گنجور

شمارهٔ ۴۸

چو زهره وقت صبوح از افق بسازد چنگ
زمانه تیز کند ناله مرا آهنگ
جفای چرخ بگیرد مرا به سختی نای
وفای یار در آویزدم ز دامن چنگ
برد زمانه ناساز از سرم بیرون
هوای ناله نای و نوای زخمه چنگ
چنان به درد دل از سینه برکشم آهی
که هفت آینه چرخ از آن برآرد زنگ
بضاعت سخن خویش بینم از خواری
بسان آینه چین میان رسته زنگ
من از خجالت و حیرت فتاده در کنجی
که کس نشان ندهد نام دانش و فرهنگ
گهی چو عهد لئیمان نطاق صبرم سست
گهی چو عذر بخیلان براق عزمم لنگ
ابای شعر مرا نیز چاشنی مطلب
که در مذاق زمانه یکیست شهد و شرنگ
فتاده ام به گروهی که در بیان شان هست
مساق لفظ رکیک و مجال معنی تنگ
به قول نیک چو من نامشان برآرم زود
به فعل بد سخنم را فرو برند به ننگ
کجاست رکن بساط خدایگان تا من
برم چو شعری ارکان شعر بر خر چنگ
به پیش خسرو روی زمین برآرم بانگ
چنانک در خم گردون فتد غریو و غرنگ
خدایگان سلاطین بحر و بر طغرل
که در ترازوی جودش جهان ندارد سنگ
به گرد مرکز چترش مدار هفت اقلیم
چو گرد قطب شمالی مدار هفت اورنگ
ز عدل شامل او بوی آن همی آید
که در کمین گه شیران کنام سازد رنگ
ایا شهی که بریزد زیاد حمله تو
به روز معرکه دندان پیل و کام نهنگ
تویی که خوشه پروین برین رواق بلند
زبهر نقل جلال تو بسته اند آونگ
مثال بزم تو پرداخت نقش بند ازل
هنوز نازده نقش وجود را نیرنگ
چنان به دور تو کار زمانه منظوم است
که پوست از سرزین باز شد به پشت پلنگ
اگر چو آتش و آبست دولت چه عجب
که آمده ست برون از میان آهن و سنگ
در آن زمان که اجل دشمنان جاه تو را
شود مخالف آمال در شتاب و درنگ
چنان موافقت افتد سلاح را که کند
زه گوزن زبان در دهان تیر خدنگ
چو بیلک تو به دنبال چشم کرد نگاه
کمان به گوشه ابرو درآورد آژنگ
چنان شود که ز تیری این و تندی آن
قضا کرانه کند از میان به صد فرسنگ
کند سنان تو بازی به جان خصم چنانک
به عقل دلشدگان شاهدان چابک وشنگ
قیامت است ز تیغ تو در ممالک روم
مصیبت است ز گرز تو در دیار فرنگ
همیشه تا به تجارت ز مرو شهجان کس
به سوی آمل و ساری نیاورد نارنگ
رخ عدوت چو نارنگ زرد و آژده باد
به سوزنی که نه زاتش گدازد و نه ز زنگ
برات بخشش تو بر وجوه عامل مرو
معاش دشمنت از نقد قاضی کیرنگ

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: سیاوش جعفری

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چو زهره وقت صبوح از افق بسازد چنگ
زمانه تیز کند ناله مرا آهنگ
هوش مصنوعی: وقتی صبح به وقت زهره فرا می‌رسد، زمان به سرعت ناله‌های من را به نوا درمی‌آورد.
جفای چرخ بگیرد مرا به سختی نای
وفای یار در آویزدم ز دامن چنگ
هوش مصنوعی: نسبت به مشکلات و ظلمی که زمان بر من روا می‌دارد، احساس می‌کنم که وفای یار در حال ناپدید شدن است. در این حالت، من از چنگ خودم برای بیرون آمدن از این وضعیت کمک می‌طلبم.
برد زمانه ناساز از سرم بیرون
هوای ناله نای و نوای زخمه چنگ
هوش مصنوعی: زمانه بی‌رحم و ناپسند، از سرم رخت بر بسته است و حالا دیگر در پی ناله‌های ساز و آهنگ زخمه‌ای بر چنگ نیستم.
