حافظ از آن حریفِ دیرینه می خواهد تا این نگرشِ سهل و مختصر بینیِ جهانِ گذرا را از وی دریغ ننماید. در غزلی دیگر می‌فرماید؛ 

آسان گیر کارها کز رویِ طبع  / سخت می گیرد جهان بر مردمانِ سخت کوش
کنون که چشمه قند است لعل نوشینت
سخن بگوی و ز طوطی شکر دریغ مدار
سرچشمه قند، شادی و برکت زندگی و این سخنان و شکر افشانی های حافظ و سایر بزرگان همه از نوش لب حضرت معشوق است ، یعنی که پس از وصال او امکان تراوش اینگونه شکر افشانی ها برای عرفا فراهم خواهد شد و در مصرع دوم حافظ از حضرت معشوق تقاضای شکر کرده و خود را مانند طوطی میداند که در انتظار سخنان شکرین حضرتش میباشد تا آن شیرینی را در قالب غزلیات و ابیات نورانی خود به مشتاقانش عرضه کند .
مکارم تو به آفاق می‌برد شاعر
از او وظیفه و زاد سفر دریغ مدار
باز هم دلیلی دیگر برای تقاضای شکر خود آورده ، میگوید ای حضرت معشوق ، با این شکر افشانی بزرگواری و کرامت تو به کرانه ها و سرزمین های دور دست خواهد رسید ، پس زاد و توشه راه را که همان قند و شیرینی ست و از طریق تو بر زبان شاعر جاری میگردد از او دریغ مدار . امروزه میشنویم که این غزلیات ناب در شرق و غرب عالم زمرمه میشود و توسط اندیشمندانی همچون گوته و نیچه ستایش فراوان شده است و این همه نیست بجز اینکه اصل شکر از دهان حضرت معشوق و با زبان لسان الغیب بوده است . این امر وقتی اهمیت بیشتری پیدا میکند که زبان مادری آن بزرگواران بجز فارسی بوده و آنان تنها ترجمه ای از این ابیات را شنیده اند . معنی دیگر برای به آفاق بردن مکارم حق تعالی  ، ادای وظیفه شاعر نسبت  به شناساندن گنج پنهان حضرتش به آفاق و انفس است که هدف از آفرینش انسان نیز همین اظهار نمودن کنز مخفی خداوند در جهان فرم میباشد. 
چو ذکر خیر طلب می‌کنی سخن این است
که در بهای سخن سیم و زر دریغ مدار
حافظ اینچنین غزلیات و ابیاتِ شکرین را ذکرِ خیر می نامد که اگر مخاطب آنها را بکار بندد برایِ او موجبِ خیر و برکت می شود و سخن این است که این مخاطب باید برایِ نِیل به منظورِ فوق قانونِ جبران را رعایت کرده و در ازایِ دریافتِ این مفاهیمِ معنوی بهایِ آن را با سیم و زر بپردازد، این بیت علاوه بر اینکه می تواند درخواستِ بهایِ این سخنان که به نظم و زیباترین فرم بیان شده اند از مخاطبِ مجلسِ امیران باشد به آیندگان یادآوری می کند که در راستایِ بهرمندی از این اشعار و تعالیِ هرچه بیشتر بهتر است از سیم و زر یا اموالِ خود برای بازنشرِ این آثارِ ادبی عرفانی هزینه کنند تا مؤثر واقع شوند.

غبار غم برود حال خوش شود حافظ
تو آب دیده از این رهگذر دریغ مدار
در انتها می فرماید اگر گُل یا سالکِ عاشق با رعایتِ قانونِ جبران و با بهرمندی از آثارِ بزرگان ماهِ نویِ او به ماهِ تمام تبدیل گردد تمامیِ غمها که بصورتِ غباری چهره زیبای این گُل را پوشانده بود از میان می رود و حالِ انسان خوش می گردد، در مصراع دوم رهگذر همه انسان‌ها هستند که لاجرم از این جهان در حالِ گذر هستند تا این کاروانِ بشری به مراتبِ بالاتر برسد، پس‌ بزرگانی چون حافظ و مولانا که دیدگان و جهان بینیِ آنان سرشار از آبِ حیات و زندگانی می باشد، این آب را از رهگذرانِ این جهان دریغ نمی دارند تا حالِ بشریت خوب و خوش شود.

