گنجور

بخش ۲ - فصل

می گوید مقرر این کلمات و محرر این مقدمات محمد بن علی بن محمد بن الحسن اظهیری الکاتب المسرقندی که چون من بنده را همیشه به خدمت جناب رفیع این دولت و وسیلت به فنا منیع این حضرت، نزاع و تشوق بر کمال می بود و در ترجیه این امنیت روزگار می گذاشتم و مترقب سعادتی و مترصد فرصتی می بودم که مگر روزگار در حصول این سعادت، مساعدتی نماید و اوقات به اسعاف این حاجت، مسامحتی کند. خود زمانه سرکشی می کرد و جمال عروس این مراد را در حجاب تعذر می داشت و سور و آیات این کرامات به خامه عطلت بر ورق اهمال و غفلت می نگاشت و به طریق عتاب بامن خطاب می کرد و این بیت می خواند.

ما کل ما یتمنی المرء یدرکه
تجری الریاح بمالا تشتهی السفن

نه تو اول کسی که قدم طلب در بادیه این کعبه نهاده است و احرام خدمت این حرم بسته و به وصال جمال او نرسیده.

فلست باول ذی همه
دعته لما لیس بالنایل

نخست قطع این مفاوز را مطیه ای جوی و اقامت این معاد را زادی طلب کن. آنگاه بادوار سر بر خاک این درگاه نه و خاک وار از چهره، شادروان این حضرت ساز. خدمتی کن که به وسیلت آن بدین حضرت رسی و به دالت او این سعادت را مستقبل و مهیا شوی و من بنده را در اثنای این محاورت با فکرت مجاورت گرفته و دست بحث در دامن طلب زده، مجال اختلال در ظاهر احوال معین و نشان پریشانی بر پیشانی مبین.

کاریست چو خط او معما
حالیست چو زلف او مشوش
دیده همه پرخیال معشوق
سینه همه پرشرار آتش

تا آخر روزی در میان این گفتگوی و در اثنای این جستجوی، سعادت بر من استقبال کرد و گفت: تحری رضای تراکمر بستم و به طالع فرخنده با تو پیوستم. همه مدخر خزینه خرد بر تو نثار کردم و جمله ذخایر نفایس عقل پیش تو آوردم. من نیز بدین بشارت، استبشار نمودم و مقدم او را به ترحاب و اهتزاز جواب دادم.

آن کیست که بی تو ساعتی خوشدل بود.
بیا ای مفرح کربت و مونس غربت
بر آنی که غم بر دل من گماری
من از غم نترسم، بیا تا چه داری

گفت: شبستانی است پر دلستان و قصوری است پرحور بهاری است پر صور و نگار و باغی است پر شکوفه و ازهار.

کلام کنور الربی فاح غضا
و قد غازلته شابیب قطر
و ریح الشمال جرت ثم جرت
علی صفحه الارض اذیال عطر
و عرف الخزامی و عرف الندامی
و تدوار خمر و انوار جمر
و نجم اللیالی و نظم اللالی
و مغبوط عمر و مضبوط امر

و زبان خرد در وصف او این ابیات انشا کرده:

ویحک ای صورت منصور نه باغی نه سرای
بل بهشتی که به دنیات فرستاد خدای
بوده نقاش خرد در شجرت متواری
شده فراش صبا در چمنت ناپروای

گفت: آن عرایس نفایس را حله ای پوش که تقادم اعوام و تواتر ایام آن را خلق نگرداند و آن ابکار افکار را حیله ای ساز که تعاقب ادوار و ترادف لیل و نهار از انتظام حال منتشر و متفرق نتواند کرد. دیباچه او را ترصیع و تجنیس و تشاکل و توازن و اضداد و انداد مطرز و موشح کن و تاج او را به جواهر زواهر خطاب میمون و القاب همایون خداوند عالم، خاقان معظم، رکن الدنیا و الدین- ادام الله ملکه – مرصع و مکلل گردان که تو باغبان سروپیرایی و مشاطه عروس آرایی. به دیده گرد دامن او برفتم و به زبان معذرت گفت:

ای به چشمم عزیزتر گردی
کز زمین عطف دامن تو برفت
از تو باز آمدن که یارد خواست؟
شکر این آمدن که داند گفت؟

و آن کتابی است ملقب به سندباد. فراهم آورده حکمای عجم. صفحات او پر از بدایع فطرت و صنایع فکرت و عجایب عقل و غرایب فضل و نوادر خواطر و نفایس ضمایر. آب حیات دلهای مرده و روضه انس جانهای پژمرده. مآثر و مفاخر او بی حد.

