برگردان به زبان ساده
دستور گفت: بقای پادشاه عدل باد در اقبال کامل و سعادت شامل و ایزد – تعالی- حافظ و ناصر و معین. چنین آوردهاند که در شهور گذشته و سنین رفته، مردی زنی داشت که متابعت وساوس شیطانی و موافقت هواجس نفسانی نمودی و قدم در طرق مجهول شهوات و نهمات زدی و با جوانان نوخط و امردان با جمال عشقها باختی و این مرد را طوطییی بود، سخنسرای و حاذق و لغتشناس و ناطق هر چه در خانه از خیر و شر و نفع و ضر حادث شدی، جمله اعلام دادی و وقایع حوادث باز نمودی. شبی دوستی ضیافتی ساخت و هر تکلف و تنوق که لایق دوستان موافق و اخوان صادق باشد، بجای آورد مرد از عیال دستوری خواست و به وقت بیرون رفتن، پیش قفس طوطی رفت و گفت: ای پاسبان بیدار و ای نگهبان هشیار، باید که امشب در تیقظ و حراست زیادت کنی و سرمه سهر تا به وقت سحر در بصر کشی و به امعان نظر و دقت خاطر، تأمل نمایی و از هر چه حادث شود، غث و سمین و صلاح و فساد و خیر و شر بدانی و در حفظ آری و چندان که صبح سر از گریبان مشرق برآرد، به خانه باز آیم و همه اعتماد من بر قول تو خواهد بود و اعتداد من در حوادث به صدق گفتار تو که از غرض منزه است و از شوایب کدورت صافی است طوطی بدان ابتهاج نمود و گفت:
هوش مصنوعی: دستور گفت: امیدوارم که پادشاه با عدل و انصافش همیشه موفق و خوشبخت باشد و خداوند ناصر و حافظ او باشد. گفتهاند که در ماههای گذشته، مردی زنی داشت که به وسوسههای شیطانی و خواستههای نفسانی خود پاسخ میداد و به راههای ناشناخته شهوت قدم میگذاشت و با جوانان خوشچهره و زیبا در عشق بازی میکرد. این مرد یک طوطی داشت که سخنسرا و بسیار باهوش بود و هر چه در خانه اتفاق میافتاد؛ چه خوب و چه بد، به او اطلاع میداد و وقایع را بازگو میکرد. شبی دوستش مهمانی ترتیب داد و هرگونه زحمتی که برای دوستان و برادران همدل جایز بود، به خوبی انجام داد. مرد از همسرش اجازه گرفت و قبل از بیرون رفتن، نزد قفس طوطی رفت و به او گفت: ای نگهبان بیدار و هشیار، باید امشب بسیار مراقب باشی و تا صبح حواست جمع باشد و دقیقاً به همه چیز توجه کنی و هر حادثهای را، چه خوب و چه بد، در ذهن داشته باشی و از آن محافظت کنی. وقتی صبح از شرق سر بیرون آورد، به خانه برمیگردم و تمام اعتماد و اطمینان من بر گفتههای تو خواهد بود، چرا که تو از هر گونه نیت بدی خالی هستی. طوطی از این صحبت خوشحال شد و جواب داد.
ففعلک ان سئلت لنا مطیع
و قولک ان سالت لنا مطاع
هوش مصنوعی: اگر از تو پرسیده شود، تو فرمانبر خواهی بود و اگر از تو خواسته شود، سخن تو مورد احترام خواهد بود.
چندان که مرد قدم از در بیرون نهاد، کدبانوی خانه به معشوق رقعه نبشت و به مدد مداد اشتیاق، حکایت درد فراق، شرح کرد و به دست معتمدی به دوست خود فرستاد و گفت:
هوش مصنوعی: زمانی که مرد از خانه بیرون رفت، زن خانه با احساس عشق، نامهای برای معشوقش نوشت و در آن به بیان درد جدایی پرداخت. سپس این نامه را به دست شخص معتبری سپرد تا به دوستش برساند و گفت:
ففی فواد المحب نار هوی
احر نار الجحیم ابردها
هوش مصنوعی: در دل عاشق آتش عشق وجود دارد که از آتش جهنم نیز سردتر است.
دارم به تو اشتیاق چندان که مپرس
دردی است به اتفاق چندان که مپرس
هوش مصنوعی: من علاقهام به تو آنقدر زیاد است که نمیتوانی از من بپرسی؛ این احساس درد و شوق به قدری عمیق است که هیچکس نمیتواند به درستی درک کند.
دستی که به دامن وصالت زدمی
بر سر زدم از فراق چندان که مپرس
هوش مصنوعی: دستی که به دامان تو زدم و از شدت دوری بر سر خود زدم، آنقدر غمگین و آشفتهام که نپرس چه حالتی دارم.
چون معشوق بر مکامن حروف وقوف یافت که امشب زحمتها زایل و سعادتها حاصل است، با خود گفت: «الدهر فرص و الا فغصص». در حال به قدم اشتیاق، روی به وثاق معشوق نهاد و آن شب هر دو به شادی و خرمی بر بساط نشاط بودند و از بدو رواح تا ظهور صباح در تجرع اقداح افراح بگذاشتند و طوطی همهشب از شبکات قفس بیرون مینگریست و آن احوال مطالعه میکرد و بر صحیفه ورق دل مینگاشت و میگفت: «العیر یضرط و المکواه فی النار».