چنان به درد دل از سینه برکشم آهی
که هفت آینه چرخ از آن برآرد زنگ
هوش مصنوعی: به قدری از دل خود ناله و آهی می‌کشم که هفت آینه آسمان از آن صدا به لرزه درمی‌آید.
بضاعت سخن خویش بینم از خواری
بسان آینه چین میان رسته زنگ
هوش مصنوعی: توانایی سخن گفتن خود را در مقابل دیگران، همچون آینه‌ای می‌بینم که در میان گرد و غبار و کثیفی‌ها، تنها توانایی بازتاب خود را دارد.
من از خجالت و حیرت فتاده در کنجی
که کس نشان ندهد نام دانش و فرهنگ
هوش مصنوعی: در اثر شرم و حیرتی که دارم، به گوشه‌ای پناه برده‌ام که هیچ‌کس از آن آگاه نیست و نشانی از علم و فرهنگ در آن وجود ندارد.
گهی چو عهد لئیمان نطاق صبرم سست
گهی چو عذر بخیلان براق عزمم لنگ
هوش مصنوعی: گاهی اوقات، مانند عهد و پیمان‌های ضعیف، صبرم در هم می‌شکند و گاهی نیز مانند بهانه‌های تنگ‌نظران، اراده‌ام می‌لنگد و ناپایدار است.
ابای شعر مرا نیز چاشنی مطلب
که در مذاق زمانه یکیست شهد و شرنگ
هوش مصنوعی: شعر من نیز به نوعی به موضوعات روز محوریت می‌بخشد، چرا که در ذائقه جامعه، تلخی و شیرینی به یک اندازه وجود دارد.
فتاده ام به گروهی که در بیان شان هست
مساق لفظ رکیک و مجال معنی تنگ
هوش مصنوعی: من در جمعی قرار گرفته‌ام که در گفتارشان از الفاظ بی‌مقدار استفاده می‌کنند و فهم عمیق و گسترش معنی در آن‌ها وجود ندارد.
به قول نیک چو من نامشان برآرم زود
به فعل بد سخنم را فرو برند به ننگ
هوش مصنوعی: هرگاه نام نیکان را بر زبان بیاورم، به سرعت سخنان زشت و ناگواری در ذهنم نقش می‌بندد که باعث شرم و ننگ می‌شود.
کجاست رکن بساط خدایگان تا من
برم چو شعری ارکان شعر بر خر چنگ
هوش مصنوعی: کجاست پایه و اساس دنیا و بزرگان تا من هم مانند یک شاعر بر اسبی سوار شوم و اشعارم را بنویسم؟
به پیش خسرو روی زمین برآرم بانگ
چنانک در خم گردون فتد غریو و غرنگ
هوش مصنوعی: من فریادی بلند و رساتر از صدای خسرو بر زمین می‌زنم، طوری که صدا و هیاهوی من در آسمان پیچیده و به گوش همگان برسد.
خدایگان سلاطین بحر و بر طغرل
که در ترازوی جودش جهان ندارد سنگ
هوش مصنوعی: پادشاه بزرگ که بر دریا و زمین حکومت می‌کند، آن چنان بخشنده است که هیچ چیزی در جهان نمی‌تواند در اندازه و وزن generosity او قرار گیرد.
به گرد مرکز چترش مدار هفت اقلیم
چو گرد قطب شمالی مدار هفت اورنگ
هوش مصنوعی: چتر او به دور خود، مانند محور زمین، همه‌ی جهات را در بر گرفته است و همان‌طور که ستاره قطبی در آسمان، راستا و جهات دیگر را مشخص می‌کند، او نیز در زندگی‌اش همه‌چیز را زیر نظر دارد و به تصحیح و هدایت امور می‌پردازد.
ز عدل شامل او بوی آن همی آید
که در کمین گه شیران کنام سازد رنگ
هوش مصنوعی: از انصاف و عدل او بوی حیواناتی که در دامنه کوه زندگی می‌کنند به مشام می‌رسد، به‌طوری که رنگ و جلوه خاصی به آنها می‌دهد.
