شمارهٔ ۷۸
ای ظفر موکب تو را بر پی
دو جهان پیش همتت لا شی
در صف بندگان تو مریخ
روز رزم از شمار بسمل و فی
بر تن خصم بسته راه مسام
نوک پیکانت از ترشح خوی
سالها بگذرد که حادثه را
نرسد در حریم ملکت پی
از تن اژدهای رایت تو
مار افعی شود عدو را نی
تا بدیده ست ماه چتر تو را
جرم خورشید هم عنان جدی
هر شب از امتلای غصه کند
خون دل در کنار مغرب قی
به زبان سنان زند رمحت
هر زمان بانگ بر زمانه که هی
ورنه معجون کند به جای شکر
زهر آغشته در مفاصل نی
عقل تا سایه قبول تو دید
نور شد از ورای ظلمت غی
نفس کلی برای راتب رزق
بی اساس خلقته بیدی
چنگ در دامن قضا زده بود
کرمت گفت:الضمان علی
ای خرد را نشاط مجلس تو
آشتی داده با طبیعت می
آسمانی چنین که حضرت توست
از جفاهای آسمان تا کی
نیست دل گرمیی مرا در خورد
سردی روزگار و موسم دی
چون میسر نمی شود به مراد
خدمت صدر شاه و قربت وی
داغ حسرت نهاده ام بر دل
گفته اند:آخر الدواءالکی
تا به کلی زمانه طی نکند
نسخه مکرمات حاتم طی
دایم از معجزات ذات تو باد
آسمان را سجل دعوی طی
تا ابد زیر سایه علمت
از در بلخ تا نواحی ری
اطلاعات
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: سیاوش جعفری
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ای ظفر موکب تو را بر پی
دو جهان پیش همتت لا شی
هوش مصنوعی: ای پیروزی، کاروان تو بر اساس تلاش و همت تو بر دو جهان پیش میرود.
در صف بندگان تو مریخ
روز رزم از شمار بسمل و فی
هوش مصنوعی: این بیت به این مفهوم اشاره دارد که در جمع بندگان تو، در روز جنگ و نبرد، مانند دیگران آسیبپذیر و بیدفاع هستم.
بر تن خصم بسته راه مسام
نوک پیکانت از ترشح خوی
هوش مصنوعی: بر تن دشمن، راه فرار بسته است و نوک تیر تو از صفات خودت برای او خطرناک و تهدیدآمیز است.
سالها بگذرد که حادثه را
نرسد در حریم ملکت پی
هوش مصنوعی: سالها میگذرد و هیچ حادثهای به سرزمین ما راه نمییابد.
از تن اژدهای رایت تو
مار افعی شود عدو را نی
هوش مصنوعی: هرچند دشمنان تو به شدت خطرناک و وحشتناک به نظر میرسند، اما در حقیقت قدرت و شجاعت تو آنها را به مخلوقاتی ضعیف و ناتوان تبدیل میکند.
تا بدیده ست ماه چتر تو را
جرم خورشید هم عنان جدی
هوش مصنوعی: وقتی که ماه چتر تو را میبیند، جرم خورشید نیز به گرد و غبار تو میپیوندد.
هر شب از امتلای غصه کند
خون دل در کنار مغرب قی
هوش مصنوعی: هر شب به خاطر پر بودن دل از غم، مانند خون دل در کنار غروب آفتاب، احساس درد و اندوه میکنم.
به زبان سنان زند رمحت
هر زمان بانگ بر زمانه که هی
هوش مصنوعی: هر لحظه با زبان تند و تیز، سخن بگو و به دنیا بگو که چه خبر است.
ورنه معجون کند به جای شکر
زهر آغشته در مفاصل نی
هوش مصنوعی: اگرچه میتوان به جای شکر از زهر در مفاصل استفاده کرد، اما نتیجهای از آن نخواهید گرفت.
عقل تا سایه قبول تو دید
نور شد از ورای ظلمت غی
هوش مصنوعی: زمانی که عقل، سایهی پذیرش تو را دید، از پشت پردهی تاریکیها، نور و روشنی دریافت کرد.
نفس کلی برای راتب رزق
بی اساس خلقته بیدی
هوش مصنوعی: خداوند زندگی و روزی انسانها را بیدلیل و بیحساب نیافریده است.
چنگ در دامن قضا زده بود
کرمت گفت:الضمان علی
هوش مصنوعی: شخصی که دامن قضا را به چنگ آورده بود، با محبت و مهربانی گفت: «من مسئولیت را بر عهده میگیرم».
ای خرد را نشاط مجلس تو
آشتی داده با طبیعت می
هوش مصنوعی: ای خرد، تو با حضور خود در مجلس، شادی و انس را به طبیعت بخشیدهای.
آسمانی چنین که حضرت توست
از جفاهای آسمان تا کی
هوش مصنوعی: آسمانی که تو در آن هستی چقدر میتواند از بدیها و سختیهای خود رنج ببرد؟
نیست دل گرمیی مرا در خورد
سردی روزگار و موسم دی
هوش مصنوعی: در دل من هیچ گرمایی وجود ندارد و فقط سردی روزگار و فصل زمستان را حس میکنم.
چون میسر نمی شود به مراد
خدمت صدر شاه و قربت وی
هوش مصنوعی: زمانی که به خواسته و هدف نهایی خود نمیرسیم و نمیتوانیم به خدمت کردن به مقام و نزدیک شدن به او بپردازیم، احساس ناامیدی و غمگینی میکنیم.
داغ حسرت نهاده ام بر دل
گفته اند:آخر الدواءالکی
هوش مصنوعی: بر دل خود داغ حسرتی را گذاشتهام و شنیدهام که گفتهاند: آخرین درمان، کیمیا است.
تا به کلی زمانه طی نکند
نسخه مکرمات حاتم طی
هوش مصنوعی: تا زمانی که زمان به طور کامل به پایان نرسد، کرامت و بزرگواری حاتم طی همچنان به یاد خواهد ماند.
دایم از معجزات ذات تو باد
آسمان را سجل دعوی طی
هوش مصنوعی: همیشه معجزات تو به عنوان دلیل برتریات در آسمانها ثبت و اثبات میشود.
تا ابد زیر سایه علمت
از در بلخ تا نواحی ری
هوش مصنوعی: پیوسته در سایه دانش تو زندگی میکنم، از بلخ تا اطراف ری.
حاشیه ها
1402/02/25 23:04
امیرالملک
تا بدیده ست ماه چتر تو را
جرم خورشید هم عنان جدی
هر شب از امتلای غصه کند
خون دل در کنار مغرب قی
خورشید روی ماه تو را دیده، دلش پر از غصه شده، از دلدرد قی (استفراغ) کرده، در مغرب خون بالا آورده و آسمان را با شفق سرخ کرده.

ظهیر فاریابی