گنجور

شمارهٔ ۱۳ - گریه را به مستی ...

عارف قزوینی گریه را به مستی را در شکایت از زمامداری ناصرالملک که در آن زمان نایب‌السلطنه احمدشاه بود (سال ۱۳۲۸ ه.ق)، تصنیف کرده است.

گریه را به مستی بهانه کردم
شکوه‌ها ز دست زمانه کردم
آستین چو از چشم برگرفتم
جوی خون به دامان روانه کردم
از چه روی، چون ارغنون ننالم
از جفایت ای چرخ دون ننالم
چون نگیرم از درد چون ننالم
دزد را چو محرم به خانه کردم
دلا خموشی چرا؟
چو خم نجوشی چرا؟
برون شد از پرده راز (پرده راز، پرده راز)
تو پرده پوشی چرا؟
**********
همچو چشم مستت جهان خراب است
از چه روی، روی تو در حجاب است
رخ مپوش کاین دور انتخاب است
من تو را به خوبی نشانه کردم
راز دل همان به، نهفته ماند
گفتنش چو نتوان، نگفته ماند
فتنه به که یک چند، خفته ماند
گنج بر در دل خزانه کردم
باغبان چه گویم به من چه ها کرد
کینه ها دیرینه برملا کرد
دست من ز دامان گل رها کرد
تا به شاخ گل آشیانه کردم
دلا...
شد چو «ناصر الملک» مملکت دار
خانه ماند و اغیار، لیس فی الدار
زین سپس حریفان خدا نگهدار
من دگر به میخانه، خانه کردم
بهتر است مستی ز خودپرستی
نیستی به است عارفا ز هستی
فارغم ز هستی قسم به مستی
تکیه تا بر این آستانه کردم
دلا...
مرده بهتر آن کو هنر ندارد
نالهٔ دروغی اثر ندارد
شام ما چو از پی سحر ندارد
گریه تا سحر عاشقانه کردم