هوش مصنوعی: چون معشوق متوجه شد که امشب تمامی زحمتها به پایان میرسد و خوشبختی به دست میآید، با خود گفت: «زمان فرصتهاست و اگر نه غمها باقی میمانند». سپس با شوق به سوی معشوق رفت و آن شب هر دو با خوشحالی و نشاط در کنار هم بودند و از غروب تا سپیدهدم به نوشیدن شراب شادی مشغول شدند. طوطی نیز که در قفس بود، تمام شب به بیرون مینگریست و آن صحنهها را تماشا میکرد و در دلش یادداشتهایی را ثبت مینمود و میگفت: «کسی که بیصدا زندگی میکند، در آتش درد خواهد سوخت».
یا راقد اللیل مسرورا باوله
ان الحوادث قد یطرقن اسحارا
هوش مصنوعی: ای کسی که در شب بیدار و شادمان هستی، بدان که حوادث ناگهانی در سحرگاهان به سراغ تو خواهند آمد.
ای خفته نگویی که مرا بیداریست
وی شاد نگویی که مرا غمخواریست
هوش مصنوعی: ای آن کسی که خوابیدهای، نگو که من بیدارم. و ای کسی که شاد هستی، نگو که من از غم تو خبر دارم.
چون نسیم سحر بوزید و زنگی شب، سپیده در چهره مالید، مشعله خورشید، شعله ناهید فرونشاند و قندیل زرین آفتاب، چراغ سیمین مهتاب فرو کشت. عقد ثریا انقطاعی پذیرفت و طلوع صبح صادق ارتفاعی گرفت. منادی صباح این ندا درد داد:
هوش مصنوعی: زمانی که نسیم صبحگاهی وزیدن گرفت و تاریکی شب را کنار زد، روشنایی صبح بر چهره زمین تابید. شعله خورشید، نور ستاره ونوس را خاموش کرد و نور درخشان خورشید، نور نقرهای ماه را تحتالشعاع قرار داد. دئیههای ستارهها کمکم به پایان رسید و صبح حقیقی شروع شد. ندا دهنده صبح، این پیام را انتشار داد:
لولا مزاحمه الصباح وان هدی
کان الکری یا طیف قد اسدی یدا
هوش مصنوعی: اگر صبح بر نمیخاست و از خواب بیدار نمیشدم، گویا خیال تو همچون سایهای از یک شیر، دستم را میگرفت.
چون سرد شد از باد سحر زیور او
بیدار شدم ز خواب در بستر او
هوش مصنوعی: وقتی که باد صبحگاهی سرد شد، من از خواب در کنار او بیدار شدم.
عاشق و معشوق از خواب مستی بیدار و هشیار شدند و یکدیگر را وداع کردند و گفت: شب وصل چون برق گذران بود و چون کبریت احمر، بینشان. تا نیز کی اتفاق دیدار بود؟ چون معشوق پای از خانه بیرون نهاد، کدخدای از در درآمد و بر مستوره سلام کرد. زن به ناز و کرشمه جواب داد و از سر طنز گفت:
هوش مصنوعی: عاشق و معشوق از خواب عمیق بیدار شدند و به یکدیگر خداحافظی کردند. عاشق گفت که شب وصال آنقدر سریع گذشت که به سرعت برق و برخی بیخبرها بود. او سپس به این فکر افتاد که آیا دوباره چنین دیداری پیش خواهد آمد یا نه. وقتی معشوق از خانه بیرون رفت، کدخدا وارد شد و به زن سلام کرد. زن با ناز و فریبندگی پاسخ داد و به طور شوخی گفت:
من به عذاب اندرم، آری رواست
مجلس عالی به شراب اندرست
هوش مصنوعی: من در عذاب و درد هستم، اما این درست است که در محفلهای بزرگ و با شکوه، نوشیدن شراب اتفاق میافتد.
دوش از رنج فرقت و جدایی و محنت غیبت و تنهایی، لحظهای نخفتهام و از خوف و هیبت و دهشت و حیرت ساعتی نیاسودهام و عیاذ بالله اگر بیباکی مکابرهای کند یا مفاجات مخاطرهای افتد، دست تدارک از تلافی آن قاصر ماند و پای وهم از اداراک آن عاجز آید. بیا تا ساعتی خلوتی سازیم و دل از رنج گذشته بپردازیم. مرد از عیال منتی وافر قبول کرد و با خود گفت: الحمد لله که عیال را با من موافقتی تمام و مساعدتی بهکمال است. چون زمانی به هم بودند و ساعتی بیاسودند، مرد به استفراغی بیرون آمد و از طوطی سؤال کرد.
هوش مصنوعی: من تمام شب را از دردی که به خاطر جدایی و تنهایی داشتم، نخورده چشم بستم و از ترس و وحشت لحظهای آرامش نداشتم. اگر بخواهد هر خطر و شگفتی اتفاق بیفتد، من نمیتوانم آن را مدیریت کنم و نمیتوانم به درک آن برسم. بیایید مدتی با هم به خلوت بنشینیم و از رنجهای گذشته دل بکنیم. مرد به این پیشنهاد با کمال میل پاسخ مثبت داد و با خود گفت: خدایا شکر که همسرم با من همنوا است و تمام حمایتها را از من دریغ نکرده است. وقتی مدتی با هم بودند و کمی استراحت کردند، مرد از غصهای که به دل داشت، خارج شد و از طوطی پرسید.
