گنجور

بخش ۳۳ - آمدن کنیزک روز ششم به حضرت شاه

چون این خبر به سمع کنیزک رسید که سیاست شاهزاده در تاخیر افتاد، از بهر آنکه یکی از وزرا به حضرت شاه رفته است و به فنون مواعظ و صنوف زواجر او را از سیاست در تردد افکنده و در انواع غدر و اصناف مکر زنان حکایت ها گفته که مانع زجر و دافع تعریک شاهزاده شده است، ضجرت و حیرت بر وی استیلا آورد و فکرت و دهشت بر وی غالب شد. با خود گفت: اگر درین کار تاخیر و توانی و تقصیر و تراخی رود و عنان یکران در جولان این میدان، سست گذاشته آید، کار از دست تدارک در گذرد و در پای اهمال و امهال افتد. شاهزاده روز هفتم زبان بگشاید و ترهات و هذیانات من تقریر کند، به هیچ حال مرا امید زندگانی نماند و بر تلخی عیش، دل بباید نهاد، بلکه دل از جان شیرین بر باید گرفت. جنون بر وی غالب شد و سودا بر وی مستولی گشت. خویشتن را پیش تخت شاه افکند و اشک حسرت از دیده می ریخت و خاک ندامت بر فرق سر می بیخت. دم سرد بر می آورد و آتش سینه را فروغ می داد و می گفت:

وعده تو زان به درنگ اندر است
کاین دل مسکینت به جنگ اندراست
تو رسن کار گرفتی فراخ
کار من امروز به تنگ اندر است

و بعد از تقریر مراسم خدمت و تحریر شرایط دعا و تحیت، زبان تظلم بگشاد و مقاسات شداید و مکاید شرح داد و گفت: جاه پادشاه جهان و سایه فر یزدان که عدل او ملجا ملهوفان و فضل او منجای متاسفان است، همواره در مدارج علو و معارج سمو متصاعد و متراقی باد. همیشه پادشاه که به کام نیکخواه باد، به حبل تقوای یقین و عروه وثقای دین مستمسک و معتصم بوده است و به ردای عدل و حلیه انصاف متردی و متحلی و تا این غایت هر کاری که کرده است و هر عزمی که از رای مضی ء او به امضا رسیده است و نفاذ یافته، رعایت رضای ایزد تعالی و تحری مرضات او در آن مضمون و مرعی بوده است. امروز به تحریک ساعی و تحریض نمام، طریق سداد و صواب فرو گذاشت و حرمت حدود شریعت به یکسو نهاد و پشت پای بر روی تصون و تدین زد و خاک مذلت و اهانت در چشم صلاح و صواب افکند و اختلال و توهین در قواعد دین و قوانین انصاف راه داد و باغ ریاست را از گلزار سیاست خالی و عاطل گردانید. فردا که عرضگاه محشر و هول و فزع اکبر باشد، این اهمال و امهال رات چه حجت آرد و به کدام معذرت پیش رود؟ و جواب این کلمه که «کلکم راع و کلکم مسئول عن رعیته» چه خواهد گفت؟

ان کان سر کم ما قال حاسدنا
فما لجرح اذا ارضاکم الم
کم تطلبون لنا عیبا فنعجزکم
و یکره الله ما تاتون و الکرم

و می ترسم که شاه را از مشورت دستوران، همان حالت پیش آید که آن شیر را از مشاورت بوزنه و بر وزرای کژ رای بدفرمای او همان حالت نازل شود که بوزنه را به استبداد رای. شاه گفت: چگونه است؟