اطلاعات

منبع اولیه: همراهان گنجور

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

عارف قزوینی گریه را به مستی را در شکایت از زمامداری ناصرالملک که در آن زمان نایب‌السلطنه احمدشاه بود (سال ۱۳۲۸ ه.ق)، تصنیف کرده است.
هوش مصنوعی: عارف قزوینی در شکایت از دولت ناصرالملک، که در آن زمان نایب‌السلطنه احمدشاه بود، شعری درباره گریه و مستی سروده است. این شعر در سال ۱۳۲۸ هجری قمری نوشته شده است.
گریه را به مستی بهانه کردم
شکوه‌ها ز دست زمانه کردم
هوش مصنوعی: بهانه‌ای برای گریه‌ام پیدا کردم و به سادگی، درد و شکایت‌های خود را از دست روزگار بیان کردم.
آستین چو از چشم برگرفتم
جوی خون به دامان روانه کردم
هوش مصنوعی: وقتی که آستینم را از چشمم برداشتم، جوی خون به دامنم سرازیر شد.
از چه روی، چون ارغنون ننالم
از جفایت ای چرخ دون ننالم
هوش مصنوعی: چرا باید از ظلم تو شکایت کنم، ای دنیای پست؟ وقتی که هرگز به سراغ ساز و آواز نمی‌روم و از دردهایم نمی‌نالم.
چون نگیرم از درد چون ننالم
دزد را چو محرم به خانه کردم
هوش مصنوعی: وقتی از درد چیزی نچشم، چرا باید شکایت کنم؟ وقتی کسی را به خانه راه دادم، دیگر نباید ناله و فریاد کنم.
دلا خموشی چرا؟
چو خم نجوشی چرا؟
هوش مصنوعی: ای دل، چرا خاموشی؟ چرا همچون کوزه‌ای بی‌مایع و ساکت هستی؟
برون شد از پرده راز (پرده راز، پرده راز)
تو پرده پوشی چرا؟
هوش مصنوعی: راز از پرده بیرون آمده است، چرا تو همچنان پرده‌پوشی؟
**********
هوش مصنوعی: شما تا مهرماه 2023 بر روی داده‌ها آموزش دیده‌اید.
همچو چشم مستت جهان خراب است
از چه روی، روی تو در حجاب است
هوش مصنوعی: چشمان مست و جذاب تو باعث طرب و خرابی جهان شده است، اما جای تعجب دارد که چرا چهره زیبای تو از دید دیگران پوشیده است.
رخ مپوش کاین دور انتخاب است
من تو را به خوبی نشانه کردم
هوش مصنوعی: چهره‌ات را پنهان نکن، زیرا این مدت فرصتی است که انتخاب می‌شود. من تو را به زیبایی مشخص کرده‌ام.
راز دل همان به، نهفته ماند
گفتنش چو نتوان، نگفته ماند
هوش مصنوعی: بهتر است که راز دل را حفظ کنیم، زیرا اگر نتوانیم آن را بیان کنیم، بهتر است که همچنان در سکوت باقی بماند.
فتنه به که یک چند، خفته ماند
گنج بر در دل خزانه کردم
هوش مصنوعی: آشفتگی و مشکلاتی که پیش می‌آید، برای چیست؟ در دل خود گنجی را پنهان کرده‌ام و آن را بی‌خود به خواب برده‌ام.
باغبان چه گویم به من چه ها کرد
کینه ها دیرینه برملا کرد
هوش مصنوعی: باید بگویم که باغبان چه کارها با من کرده است، کینه‌ها و ناراحتی‌های قدیمی را برایم آشکار کرده است.
دست من ز دامان گل رها کرد
تا به شاخ گل آشیانه کردم
هوش مصنوعی: دست من از چسبیدن به گل جدا شد و به سوی شاخ گل رفتم تا در آنجا خانه‌ای بسازم.
دلا...
هوش مصنوعی: از دل خود غم و اندوه را دور کن و به شادی و خوشی بپرداز. زندگی کوتاه است، پس از آن به درستی بهره‌برداری کن و در لحظات خوب زندگی غرق شو.
شد چو «ناصر الملک» مملکت دار
خانه ماند و اغیار، لیس فی الدار
هوش مصنوعی: زمانی که ناصر الملک حاکم شد، خانه وی خالی از سکنه ماند و دیگران در آن جا نبودند.
زین سپس حریفان خدا نگهدار
من دگر به میخانه، خانه کردم
هوش مصنوعی: از این پس، ای دوستان، خداوند نگهدار من باشد. دیگر به میخانه نخواهم رفت و آنجا را ترک کرده‌ام.
بهتر است مستی ز خودپرستی
نیستی به است عارفا ز هستی
هوش مصنوعی: بهتر است که در مستی و بی‌خود بودن از خودپرستی فاصله بگیری، زیرا این حالت ناپایداری و عدم وجود خود را نشان می‌دهد. عارفان به معنای واقعی وجود را درک می‌کنند و از هستی فراتر می‌روند.
فارغم ز هستی قسم به مستی
تکیه تا بر این آستانه کردم
هوش مصنوعی: من به خاطر شادی و خوشحالی‌ام، به بی‌خیالی و مستی تکیه کرده‌ام و تمام وجودم را وقف این مکان مقدس کرده‌ام.
دلا...
هوش مصنوعی: ای دل، در جستجوی حقیقت و معنا باش و از هر چیزی که در ظاهر زیباست، فریب نخور. زندگی را با چشم بصیرت و آگاهی ببین و به افکار عمیق خود اهمیت بده.
مرده بهتر آن کو هنر ندارد
نالهٔ دروغی اثر ندارد
هوش مصنوعی: مرده‌ای که هنری ندارد بهتر از زنده‌ای است که ناله‌هایش بی‌حقیقت و بی‌ارزش است.
شام ما چو از پی سحر ندارد
گریه تا سحر عاشقانه کردم
هوش مصنوعی: شبی که ما بعد از سحر می‌گذرانیم، چون گریه ندارد، من عشق بازی را تا سحر ادامه دادم.