فما تری فیما ذکرت ما تری؟
هوش مصنوعی: پس آیا چیزی که اشاره کردم را میبینی؟
ستبدی لک الایام ما کنت جاهلا
ویاتیک بالاخبار من لم تزود
هوش مصنوعی: روزگار به تو آموخته که چه میگذرد، تو که از این مسائل بیخبر بودی، خبرها به سوی تو میآید از کسانی که آمادگی نداشتند.
دوش درین وثاق، مجمع وفد عشاق بوده است. بیرون رفتن تو بود و در آمدن جوانی به بالا سرو بستان و به چهره ماه آسمان، رشک سرو جویبار و خجلت لعبت قندهار. مشک از زلف او میریخت و ماه در دامن جمالش میآویخت. عکس جمالش خانه روشن کرد چنانکه شمع از وی خجل شد و گل رخسارش طارم و صفه، گلشن گردانید چنانکه گل از شرم رویش در عرق، غرق گشت. جان میگفت:
هوش مصنوعی: در این فضا، جمعی از عاشقان گرد هم آمدهاند. زمانی که تو از آنجا خارج شدی، جوانی به درخت سرو باغ آمد و به چهرهاش مانند ماه آسمان نگریست که باعث حسادت سرو و شرمکشی بازیچه قندهار شد. عطر مشک از موهای او به زمین میریخت و ماه در دامن زیباییاش معلق بود. چهرهاش جایی را روشن میکرد، به گونهای که شمع در برابر او خجالت میکشید و گل صورتش بهشتی ساخته بود، به طوری که گل به خاطر زیباییاش در عرقش غرق میشد.
بنام ایزد، بنام ایزد نگه کن تا توان بودن
غلام آنچنان رویی که گل رنگ آرد از رنگش
هوش مصنوعی: با نام خداوند، نگه کن به زیبایی او، تا جایی که بتوان به خدمت او درآیی. اینگونه زیبایی میتواند به رنگ گلها زندگی ببخشد.
دل از خزینه سینه این در میسفت و به زبان حال میگفت:
هوش مصنوعی: دل از تنهایی به تنگ آمده و در درونش احساساتش را به زبان حال بیان میکرد.
قصه یوسف مصری همه در چاه کنید
ترک خندان لب من آمد، هین راه کنید
هوش مصنوعی: داستان یوسف مصری را در چاه بگذارید، زیرا لبخند من ترک شده است، پس بیایید راهی برای این تغییر پیدا کنیم.
تا نیمشب شرابهای مروق مینوشیدند. چون گلاب با آب و چون شیر با می بر هم میآمیختند و چون آتش در شمع و چون پروانه در نور میآویختند.
هوش مصنوعی: تا نیمه شب، مشغول نوشیدن شراب بودند. مانند گلاب که با آب مخلوط میشود و همچون شیر که با می ترکیب میگردد، آنها نیز به هم میپیوستند و مانند شعلههای آتش که در شمع میدرخشند و پروانههایی که به نور میچسبند، در این حال غوطهور بودند.
آتت زائرا ما خامر الطیب ثوبها
و کالمسک من ارادنها یتضوع
هوش مصنوعی: بیت اشاره به زیبایی و عطر دل-afزا دارد. در آن گفته میشود که همانطور که لباس زیبا و خوشبو قرار است کسانی را که به آن نزدیک میشوند دلربا کند، عطر هم خاصیتی مشابه دارد و افرادی که از آن استفاده میکنند، عطر خود را انتشار میدهند و فضایی جذاب و پرمهر ایجاد میکنند.
ما را تو به هر صفت که داری
دل کم نکند ز دوستداری
هوش مصنوعی: ما به هر ویژگی که تو داری، عشق و محبت ما به تو کم نمیشود.
مرد چون این سخن بشنید، سوداش غلبه کرد و صفراش بشورید. چوبی برگرفت و دست و پای زن در هم شکست. هر چند زن فریاد بیشتر میکرد، سختتر میزد و میگفت:
هوش مصنوعی: مرد وقتی این صحبت را شنید، تواناییاش بر او غلبه کرد و حالش بد شد. چوبی برداشت و دست و پای زن را شکست. هرچقدر که زن بیشتر فریاد میزد، او محکمتر میزد.
چون مرد از خانه بیرون رفت، زن خاطر برگماشت و تفحّص و استکشاف این حال نمودن گرفت تا این نهانی که آشکار کرده است و این مستور که مکشوف گردانیده؟ گمان به خدمتکاری برد که سمت اختصاص و صفت اخلاص داشت و به زبان تعییر این شکایت تقریر کردن گرفت. خدمتکار به ایمان غلاظ و شداد، سوگندان یاد کرد و اعذار بیشمار تمهید نمود که به کشف این سرّ راضی نبودهام و مرا ایثار رضا و تحری فراغ تو بر جمله مهمات و معضلات، مقدم باشد.
هوش مصنوعی: وقتی مرد از خانه بیرون رفت، زن به فکر فرو رفت و شروع به تحقیق و بررسی کرد تا بفهمد این چیز پنهانی که او آشکار کرده و این راز که فاش شده، چه چیزی هستند. او به یک خدمتکار که به او وفادار و صادق بود، مشکوک شد و تصمیم گرفت شکایت خود را با بیان تغییراتی توضیح دهد. خدمتکار با عزم و جدیت فراوان سوگند خورد و بهانههای بسیاری آورد و اعلام کرد که از فاش کردن این راز راضی نبوده و همیشه خواستهاش این بوده که آرامش و راحتی زن را نسبت به تمام مسائل و دشواریها در اولویت قرار دهد.