بخش ۳۲ - داستان زن پسر با خَسور و معشوق: دستور روشن‌رای مشکل‌گشای گفت: زندگانی پادشاه روی زمین و خسرو چین و ماچین در سایه رای متین و انوار عقل مبین و اسب کامرانی در زیر زین و بسیط زمین زیر نگین، در تمامی شهور و سنین دراز باد و باری تعالی ناصر و معین. چنین آورده‌اند از ثقات روات و عدول کفات که در حدود کابل در نواحی آمل، دهقانی بود متدین و مصلح و متعفف و مفلح. بیاض روز به اکتساب معیشت گذاشتی و سواد شب به تحصیل طاعت زنده داشتی. برزگری کردی و از حراثت و زراعت نان خوردی و او را زنی بود به‌وعده روبه بازی، به عشوه شیر شکاری. روی چون روز نیکوکاران و زلف چون شب گناهکاران و او را معشوقی بود ازین سرو بالایی، کش خرامی‌، زیبا‌رویی. روزی دهقان از خانه غایب بود، عاشق گرد حریم خانه او چون حجاج طواف می‌کرد و به کعبه وصال او پناه می‌جست تا تقبیل حجر الاسود و تعظیم مسجد الحرام تقدیم کند. معشوقه بر بام کاخ ایستاده بود، چون چشم بر عاشق افکند، سر بجنبانید و دست بر گردن و و گوش و سینه بمالید و از بام به زیر آمد. مرد با آن حرکات وقوفی نیافت، با تحیّر و تفکر به خانه آمد و با گنده‌پیر‌ی که گَرد‌ِ آسیای حوادث ایام بر سرش نشسته بود و دست مشعبد روزگار، رخسار او به آن زعفران شسته، این معنی شرح داد و از رای او استصواب و استعلاجی جست. گنده‌پیر گفت: ترا چنین گفته‌است که کنیزکی رسیده‌، و بر و پستان برآمده نزدیک من فرست. مرد، کنیزکی همچنین نزدیک او فرستاد و بر زبان او پیغام و سلام فرستاد و گفت:بخش ۳۴ - داستان صعلوک و شیر و بوزنه: کنیزک گفت: بقا باد پادشاه دادگر و خسرو هفت کشور را در دادفرمایی و مملکت آرایی. آورده‌اند که در مواضی دهور و سوالف سنین و شهور، جماعتی کاروانیان بر در رباطی مقام کردند و هر کس به مایحتاج وقت خویش مشغول شدند و مالی وافر و تجملی فاخر با آن جماعت همراه بود و در آن رباط، صعلوکی متوطن بود، چون آن عدت و اهبت و مال و منال بدید، طمع دربست که چون عالم به ردای قیری متردی شود، خود را در کاروان افکنَد و دست ظفر به غنیمت رسانَد که چنین فرصتی در مدتی دست ندهد و چنین حالی در حولی روی ننماید و اگر غفلت و تقصیری در راه آید و فرصت فایت شود، بعد از فوات اوقات، ندامت دستگیر نبود و پشیمانی مربح نباشد. چون رویِ زرد و موی‌ِ سپید آفاق را به دوده خضاب کردند و طناب خیام ظلام به اوتاد ثوابت و سیارات در کشیدند و سرا پرده خسرو سیارگان از ساحت چهار ارکان فرو گشادند.