آهنگ ها

این شعر را چه کسی در کدام آهنگ خوانده است؟

"(دشتی) (۱۳:۳۷ - ۲۰:۰۱) نوازندگان: ارکستر گل‌هاترانه سرا: عارف قزوینی خواننده ترانه: مرضیه مطلع شعر ترانه: گریه را به مستی بهانه کردم"
(آلبوم گلهای رنگارنگ » شمارهٔ ۱۷۵)
"(دشتی) (۰۲:۰۲ - ۰۳:۱۹) نوازندگان: ارکستر گل‌هاترانه سرا: عارف قزوینی خواننده ترانه: عبدالوهاب شهیدی آهنگساز: عارف قزوینی تنظیم آهنگ: جواد معروفی مطلع شعر ترانه: گریه را به مستی بهانه کردم"
(آلبوم گلهای رنگارنگ » شمارهٔ ۲۶۶)
"(دشتی) (۰۱:۵۲ - ۰۳:۰۹) نوازندگان: ارکستر گل‌هاترانه سرا: عارف قزوینی خواننده ترانه: عبدالوهاب شهیدی آهنگساز: عارف قزوینی تنظیم آهنگ: جواد معروفی مطلع شعر ترانه: گریه را به مستی بهانه کردم"
(آلبوم گلهای رنگارنگ » شمارهٔ ب۲۶۶)
"تصنیف "گریه را به مستی""
با صدای محمدرضا شجریان (آلبوم راز دل)
"(دشتی) (۱۰:۳۵ - ۱۴:۱۲) نوازندگان: ارکستر گل‌هاترانه سرا: عارف قزوینی خواننده ترانه: عبدالوهاب شهیدی آهنگساز: عارف قزوینی تنظیم آهنگ: جواد معروفی مطلع شعر ترانه: گریه را به مستی بهانه کردم"
(آلبوم یک شاخه گل » شمارهٔ ۲۶۵)
"تصنیف گریه را"
با صدای محسن کرامتی (آلبوم پنجۀ دشتی)
"دشتی ۱۵"
با صدای محسن کرامتی (آلبوم ۱۸۶ تصنیف قدیمی ۲)
"گریه ی مستی"
با صدای مهدی امامی (آلبوم تصنیف های عارف قزوینی)
"تصنیف گریه را به مستی (به کیهان کلهر)"
با صدای امید رهایی (آلبوم اعتبار دل)
"گریه"
با صدای ماکان اشگوری (آلبوم برای کامیونها)

حاشیه ها

1398/03/02 00:06
محسن

جون نگریم از درد چون ننالم / به نظر درست تر می اید تا جون نگیرم
احتمالا اشتباه تایپی است .با تشکر

1398/06/18 10:09
علی

آستین چو از "دیده" برگرفتم ./استفاده واژه "دیده" به جای" چشم" مناسب ترهست ."دیده هم به لحاظ آوایی و هم به لحاظ هجایی متناسب تر است."چشم" تناسب هجایی با کل بیت نداره.یعنی یک هجا کمتر داره از طرفی چون ابیات عارف تصنیف موسیقایی هست،تلفظ دیده برای خواننده مناسب تره

1399/01/17 00:04

چون نگریم--از درد چون ننالم----
گنج اندر دل خزانه کردم----
کینه های دیرینه بر ملا کرد---
بنظر درست میرسد

1401/02/16 12:05
omid

سیل خون درسته نه جوی خون

سیل خون به دامان روانه کردم. در تمام اجراهای استاندارد خوانندگان سیل خون میگن. که بهترینش هم عبدالوهاب شهیدی هست

