گنجور

شمارهٔ ۵

گر گل رخسار تو عزم گلستان کند
گل به تماشای او روی به بستان کند
ور مه روی تو را ماه ببیند برش
تحفه ز دل آورد پیشکش از جان کند
نیست چو روی تو مه ورنه ز هر مه دو روز
سر زچه رو در کشد رو ز چه پنهان کند؟
سلسله زلف تو با دل دیوانگان
آنچ کند ماه نو او همه روز آن کند
درد تو در جان من خیمه زد از بهر آنک
وصل تو تا یک شبی همت درمان کند
ورنه ز عشقت ظهیر دیده برآنجا نهاد
کز تو بر شهریار قصه و افغان کند
خسرو گردون پناه نصرت دین بیشکین
آنک فلک بر درش خدمت در بان کند

اطلاعات

وزن: مفتعلن فاعلن مفتعلن فاعلن (منسرح مطوی مکشوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: سیاوش جعفری

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

گر گل رخسار تو عزم گلستان کند
گل به تماشای او روی به بستان کند
هوش مصنوعی: اگر گل زیبایی صورت تو تصمیم بگیرد وارد گلستان شود، گل هم برای تماشای تو به سمت باغ می‌آید.
ور مه روی تو را ماه ببیند برش
تحفه ز دل آورد پیشکش از جان کند
هوش مصنوعی: اگر ماه روی تو را ببیند، با کمال محبت و از دلش چیزی زیبا برایت می‌آورد و جانش را فدای تو می‌کند.
نیست چو روی تو مه ورنه ز هر مه دو روز
سر زچه رو در کشد رو ز چه پنهان کند؟
هوش مصنوعی: هیچ کس مانند چهره تو زیبا نیست، و اگر چنین انسانی نبود، چرا باید دو روز سر به زیر بگذارد و چهره‌اش را از دیگران پنهان کند؟
سلسله زلف تو با دل دیوانگان
آنچ کند ماه نو او همه روز آن کند
هوش مصنوعی: زلف‌های تو با دل‌دیوانگان چه می‌کند، همان‌طور که ماه نو هر روز به یک شکل در می‌آید.
درد تو در جان من خیمه زد از بهر آنک
وصل تو تا یک شبی همت درمان کند
هوش مصنوعی: درد تو در وجود من جا گرفته است، زیرا امید دارم که با وصال تو حتی برای یک شب هم درمان شوم.
ورنه ز عشقت ظهیر دیده برآنجا نهاد
کز تو بر شهریار قصه و افغان کند
هوش مصنوعی: اگر عشق تو نبود، ظهیر چشمش را به آنجا نمی‌دوخت که از تو برای پادشاه داستان بگوید و ناله کند.
خسرو گردون پناه نصرت دین بیشکین
آنک فلک بر درش خدمت در بان کند
هوش مصنوعی: این نکته بیان می‌کند که پادشاه بزرگ و قدرتمند، حامی و پشتیبان دین است و واقعاً بر سر دروازه‌اش، آسمان و سرنوشت، نیکویی و حمایت را عرضه می‌کند.