اطلاعات

وزن: مفتعلن مفتعلن فاعلن (سریع مطوی مکشوف)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چون این خبر به سمع کنیزک رسید که سیاست شاهزاده در تاخیر افتاد، از بهر آنکه یکی از وزرا به حضرت شاه رفته است و به فنون مواعظ و صنوف زواجر او را از سیاست در تردد افکنده و در انواع غدر و اصناف مکر زنان حکایت ها گفته که مانع زجر و دافع تعریک شاهزاده شده است، ضجرت و حیرت بر وی استیلا آورد و فکرت و دهشت بر وی غالب شد. با خود گفت: اگر درین کار تاخیر و توانی و تقصیر و تراخی رود و عنان یکران در جولان این میدان، سست گذاشته آید، کار از دست تدارک در گذرد و در پای اهمال و امهال افتد. شاهزاده روز هفتم زبان بگشاید و ترهات و هذیانات من تقریر کند، به هیچ حال مرا امید زندگانی نماند و بر تلخی عیش، دل بباید نهاد، بلکه دل از جان شیرین بر باید گرفت. جنون بر وی غالب شد و سودا بر وی مستولی گشت. خویشتن را پیش تخت شاه افکند و اشک حسرت از دیده می ریخت و خاک ندامت بر فرق سر می بیخت. دم سرد بر می آورد و آتش سینه را فروغ می داد و می گفت:
هوش مصنوعی: زمانی که کنیزک متوجه شد که اقدامات شاهزاده به خاطر رفتن یکی از وزرا به دربار متوقف شده، تحت تأثیر قرار گرفت. آن وزیر با صحبت‌های متون موعظه و داستان‌های مختلف، شاهزاده را از اقداماتی که در پیش داشت بازداشته بود. این موضوع باعث حیرت و غم عمیق او گردید و افکار پریشانش را تشدید کرد. او به خود گفت که اگر این تأخیر و تنبلی ادامه پیدا کند، ممکن است فرصت‌ها به راحتی از دست بروند و او دیگر نتواند وضع را اصلاح کند. او ترسید که اگر روز هفتم برسد و شاهزاده فقط صحبت‌های بی‌معنی کند، امیدش به زندگی از بین برود و مشکلاتش افزایش پیدا کند. در این شرایط، او به شدت ناراحت و پریشان شده و خود را به زمین انداخت، اشک‌های حسرتش سرازیر شد و نسبت به سرنوشتش ندامت کرد. در این حال، احساس بی‌تابی و درونی آتشین در او شعله‌ور شد.
وعده تو زان به درنگ اندر است
کاین دل مسکینت به جنگ اندراست
هوش مصنوعی: وعده تو در انتظار است و این دل بیچاره‌ام در حال مبارزه با این انتظار است.
تو رسن کار گرفتی فراخ
کار من امروز به تنگ اندر است
هوش مصنوعی: تو به راحتی در کار خود پیشرفت کرده‌ای، در حالی که امروز من در شرایط سخت و دشواری قرار دارم.
و بعد از تقریر مراسم خدمت و تحریر شرایط دعا و تحیت، زبان تظلم بگشاد و مقاسات شداید و مکاید شرح داد و گفت: جاه پادشاه جهان و سایه فر یزدان که عدل او ملجا ملهوفان و فضل او منجای متاسفان است، همواره در مدارج علو و معارج سمو متصاعد و متراقی باد. همیشه پادشاه که به کام نیکخواه باد، به حبل تقوای یقین و عروه وثقای دین مستمسک و معتصم بوده است و به ردای عدل و حلیه انصاف متردی و متحلی و تا این غایت هر کاری که کرده است و هر عزمی که از رای مضی ء او به امضا رسیده است و نفاذ یافته، رعایت رضای ایزد تعالی و تحری مرضات او در آن مضمون و مرعی بوده است. امروز به تحریک ساعی و تحریض نمام، طریق سداد و صواب فرو گذاشت و حرمت حدود شریعت به یکسو نهاد و پشت پای بر روی تصون و تدین زد و خاک مذلت و اهانت در چشم صلاح و صواب افکند و اختلال و توهین در قواعد دین و قوانین انصاف راه داد و باغ ریاست را از گلزار سیاست خالی و عاطل گردانید. فردا که عرضگاه محشر و هول و فزع اکبر باشد، این اهمال و امهال رات چه حجت آرد و به کدام معذرت پیش رود؟ و جواب این کلمه که «کلکم راع و کلکم مسئول عن رعیته» چه خواهد گفت؟
هوش مصنوعی: پس از بیان مراسم و تحریر شرایط دعا و تحیات، زبان به شکایت گشود و از مشکلات و سختی‌ها گفت و عنوان کرد که جایگاه پادشاه جهان، سایه خداوند، که عدالت او پناهگاه بیچارگان و لطفش نجات‌دهنده غمگینان است، باید همواره در درجات عالی و مرتبه‌های بلند قرار داشته باشد. او همواره باید به تقوای واقعی و پیوند مستحکم با دین وابسته باشد و در زیر پوشش عدالت و لباس انصاف قرار گیرد. هر اقدام و تصمیم او باید با رعایت رضایت خداوند و جلب خشنودی او همراه باشد. اما امروز با تحریک برخی، راه حق و درستی را کنار گذاشته و حرمت قوانین شرعی را زیرپا گذاشته و به اعتقادات دینی توهین کرده است. او باغ ریاست را از گل‌های سیاست خالی و بی‌ارزش کرده است. فردا که روز حساب و جزا خواهد بود، چه دلیلی برای این سهل‌انگاری و تنبلی خواهد داشت و با چه عذری خود را توجیه خواهد کرد؟ و درباره این جمله که «همه شما نگهبان هستید و همه شما مسئول رعیت خود هستید»، چه پاسخی خواهد داد؟
ان کان سر کم ما قال حاسدنا
فما لجرح اذا ارضاکم الم
هوش مصنوعی: اگر آنچه حاسدمان گفته، کم ارزشی دارد، پس زخم کلامش چه اهمیتی دارد وقتی که شما را راضی می‌کند؟
کم تطلبون لنا عیبا فنعجزکم
و یکره الله ما تاتون و الکرم
هوش مصنوعی: شما به سختی عیب و ایرادی از ما می‌جویید که از بیان آن ناتوان باشیم و خداوند ناپسند می‌دارد آنچه را که شما انجام می‌دهید و کرامت را بر ما ارج می‌نهد.
و می ترسم که شاه را از مشورت دستوران، همان حالت پیش آید که آن شیر را از مشاورت بوزنه و بر وزرای کژ رای بدفرمای او همان حالت نازل شود که بوزنه را به استبداد رای. شاه گفت: چگونه است؟
هوش مصنوعی: من نگرانم که اگر شاه به مشورت افراد نادرست روی آورد، وضعیتش به مانند حالتی شود که شیر در مشاوره با موش داشت و همچنین ممکن است وزیران نادرست او هم به سرنوشت مشابهی دچار شوند، به گونه‌ای که تحت تأثیر نظرهای نادرست قرار گیرند. شاه پرسید: این وضعیت چگونه است؟