شمارهٔ ۵۷
ای طلعت تو دیده جان را به جای نور
وی در صمیم دلها مهر تو جای گیر
دیدار تو چو غره اقبال جان فزای
گفتار تو چو وعده معشوق دلپذیر
لطف علاج توست که در موسم بهار
هر سال نوجوان شود از سر جهان پیر
شاهیست همت تو که ننگ آمدش اگر
زیر چهار بالش ارکان نهد سریر
دانند همگنان که نرفته ست یکزمان
شکر تو از زبانم و ذکر تو از ضمیر
تو آفتاب فضلی و شاید که در جهان
چون ذره در شعاع تو ظاهر شود ظهیر
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: قطعه
منبع اولیه: سیاوش جعفری
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ای طلعت تو دیده جان را به جای نور
وی در صمیم دلها مهر تو جای گیر
هوش مصنوعی: ای چهرهی زیبای تو، جان و دلها را روشنتر از نور میکنی و در عمق دلها، محبت تو نشسته است.
دیدار تو چو غره اقبال جان فزای
گفتار تو چو وعده معشوق دلپذیر
هوش مصنوعی: دیدار تو مانند لحظههای شگفتانگیز و خوشیمن است که جان را تازه میکند، و سخنان تو همچون وعدههای دلنشین معشوق است که دل را شاد میکند.
لطف علاج توست که در موسم بهار
هر سال نوجوان شود از سر جهان پیر
هوش مصنوعی: محبت و مهربانی تو موجب میشود که هر سال در فصل بهار، تمام دنیا جوان و شاداب شود، حتی اگر سالها از عمرش گذشته باشد.
شاهیست همت تو که ننگ آمدش اگر
زیر چهار بالش ارکان نهد سریر
هوش مصنوعی: توانمندی تو چنان است که اگر زیر بالشتش هم، نشیمنگاه سلطنتی قرار گیرد، برایش مایه ننگ است.
دانند همگنان که نرفته ست یکزمان
شکر تو از زبانم و ذکر تو از ضمیر
هوش مصنوعی: همه میدانند که من مدتی است که نام تو را بر زبان نمیآورم و از یاد تو در دل ندارم.
تو آفتاب فضلی و شاید که در جهان
چون ذره در شعاع تو ظاهر شود ظهیر
هوش مصنوعی: تو چون خورشید فضیلت و نیکی هستی، و ممکن است در این جهان دیگران مانند ذراتی در پرتو وجود تو نمایان شوند.
حاشیه ها
1398/10/17 19:01
صمیم
زیبا

ظهیر فاریابی