فاتت تجر علی السماء ذیولها
میاسه الاعطاف فی جاراتها
غداء مهما انشدت سجدت لها
سیاره الافلاک فی اوجاتها
و تمنت الشهب الثواقب انها
نظمت تقاصیرا علی لباتها
و تود آذان اللیالی انها
نیطت مکان القرط فی اخراتها

چون آن اشارات بدیدم و آن بشارت بشنیدم، رخش فکرت در زیر زین کشیدم و به قطع مسافت این بیدا بسیجیدم و با سعادت گفتم:

ذرانی والفلاه بلا دلیل
ووجهی و الهجیر بلا لثام
فانی استریح بذا و هذی
واتعب بالاناخه والمقام
فقد ارد المیاه بغیر هاد
سوی عدی لها برق الغمام
و لا امسی لاهل البخل ضیفا
و لیس قری سوی مخ النعام

و آن غرایب کلم و عجایب حکم که تاسیس قواعد ریاست و تاکید مبانی سیاست است، متضمن مصالح دین و دولت و متکفل مناجح ملک و ملت، جد او هزل مانند و موعظت او حکمت پیوند، به امثال و اشعار و اخبار آراسته کردم تا متصفحان این مجموع و متاملان این مسطور هر یک بر حسب نظر و دقت خاطر، نصیب گیرند و عالم و جاهل بر مقدار رای و رویت، ذخیره بردارند و فواید او کافه مردمان را شامل و عواید او عامه جهانیان را حاصل باشد و هیچ کس بی قسطی وافر و حظی کامل نماند. والله ولی الاجابه.

بخش ۱ - بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین: حمد و ثنا مکرمی را که از حجلهٔ شب تار حجرهٔ خلوت عاشقان پرداخت و شکر و سپاس موجدی را که از بیاض روز روشن، مرحلهٔ طالبان سرای کون و فساد ساخت. سپر ماه، چهرهٔ گشادهٔ قلم قدرت اوست و تیغ آفتاب از نیام صبح، برکشیده ارادت او قادری که غبار زوال بر جمال او ننشیند و کاملی که دست نقصان دامن جلال او نگیرد. خطرات خواطر به ساحت جبروت او نیانجامد و خطوات ضمایر به سیاحت مساحت ملکوت او نرسد. بنای قصر مشید آسمان پرداخت، آلت و ادات در میان نه قبای معلم سبزگار روزگار دوخت، به خیاط و مقراض محتاج نگشت. جوهر آب را به وساطت حرارت به جرم ثریا رسانید و جسم هوا را به وسیلت برودت به مرکز ثری فرستاد. هیولی آتش را به حکم خفت و یبوست ساکن محیط کرد و گوهر خاک را به علت برودت و یبوست مجاور مرکز گردانید. هفت پدر علوی را در دوازده منزل حرکت و سیر داد. چهار مادر سفلی را در صمیم عالم علوی مقر و مفر پدید کرد و به امتزاج بخار و دخان در فضای هوا، رعد و برق و سحاب و ریاح و شهاب موجود گردانید و به ازدواج این دو مایهٔ لطیف در دل سنگ کثیف، جواهر معادن و فلزات بیافرید. پس از زبدهٔ لطایف چهار اسطقس، سه مولود در وجود آورد و اجناس و انواع حیوان موجود گردانید و از اصناف حیوانات و انواع جانواران، آدمی را برگزید و زبدهٔ موجودات و فهرست مخلوقات گردانید. چنانکه گفت: «و لقد کرمنا