رضاک رضای الذی اوثر
و سرک سری فما اظهر
هوش مصنوعی: خوشنودی تو، خوشنودی کسی است که برتری یافته و رازهایی را در دل دارد که بر کسی آشکار نمیسازد.
پنهان دارم راز تو ای دوست از آنک
تنگست جهان درو نگنجد غم تو
هوش مصنوعی: راز تو را از دیگران پنهان نگه میدارم ای دوست، زیرا دنیای اطراف تنگ و کوچک است و غم تو در آن جا نمیگیرد.
اما بامداد چون کدخدای درآمد، پیش قفس طوطی رفت و با او سخنی گفت. مستوره گفت: لطیف گفتی و باریک دیدی. این طوطی تهمتها و خیانتها به من اضافت کرده است و مرا در خطر و رنجها افکنده و واجب است مکافات مساعی نامحمود و تحریضات نابرجای در باب او تقدیم کردن. و چون مدتی برین حادثه گذشت، مرد به سبب مصلحت از سر آن جریمه برخاست و دل از آن تهمت و ظنت برداشت و آن حادثه را نابوده پنداشت تا وقتی دوستی دیگر میزبانی کرد و او را به ضیافت استدعا نمود. مرد به وقت رفتن، پیش قفس رفت و وصایتی که در آن باب لایق بود، تقریر کرد و گفت: ای دوست مخلص و ای رفیق مشفق، باید که شرایط امانت و دیانت و حسن عهد بهجای آری و اهمال و اغفال درین باب جایز نداری و تا طلوه صبح صادق بیدار باشی و هر چه ممکن گردد از تیقظ و بیداری و تحفظ و هشیاری بجای آری و حرکات و سکنات و اقوال و افعال، مشاهده کنی که، والذی زین السماء بالکواکب و احرق الشیاطین المرده بالشهب الثواقب. اگر این کرت بر فعلی سمج و معاملتی خارج واقف شوم، خود را از شین محبت و عار الفت او خلاص دهم. اگر آفتابیست، به وی التفات نکنم و اگر آب حیات است، تجرع ننمایم.
هوش مصنوعی: صبح که کدخدا وارد شد، به سمت قفس طوطی رفت و با او صحبت کرد. مستوره گفت: تو به خوبی و با دقت سخن گفتی. این طوطی تهمتها و خیانتهایی به من نسبت داده و مرا در خطر و مشکلاتی انداخته است و ضروری است که نتیجه کارهای نادرست و تحریکهای ناپسند او را برطرف کنم. بعد از مدتی، مرد به خاطر مصلحت تصمیم گرفت که دیگر به آن تهمت و شکاکی فکر نکند و آن واقعه را فراموش کرده است، تا اینکه در یک میهمانی دیگر به او دعوت شد. هنگام رفتن، مرد به قفس نزد طوطی رفت و نکاتی را که لازم بود درباره آن موضوع بیان کرد. او گفت: ای دوست وفادار و رفیق دلسوز، باید امانت و دیانت و حسن عهد را رعایت کنی و نباید در این مورد کوتاهی و غفلت کنی و تا سپیده دم بیدار باشی و تمام حرکات و گفتارهای او را زیر نظر داشته باشی. اگر متوجه شوم که در کارها خلافی صورت میگیرد، خود را از محبت و دوستی او جدا میکنم. اگر او نور است، به او توجه نمیکنم و اگر آب حیات است، آن را نمینوشم.
گر آب شوی از تو نشویم رخ و دست
ور خاک شوی، آب کنم جای نشست
هوش مصنوعی: اگر تو به آب تبدیل شوی، من که نمیتوانم از تو جدا شوم و همچنان در کنار تو هستم؛ و اگر به خاک تبدیل شوی، من هم آب میشوم تا در جایی که تو هستی، باقی بمانم.
و اعتماد من در عموم اشغال و خصوص اعمال بر عمده مناصحت و خلوص شفقت تست و اگر نه آنستی که تو مطالعه این اطلال و مجاری این احوال به نظر رافت تکفل کردهای و در اکثر امور وظایف این جمع را تامل نموده والا من این جمعیت و زوجیت باطل کردمی و حورا و عینای فردایس اعلا را از خطر تلبیس ایشان مطلقه ثلاث گردانیدمی.
هوش مصنوعی: اعتماد من به تمام اشخاص و به ویژه به اعمال آنها بر اساس مشورت و محبت خالصانه است. اگر درست نمیفهمید که چگونه این وضعیتها و رویدادها رو به تغییر است و در بیشتر امور مسئولیتهای این گروه را به دقت بررسی نکردهاید، در غیر این صورت من این گروه و پیوندها را قطع میکردم و موجودات بهشتی را از خطرات آنها بهکلی آزاد میساختم.
دع ذکر هن فما لهن وفاء
ریح الصبا و عهودهن سواء
هوش مصنوعی: دع از یاد آنچه که به تو وعده دادهاند، زیرا نه به نیکویی باد جنوبی وفا میکنند و نه به پیمانهایشان پایبند هستند.
