گنجور

شمارهٔ ۲۷

سپهر فضل و جهان هنر رضی الدین
تویی که همت تو هست با فلک همزاد
تو آنکسی که ببیند طلیعه حزمت
کمین آتش موهوم در دل پولاد
به خدمت تو درین چند روز بیتی ده
نوشته بودم و احوال خویش داده به یاد
مگر به چشم رضا ننگرید رای رفیع
که هیچ گونه به تشریف من مثال نداد
ولیکن از راه انصاف دور نتوان بود
درین معامله الحق مرا خطا افتاد
بضاعتی نبود شعر خاصه گقته من
که پیش چون تو بزرگی توان به تحفه نهاد
کسی که قطره شبنم به پیش ابر برد
چو خاک باشد بنیاد سعی او بر باد
تو را که چشمه آب حیات در دهن است
کجا به جرعه نقش سراب گردی شاد
گهی که گیسوی خود را گره زند رضوان
سزد که یاد نیارد ز طره شمشاد
ولیکن از سر تصدیق وعده کرمت
سزد که جان خراب مرا کند آباد
به صد شکم امل من شده ست آبستن
ز وعده تو ندانم که تا چه خواهد زاد
چو گفتم آن گره بسته زود بگشاید
گره به صد شد و یک جو از آن گره نگشاد
تو کار من ز کرم گر بسازی و گرنه
همیشه پیش تو اسباب عیش ساخته باد
به دست من نبود جز دعا که می گویم
به غیبت و به حضورت که ایزدت بدهاد
هزار بنده همه سر و قد و سیمین بر
که تا یگان و دوگان در طرب کنی آزاد

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قطعه
منبع اولیه: سیاوش جعفری

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

سپهر فضل و جهان هنر رضی الدین
تویی که همت تو هست با فلک همزاد
هوش مصنوعی: تو نماینده‌ی فضایل و هنر در این دنیا هستی و اراده‌ات به اندازه‌ای بزرگ است که با آسمان‌ و ستاره‌ها هم‌رتبه و هم‌زاد می‌باشد.
تو آنکسی که ببیند طلیعه حزمت
کمین آتش موهوم در دل پولاد
هوش مصنوعی: تو کسی هستی که می‌توانی نخستین نشانه‌های وفاداری‌ات را در دل آتش پنهان شده در فولاد ببینی.
به خدمت تو درین چند روز بیتی ده
نوشته بودم و احوال خویش داده به یاد
هوش مصنوعی: در این چند روز به خاطر تو شعری نوشتم و وضعیت خودم را به یاد تو توصیف کردم.
مگر به چشم رضا ننگرید رای رفیع
که هیچ گونه به تشریف من مثال نداد
هوش مصنوعی: اگر با چشم رضایت به من نگاه نکنند، جایگاه بلند من هیچ ارزشی ندارد و به هیچ عنوان به مقام من شبیه نیست.
ولیکن از راه انصاف دور نتوان بود
درین معامله الحق مرا خطا افتاد
هوش مصنوعی: اما نمی‌توان در این موضوع با انصاف دور شد، در حقیقت من در این معامله اشتباه کرده‌ام.
بضاعتی نبود شعر خاصه گقته من
که پیش چون تو بزرگی توان به تحفه نهاد
هوش مصنوعی: من شاعری خاص و بزرگ نیستم و با این وضعیت که تو چنین بزرگی هستی، نمی‌توانم سخنی باارزش و تاثیربخش برای تو داشته باشم.
کسی که قطره شبنم به پیش ابر برد
چو خاک باشد بنیاد سعی او بر باد
هوش مصنوعی: کسی که تلاشش به اندازه یک قطره شبنم باشد و به ابرها برسد، در واقع مانند خاکی است که تلاشش به هدر می‌رود.
تو را که چشمه آب حیات در دهن است
کجا به جرعه نقش سراب گردی شاد
هوش مصنوعی: شما که سرچشمه واقعی زندگی و خوشبختی هستید، چرا به گمان و تصور توهمات و ناامیدی‌ها روی می‌آورید و خود را در سردرگمی غرق می‌کنید؟
گهی که گیسوی خود را گره زند رضوان
سزد که یاد نیارد ز طره شمشاد
هوش مصنوعی: گاهی اوقات، زمانی که رضوان (نگهبان بهشت) گیسوی خود را به زیبایی می‌بافد، شایسته است که فراموش کند زیبایی طره‌های شمشاد را.
ولیکن از سر تصدیق وعده کرمت
سزد که جان خراب مرا کند آباد
هوش مصنوعی: اما به خاطر تأیید وعده محبتت، شایسته است که زندگی و حال خراب مرا دوباره سر و سامان بدهی.
به صد شکم امل من شده ست آبستن
ز وعده تو ندانم که تا چه خواهد زاد
هوش مصنوعی: به خاطر وعده‌ای که به من داده‌ای، دل من پر از امید و آرزو شده است، اما نمی‌دانم که این امیدها چه نتیجه‌ای خواهد داشت و چه میوه‌ای خواهند داد.
چو گفتم آن گره بسته زود بگشاید
گره به صد شد و یک جو از آن گره نگشاد
هوش مصنوعی: زمانی که من گفتم آن گره که بسته شده به راحتی باز خواهد شد، در واقع گره به صد شکل باز نشد و هیچ تغییر مثبتی حاصل نشد.
تو کار من ز کرم گر بسازی و گرنه
همیشه پیش تو اسباب عیش ساخته باد
هوش مصنوعی: اگر تو با نیکی و مهربانی به من کمک کنی، کارم سامان می‌ یابد، و اگر هم که نکنید، همواره شرایط خوشی برای من فراهم خواهد بود.
به دست من نبود جز دعا که می گویم
به غیبت و به حضورت که ایزدت بدهاد
هوش مصنوعی: تنها کاری که از دستم برمی‌آید دعا کردن است، چه در حضور تو و چه در غیاب تو، و از خدایی می‌خواهم که به تو نعمت دهد.
هزار بنده همه سر و قد و سیمین بر
که تا یگان و دوگان در طرب کنی آزاد
هوش مصنوعی: هزاران بنده زیبا و بلند قد منتظرند تا با یک یا دو نفر در شادی و خوشحالی به همراهی بپردازند و آزاد باشند.