گنجور

بخش ۳۸ - آمدن کنیزک روز هفتم به حضرت شاه

چون علامات چتر منور خورشید از افق خاور سر برآورد و رایات اعلام تیر و ناهید در افق باختر سر فرو کشید، مواکب نجوم و کواکب رجوم از هیبت ضربت شمشیر آفتاب، سپر به عجز بیفکندند و انجم سپهر جاری از خجالت رخسار منور آفتاب سر در نقاب تواری کشیدند و طناب خیام ظلام از ساحت حدیقه مینا رنگ فرو گشادند.

و حلق باز الصبح فی الشرق صاعدا
فخاب غراب اللیل فی الغرب کاسرا
چو از حدیقه مینای چرخ سقلاطون
نهفته گشت علامات چتر آینه گون

کنیزک شیشه نفط بر گرفت و با ناله و نفیر پیش تخت شاه رفت و بعد از تقدیم ثنا و اقامت مراسم تحیت و دعا، گفت:

امن القضیه ان اخلی صادیا
و الحوض رجاف الغوارب مفعم

اکنون که عدل شامل و فضل کامل پادشاه، انصاف من بنده نمی دهد و این واقعه شنیع که برین خدمتکار رفت، وزنی نمی نهد. بر مظلومان نمی بخشاید و انصاف مرحمت متظلمان نمی فرماید و فرزند شاه در حریم حرمت او که چون حریم حرم، محترم و مکرم است، چنین اقتحامی نمود و عدل شاه بادافراه کردار نامحمود او در تاخیر می افکند و چنین شین و عار و وزر وبال که سبب عقاب عقبی و نکال دنیا تواند بود، روا می دارد، خویشتن را به آتش افکنم و این داوری به محشر اکبر حوالت کنم و قصه حال خویش و شرح تظلم و اقدام که از شاه و فرزند و دستوران او بر من می رود به سرادق جلال ذوالجلال عرضه دارم، در روزی که صفت این دارد که «یوم لاینفع مال و لابنون الا منی اتی الله بقلب سلیم». روزی که حاکم عدل و قاضی فصل آن، کسی است که بر وی سهو و زلت روا نیست. روزی که عقوبت، خشم خدا و زندان، درک اسفل و زندانبان، مالک دوزخ و بادافراه آتش دوزخ. روزی که انصاف مظلومان عاجز از ظالمان جابر طلب کنند و مجازات اعمال خیر و مکافات افعال شر به مفسد و مصلح و ظالم و مظلوم برسانند و بر من چون روز، روشن است که وزرای وزرشگال پادشاه را در عقوبت و نکال می افکنند و از اجر و ثواب، حایل و مانع می شوند و آفتاب رای او را که از افق عدل طالع است به نقاب سحاب ظلم حجاب می کنند و به حکم تخییلات و مظنونات گفتار ایشان، پادشاه بر بنده بدگمان می شود و اقوال او را که از محض صدق می رود، کذب و بهتان می پندارد و جمال چهره عدل و نصفت را به پای ظلم و جور می سپرد و ندانم که روز قیامت چه معذرت و حجت آرد؟ می ترسم که اگر برین منوال رود و بر آن انکار، اصرار فرماید و بر گفتار وزیران خائن اعتماد کند و تعویل نماید، به او و وزیران او همان رسد که از آن پادشاه بر وزیران او رسید که در امور او خیانت کردند. شاه پرسید که چگونه است آن؟ بگوی.