1403/05/16 01:08
سحر

🌹

1401/02/02 11:05
در سکوت

این غزل را "در سکوت" بشنوید

1402/12/18 02:03
صادق بحرانی

دربیت هشتم کلمه غبار به نوعی خط خوش هم ایهام دارد. و این ایهام در بیت دیگری از حافظ نیز یافت می شود: 

غبار خط بپوشانید خورشید رخش یا رب

بقای جاودانش ده که حسن جاودان دارد 

به قول بیدل دهلوی:

خاک ما نامه ها به جانب یار    می نوسد ولی به خط غبار 

1403/05/24 17:07
وحید سبزیان‌پور wsabzianpoor@yahoo.com

در دوران جوانی که سرد و گرم نچشیده و از روابط خشن و بیرحمانه زندگی اجتماعی و اهرم های قدرتمند روزگار برای تبدیل شیر به روباه بی خبر بودم وقتی نام ممدوحی را در شعر حافظ می­دیدم باور نمی کردم که برخی از این سخنان آسمانی برای مقاصد دنیایی و سیم زر سروده شده باشد. تاسف بار است که این غزل دلنواز و خیال انگیز که معجزة کلام حافظ است سراسر برای درخواست سیم و زر است. کاش حافظ این سخنان گهربار ماندگار را به مقصدی دیگر می­سرود؛ تفو بر تو ای چرخ گردون که چنین شخصیت بی بدیلی را به جبر زمانه وادار کرده ای که این قیمتی لفظ دری را به پای خوکان بریزد.

البته و صد البته از خامی و نادانی است که هر حاکمی را به سبب حاکم بودن مردود و مرفوض بدانیم ولی جایگاه والای این کلمات بلورین و آسمانی بسی باتر از دربار شاهان است. (انکه شیران را کند روبه مزاج احتیاج است....) بعید نیست که حافظ گمان نمی­کرد که پس از قرن­ها این اشعار تا این اندازه ذهن ما را مشغول کند و مایة سرافرازی و افتخار ما شود. اگر چنین گمانی داشت اثری را که تعلق به همة انسان­ها دارد اختصاص به فردی نمی­داد که شخصیت و نامش در مقابل حافظ پشیزی ارزش ندارد

غالبا از ویژگی های غزل نداشتن ارتباط بین ابیات است ولی همه ابیات این غزل از صدر تا ذیل با هدف تقاضا و درخواست سروده شده است، از رگه­های طلایی سخنان حکیمانه و نشأت گرفته از جان و روح آدمی در این غزل خبری نیست همه و همه با صنعت «حسن طلب» که از ضروریات زندگی شاعرانه است صورت گرفته. محور اساسی در همة ابیات نیاز و احتیاج است زیرا با ردیف «دریغ مدار» به پایان می­رسد.

در بیت «جهان و هرچه در...» به صراحت می­گوید: مال دنیا ارزش ندارد از بخشش دریغ مکن

در دو بیت (مکارم تو ...) و (چو ذکر خیر ...) بی پرده و صریح در مقابل تمجید و ستایش سیم و زر می­خواهد

 

1403/05/24 19:07
علی میراحمدی

پاسخ به وحید سبزیان پور( متاسفانه امکان ریپلای مستقیم در مرورگر من فعاا فعال نیست ) دوست عزیز بنده تحقیقی در مورد مدحیات حافظ کرده ام و به نتایجی رسیده ام که با توجه به اشعار مدحی حافظ قابل توجیه هم هست که اگر خدا یاری کند درین موارد مطالبی عرض میکنم. اما چکیده تحقیق من در مورد مدحیات جناب حافظ اینست که او حتی در اشعار مدحی خود هم تمام شعر و غزل را به نام ان ممدوح و پادشاه نمیکند و حتی اگر نامی هم از پادشاه می اورد مخاطب میتواند برداشت دیگری هم از شعر داشته باشد و این بسیار زیرکانه است.بنده اینگونه شعر مدحی را در اثار شعرای دیگر هرگز ندیده ام.شعر مدحی در ظاهر که از طرفی میتواند صله ای هم برای شاعر بیاورو ولی از طرفی برای ارباب معنا در همان اشعار مدحی مطالبی بیان شده است و حتی ممدوح هم تغییر میکند. البته اثبات این موضوع نیاز به شاهد مثال اوردن و توضیح مفصل است که اگر وقت بشود مواردی را در اینده بیان خواهم کرد .این موضوع اخیرا بر من کشف شده است ، آن هم پس از حدود دو دهه مانوس بودن با دبوان حافظ اما در مرود این غزل ، این غزل از آن دسته غزلیات مدحی که بنام یک پادشاه باشد نیست وکاملا مشخص است که در ابتدا یک غزل مستقل و عرفانی بوده و سپس برای تقدیم به ممدوحی دو بیت به آن اضافه شده ( بیت 6و 7) که ازین گونه موارد باز هم در دیوان حافظ دیده میشود

1403/06/27 21:08
امیر "گمنام"
درود بر دوستان گرانقدر، شرح صوتی این غزل را در تلگرام بشنوید: پیوند به وبگاه بیرونی t.me / sharheghazal