گنجور

شمارهٔ ۲۸

خدایگان کرام جهان رضی الدین
تویی که همت تو هست با فلک همزاد
زمانه چون تو کریمی به عهد ندید
سپهر چون تو لطیفی به هیچ دور نزاد
بخاست ساعقه آنجا که دشمنت بنشست
بمرد حادثه آن شب که دولت تو بزاد
نسیم لطف تو در باغ دامنی بفشاند
دمید نکهت عنبر ز طرّه شمشاد
سموم قهر تو با کوه صدمتی بنمود
بمرد آتش موهوم در دل پولاد
چنار پیش تو لاف از گشاده دستی زد
کنون ندارد در دست زان سخن جز باد
از آن لطایف نعمت که یاد فرمودی
اگر نهم به مثل شکر صد یکی بنیاد
چو سرو تا ابد اندر مقام آزادی
بخدمت تو پیاپی ببایدم استاد
تو فرض کن که چو سوسن همه زبان گشتم
کجا ز عهده تقریر آن شوم آزاد
مرا از آن گره بسته یاد می آید
که چند کار فرو بسته مرا بگشاد
توقفی که در آن باب می رود امسال
اگر ز توست مکن ور ز بی زریست مباد
چنین که من به تقاضای زر فرو شده ام
حدیث غلّه عجب گر بمانده ام بر یاد

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قطعه
منبع اولیه: سیاوش جعفری

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

خدایگان کرام جهان رضی الدین
تویی که همت تو هست با فلک همزاد
هوش مصنوعی: ای خداوند بزرگ و بزرگوار، رضی‌الدین، تو هستی که همت و اراده‌ات به قدری بلند است که با آسمان‌ها برابر می‌شود.
زمانه چون تو کریمی به عهد ندید
سپهر چون تو لطیفی به هیچ دور نزاد
هوش مصنوعی: دنیا مانند تو بخشنده‌ای را ندیده است و آسمان هیچ‌گاه لطیفی چون تو را به دنیا نیاورده است.
بخاست ساعقه آنجا که دشمنت بنشست
بمرد حادثه آن شب که دولت تو بزاد
هوش مصنوعی: سریع و ناگهانی، دشمند تو در آنجا حاضر شد و در همان شب که سرنوشت تو به شکوفایی رسید، حادثه‌ی تلخی اتفاق افتاد.
نسیم لطف تو در باغ دامنی بفشاند
دمید نکهت عنبر ز طرّه شمشاد
هوش مصنوعی: نسیم ملایم محبت تو در باغ، با دامن خود باری می‌افشاند و بوی خوش عنبر از گیسوان شمشاد منتشر می‌شود.
سموم قهر تو با کوه صدمتی بنمود
بمرد آتش موهوم در دل پولاد
هوش مصنوعی: نفرت تو مثل سم، به کوه آسیب زد و آتش خیالی در دل آهن را سوزاند.
چنار پیش تو لاف از گشاده دستی زد
کنون ندارد در دست زان سخن جز باد
هوش مصنوعی: چناری که زمانی از بخشندگی و generosity خود سخن می‌گفت، اکنون چیزی در دست ندارد و تنها می‌تواند به حرف‌های گذشته‌اش اشاره کند که به جز حرف، چیزی دیگر نیست.
از آن لطایف نعمت که یاد فرمودی
اگر نهم به مثل شکر صد یکی بنیاد
هوش مصنوعی: اگر بخواهیم از نعمت‌های لطیفی که یاد کردی، چیزی به عنوان شکر بگشاییم، حتی اگر بهترین‌ها را هم بگویم، باز هم نمی‌تواند به اندازه یک دهم آن نعمت باشد.
چو سرو تا ابد اندر مقام آزادی
بخدمت تو پیاپی ببایدم استاد
هوش مصنوعی: همچون درخت سروی که همیشه در حال رشد و آزاد است، من نیز تا همیشه در خدمت تو خواهم بود و به تو احترام می‌گذارم.
تو فرض کن که چو سوسن همه زبان گشتم
کجا ز عهده تقریر آن شوم آزاد
هوش مصنوعی: تصور کن که من مانند یک گل سوسن، در عین زیبایی و شکفتگی، همه جا صحبت می‌کنم. اما نمی‌دانم چگونه می‌توانم احساسات و تفکراتم را به درستی بیان کنم و از عهده این کار برآیم.
مرا از آن گره بسته یاد می آید
که چند کار فرو بسته مرا بگشاد
هوش مصنوعی: به یاد می‌آورم که زمانی که تو مرا از مشکلات و گره‌های زندگی نجات دادی، در واقع چندین کار دشوار و بسته شده را برایم آسان کردی.
توقفی که در آن باب می رود امسال
اگر ز توست مکن ور ز بی زریست مباد
هوش مصنوعی: اگر امسال درِ آن مکان باز می‌شود و این موضوع به تو مربوط می‌شود، پس آن را نادیده نگیر؛ و اگر باز شدن در به دلیل نداشتن ارزش و اهمیت است، پس هرگز نباشد.
چنین که من به تقاضای زر فرو شده ام
حدیث غلّه عجب گر بمانده ام بر یاد
هوش مصنوعی: به گونه‌ای که من به درخواست خود برای مال و ثروت تنزل یافته‌ام، تعجب‌آور است که چگونه هنوز خاطره‌ای از غم و اندوه در ذهنم باقی مانده است.