شمارهٔ ۵۶
سر اکابر دولت صفی دولت و دین
تویی که نیست تو را در جهان عدیل و نظیر
به هر مهم که ضمیر تو خلوتی سازد
درون پرده بگنجد مدبر تقدیر
به هر مقام که قدرت به صدر بنشیند
ز آستانه نیابد گذر سپهر اثیر
به جمع روز و شب ار بر زمانه حکم کنی
روا ندارد بر امتثال آن تاخیر
بزرگوارا دانند همگنان که نبود
به اردبیل مرا داعیی قلیل و کثیر
برون ز خدمت تو مقصدی نداشته ام
چرا نمی گذرد یاد من تو را به ضمیر؟
ز خطه ای به تو افتاده ام که وقت وداع
صدور بر پی من ناله کرده اند و نفیر
به صد هنر ز جهان بر سر آمدم چون ست
که مانده ام چو جهان پیش همت تو حقیر؟
فضیلتی که بر ابنای روزگار مراست
علی العموم شناسند ناقدان بصیر
اگر به نسبت آن مکرمت طمع دارم
زمانه نیز سرافکنده ماند از تشویر
ز روزگار مرا غصه ها بسی ست که نیست
مجال آن که کنم شمه ای از ان تقریر
به پشتی کرمت کردم این عتاب که او
مشیر و محرم من بود اندرین تدبیر
اگرچه رسم بزرگی تو به شناسی لیک
بگویمت سخنی از من آن به خرده مگیر
کسی که بر همه احرار سروری جوید
روا ندارد در حق چون منی تقصیر
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قطعه
منبع اولیه: سیاوش جعفری
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
سر اکابر دولت صفی دولت و دین
تویی که نیست تو را در جهان عدیل و نظیر
هوش مصنوعی: تو ای عزیزترین و بزرگترین در میان حکام و دولتمردان، هیچکس در عالم نمیتواند به برابری و همسانی تو برسد، نه در مقام دولت و نه در دیانت.
به هر مهم که ضمیر تو خلوتی سازد
درون پرده بگنجد مدبر تقدیر
هوش مصنوعی: هر چیزی که در درون تو باعث تفکر یا آرامش میشود، میتواند به خوبی در دنیای درونت جا بگیرد و تحت تأثیر قوانین و سرنوشت قرار گیرد.
به هر مقام که قدرت به صدر بنشیند
ز آستانه نیابد گذر سپهر اثیر
هوش مصنوعی: هرگاه قدرت در اسان مقام بالایی قرار گیرد، دیگر نمیتواند از مرزهای آسمان و طبیعت عبور کند.
به جمع روز و شب ار بر زمانه حکم کنی
روا ندارد بر امتثال آن تاخیر
هوش مصنوعی: اگر بر لحظات روز و شب تسلط پیدا کنی، دیگر جای تأخیر در پذیرش آن برای مردم وجود ندارد.
بزرگوارا دانند همگنان که نبود
به اردبیل مرا داعیی قلیل و کثیر
هوش مصنوعی: ای بزرگواران! همه میدانند که در اردبیل، نه کسی من را به دعوت فراخوانده است و نه کم و بیش.
برون ز خدمت تو مقصدی نداشته ام
چرا نمی گذرد یاد من تو را به ضمیر؟
هوش مصنوعی: من هیچ هدفی جز خدمت به تو نداشتهام، پس چرا خاطرهام در ذهنت به فراموشی سپرده نمیشود؟
ز خطه ای به تو افتاده ام که وقت وداع
صدور بر پی من ناله کرده اند و نفیر
هوش مصنوعی: من از دیاری که هنگام وداع، برخورداری و حیرت بر سر من فریاد میزنند، به تو افتادهام.
به صد هنر ز جهان بر سر آمدم چون ست
که مانده ام چو جهان پیش همت تو حقیر؟
هوش مصنوعی: من با مهارتهای زیادی به این دنیا آمدهام، اما اکنون که در مقابل اراده و همت تو قرار دارم، خود را ناچیز و کوچک میبینم.
فضیلتی که بر ابنای روزگار مراست
علی العموم شناسند ناقدان بصیر
هوش مصنوعی: فضیلت و ویژگیای که من در میان نسلهای کنونی دارم، به طور کلی توسط منتقدان آگاه و دانا شناخته میشود.
اگر به نسبت آن مکرمت طمع دارم
زمانه نیز سرافکنده ماند از تشویر
هوش مصنوعی: اگر من به خاطر آن فضیلت و نیکوکاری امیدی دارم، زمانه نیز به خاطر لطافت درک این موضوع از سر خجالت عقب خواهد ایستاد.
ز روزگار مرا غصه ها بسی ست که نیست
مجال آن که کنم شمه ای از ان تقریر
هوش مصنوعی: از روزگار به حدی غم و اندوه دارم که فرصتی نیست تا حتی کمی از آنها را بیان کنم.
به پشتی کرمت کردم این عتاب که او
مشیر و محرم من بود اندرین تدبیر
هوش مصنوعی: به خاطر بزرگواری تو، این تذکر و نصیحت را کردم، زیرا او در این کار شریک و رازدار من بود.
اگرچه رسم بزرگی تو به شناسی لیک
بگویمت سخنی از من آن به خرده مگیر
هوش مصنوعی: اگرچه تو به خوبی میشناسی و بزرگ هستی، اما اجازه بده چیزی از من بگویم که به آن ناراحت نشوی.
کسی که بر همه احرار سروری جوید
روا ندارد در حق چون منی تقصیر
هوش مصنوعی: کسی که میخواهد بر تمامی آزادگان تسلط یابد، نباید در مورد من، که از او در جایگاه پایینتری هستم، کمکاری و کوتاهی کند.

ظهیر فاریابی