زن چو میغ است و مرد چون ماهست
ماه را تیرگی ز میغ بود
هوش مصنوعی: زن مانند ابر است و مرد مانند ماه. تیرگی و تاریکی که بر ماه میافتد، ناشی از وجود ابرهاست.
بدترین مرد اندرین عالم
به بهین زنان دریغ بود
هوش مصنوعی: بدترین مرد در این دنیا برای بهترین زنان، حسرت و تاسف به همراه دارد.
طوطی التماسات او را به لطفی تمام جواب داد و گفت: تو امشب با فراغ خاطر به مربع ظرافت و مرتع اهل ضیافت رو و از ابتدای رواح تا انتهای صباح، اقداح افراح بین الریاحین و الراح نوش کن که من به هیچ نوع از تفحص آثار و تتبع احوال این جماعت، غافل و عاطل نخواهم بود و امتثال اوامر و نواهی ارباب دولت و اولیا نعمت از مواجب شریعت کرم است.
هوش مصنوعی: طوطی با ملایمت به او پاسخ داد و گفت: امشب با خیالی آسوده به دنیای زیبایی و خوش گذرانی برو و از ابتدای شب تا صبح، نوشیدنیهای شادیبخش را در کنار گلها و خوشبوییها بنوش، زیرا من هرگز از جستجوی آثار و بررسی حال این افراد غافل نخواهم بود و انجام دستورات و نهیهای صاحبان قدرت و نعمت بخشی بخشی از اصول شریعت و مهربانی است.
خصوصا در اعمالی که تعلق به صیانت حرم و دیانت کرم دارد، از لوازم خرد و مروّت و فرایض آزادگی و فتوت باشد و هر که در ارتسام این انواع، طریق اهمال سپرد و امهال نماید، اعتماد از خلوص مودّت و صفای او برخیزد و مصاحبت و مجالست او بر اخوان و احباب، مطلع طایر شوم و مقدمه دنائت و لوم گردد و در دل برادران مشفق نگنجد و در چشم یاران ناصح حقیر نماید. مرد چون این جوابها بنشیند، بر وی آفرین کرد و آثار فراست او را در انوار کیاست و تحفظ دقایق وفاداری و رعایت جانب بزرگواری پسندیده داشت و گفت: هزار جان فدای دوستی باد که در احیا مراسم حریت، این کلمات تقریر داند کرد.
هوش مصنوعی: خصوصاً در اقداماتی که به حفظ حرمت و مذهب مربوط میشود، باید از خرد و جوانمردی و اصول آزادی و فتوت پیروی کرد. اگر کسی در انجام این اقدامات کوتاهی کند و اهمال ورزد، نشاندهنده عدم خلوص محبت و صفای درون او خواهد بود و رابطهاش با دوستان و نزدیکان، نشانهای از بیاعتنایی و پیشدرآمدی بر زشتی و سرزنش خواهد بود. چنین کسی در دل برادران مهربان جایی نخواهد داشت و در نظر یاران راستگو کوچک و بیارزش به حساب میآید. وقتی مردی به این رفتارها دچار شود، قدرش را دانسته و به ویژگیهای خردمندی و وفاداری او توجه میشود و گفته میشود: جانم در راه دوستی فدای کسی باد که در زنده نگاه داشتن اصول آزادی، این کلمات را به زبان میآورد.
سقی الله ارضا زینت عرصاتها
بابناء فضل من شیوخ و شبان
هوش مصنوعی: خداوند به زمینهایی که زینت بخش میدانها و عرصهها هستند، برکت دهد. این زمینها از نسلی بافضل پر از جوانان و پیران سرشار است.
طوطی اعتماد بر حصافت و شهامت خود کرده بود و این خبر از زبان صاحب شرع نشنیده بود که «النسا حبائل الشیطان» و ندانسته کرد:
هوش مصنوعی: طوطی به خودش و شجاعتش اطمینان داشت و این نکته را از زبان عالم دینی نشنیده بود که «زنان دامهای شیطان هستند» و به اشتباه این کار را انجام داد.
دیو از فعل زن رمیده شود
چون بر آمیزد او یکی تلبیس
هوش مصنوعی: وقتی دیو از کارهای زن دور شود، چون او با کسی دیگر درآمیزد، دیو بر او تسلط پیدا میکند.
در فریب و فسون و مکر و حیل
بندگیها نمایدش ابلیس
هوش مصنوعی: ابلیس با فریبها و نیرنگها و ع tricks و ترفندهایش، بندگیها و اطاعتها را برای او به نمایش میگذارد.
