گنجور

شمارهٔ ۲

یار میخواره من دی قدحی باده به دست
با حریفان ز خرابات برون آمد مست
بر در صومعه بنشست و سلامی در داد
سرِ خُم را بگشاد و در غم را بربست
دل هر دیو دل از ما که بدید آن مه نو
گشت آشفته و دیوانه و زنجیر گسست
زلف زنجیر وَشش کز سر ایمان برخاست
رقم کفر به ما بر بنشاند و بنشست
پشت بر صومعه کردیم و سوی بتکده روی
خرقه را پاره بکردیم و همه توبه شکست
با حریفان قلندر به خرابات شدیم
زهد بر هم زدهء کاسه به کف، کوزه به دست
چون ظهیر از سر آن زلف گشادیم گره
که کمینه گرهی دارد ازو پنجه شست

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: سیاوش جعفری

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

حاشیه ها

1397/02/20 09:05
وحید

گنجور عزیزم دوباره سلام
مصرع
سرِ خُم را بگشاد و در غم را بست
ایراد وزنی داره
لطفا اصلاحش کن
سرِ خُم را بگشاد و در غم را "در" بست
سپاس

1398/08/03 18:11

پشت بر صومعه کردیم....--- درست است

1398/10/09 00:01
شهیر

سر خم را بگشاد و درِ اندوه ببست

1399/03/09 03:06
امید

سر خم را بگشاد و در غم را بربست...

1402/02/23 20:04
امیرالملک

به به ازین مصرع چه نظم و آرایشی:

زهد بر هم زدهء کاسه به کف، کوزه به دست