بخش ۳۷ - داستان گنده‌پیر و مرد جوان با زن بزاز: دستور صایب‌رای ثاقب‌تدبیر که با بخت جوان و رای پیر بود، گفت: چنین آورده‌اند خداوندان تاریخ که به ایام قدیم در شهر زاول، جوانی بود چون نگارستانی. ازین جعد‌مویی‌، سمن‌بویی‌، ماه‌رویی‌، مشتری‌عذاری‌، گل‌رخساری که چهره او زلف و خال عروس کمال و قد او سرو باغ حسن و جمال بود.بخش ۳۹ - داستان شاهزاده با وزیران: کنیزک گفت: در ساعات ماضی و اوقات سالف و شهور غابر و سنون داثر، پادشاهی بوده است در حدود کابل، مسعود سیرت، محمود سریرت، با منظر رایق و مخبر صادق. سنت او عدل فرمایی و سیرت او مملکت آرایی. مذکور به اخلاق حمیده و موصوف به آثار پسندیده. متحلی به حلیت فتوت و متدرع به لباس مروت و او را در همه عالم، فرزندی بود، خلف سلف و شرف شرف، با جمالی با هر و عرضی طاهر. مسعود الجد و محمود الحظ. نقی الجیب و تقی العرض. مزین به مناقب شاهی و محلی به ماثر پادشاهی. آثار کیاست از ناصیه او لامح و انوار فراست در غره او لایح. پدر از جهت او کریمه خاقان چین را در حباله عقد آورده بود و به کناف زفاف رسانیده و ایام اجتماع و میعاد اتصال به انقضا رسیده و بر آن جمله اتفاق افتاده که شاهزاده به ولایت خاقان چین رود. چون مهلت میعاد به اسیتفا رسید و مواعده مواصلت و مصاهرت به انجاز انجامید، پادشاه اسباب سفر پسر راست کرد و گفت:

