گنجور

شمارهٔ ۷

جهان و کار جهان سر بسر همه بادست
خنک کسی که ز بند زمانه آزادست
ثبات نیست جهان را به ناخوشی و خوشی
که او به عهد وفا سخت سست بنیادست
گلی به دست که دادست روزگار بگو؟
که بعد از آن به جفا خارهاش ننهادست
که خورد باده راحت دودم که آخر کار؟
به جای باده نه در دستش از جهان بادست
دو دوست جمع کجا دیده ای دو روز بهم
که در میان پس از آن فرقتی نیفتادست
ز عیش بر دل خود هیچ شب دری که گشاد؟
که بعد از آن غم ازو خون دیده نگشادست
یکی منم که مرا از حوادث فلکی
به پیش چشم همه عالم انده آبادست
گهی به قهر ز یاران مرا جدا کردست
گهی به غصه مرا گوشمالها دادست
هر آنگهی که من آسوده خواستم بودن
عنا و رنج به من بیشتر فرستادست
بر آستان جهان هیچ کس نشان ندهد
که هیچ کس به جهان هست کز جهان شادست
کسی که می کند از جور آسمان فریاد
اگر چه من نکنم جایگاه فریادست
اگر چه خاتمت کار عمر خلق فناست
که آدمی همه از بهر نیستی زادست
ولی فراق عزیزان که آن به کس مرساد
هزار بار گران تر ز کوه پولادست
به صلح و جنگ جهان هیچ اعتماد مکن؟
که صلح او همه هزل است و جنگ او بادست

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

جهان و کار جهان سر بسر همه بادست
خنک کسی که ز بند زمانه آزادست
هوش مصنوعی: جهان و تمام امور آن در دستان کسی است که از قید و بندهای زمانه رهایی یافته است. او با آرامش و خونسردی می‌تواند بر همه چیز تسلط داشته باشد.
ثبات نیست جهان را به ناخوشی و خوشی
که او به عهد وفا سخت سست بنیادست
هوش مصنوعی: دنیا به خوشی و ناخوشی ثابت نیست، زیرا خداوند به وعده‌اش پایبند نیست و بنیادش ضعیف است.
گلی به دست که دادست روزگار بگو؟
که بعد از آن به جفا خارهاش ننهادست
هوش مصنوعی: گل نازنین و زیبایی که روزگار به من هدیه داد، آیا بگویم؟ چرا که پس از آن، به من بدی کرده و خارها را بر من گذاشت.
که خورد باده راحت دودم که آخر کار؟
به جای باده نه در دستش از جهان بادست
هوش مصنوعی: چرا به نوشیدن شراب بپردازم که در نهایت نتیجه‌اش چه خواهد شد؟ در عوض، به جای شراب، تنها چیزی که در دستم هست هوای این دنیا است.
دو دوست جمع کجا دیده ای دو روز بهم
که در میان پس از آن فرقتی نیفتادست
هوش مصنوعی: دو دوست را کجا دیده‌ای که دو روز متوالی با هم باشند و بعد از آن هیچ جدایی‌ای میانشان ایجاد نشود؟
ز عیش بر دل خود هیچ شب دری که گشاد؟
که بعد از آن غم ازو خون دیده نگشادست
هوش مصنوعی: آیا هیچ شب شادی‌ای که بر دل من بیفتد، به من رسید؟ زیرا پس از آن، غم از چشمم هیچ وقت کم نشده است.
یکی منم که مرا از حوادث فلکی
به پیش چشم همه عالم انده آبادست
هوش مصنوعی: من فردی هستم که در برابر چشمان همه مردم، در میان رویدادهای آسمانی و تغییرات فراوانی که در جهان رخ می‌دهد، احساس نگرانی و رنج را تجربه می‌کنم.
گهی به قهر ز یاران مرا جدا کردست
گهی به غصه مرا گوشمالها دادست
هوش مصنوعی: گاهی دوستانم با قهر و خشونت مرا تنها می‌گذارند و گاهی با دل‌سوزی و ناراحتی، به من تنبیه می‌کنند.
هر آنگهی که من آسوده خواستم بودن
عنا و رنج به من بیشتر فرستادست
هوش مصنوعی: هر وقت که خواستم راحت و آسوده زندگی کنم، مشکلات و سختی‌ها بیشتر به سراغم آمده‌اند.
بر آستان جهان هیچ کس نشان ندهد
که هیچ کس به جهان هست کز جهان شادست
هوش مصنوعی: هیچ‌کس نباید در برابر درگاه جهان نشانی بگذارد، زیرا هیچ انسانی در این دنیا نیست که از آن شاد باشد.
کسی که می کند از جور آسمان فریاد
اگر چه من نکنم جایگاه فریادست
هوش مصنوعی: کسی که از ظلم آسمان شکایت می‌کند، حتی اگر من این کار را نکنم، جایگاه صدا و فریاد او محفوظ است.
اگر چه خاتمت کار عمر خلق فناست
که آدمی همه از بهر نیستی زادست
هوش مصنوعی: هرچند که پایان زندگی انسان‌ها فنا و زوال است، اما باید دانست که انسان تنها به خاطر این زوال و نیستی به دنیا می‌آید.
ولی فراق عزیزان که آن به کس مرساد
هزار بار گران تر ز کوه پولادست
هوش مصنوعی: اما جدایی از عزیزان، که آن را هیچ‌کس نمی‌تواند به دست آورد، هزاران بار سنگین‌تر از کوه پولاد است.
به صلح و جنگ جهان هیچ اعتماد مکن؟
که صلح او همه هزل است و جنگ او بادست
هوش مصنوعی: به صلح و جنگ دنیا نباید اعتماد کرد، زیرا صلح تنها ظاهری نمایشی دارد و جنگ هم به دستان ما بستگی دارد.