گنجور

شمارهٔ ۵۳

هوالعید یسقی بکاس المدام
هنیئالمن فاق کل الانام
شهنشاه اعظم قزل ارسلان
که از عدل او یافت گیتی نظام
جهان داوری کاب شمشیر او
بشوید رخ شب ز گرد ظلام
بداندیش را از تف قهر او
به جای عرق خون چکد از مسام
به بخشش همی فرق نتوان نهاد
میان کف او و فیض غمام
زرفعت همی باز نتوان شناخت
که قدرش کدام است و گردون کدام؟
شبانروزی از رونق بزم اوست
که بر دست نرگس برسته ست جام
زهی حمله قدرت اندر نبرد
شکسته دم صبح در کام شام
زچنگال شیران برون کرده ملک
ز کام نهنگان برآورده کام
جناب تو را آسمان در پناه
رکاب تو را سدره در اهتمام
تو آن کامکاری که در حل و عقد
به دست تو داده ست گیتی زمام
تو آن شهسواری که گردون تند
کمند مراد تو را گشت رام
دل خصمت آمد به جوش ای عجب
هنوز اندرو آن طمعهای خام
تویی آنکه در خاتم قدر تو
نگین تو گردون فیروزه فام
چو ناهید در مجلست صد ندیم
چو خورشید در موکبت صد غلام
زشادی دستت چو می در قدح
بخندد همی خنجر اندر نیام
چو با دشمنت راز گوید فلک
دهد بر زبان سنانت پیام
به تو پایدار است گیتی از آنک
عرض را به جوهر بماند قیام
وجود تو تا دست درهم نداد
نشد صنعت آفرینش تمام
کفت حاصل دخل دریا و کان
بپرداخت در حاجب خاص و عام
ستم بر کف سایلان می کنند
ز دریا و کان می کشند انتقام
در این مدت از غیبت رایتت
که در ضل او چرخ دارد مقام
چه دانی که چون راست بنشسته بود
مزاج جهان بر جفای کرام
ندانست کانفاس عدل تو زود
معنبر کند مملکت را مشام
مراکز هنر سرکشم بر فلک
بمالند در زیر پای لئام
جهان بر دلم آن جراحت نهاد
که نتواندش داد نیز التیام
مرا ز آتش طبع در مدح تو
زبانی ست چون آب داده حسام
قفسهای افلاک را تا ابد
نیفتد چو من مرغ دیگر به دام
منم کز زمین بوس این درگه ست
چو هدهد مرا تاج بر سر مدام
اگر خدمت تخت بلقیس کرد
سعادات این سدره بر من حرام
ندانم سلیمان ثانی چرا
در این چندگاهم نبرده ست نام؟
تو جاوید بادی که هرگز نکرد
چو تو شاه بر کار عالم قیام
چه می گویم این لفظ بر من خطاست
که خود کل عالم تویی والسلام