مرد از خانه بیرون رفت و طوطی به ترک خواب بگفت: سرمه سهر در بصر کشید و از شبکات قفس بیرون مینگریست. زن با خود اندیشید که با این طوطی لطیف، حیلتی باید ساخت که به اطلاع و استطلاع ما نپردازد که نظر او میان من و محبوب حایل است و تحفظ و تیقظ او میان من و معشوق مانع و هر گاه سخن او از سمت استقامت مایل و منحرف شود و از جاده استوا بیفتد و تغیر و تفاوت بدان راه یابد، اعتماد از قول او برخیزد و بعد از آن هر چه گوید آن را خیالات جنون و خرافات ظنون پندارد و هر چه تقریر کند و بگوید، آن را وسوسه خیال و هندسه محال انگارد. پس بفرمود تا آنجا که طوطی بود، چراغی در زیر تشتی نهادند و حراقهای چند از دیوارها در آویختند و بر بالای طارم، دست آسی به حرکات مختلف میگردانید و بادبیزن و پرویزنی بیاورد و آب بر باد بیزن میفشاند از پرویزن بر مثال باد و باران و هر ساعت چراغدان از زیر تشت بیرون گرفتی و در محاذات سطوح اجرام، حراقهها بداشتی تا شعاع چراغ از صفحات حراقهها منعکس میشد بر مثال برق و درخش و از اصطکاک اجرام ثقیل دستآس در فضای خانه صورت رعد ظاهر میگشت. حاصل الامر همه شب از انعکاس شعاع برق و از اصطکاک دستاس رعد و از حرکات بادبیزن و پرویزن، باد و باران در پیوست. چون طوطی مشغله رعد و مشعله برق و حرکت باد و زحمت باران بدید، گفت: امشب طوفان باد، عالم را از بنیاد بر میکند یا سیلاب باران، جهان را خراب میکند. متحیر و متغیر بماند. هر گاه چشم باز کردی، برق و رعد و باران و باد دیدی، سر در میان پر کشیدی. روز دیگر چون نسیم سحر بوزید و گلزار صباح در افق مشرق بدمید، کدخدای به خانه باز آمد، پیش قفس طوطی رفت و گفت:
هوش مصنوعی: مرد از خانه خارج شد و طوطی که از خواب بیدار شده بود، با چشمانش به بیرون قفس نگاه میکرد. زن تصمیم گرفت تدبیری بیندیشد تا طوطی متوجه نشود که او و محبوبش چه ارتباطی دارند، زیرا او میتوانست رازهای آنها را فاش کند. او نگرانی داشت که اگر طوطی به اشتباه صحبت کند، دیگر نمیتوان به گفتههایش اعتماد کرد و آنها را به خیال و توهم تعبیر خواهد کرد. برای همین، دستور داد تا چراغی زیر تشت بگذارند و تعدادی چراغ آویزان کنند تا نور را منعکس کنند. او با حرکات مختلف سعی کرد جوی طوفانی و بارانی بسازد و صدای رعد و برق را با حرکتهای دست آسی و سایر وسایل تولید کند. وقتی طوطی این صحنهها را دید، دچار حیرت شد و فکر کرد که یا توفان عالم را نابود خواهد کرد یا باران زمین را و هر بار که چشمش را باز کرد، این مناظر را دید. روز بعد، وقتی نسیم صبح وزیدن گرفت، مرد به خانه برگشت و به سمت قفس طوطی رفت و با او صحبت کرد.
هات ما فیه شفائی
وانف بالقهوه دائی
هوش مصنوعی: هر آنچه در دل دارم را با تو در میان میگذارم و با قهوهای که نوش جان میکنی، دردهایم را میکاهم.
بگو تا حریفان دوشین با یاران پرندوشین همچنان بادههای نوشین خوردهاند؟ و از آن معانی حرکتی کرده؟ طوطی گفت: دوش از زحمت باد و ابر و مشغله برق و رعد، بصر را امکان نظر و بصیرت را سامان فکرت نبود. به اخلاص و امحاص امعان نظر نپرداختم. از آن لحظه که تو قدم از خانه بیرون نهادی، طوفان نوح و صاعقه هود و عذاب ثمود و در ایستاد. درخش، آتش در جهان می زد و رعد، ولوله در آسمان و زلزله در زمین میافکند. همه شب در قفس از سرما میلرزیدم و از هیبت رعد میترسیدم و این آیت میخواندم: فسبحان من یسبح الرعد بحمده و بر خود میدمیدم و میگفتم:
هوش مصنوعی: آیا از آن بادههای خوشگوار که حریفان با دوستان شادابشان نوشیدهاند، خبر داری؟ طوطی گفت: دیروز به خاطر طوفان و باران و نگرانی ناشی از رعد و برق، نتوانستم خوب ببینم و فکر کنم. تمام توجه من معطوف به آن صحنهها بود. از وقتی که تو از خانه خارج شدی، طوفان مثل طوفان نوح و صاعقه مانند عذاب قوم هود در گرفت. آتش در جهان شعلهور بود و رعد و برق در آسمان نعره میزد و زمین نیز به لرزه درآمد. تمام شب در قفس به خاطر سرما میلرزیدم و از صدای رعد میترسیدم و به یاد این آیت میافتادم: "پس قدوس است آن کس که رعد را به حمد خود تسبیح میگوید" و بر خودم میدمیدم و میگفتم:
کان نجوم اللیل خافت مغاره
فمدت علیه من عجاجته حجبا
هوش مصنوعی: شبها ستارهها مانند غاری تاریک بودند و از آلودگی خود پردههایی به سمت آن کشیدند.
مرد گفت: ای طوطی، مگر تو دیوانه شدهای یا دماغت خلل کردهاست؟ بر من چون روز، روشن شد که تو باد پیمود ای و کوز پوده شکستهای و اگر والعیاذبالله از اکاذیب کلمهای چند ترکیب کردی و ترهاتی چند ترتیب دادی، میان من و عیال حلال، کار به طلاق و فراق انجامیدی و مصالح معاش و فراش من به تضریب و تخلیط تو متلاشی شدی و عیال من که در زهد و عفت، فاطمه زهرا و خدیجه کبراست، به هذیانات و ترهات تو آلودهٔ خُبث و خبث گشتی و هر که امثال این مقال به تزویر و افتعال، تقریر نماید، به فتوای شریعت، اراقت خون او روا بود و به حکم مصلحت سیاست و رعایت جانب شرع، افنا و اهدام ذات او واجب گردد تا بعد از این هر ساعت مرا درد سر ندهی و دروغی که طبع و سمع از قبح روایت او مجروح گردد به گوش من نرسانی.