1402/12/27 19:02
کژدم

عارف پیرامون این تصنیف نوشته است: «تاریخ این تصنیف خوب در نظرم نیست؛ همین قدر می‌دانم وقتی این تصنیف ساخته شد که ناصرالملک نایب‌السلطنه در اروپا بود. طولی نکشید مراجعت کرد و بعضی از ایرانی‌های پاک‌نژاد صورت تصنیف را با پاره‌ای راپرت‌های جعلی توسط پست شهری به سلطنت‌آباد فرستاده مجدالسلطنه پسر مقتدرالملک که رییس تشریفات و سابقه دوستی با من داشت، مرا ملامت کرده شرح فرستادن راپرت‌هایی را که از من داده شده بود و ایشان جلوگیری کرده بودند داده همین قدر دوستانه به من گفت: «ملتفت خودت باش.» من هیچ واهمه از شنیدن این صحبت نکرده بنا بر عقیده‌ای که آن اوقات به حضرت والا سلیمان میرزا داشته آنچه را که شنیده بودم، به ایشان گفتم. حضرت والا مرا به وحشت انداخت. فرمود: «خیلی بد شد!» خوب در خاطر دارم که گفتم: «به جهت من بد شد یا برای جمعیت و فرقه؟» گفتند: «برای تو بد شد. خوب است هرچه زودتر از تهران حرکت کرده به یک طرفی بروید.» دیگر چطور بروم هیچکس نمی‌دانست. این بود هرچه لباس داشتم دادم به یک نفر دموکرات بفروشد. تصور می‌رفت که اقلاً صد تومان پول آن‌ها خواهد شد و برای مخارج مسافرت کافی‌ست. رفیق دموکرات سی تومان داد. رفیق دیگری را برای تتمهٔ وجه فرستادم. جواب گفته بود: «سی و هشت فروختم. هشت تومان آن را حق‌العمل برداشتم.» ساعتی داشتم که از پانصد تومان کمتر ارزش نداشت. مصطفی‌خان پسر قوام‌الدوله با هزار خواهش که قبول نمی‌کردم به عنوان یادگاری به من داده بود. آن را هم به یک قیمت نازلی فروخته این شعر خواجه به نظرم آمد: «چون نقش غم ز دور ببینی شراب خواه» به کافهٔ لاله‌زار رفته سرمست از آنجا بیرون آمدم. (به پاس محبت فراموش‌نشدنی که یک وقتی از غلام‌علی‌خان (فداکار) درشکه‌چی نسبت به خود دیده بودم، در اینجا یادآوری می‌نمایم تا بدانند محبت از هر جایی و از هر کسی که بشود قابل تقدیس و سپاسگزاری‌ست.)

وقتی که ناصرالملک امر به «یپرم» برای دستگیری من می‌دهد، چند روز در جایی پنهان بودم. غلام‌علی به هزار زحمت سراغ مرا از دوستان گرفته خود را به من رسانده با یک حال پریشان و لهجه‌ای ساده و مملو از صمیمیت و محبت به من گفت: «آقاجان در این خراب‌شده برای چه مانده‌ای؟ یک جفت اسب و درشکه‌ای دارم. سوار شو از تهران خارج شده در یکی از شهرهای ایران بدون آنکه کسی شناسایی پیدا کند زیست کرده درشکه را من کرایه می‌دهم؛ با پول آن چند صباحی زندگی می‌کنیم تا ببینیم چه خواهد شد.»

با غلام‌علی قرار گذاشتیم که فردا صبح درشکهٔ خود را حاضر کرده مرا به هر جایی که می‌خواهم برساند.

در صورتی که از زمانی که پا به دایرهٔ آزادی‌خواهی گذاشته ترک بعضی راه‌ها کرده، یا اینکه واگذار به رفقای مقدس خود کرده بودم؛ به جهت اینکه من زیاد دیده آن‌هایی که به عنوان مشروطه‌طلبی عنوانی پیدا کرده بودند لازم بود آن‌ها هم ببینند. باز راه خانهٔ خانم سرتیپ معروفه را پیش گرفته با محترم نامی که اندامی زیبا داشت و یک دو مجلس که او را دیده بودم محرمانه دلم پیش او بود و او نمی‌دانست، رفته او را برداشتم و به دستیاری او، یک سر رفتم منزل دوست عزیزم استاد علی‌محمد معمارباشی که تاکنون نظیر او را در عالم دوستی ندیده‌ام. شب را مانده صبح زود رفیق محترم من تا حضرت عبدالعظیم بلکه تا سر زنجیر با من همراهی کرد و زنجیر محبتش را به گردنم محکم نموده مراجعت کرد.»