بنی آدم و حملناهم فی البر و البحر و رزقناهم من الطیبات و فضلناهم علی کثیر ممن خلقنا تفضیلا». و او را بر اطلاق، متصرف و مالک مرکبات سفلی کرد و تنفیذ امر و تملیک نهی داد و از برای مصالح معاد و مناظم معاش و ترتیب بلاد و تنظیم عباد، انبیا را- علیهم الصلاه و السلام- بعث کرد و به ابلاغ رسالت و اظهار دلالت مثال داد و بر زبان ایشان به طریق وحی و الهام پیغام فرستاد و بر خلاف طبایع، قوانین شرایع بنهاد و به عدل و سیاست، طاعت و عبادت فرمود. چنانکه گفت- عز من قائل- :«و ما خلقت الجن و الانس الالیعبدون» و از برای احکام و استحکام قواعد عقاید عاقلان و تاکید و تمهید اساس مبانی اعمال و افعال ایشان، علم و حکمت و شریعت و طریقت بیان کرد. کما قال- جل جلاله- :« ولا رطب و لا یابس الا فی کتاب مبین» و از برای تقویم و تعریک مفسدان و قمع و تأدیب متعدیان و زجر و تشدید جاهلان، عقل و اجتهاد داد و با عقل و اجتهاد، غزو و جهاد فرمود و کتاب و شمشیر فرستاد. کما قال- عز و علا- : «لقد ارسلنا رسلنا بالبینات و انزلنا معهم الکتاب و المیزان لیقوم الناس بالقسط و انزلنا الحدید فیه باس شدید و منافع للناس» کتاب، عقل است و میزان، اجتهاد و حدید، شمشیر، تا عاقلان در اعجاز کتاب نظر کنند و به عقل و حکمت و قیاس و مجاهدت، شواهد قدرت و دلایل صنع و حکمت بدانند و از سیر افعال نامحمود و صور اعمال نامرضی امتناع نمایند و با جاهلان بی عاقبت، نخست حجت بگویند، پس شمشیر عرضه کنند. چه جاهل بی عقوبت عاجل از عذاب آجل نترسد و از تهییج فتنه و تحریض فساد اجتناب ننماید.بخش ۳ - فصل: و بباید دانست که این کتاب و لغت پهلوی بوده است و تا به روزگار امیر اجل عالم عادل، ناصرالدین ابو محمد نوح بن نصر السامانی – انار الله برهانه – هیچ کس ترجمه نکرده بود. امیر عالم نوح بن نصر فرمان داد خواجه عمید ابوالفوارس فناروزی را تا به زبان پارسی ترجمه کند و تفاوت و اختلالی که بدو راه یافته بود بردارد و درست و راست کند به تاریخ سنه تسع و ثلثین و ثلثمائه‌ (۳۳۹). خواجه عمید ابوالفوراس رنج برگرفت و خاطر در کار آورد و این کتاب را به عبارت دری پرداخت. اما عبارت عظیم نازل بود و از تزیین و تحلی عاری و عاطل و با آنکه در وی مقال را فسحت و مجال را وسعت تنوق و تصنع بود، هیچ مشاطه این عروس را نیاراسته بود و در میدان فصاحت، مرکب عبارت نرانده و آن کلم حکم و ابکار و عذاری را حله نساخته بود و حیله نپرداخته و نزدیک بود که از صحایف ایام، تمام مدروس گردد و از حواشی روزگار بیکار محو شود و اکنون به فر دولت قاهره احیا پذیرفت و از سر طروات و رونق گرفت.