هوش مصنوعی: مرد به طوطی گفت: آیا تو دیوانه شدهای یا عقل تو دچار مشکل شده است؟ برای من بسیار واضح است که تو به بیخودگویی پرداختهای و در نتیجه، زندگی من به هم ریخته است. اگر تو به وسیله صحبتهای نادرست خود، میان من و همسرم مشکلی ایجاد کنی، ممکن است کار به طلاق کشیده شود و زندگی من به خاطر حرفهای بیاساس تو خراب شود. همسر من که در زهد و پاکدامنی مانند فاطمه زهرا و خدیجه کبراست، به واسطه حرفهای تو به گمراهی کشیده شده است. هر کسی که صحبتهای نادرست و فریبکارانهای بگوید، طبق قوانین شرع، خونش حلال است و به حکم مصلحت، باید او را از بین برد تا دیگر نتواند برای من دردسر بسازد و دروغهایش را به گوش من نرساند.
باران دو صد ساله فروننشاند
این گرد بلا را که تو انگیخته ای
هوش مصنوعی: بارانی که در طول دو قرن نباریده، این گرد و غبار ناگواری را که تو به وجود آوردهای، از بین نمیبرد.
پس دست در قفس کرد و از سر غضب، طوطی را بیرون کشید و سروپای و پر و بال او را از هم بگسست و جدا کرد و بینداخت. اتفاق را از دوستان او یکی بر در سرا بگذشت، طوطی را بدان گونه دید، پرسید که این طوطی را به چه تهمت و جنایت چنین تعذیب و تشدید فرمودهای و خون او به چه حجت چون خون ذبایح حرم، حلال داشتهای؟ که این طوطی بهغایت ملیح و فصیح بود. خضرت اجنحه او به خوید نوبهار و منقار او به لعل آبدار مانند بود. مرد ماجرای رفته باز گفت. آن دوست او، مردی صاحب فراست و خداوند کیاست بود و با حذاقت بر کمال، دهایی تمام داشت. او را بر آن اقتحام، ملامتها کرد و گفت: ندانستهای که چون نوایب ایام و حوادث روزگار مجتمع شود و مشکلات و معضلات به هم برآیند، گوهر آن را محک عقل باید زد و در معیار و مقیاس خرد بر باید سخت و در تعبیر اضغاث احلام و تدبیر احداث ایام، مشاورت با زیرکان عالم و ناصحان امین باید پیوست. ای سبحان الله ندانی که مرغان دروغ نگویند و تزویر و تمویه نسگالند و آنچه گویند از دیده و شنیده گویند. چرا به اول حال، استفسار این اخبار و استطاع این اعمال نکردی و شرط تأنی و احتیاط بجای نیاوردی؟ که زنان را در مکر و عذر تصنیفها و در خداع و حیلت تألیفهاست. بدان درجه که ابلیس با کمال مشعبدی و استادی در معمای مکر زنان، سر رشته کیاست گم کند و اگر خواهی تا حقیقت این حال، ترا مکشوف و مقرر شود، کدبانو را به بهانهای از خانه بیرون فرست و خدمتکاری که بطانه خانه و خاصه آشیانه و معتمد اسرار تواند بود، زنجر و تعریکی فرمای تا هر چه رفته است بگوید و این پردخ از پیش برداشته شود. بر قضیت استصواب رای دوست، مرد به خانه درآمد و آن عزیمت به امضا رسانید و خدمتکاری که انیس انس و عیبه اسرار زن بود، تهدید و تشدیدی عرضه داشت.
هوش مصنوعی: مردی به قفس دست برد و به خاطر خشمش، طوطی را بیرون کشید و او را به شکلی خیلی بد تحقیر کرد. یکی از دوستانش که از آنجا عبور میکرد، این صحنه را دید و از او پرسید که چرا به این طوطی اینطور بیرحمانه آسیب زده و بر چه دلیلی خونش را به حلالی تشبیه کرده است؟ او به زیبایی و لطافت طوطی اشاره کرد. دوستش که فردی باهوش بود، به او گفت که در مواجهه با مشکلات زندگی، باید با عقل و خرد کار کرد و به مشاوره از دانایان و افراد قابلاعتماد نیاز است. او افزود که دروغ گفتن فقط مختص انسانها نیست و حیوانات هم حقیقت را نمیدانند. چرا او از همان ابتدا نیامد که از رفتارهای ناپسند دیگران بپرسد و احتیاط کند؟ او به مرد یادآوری کرد که زنان در فریب و مکر مهارت دارند و حتی ابلیس هم نمیتواند به راحتی در این مسائل موفق شود. برای کشف حقیقت، او پیشنهاد داد که همسرش را به چند بهانهای از خانه بیرون بفرستد و یکی از خدمتکاران را که به رازهای خانه آشنایی دارد، تحت فشار قرار دهد تا ماجرای کامل را بگوید. با تأیید دوستش، مرد به خانه رفت و تصمیم خود را عملی کرد و خدمتکار را تهدید کرد تا از او اطلاعات بگیرد.
