گنجور

شمارهٔ ۲۹

خدایگانا جایی رسیدی از رفعت
که چرخ پایه قدر تو درنمی‌یابد
ز آفتاب عجب مانده‌ام که می‌تابد
مگر ز نور ضمیرت خبر نمی‌یابد؟
به درگاه تو مقیم است فتح از آنکه به حق
چو درگه تو مقام دگر نمی‌یابد
تویی که نصرت دینی و بر مخلاف دین
به جز ز تیغ تو دولت ظفر نمی‌یابد
ز بیم خنجر کشورگشای تو بدخواه
چو بخت تو نفسی خواب و خور نمی‌یابد
چو تیر چار پرت از کمان روانه شود
به جز دو چشم عدو رهگذر نمی‌یابد
عدوی بی‌سر و پا می‌کشد سر از خط تو
چو می‌برد به کله دست سر نمی‌یابد
کسی که کان سخن می‌کند به بحر علوم
به جز مَحامِدِ جودت گهر نمی‌یابد
چو موجب است که بر جای من سخای تو را
نواله وقت خورش جز جگر نمی‌یابد؟
گذشت عمری تابنده‌ات ظهیر ندیم
ز سایه تو به رحمت نظر نمی‌یابد؟

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قطعه
منبع اولیه: سیاوش جعفری

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

خدایگانا جایی رسیدی از رفعت
که چرخ پایه قدر تو درنمی‌یابد
هوش مصنوعی: ای خدای بزرگ، تو به مرحله‌ای از بلندی و عظمت رسیده‌ای که حتی چرخ فلک نیز نمی‌تواند قدر و ارزش تو را درک کند.
ز آفتاب عجب مانده‌ام که می‌تابد
مگر ز نور ضمیرت خبر نمی‌یابد؟
هوش مصنوعی: من از این که آفتاب می‌تابد شگفت‌زده‌ام، آیا نمی‌داند که نور وجود تو چیست؟
به درگاه تو مقیم است فتح از آنکه به حق
چو درگه تو مقام دگر نمی‌یابد
هوش مصنوعی: در درگاه تو، تنها کسانی که به حق نزدیک می‌شوند، به پیروزی دست می‌یابند؛ زیرا هیچ جایی به جز درگاه تو برای ایشان وجود ندارد.
تویی که نصرت دینی و بر مخلاف دین
به جز ز تیغ تو دولت ظفر نمی‌یابد
هوش مصنوعی: تو حمایتگر دین هستی و جز با شمشیر تو، کسی بر ضد دین موفقیتی به دست نمی‌آورد.
ز بیم خنجر کشورگشای تو بدخواه
چو بخت تو نفسی خواب و خور نمی‌یابد
هوش مصنوعی: از ترس خنجر کشورگشای تو، دشمنان مانند بخت تو، حتی یک لحظه نمی‌توانند خواب و خوراک بگیرند.
چو تیر چار پرت از کمان روانه شود
به جز دو چشم عدو رهگذر نمی‌یابد
هوش مصنوعی: وقتی تیر از کمان رها می‌شود، جز دو چشم دشمن دیگر جایی برای عبور ندارد.
عدوی بی‌سر و پا می‌کشد سر از خط تو
چو می‌برد به کله دست سر نمی‌یابد
هوش مصنوعی: دشمن بی‌قدرت و ناتوان از مرز تو عبور می‌کند، انگار که وقتی به میانه راه می‌رسد، دستش به سر و سامان نمی‌رسد.
کسی که کان سخن می‌کند به بحر علوم
به جز مَحامِدِ جودت گهر نمی‌یابد
هوش مصنوعی: کسی که در مورد علم و دانش صحبت می‌کند، جز خوبی‌های نادر و باارزش چیز دیگری نخواهد یافت.
چو موجب است که بر جای من سخای تو را
نواله وقت خورش جز جگر نمی‌یابد؟
هوش مصنوعی: وقتی که خورش پخته شده، تنها جگر است که می‌تواند در برابر سخاوت تو قرار گیرد و دیگر هیچ چیز به اندازه‌ی تو اینجا ارزش ندارد.
گذشت عمری تابنده‌ات ظهیر ندیم
ز سایه تو به رحمت نظر نمی‌یابد؟
هوش مصنوعی: عمری سپری شد و تو همچنان درخشان مانده‌ای، دوستان به خاطر سایه‌ات از رحمت و لطف تو بی‌بهره‌اند.