اطلاعات

قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

می گوید مقرر این کلمات و محرر این مقدمات محمد بن علی بن محمد بن الحسن اظهیری الکاتب المسرقندی که چون من بنده را همیشه به خدمت جناب رفیع این دولت و وسیلت به فنا منیع این حضرت، نزاع و تشوق بر کمال می بود و در ترجیه این امنیت روزگار می گذاشتم و مترقب سعادتی و مترصد فرصتی می بودم که مگر روزگار در حصول این سعادت، مساعدتی نماید و اوقات به اسعاف این حاجت، مسامحتی کند. خود زمانه سرکشی می کرد و جمال عروس این مراد را در حجاب تعذر می داشت و سور و آیات این کرامات به خامه عطلت بر ورق اهمال و غفلت می نگاشت و به طریق عتاب بامن خطاب می کرد و این بیت می خواند.
هوش مصنوعی: این متن به این معناست که نویسنده، محمد بن علی بن محمد بن حسن، همواره در تلاش بوده تا به مقام ارجمند و حمایت این دولت دست یابد. او در جستجوی فرصتی بود تا به اهداف خود برسد و امید داشت که زمان به او کمک کند. اما به نظر می‌رسد که زمان با او همکاری نکرده و به او اجازه دستیابی به آنچه که می‌خواست را نمی‌دهد. همچنین، او احساس می‌کند که این موانع و سختی‌ها او را نادیده گرفته و به نوعی او را مورد سرزنش قرار می‌دهد.
ما کل ما یتمنی المرء یدرکه
تجری الریاح بمالا تشتهی السفن
هوش مصنوعی: هر چیزی که انسان آرزو می‌کند به دستش نمی‌رسد؛ همان‌طور که بادها همیشه به سمت خواسته‌های کشتی‌ها نمی‌وزند.
نه تو اول کسی که قدم طلب در بادیه این کعبه نهاده است و احرام خدمت این حرم بسته و به وصال جمال او نرسیده.
هوش مصنوعی: تو اولین کسی نیستی که در این مسیر به سوی کعبه قدم گذاشته و لباس احرام برای خدمت به این مکان مقدس به تن کرده‌ای، اما به وصال زیبایی او نرسیده‌ای.
فلست باول ذی همه
دعته لما لیس بالنایل
هوش مصنوعی: من به هیچ چیزی که به دست نیامده و قابل دستیابی نیست، توجهی ندارم و به آن فکر نمی‌کنم.
نخست قطع این مفاوز را مطیه ای جوی و اقامت این معاد را زادی طلب کن. آنگاه بادوار سر بر خاک این درگاه نه و خاک وار از چهره، شادروان این حضرت ساز. خدمتی کن که به وسیلت آن بدین حضرت رسی و به دالت او این سعادت را مستقبل و مهیا شوی و من بنده را در اثنای این محاورت با فکرت مجاورت گرفته و دست بحث در دامن طلب زده، مجال اختلال در ظاهر احوال معین و نشان پریشانی بر پیشانی مبین.
هوش مصنوعی: ابتدا باید توجه و توجه خود را معطوف به شناخت و درک این معادله کنید و از این پس به دنبال مفاهیم اصلی آن باشید. سپس به خضوع و فروتنی در مقابل این درگاه بایستید و با از خودگذشتگی و احترام، چهره‌تان را از نشانه‌های ناپختگی و پریشانی پاک کنید. شما باید تلاش کنید که از طریق این خدمات، به این مقام مقدس دسترسی پیدا کنید و از طریق راهنمایی‌های او به سعادت و خوشبختی نائل گردید. همچنین، در این گفتگو، ذهن‌تان باید به تأمل در نزدیک شدن به این هدف معطوف باشد و از هر گونه اختلال و بی‌نظمی در شرایط ظاهری خود پرهیز کنید.
کاریست چو خط او معما
حالیست چو زلف او مشوش
هوش مصنوعی: کاری که انجام می‌شود، مانند خط او پیچیده و دشوار است و حالتی که دارد، مانند زلف او آشفته و نامنظم است.
دیده همه پرخیال معشوق
سینه همه پرشرار آتش
هوش مصنوعی: چشم هر شخص پر از تخیل و آرزو درباره معشوق است و دل هرکس مانند آتش سوزان پر از شور و شوق می‌باشد.
تا آخر روزی در میان این گفتگوی و در اثنای این جستجوی، سعادت بر من استقبال کرد و گفت: تحری رضای تراکمر بستم و به طالع فرخنده با تو پیوستم. همه مدخر خزینه خرد بر تو نثار کردم و جمله ذخایر نفایس عقل پیش تو آوردم. من نیز بدین بشارت، استبشار نمودم و مقدم او را به ترحاب و اهتزاز جواب دادم.