اطلاعات

قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چون علامات چتر منور خورشید از افق خاور سر برآورد و رایات اعلام تیر و ناهید در افق باختر سر فرو کشید، مواکب نجوم و کواکب رجوم از هیبت ضربت شمشیر آفتاب، سپر به عجز بیفکندند و انجم سپهر جاری از خجالت رخسار منور آفتاب سر در نقاب تواری کشیدند و طناب خیام ظلام از ساحت حدیقه مینا رنگ فرو گشادند.
هوش مصنوعی: زمانی که نشانه‌های نورانی خورشید از افق شرق نمایان شد و پرچم‌های زهره و تیر در افق غرب به پایین رفتند، ستاره‌ها و سیارات تحت تاثیر قدرت ضربه خورشید از خود دفاع کردند و در برابر نور درخشان آن، سرهای خود را پنهان کردند. به همین دلیل، سایه‌ها و شب نیز از فضای باغی که در آن قرار داشتند، عقب نشینی کردند.
و حلق باز الصبح فی الشرق صاعدا
فخاب غراب اللیل فی الغرب کاسرا
هوش مصنوعی: صبح در شرق طلوع کرد و پرنده شب در غرب ناامید شد و شکست خورده به زمین افتاد.
چو از حدیقه مینای چرخ سقلاطون
نهفته گشت علامات چتر آینه گون
هوش مصنوعی: وقتی که باغ بهشت و زیبایی‌های آن به پنهان می‌رود، نشانه‌های نور و روشنی همچون آینه نمایان می‌شوند.
کنیزک شیشه نفط بر گرفت و با ناله و نفیر پیش تخت شاه رفت و بعد از تقدیم ثنا و اقامت مراسم تحیت و دعا، گفت:
هوش مصنوعی: کنیزک شیشه عطر را برداشت و با ناله و فریاد به سمت تخت شاه رفت. پس از تقدیم احترام و انجام مراسم دعا و تحیت، گفت:
امن القضیه ان اخلی صادیا
و الحوض رجاف الغوارب مفعم
هوش مصنوعی: موضوع این است که اگر در قضیه‌ای کسی برود و مسئله‌ای را رها کند، در واقع او در حوضی پر از آب به تلاطم می‌افتد و به نوعی احساس نیازی به امنیت در موقعیتش ندارد.
اکنون که عدل شامل و فضل کامل پادشاه، انصاف من بنده نمی دهد و این واقعه شنیع که برین خدمتکار رفت، وزنی نمی نهد. بر مظلومان نمی بخشاید و انصاف مرحمت متظلمان نمی فرماید و فرزند شاه در حریم حرمت او که چون حریم حرم، محترم و مکرم است، چنین اقتحامی نمود و عدل شاه بادافراه کردار نامحمود او در تاخیر می افکند و چنین شین و عار و وزر وبال که سبب عقاب عقبی و نکال دنیا تواند بود، روا می دارد، خویشتن را به آتش افکنم و این داوری به محشر اکبر حوالت کنم و قصه حال خویش و شرح تظلم و اقدام که از شاه و فرزند و دستوران او بر من می رود به سرادق جلال ذوالجلال عرضه دارم، در روزی که صفت این دارد که «یوم لاینفع مال و لابنون الا منی اتی الله بقلب سلیم». روزی که حاکم عدل و قاضی فصل آن، کسی است که بر وی سهو و زلت روا نیست. روزی که عقوبت، خشم خدا و زندان، درک اسفل و زندانبان، مالک دوزخ و بادافراه آتش دوزخ. روزی که انصاف مظلومان عاجز از ظالمان جابر طلب کنند و مجازات اعمال خیر و مکافات افعال شر به مفسد و مصلح و ظالم و مظلوم برسانند و بر من چون روز، روشن است که وزرای وزرشگال پادشاه را در عقوبت و نکال می افکنند و از اجر و ثواب، حایل و مانع می شوند و آفتاب رای او را که از افق عدل طالع است به نقاب سحاب ظلم حجاب می کنند و به حکم تخییلات و مظنونات گفتار ایشان، پادشاه بر بنده بدگمان می شود و اقوال او را که از محض صدق می رود، کذب و بهتان می پندارد و جمال چهره عدل و نصفت را به پای ظلم و جور می سپرد و ندانم که روز قیامت چه معذرت و حجت آرد؟ می ترسم که اگر برین منوال رود و بر آن انکار، اصرار فرماید و بر گفتار وزیران خائن اعتماد کند و تعویل نماید، به او و وزیران او همان رسد که از آن پادشاه بر وزیران او رسید که در امور او خیانت کردند. شاه پرسید که چگونه است آن؟ بگوی.
هوش مصنوعی: اکنون که عدالت کامل پادشاه و کرامت او به من، به عنوان بنده‌اش، انصاف نمی‌دهد و رویداد زشتی که برای خدمتکار من اتفاق افتاده، بر وزن سایر وقایع نمی‌باشد. او به مظلومان کمک نمی‌کند و عدالتی برای نیازمندان قائل نیست. در حریم مقدس پادشاه، که همچون حریم حرم باید محترم باشد، فرزند او چنین تعرضی را انجام می‌دهد و با این اعمال ناپسند خود، عدالت پادشاه را زیر سوال می‌برد. این ننگ و عار، که می‌تواند باعث عذاب در آخرت و مصیبت در دنیا شود، بر من تحمیل شده است. من تصمیم دارم خود را به آتش بسپارم و این پرونده را به روز قیامت بسپارم و تمام مشکلات و ظلم‌هایی که از سوی شاه و فرزندش و اطرافیانش بر من رفته، در آن روز پرجلال به پیشگاه خدایی که در آن روز جز به قلب‌های خالص کسی را نمی‌پذیرد، ارائه دهم. در آن روز، قاضی عدالت و حاکم آن، کسی است که دچار خطا و لغزش نمی‌شود و عذاب الهی و مجازات‌ها در پایین‌ترین نقطه قرار دارد. روزی است که مظلومان از ظالمان دادخواهی می‌کنند و بر اساس اعمال خوب و بد پاداش و مجازات دریافت می‌کنند. روشن است که وزرای پادشاه در عذاب و تنبیه به سرنوشت بدی دچار خواهند شد و سبب می‌شوند که پادشاه به من بدبین شود و سخنان راست من را نادرست و ناپسند تلقی کند. در این شرایط نمی‌دانم روز قیامت چه توجیهی برای این همه ظلم خواهم داشت و ترس من این است که اگر به همین نحو ادامه یابد و اصرار بر انکار داشته باشد و به وزیران خیانتکار اعتماد کند، به همان سرنوشتی دچار خواهد شد که پادشاه قبلی برای وزیرانش رقم زده است.