شمارهٔ ۵۳
ای بر سر ساکنان گردون
گسترده همای دولتت پر
در پای جنیبت تو افتاد
از حمله هیبت تو صرصر
آمد به حمایت حسامت
از دست[ مواهب] تو گوهر
ترس از تو و بازگشت با تو
پس چیست سپهر و کیست اختر؟
ای بس دم صبح را که پاست
در سینه شب شکست لشکر
وی بس شب خصم را که تیغت
پیوست به صبح روز محشر
زان روز که بهر حفظ اسلام
در دست تو نور داد خنجر
هر جا که دو تن فراهم آیند
این است حدیث کای برادر
روزی که به زخم گرز خسرو
می کوفت عدوی ملک را سر
چون گل که برون دمد ز غنچه
بر می جوشید خون ز مغفر
ای چشم سپهر در تو حیران
در بنده به چشم لطف بنگر
مپسند که با چنین معانی
کافاق شده ست ازو معطر
بی عطر بود مرا شب و روز
از آتش فاقه دل چو مجمر
وز غصه سروران ملکت
هر لحظه رخم به خون شود تر
صد بار به مدح یک به یک شان
بر گردن دهر بسته زیور
وین محتشمان نهاده با بخل
صد منت دیگرم به سر بر
تا خود به چه دانش و کفایت
در ملک تو گشته اند سرور
هم طبع زمانه باش زنهار
جز ناکس و بی هنر مپرور
چندانک خری کری ستاند
گر هیچ کری کند بده زر
تا باز خرم به دولت تو
خود را ز جفای این همه خر
اطلاعات
وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب شعری: قطعه
منبع اولیه: سیاوش جعفری
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ای بر سر ساکنان گردون
گسترده همای دولتت پر
هوش مصنوعی: ای کسی که بر سر ساکنان آسمان، حکومت و سعادتی بزرگ را گسترش دادهای.
در پای جنیبت تو افتاد
از حمله هیبت تو صرصر
هوش مصنوعی: در پای زیبایی و جذابیت تو، نیرویی چون طوفان وجود دارد که همه را تحت تأثیر قرار میدهد.
آمد به حمایت حسامت
از دست[ مواهب] تو گوهر
هوش مصنوعی: برای حمایت از تو، دست به کار آمد و گوهرهای ارزشمندت را از آن خود کرد.
ترس از تو و بازگشت با تو
پس چیست سپهر و کیست اختر؟
هوش مصنوعی: ترس از تو و بازگشت به سوی تو چه معنایی دارد در برابر آسمان و ستارهها؟
ای بس دم صبح را که پاست
در سینه شب شکست لشکر
هوش مصنوعی: بسیاری از صبحها بودهاند که آغاز روز را در دل شب شکستهاند و به مانند لشکری به سمت روشنایی آمدهاند.
وی بس شب خصم را که تیغت
پیوست به صبح روز محشر
هوش مصنوعی: تو در شبهای تاریک و پرخطر، چنان به صبح روز قیامت وابستهای که ضربهی تیغ تو دشمنان را به وحشت میاندازد.
زان روز که بهر حفظ اسلام
در دست تو نور داد خنجر
هوش مصنوعی: از آن روزی که برای حفظ اسلام در دستان تو نور خنجر تابید.
هر جا که دو تن فراهم آیند
این است حدیث کای برادر
هوش مصنوعی: هر جا که دو نفر گرد هم آیند، این داستان وجود دارد ای برادر.
روزی که به زخم گرز خسرو
می کوفت عدوی ملک را سر
هوش مصنوعی: روزی که خسرو با گرز به دشمنان پادشاهی ضربه میزد.
چون گل که برون دمد ز غنچه
بر می جوشید خون ز مغفر
هوش مصنوعی: زمانی که گل از غنچه خارج میشود، مانند این است که خون از مغفر (نوعی کاسه یا پوشش حفاظتی) میجوشد. این تصویر نشاندهنده زیبایی و حیات است که به آرامی از درون به بیرون میآید.
ای چشم سپهر در تو حیران
در بنده به چشم لطف بنگر
هوش مصنوعی: ای چشم آسمان، در تو حیران ماندهام؛ به بندهات با نگاه محبتآمیزت بنگر.
مپسند که با چنین معانی
کافاق شده ست ازو معطر
هوش مصنوعی: نگذار که با چنین مفاهیم بدیعا شده است، از او بوی خوش به مشام نمیرسد.
بی عطر بود مرا شب و روز
از آتش فاقه دل چو مجمر
هوش مصنوعی: زندگیام پر از عطر و خوشبو نبود، و آتش بیقراری دلام مثل مشعلی میسوزد.
وز غصه سروران ملکت
هر لحظه رخم به خون شود تر
هوش مصنوعی: از ناراحتی و غصهی سروران کشورم، هر لحظه بر چهرهام خون جاری میشود.
صد بار به مدح یک به یک شان
بر گردن دهر بسته زیور
هوش مصنوعی: بارها و بارها به ستایش هر یک از آنها، دهر زینتی را بر گردن خود آویخته است.
وین محتشمان نهاده با بخل
صد منت دیگرم به سر بر
هوش مصنوعی: این افراد با ویژگیهای جالب و محترم خود، به خاطر بخل و خودداریشان، بار دیگر بر من سختی و مشکل میافزایند.
تا خود به چه دانش و کفایت
در ملک تو گشته اند سرور
هوش مصنوعی: این ابیات به این معناست که مردم در سرزمین تو به چه اندازه دانش و توانمندی رسیدهاند و برتری یافتهاند.
هم طبع زمانه باش زنهار
جز ناکس و بی هنر مپرور
هوش مصنوعی: در شرایط فعلی و در میان مردم، سعی کن همسطح و همفکر با زمانهات باشی، اما مواظب باش که با افرادی که بیلیاقت و بیهنر هستند، همراه نشوی.
چندانک خری کری ستاند
گر هیچ کری کند بده زر
هوش مصنوعی: اگر کسی صفت خوبی مانند بخشندگی داشته باشد، در مواقعی که به او کمک میشود، به نفع او خواهد بود و اگر کمکی به کسی کرد، باز هم پاداشی زندگیبخش در انتظارش است.
تا باز خرم به دولت تو
خود را ز جفای این همه خر
هوش مصنوعی: تا زمانی که به برکت تو شاداب و خوشحال باشم، خود را از رنج و فشاری که این همه مشکلات بر من وارد کردهاند، آزاد میکنم.

ظهیر فاریابی