هوش مصنوعی: تا پایان روزی در میان این گفتگو و در میان این جستجو، سعادت به من روی آورد و گفت: خوشنودی تو را به کمر بسته‌ام و به سرنوشت خوش با تو پیوسته‌ام. تمام اندوخته‌های حکمت و خرد را به تو بخشیدم و همه گنجینه‌های ارزشمند عقل را پیش روی تو آوردم. من نیز از این بشارت خوشحال شدم و با شوق و شادی، به استقبال او رفتم.
آن کیست که بی تو ساعتی خوشدل بود.
بیا ای مفرح کربت و مونس غربت
هوش مصنوعی: کیست که بدون تو حتی برای لحظه‌ای خوشحال باشد؟ بیا، ای مونس دلتنگی و راحت‌ کنندهِ غم‌های من.
بر آنی که غم بر دل من گماری
من از غم نترسم، بیا تا چه داری
هوش مصنوعی: اگر تو بخواهی غم را بر دل من بنشانیک، من از غم نمی‌ترسم. بیا ببین چه چیزی داری.
گفت: شبستانی است پر دلستان و قصوری است پرحور بهاری است پر صور و نگار و باغی است پر شکوفه و ازهار.
هوش مصنوعی: او گفت: مکانی است دلنشین و سرسبز، خانه‌ای زیبا و سرشار از بهار، جایی پر از نقوش و تزیینات و باغی سرشار از شکوفه‌ها و گل‌ها.
کلام کنور الربی فاح غضا
و قد غازلته شابیب قطر
هوش مصنوعی: سخنی از دوست مانند عطر خوشبویی می‌پیچد و در حال زمین به ناز و لطافت جوانی با او سخن می‌گوید.
و ریح الشمال جرت ثم جرت
علی صفحه الارض اذیال عطر
هوش مصنوعی: نسیم شمالی وزید و بر روی زمین با ناز و لطافت پخش شد.
و عرف الخزامی و عرف الندامی
و تدوار خمر و انوار جمر
هوش مصنوعی: بوی خوش گل‌ها و عطرهای مختلف را می‌شناخت و گرد هم آمدن شراب و درخشش آتش را تجربه کرده بود.
و نجم اللیالی و نظم اللالی
و مغبوط عمر و مضبوط امر
هوش مصنوعی: ستاره شب‌ها و نظم جواهر و زندگی مطلوب و کارهای کنترل‌شده.
و زبان خرد در وصف او این ابیات انشا کرده:
هوش مصنوعی: زبان خرد درباره او این شعرها را سروده است:
ویحک ای صورت منصور نه باغی نه سرای
بل بهشتی که به دنیات فرستاد خدای
هوش مصنوعی: ای تو که مانند منصور هستی، نه باغی داری، نه خانه‌ای؛ بلکه بهشتی هستی که خداوند به دنیای تو فرستاده است.
بوده نقاش خرد در شجرت متواری
شده فراش صبا در چمنت ناپروای
هوش مصنوعی: درختی به سرسبزی و زیبایی طراحی شده است و نسیم صبحگاهی به آرامی به آن می‌وزد و آن را نوازش می‌کند، لیکن خود آن درخت در خفا و دور از چشم است.
گفت: آن عرایس نفایس را حله ای پوش که تقادم اعوام و تواتر ایام آن را خلق نگرداند و آن ابکار افکار را حیله ای ساز که تعاقب ادوار و ترادف لیل و نهار از انتظام حال منتشر و متفرق نتواند کرد. دیباچه او را ترصیع و تجنیس و تشاکل و توازن و اضداد و انداد مطرز و موشح کن و تاج او را به جواهر زواهر خطاب میمون و القاب همایون خداوند عالم، خاقان معظم، رکن الدنیا و الدین- ادام الله ملکه – مرصع و مکلل گردان که تو باغبان سروپیرایی و مشاطه عروس آرایی. به دیده گرد دامن او برفتم و به زبان معذرت گفت:
هوش مصنوعی: او گفت: آن عروسان زیبا را با لباسی بپوشان که گذر زمان نتواند زیبایی آن را از بین ببرد و به افکار ناب و خالصی که دارند، نیرنگی ایجاد کن تا تغییر شب و روز نتواند آنها را از هم دور کند و پراکنده سازد. مقدمه او را با تشکیلات و تزیینات زیبا و هماهنگ، و با تضادها و تشابهات مناسب مزین کن. تاج او را با جواهرات درخشان بیارای و با القاب محترم خداوند، شاه بزرگ، پایه‌گذار دنیا و دین که خداوند سلطنتش را پایدار کند، تزیین کن. که تو باغبان زیبایی و آراستگی این عروسی هستی. من به دور دامن او رفتم و با زبان به او عذرخواهی کردم.
ای به چشمم عزیزتر گردی
کز زمین عطف دامن تو برفت
هوش مصنوعی: ای محبوبی که از نظر من بسیار عزیزتر شده‌ای، تو باعث شده‌ای که عشق و محبت به تو در دل من بیشتر از هر چیزی در این زمین باشد.
از تو باز آمدن که یارد خواست؟
شکر این آمدن که داند گفت؟
هوش مصنوعی: آیا بازگشتن از تو، چیزی است که کسی خواسته باشد؟ شکرگزار این بازگشت هستم که نمی‌داند چه گفته است.
