گنجور

شمارهٔ ۴۹ - خوش آن زمان

خوش آن زمان که دلم پای‌بند یاری بود
به کوی باده‌فروشانم اعتباری بود
بیار باده که از عهد جم همین مانده است
به یادگار، چه خوش عهد و روزگاری بود
به اقتدار چه نازی که روزی ایران را
مزیت و شرف و فخر و اعتباری بود
چو کاوه وقتی سردار نامداری داشت
در این دیار چو سیروس شهریاری بود
به این محیط که امروز بی‌کس و یار است
کمان کشیده چو اسفندیار یاری بود
کسی که کرد گرفتار یکه‌تازان را
اسیر پنجه یک طفل نی سواری بود
بنای کاخ تمدن به باد می‌دادم
اگر به دست من ای چرخ اعتباری بود
کشیده بار فراق تو بارها این بار
خمیده شد قدم از زحمت این چه باری بود
قرار داد دو چمشش که خون به شیشه دل
سپس نریزد پیمان‌شکن قراری بود
به دستیاریت ای دیده دل به خون غلتید
الهی آنکه شوی کور این چه کاری بود
دلی است گمشده از من کس ار نشان خواهد
بگو که یکدل چون لاله داغداری بود
گذار عارف و عامی به دار می‌افتاد
اگر برای مجازات چوب داری بود

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

خوش آن زمان که دلم پای‌بند یاری بود
به کوی باده‌فروشانم اعتباری بود
هوش مصنوعی: زمانی بسیار خوش بود که دل من به محبت یاری وابسته بود و در کوچه‌ پس‌کوچه‌های می‌فروشان، برایم مقام و ارزشی وجود داشت.
بیار باده که از عهد جم همین مانده است
به یادگار، چه خوش عهد و روزگاری بود
هوش مصنوعی: چو باده‌ای بیاور که از زمان جمشید به یادگار باقی مانده است، زیرا آن دوران چه زیبا و خوش گذشته‌ای بود.
به اقتدار چه نازی که روزی ایران را
مزیت و شرف و فخر و اعتباری بود
هوش مصنوعی: قدرت و زیبایی تو چه جالب است، زمانی که ایران به خاطر تو دارای ارزش و شرف و افتخار و اعتبار بود.
چو کاوه وقتی سردار نامداری داشت
در این دیار چو سیروس شهریاری بود
هوش مصنوعی: زمانی که کاوه، سردار معروفی در این سرزمین بود، مانند سیروس شاهی در تاریخ به شمار می‌رفت.
به این محیط که امروز بی‌کس و یار است
کمان کشیده چو اسفندیار یاری بود
هوش مصنوعی: در این محیط که امروز تنها و بی‌دوست به نظر می‌رسد، مانند اسفندیار که کمان به دست دارد، یاری در کنار او بود.
کسی که کرد گرفتار یکه‌تازان را
اسیر پنجه یک طفل نی سواری بود
هوش مصنوعی: کسی که دچار مشکل شده و گرفتار حریفان قدرتمند است، در واقع مانند یک کودک جنگجو است که به چنگال یک شیر افتاده است.
بنای کاخ تمدن به باد می‌دادم
اگر به دست من ای چرخ اعتباری بود
هوش مصنوعی: اگر قدرت و اختیار به من بود، می‌توانستم پایه‌های تمدن را خراب کنم و آن را به خاک بزنم.
کشیده بار فراق تو بارها این بار
خمیده شد قدم از زحمت این چه باری بود
هوش مصنوعی: بارها به خاطر فراق تو بار سنگینی را بر دوش کشیدم و این بار به خاطر زحمت و سختی ناشی از آن، قدم‌هایم خمیده شده است. این بار چقدر سنگین و سخت بود!
قرار داد دو چمشش که خون به شیشه دل
سپس نریزد پیمان‌شکن قراری بود
هوش مصنوعی: قراردادی که با دو چشمت بسته‌ام این است که تا زمانی که دل من را به درد نیاوری، خونم به شیشه دل نریزد؛ اما شکستن این پیمان، امری بسیار تلخ و غم‌انگیز خواهد بود.
به دستیاریت ای دیده دل به خون غلتید
الهی آنکه شوی کور این چه کاری بود
هوش مصنوعی: ای چشم، تو یاری کن که دل به شدت غمگین شده است. خدایا، آن کسی که کور شود، چرا چنین کاری می‌کند؟
دلی است گمشده از من کس ار نشان خواهد
بگو که یکدل چون لاله داغداری بود
هوش مصنوعی: دل من گم شده است و اگر کسی به دنبال نشانی از آن باشد، بگوید که یک دل مانند لاله در درد و غم سوخته است.
گذار عارف و عامی به دار می‌افتاد
اگر برای مجازات چوب داری بود
هوش مصنوعی: اگر در محلی برای تنبیه یا مجازات چوبی وجود می‌داشت، عارف و عامی هر دو با مرور زمان به آنجا می‌افتادند.

حاشیه ها

1402/11/29 21:01
کژدم

عارف پیرامون این غزل نوشته است: «در ۱۳۳۷ وقتی که از استانبول مراجعت کرده به استقبال غزل ملک‌الشعرا که مضمون مطلع را او از عرب گرفته است، این غزل را ساخته و در نمایش تئاتر باقراف تهران خوانده بعد به اصفهان سفر کردم. از عایدات این نمایش هشتصد تومان به من رسید که از آن یک فقره قرض استانبول خودم را دادم و مابقی را دیگران خوردند!»

تاریخ قمری‌ست برابر با ۱۲۹۷ خورشیدی.