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: سیاوش جعفری

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

هوالعید یسقی بکاس المدام
هنیئالمن فاق کل الانام
هوش مصنوعی: عید خوشی است که با شادی و نوشیدن شراب همراه است و به کسی که در این حال غرق لذت است، برتری می‌دهد.
شهنشاه اعظم قزل ارسلان
که از عدل او یافت گیتی نظام
هوش مصنوعی: پادشاه بزرگ قزل ارسلان که به خاطر عدالتش دنیا به نظم و سامان رسید.
جهان داوری کاب شمشیر او
بشوید رخ شب ز گرد ظلام
هوش مصنوعی: جهان را قضاوتی چون شمشیر او پاک می‌کند و شب‌های تاریک را از غبار ظلمت می‌زداید.
بداندیش را از تف قهر او
به جای عرق خون چکد از مسام
هوش مصنوعی: شخص بداندیش به جای اینکه عرق عادی عرق کند، از خشم و قهر او به شدت دچار عذاب می‌شود و از او خون می‌چکد.
به بخشش همی فرق نتوان نهاد
میان کف او و فیض غمام
هوش مصنوعی: در این بیت به این موضوع اشاره شده که نمی‌توان تفاوتی بین بخشش کسی که دستش را دراز کرده و قهرمانان و وفاداران به ارمغان آورده به طرز خاصی، و برکات و فیض‌هایی که از ابرهای بارنده نازل می‌شود، قائل شد. هر دو نوع بخشش و نعمت به یک اندازه ارزشمند و مهم هستند.
زرفعت همی باز نتوان شناخت
که قدرش کدام است و گردون کدام؟
هوش مصنوعی: از ارتفاع نمی‌توان فهمید که ارزش آن چیست و آسمان چه جایگاهی دارد؟
شبانروزی از رونق بزم اوست
که بر دست نرگس برسته ست جام
هوش مصنوعی: زندگی و شادابی این بزم به خاطر زیبایی و جاذبه‌ای است که نرگس به دستانش می‌آورد و باعث می‌شود جام‌ها پر از شادی و سرور شوند.
زهی حمله قدرت اندر نبرد
شکسته دم صبح در کام شام
هوش مصنوعی: عجب نیرویی که در نبرد صبحگاهی به پیروزی می‌رسد و شامگاه را به کام می‌گیرد.
زچنگال شیران برون کرده ملک
ز کام نهنگان برآورده کام
هوش مصنوعی: از چنگال شیران رهایی یافته و سلطنت را از کام نهنگ‌ها گرفته و به دست آورده‌ام.
جناب تو را آسمان در پناه
رکاب تو را سدره در اهتمام
هوش مصنوعی: ای عزیز، آسمان به خاطر تو در حفاظت است و درخت سدره به تو اهمیت می‌دهد.
تو آن کامکاری که در حل و عقد
به دست تو داده ست گیتی زمام
هوش مصنوعی: تو کسی هستی که برای حل مشکلات و مسائل، دنیا به تو اعتماد دارد و هدایت آن را به دست تو سپرده است.
تو آن شهسواری که گردون تند
کمند مراد تو را گشت رام
هوش مصنوعی: تو آن شخصیت برجسته و باارزشی هستی که آسمان با تمامی سرعتش به دور تو چرخیده و آرزوهایت را به دست آورده است.
دل خصمت آمد به جوش ای عجب
هنوز اندرو آن طمعهای خام
هوش مصنوعی: دل دشمن تو به تلاطم افتاده است، چه جالب که هنوز هم در آن آرزوهای ناپخته وجود دارد.
تویی آنکه در خاتم قدر تو
نگین تو گردون فیروزه فام
هوش مصنوعی: تو هستی آن کسی که در دنیای بزرگ، جایگاهی بسیار ارزشمند و خاص داری، مانند نگینی در خاتم، که بر گردون درخشان و آسمانی قرار گرفته است.
چو ناهید در مجلست صد ندیم
چو خورشید در موکبت صد غلام
هوش مصنوعی: وقتی ناهید در مجلس تو حاضر است، مانند داشتن صد خدمتکار است و وقتی خورشید در بارگاه تو می‌تابد، مانند داشتن صد غلام است.
زشادی دستت چو می در قدح
بخندد همی خنجر اندر نیام
هوش مصنوعی: وقتی که دستت از شادی مانند شرابی در جام بخندد، این نشان می‌دهد که در دل تو نیز حس خنجر پنهانی وجود دارد.
چو با دشمنت راز گوید فلک
دهد بر زبان سنانت پیام
هوش مصنوعی: وقتی که با دشمن خود راز بگویی، آسمان پیام تو را بر زبان می‌آورد.
به تو پایدار است گیتی از آنک
عرض را به جوهر بماند قیام
هوش مصنوعی: جهان به خاطر تو پایدار و ثابت است، زیرا وجود حقایق و جوهرهای واقعی در آن، همیشه برقرار می‌ماند.
وجود تو تا دست درهم نداد
نشد صنعت آفرینش تمام
هوش مصنوعی: وجود تو تا زمانی که دست در دست کسی قرار نگرفت، آفرینش به کمال نرسید.
کفت حاصل دخل دریا و کان
بپرداخت در حاجب خاص و عام
هوش مصنوعی: چندین بار جویای نظر و خواسته‌ی مردم بود، اما در نهایت برای دستیابی به آرزوهای خود، هزینه‌های زیادی پرداخت.
ستم بر کف سایلان می کنند
ز دریا و کان می کشند انتقام
هوش مصنوعی: ظالم‌ها بر کسانی که از دریا طلب یاری می‌کنند، ظلم می‌کنند و از آنها انتقام می‌گیرند.
در این مدت از غیبت رایتت
که در ضل او چرخ دارد مقام
هوش مصنوعی: در این مدت که از غیبت پرچمت گذشته، موقعیتی که در سایه‌اش حرکت می‌کند همچنان پابرجاست.
چه دانی که چون راست بنشسته بود
مزاج جهان بر جفای کرام
هوش مصنوعی: چه می‌دانی که زمانی که همه چیز به درستی پیش می‌رفت، حال و هوای دنیا تحت تاثیر ظلم و ستم عده‌ای قرار گرفت؟
ندانست کانفاس عدل تو زود
معنبر کند مملکت را مشام
هوش مصنوعی: هرگز ندانسته بودم که بوی خوش عدالت تو می‌تواند به سرعت کشور را معطر کند.
مراکز هنر سرکشم بر فلک
بمالند در زیر پای لئام
هوش مصنوعی: هنرهای سرکش من همچون ستاره‌ها بر آسمان می‌درخشند و در پای کسانی که به دنبال بهره‌کشی و فریب هستند، قرار می‌گیرند.
جهان بر دلم آن جراحت نهاد
که نتواندش داد نیز التیام
هوش مصنوعی: دنیا جراحتی به دل من زد که هیچ درمانی نمی‌تواند آن را بهبود بخشد.
مرا ز آتش طبع در مدح تو
زبانی ست چون آب داده حسام
هوش مصنوعی: زبان من در ستایش تو به قدری نرم و روان است که مانند آبی است که از حسام (شمشیر) ریخته شده باشد.
قفسهای افلاک را تا ابد
نیفتد چو من مرغ دیگر به دام
هوش مصنوعی: تا زمانی که من هستم، هیچ پرنده دیگری به دام نخواهد افتاد.
منم کز زمین بوس این درگه ست
چو هدهد مرا تاج بر سر مدام
هوش مصنوعی: من کسی‌ام که از زمین این درگاه را می‌بوسم، مثل هدهدی که همیشه تاجی بر سر دارد.
اگر خدمت تخت بلقیس کرد
سعادات این سدره بر من حرام
هوش مصنوعی: اگر بتوانم به بلقیس خدمت کنم، دیگر سعادت این درخت سدر بر من حرام است.
ندانم سلیمان ثانی چرا
در این چندگاهم نبرده ست نام؟
هوش مصنوعی: نمی‌دانم چرا سلیمان دوم در این مدت کوتاه، نامش را بر زبان‌ها نمی‌آورد.
تو جاوید بادی که هرگز نکرد
چو تو شاه بر کار عالم قیام
هوش مصنوعی: تو همان باد جاودانی هستی که هیچ شاهی مانند تو در کارهای جهان برنخاسته است.
چه می گویم این لفظ بر من خطاست
که خود کل عالم تویی والسلام
هوش مصنوعی: من نمی‌دانم چه بگویم، زیرا این کلمات برای من خطا هستند؛ چرا که تو تنها حقیقت و تمام جهان هستی.