و آن کتابی است ملقب به سندباد. فراهم آورده حکمای عجم. صفحات او پر از بدایع فطرت و صنایع فکرت و عجایب عقل و غرایب فضل و نوادر خواطر و نفایس ضمایر. آب حیات دلهای مرده و روضه انس جانهای پژمرده. مآثر و مفاخر او بی حد.
هوش مصنوعی: این کتاب به نام سندباد شناخته می‌شود و توسط حکمای ایرانی نگاشته شده است. صفحات آن مملو از شگفتی‌های طبیعت، نوآوری‌های فکری، عجایب عقل، و فضایل نادر است. این اثر همچون آب حیات برای دل‌های مرده و بهشت انس برای جان‌های پژمرده عمل می‌کند. دستاوردها و ویژگی‌های آن بی‌پایان و شگفت‌انگیز است.
فاتت تجر علی السماء ذیولها
میاسه الاعطاف فی جاراتها
هوش مصنوعی: بادهایی که در آسمان می‌وزند، دنباله‌هایی دارند که با لطافت در حرکتند و این لطافت به گازرهایشان می‌پیوندد.
غداء مهما انشدت سجدت لها
سیاره الافلاک فی اوجاتها
هوش مصنوعی: هرگاه که به غذای حیات اشاره کردید، سیاره‌های آسمانی نیز در شرایط مختلف به آن سجده می‌برند.
و تمنت الشهب الثواقب انها
نظمت تقاصیرا علی لباتها
هوش مصنوعی: ستاره‌های دنباله‌دار آرزو داشتند که آنها هم مانند زنجیره‌ای از مروارید‌ها در گردن آسمان قرار گیرند.
و تود آذان اللیالی انها
نیطت مکان القرط فی اخراتها
هوش مصنوعی: شب‌ها به گونه‌ای می‌گذرد که گویی در آخرین لحظات، گوشواره‌ای در مکان خود جا خوش کرده است.
چون آن اشارات بدیدم و آن بشارت بشنیدم، رخش فکرت در زیر زین کشیدم و به قطع مسافت این بیدا بسیجیدم و با سعادت گفتم:
هوش مصنوعی: وقتی آن علامت‌ها را دیدم و آن بشارت را شنیدم، افکارم را به حرکت درآوردم و با جدیت و عزم به سوی مقصد حرکت کردم و با خوشحالی گفتم:
ذرانی والفلاه بلا دلیل
ووجهی و الهجیر بلا لثام
هوش مصنوعی: به نظر می‌رسد که در این متن، موضوع بحث دربارهٔ نادرستی و بی‌پایه‌گی برخی از چیزهاست. به این معنا که در زندگی یا در وجود ما، برخی از امور بی‌دلیل و بدون اینکه دلیلی موجه داشته باشند، رخ می‌دهند و گاهی اوقات نیز مسائلی وجود دارند که بدون پوشش و لاپوشانی بروز می‌کنند. این بیان می‌تواند به بحث دربارهٔ واقعیت‌های غیرمنطقی و آشکار در زندگی اشاره داشته باشد.
فانی استریح بذا و هذی
واتعب بالاناخه والمقام
هوش مصنوعی: این زندگی زودگذر است، پس از آن بهره‌برداری کن و در این دنیا به دنبال خوشی‌ها و لذت‌ها باش. به خودت زحمت نده و به دنبال جایگاهی که به آن افتخار کنی برو.
فقد ارد المیاه بغیر هاد
سوی عدی لها برق الغمام
هوش مصنوعی: به نظر می‌رسد که از ستاره‌ها به جای باران به قلب شوق می‌بارد و با هر درخشندگی ابری، آرزوها را به سمت خود می‌کشاند.
و لا امسی لاهل البخل ضیفا
و لیس قری سوی مخ النعام
هوش مصنوعی: من دیگر به اهل بخل مهمان نخواهم شد و هیچ محلی برای پذیرایی جز مغز تخم‌مرغ ندارند.
و آن غرایب کلم و عجایب حکم که تاسیس قواعد ریاست و تاکید مبانی سیاست است، متضمن مصالح دین و دولت و متکفل مناجح ملک و ملت، جد او هزل مانند و موعظت او حکمت پیوند، به امثال و اشعار و اخبار آراسته کردم تا متصفحان این مجموع و متاملان این مسطور هر یک بر حسب نظر و دقت خاطر، نصیب گیرند و عالم و جاهل بر مقدار رای و رویت، ذخیره بردارند و فواید او کافه مردمان را شامل و عواید او عامه جهانیان را حاصل باشد و هیچ کس بی قسطی وافر و حظی کامل نماند. والله ولی الاجابه.
هوش مصنوعی: در این متن به توضیح اصول و قواعدی اشاره شده که پایه‌گذار نظام حکومتی و سیاست هستند و به منافع دین و جامعه توجه دارند. نگارنده با استفاده از اشعار، مثال‌ها و روایت‌ها این مطالب را به گونه‌ای ساماندهی کرده تا خوانندگان این نوشته، هر کدام با توجه به دانش و دقت خود، از آن بهره‌مند شوند. هدف آن است که همه افراد، چه عالم و چه ناآگاه، از این مطالب استفاده کرده و از فواید آن بهره‌مند شوند و هیچ‌کس بدون سهمی مناسب و کامل باقی نماند.