ایا شهی که بریزد زیاد حمله تو
به روز معرکه دندان پیل و کام نهنگ
هوش مصنوعی: آیا شاهی وجود دارد که روز جنگ و نبرد در برابر دشمن، همچون دندان فیل و دهان نهنگ، توانایی زیادی داشته باشد؟
تویی که خوشه پروین برین رواق بلند
زبهر نقل جلال تو بسته اند آونگ
هوش مصنوعی: تو کسی هستی که به خاطر جلال و عظمتت، خوشه پروین را بر روی این رواق بلند آویزان کرده‌اند.
مثال بزم تو پرداخت نقش بند ازل
هنوز نازده نقش وجود را نیرنگ
هوش مصنوعی: محفل تو مانند هنری است که از ابتدای زمان شکل گرفته، هنوز هم نتوانسته‌اند زیبایی وجود را به درستی به نمایش بگذارند.
چنان به دور تو کار زمانه منظوم است
که پوست از سرزین باز شد به پشت پلنگ
هوش مصنوعی: زمانه آن قدر در اطراف تو نظم و ترتیب دارد که حتی پوست از پشت پلنگ هم جدا شده است.
اگر چو آتش و آبست دولت چه عجب
که آمده ست برون از میان آهن و سنگ
هوش مصنوعی: اگر شرایط سخت و دشوار مانند آتش و آب وجود داشته باشد، چه عجیب است که چیزی ارزشمند توانسته از دل آهن و سنگ بیرون بیاید.
در آن زمان که اجل دشمنان جاه تو را
شود مخالف آمال در شتاب و درنگ
هوش مصنوعی: زمانی که مرگ دشمنان تو به نحوی به حال تو تغییر کند و با آرزوهایت در تضاد شود، هم باید سریع عمل کنی و هم بی‌گدار به آب نزنی.
چنان موافقت افتد سلاح را که کند
زه گوزن زبان در دهان تیر خدنگ
هوش مصنوعی: چنان هماهنگی و سازگاری بین سلاح و تیر وجود دارد که گویی زبان گوزن در دهان تیر نازک و باریک است و به سادگی در آن فرو می‌رود.
چو بیلک تو به دنبال چشم کرد نگاه
کمان به گوشه ابرو درآورد آژنگ
هوش مصنوعی: وقتی تو به دنبال کسی بگردی و او را در نظر بگیری، نگاهت به ابروهایش می‌افتد و در دل فکر می‌کنی که چقدر زیباست.
چنان شود که ز تیری این و تندی آن
قضا کرانه کند از میان به صد فرسنگ
هوش مصنوعی: هر اتفاقی می‌تواند به طوری پیش بیاید که مسأله‌ای از یک سو و کنش یا واکنشی از سوی دیگر، فاصله‌ای بسیار دور را تعیین کند. در واقع، گاهی یک عمل یا حادثه می‌تواند اثراتی به شدت دور از دسترس و غیرمنتظره به جا بگذارد.
کند سنان تو بازی به جان خصم چنانک
به عقل دلشدگان شاهدان چابک وشنگ
هوش مصنوعی: عصای قدرت تو به قلب دشمن می‌زند، به گونه‌ای که عقل عاشقانی که شاداب و تند هستند، به تماشا می‌ایستند.
قیامت است ز تیغ تو در ممالک روم
مصیبت است ز گرز تو در دیار فرنگ
هوش مصنوعی: تیغ تو مثل قیامت در سرزمین روم و گرز تو مایه مصیبت در سرزمین فرنگ است.
همیشه تا به تجارت ز مرو شهجان کس
به سوی آمل و ساری نیاورد نارنگ
هوش مصنوعی: تا همیشه در تجارت، هیچ کس از مرو به آمل و ساری نارنگی نیاورده است.
رخ عدوت چو نارنگ زرد و آژده باد
به سوزنی که نه زاتش گدازد و نه ز زنگ
هوش مصنوعی: چهره دشمن مانند نارنجی زرد است و چون آتش می‌خورد، به سوزنی می‌ماند که نه می‌سوزد و نه زنگ می‌زند.
برات بخشش تو بر وجوه عامل مرو
معاش دشمنت از نقد قاضی کیرنگ
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به موضوع بخشش و دوستی اشاره می‌کند و می‌گوید که تو باید به دیگران بخشنده باشی و به آنها یاری برسانی، حتی اگر دشمن تو باشند. این مفهوم به انسانی توانمند و بزرگ‌منش اشاره دارد که فراتر از کینه و دشمنی، به خوش‌رفتاری و کمک به دیگران توجه می‌کند.