ماجرا هرچه رفته بود، بر طریق تفصیل و اجمال تقریر کرد و از مطلع تا مقطع شرح داد و جمال عروس یقین از حجاب شبهت و ریبت هر چه نیکوتر بیرون آمد و معلوم شد که طوطی چون گرگ یوسف، بیگناه بوده است و چون ناقه صالح، بیجرم و جنایتی طعمه تیغ گشته و آنچه در باب او تقدیم افتاده است و نفاذ یافته، ظلم محض و حیف صرف بوده است و در ثانی الحال، جزای آن و بال بباید دید و قفای آن بیخویشتنی بباید خورد و آنچه کرده است از سر تعجیل بوده است. به وسوسه شیطان مسئول و توهم نفس اماره مخیل، حیرت و حسرت بر وی مستولی گشت و ضجرت و قلق ظاهر شد. اشک ندامت از دیده بر صفحه رخسار میریخت و از سر تأسف میگفت:
هوش مصنوعی: ماجرا به طور کامل و دقیق روایت شد و از آغاز تا پایان توضیح داده شد. زیبایی عروس حقیقت از پشت پرده تردید و شبهه به خوبی نمایان شد و مشخص گردید که طوطی، همچون گرگ یوسف، بیگناه بوده است. همچنین، مانند شتر صالح، بدون هیچ جرم و گناهی قربانی شده و آنچه در مورد او مطرح شده و اجرا گردیده، صرفاً ظلم و ستمی آشکار بوده است. در شرایط کنونی، باید چگونگی عواقب آن را مشاهده کرد و تبعات این رفتار غیرعاقلانه را پذیرفت. آنچه اتفاق افتاده، ناشی از شتابزدگی بوده و وسوسههای شیطانی و حالتهای نفسانی باعث بروز حیرت و حسرت در او شده است. او با چهرهای پر از غم، اشک ندامت بر صورتش میریزد و با تأسیس زبان به ابراز تأسف میپردازد.
تذکرت ایاما لنا ولیالیا
مضت، فجرت من ذکر هن دموع
هوش مصنوعی: به یاد روزها و شبهایی میافتم که گذشتند و از یادآوری آنها اشکی از چشمانم سرازیر میشود.
فهل بعد تفریق الحبیب تواصل؟
و هل لنجوم قد افلن طلوع؟
هوش مصنوعی: آیا بعد از جدایی از محبوب، امکان وصالی وجود دارد؟ و آیا برای ستارههایی که غروب کردهاند، بار دیگر طلوعی هست؟
ای رفته ز من ترا چه افسون آرد؟
کاین فرقت تو ز چشم من خون آرد
هوش مصنوعی: ای کسی که از زندگی من رفتهای، چه جادو و سحری بر دل تو حاکم شده است؟ چرا که دوری تو از چشمانم باعث آزار و رنج من گشته است.
و ظاهر شد که قدم در خطه خطا و دایره جفا نهاده است و روی تدبیر به آینه تقصیر دیده. پشیمانی سود نداشت و ندامت نافع و ناجع نبود و پیوسته این معنی با خود میگفت:
هوش مصنوعی: او متوجه شد که به راه اشتباه و دایره ظلم و ستم وارد شده و با نگاه به آینه تقصیراتش، از کارهای نادرست خود آگاه شده است. پشیمانی او هیچ سودی نداشت و ندامت بر او تاثیر مثبتی نگذارد و او همیشه این موضوع را با خود تکرار میکرد.
فیالیت ما بینی و بین احبتی
من البعد ما بینی و بین المصائب
هوش مصنوعی: ما فاصلهای که میان من و دوستانم وجود دارد، شبیه به فاصلهای است که بین من و مصیبتهاست.
این داستان از بهر آن گفتم تا پادشاه بر سیاستی که محض ظلم و عین جور است، اقدام ننماید تا فردا از تنفیذ فرمان پشیمان نشود و لایم افعال و عاذل اعمال خود نگردد. چنانکه آن مرد از کشتن طوطی و آنگاه عمری از تعجیل آن سیاست در تلهف و تأسف افتد که به حقیقت داستان مکر زنان از اشراف فهم و ادراک وهم زیادت است و عاقلترین مردمان در جوال محال ایشان رود و به عشوه و لاوه ایشان مغرور گردد و اگر شاه را از تقریر این مقالات، سامت و ملامتی نیست تا از مقامات مکر زنان و مقالات غدر ایشان حکایتی بگویم. شاه فرمود، بگوی.
هوش مصنوعی: این داستان را به این دلیل نقل میکنم که پادشاه از انجام اقداماتی که فقط بر پایه ظلم و ستم است، پرهیز کند تا در آینده از تأیید آن تصمیم پشیمان نشود و به غلطی که کرده، واقف نگردد. مانند آن مردی که طوطی را کشت و سپس از بلافاصله بعد از آن، به خاطر شتابزدگیاش دچار تاسف و اندوه شد. حقیقت این است که داستان فریبهای زنان از درک و فهم عمیق آنها نشأت میگیرد، به گونهای که حتی عاقلترین افراد ممکن است در دامی که ایشان با ناز و نازککاری خود میافکنند، گرفتار شوند. اگر شاه بخواهد، میتوانم داستانهایی از مکر زنان و فریبهای آنها برایش بازگو کنم. شاه گفت: بگو.