شمارهٔ ۴۷
 نشست خسرو روی زمین به استحقاق 
 فراز تخت سلیمان به دار ملک عراق 
 خدایگان ملوک زمانه نصرت دین 
 که هست افسر شاهی به طلعتش مشتاق 
 پناه و ملجاء شاهی شهنشه اعظم 
 که عالمی دگر است از مکارم اخلاق 
 رضاش خط دوم از صحیفه اعمار 
 سخاش باب گزاف از جریده ارزاق 
 فلک به طوع تقرب کند به خدمت او 
 چو دوستان به مدارا و دشمنان به نفاق 
 ایا شهی که به هنگام کین وشاقانت 
 مَجِرَّه را به دو انگشت بگسلند نطاق 
 چو طاق و جفت زنند از طریق لعب،کنند 
 به تیر تن ها جفت و به تیغ سر ها طاق 
 کسی که جفت نداند ز خسروان خود را 
 نهد به پیش تو دعوی خسروی بر طاق 
 شکوه تیغ تو در رزم بیم آن باشد 
 که از طبیعت آتش برون برد احراق 
 به یک ثبات که هنگام کار بنمودی 
 به بِرّ و لطف در آمد جهان جافی عاق 
 گرفت عرصه مُلک تو بسطتی که دگر 
 بدو محیط نگردد دوایر آفاق 
 اگر زپای درآمد زمانه باکی نیست 
 تو شادزی که درستست دولتت را ساق 
 به بازوی تو ندارد خطر گرفتن ملک 
 بر آسمان شدن آسان بود به پای براق 
 سنان رمح تو در سینه ها گزید وطن 
 خیال تیغ تو در دیده ها گرفت وثاق 
 بخورد خصم ز دست تو شربتی نه چنانک 
 به عمر تلخی آنش برون رود ز مذاق 
 دوید در دل و چشم عدو مهابت تو 
 چنانکه آتش سوزنده در دل حراق 
 به نوک نیزه رگ جان دشمنان بگشای 
 که از حرارت آن غصه شان گرفت خناق 
 گر آفتاب که یک چشم دارد از مشرق 
 نگه کند سوی ملک تو جز به چشم وفاق 
 به باد حمله ز گوشش بر آوری پنبه 
 به نوک نیزه ز چشمش برون کنی شر ناق 
 ز هیبت تو دل دشمنان بروز نبرد 
 چنان بود که دل عاشقان زبیم فراق 
 اگر به وقت مقاسات گرم و سرد مصاف 
 نیایدت مدد از هیچ کس علی الاطلاق 
 شگفت نیست که پولاد را نیاید یاد 
 به وقت خوردن زهر از منافع تریاق 
 غریو کوس و نفیر مبارزان در رزم 
 بود به گوش تو خوشتر ز پرده عشاق 
 فرو کنند به نظاره ساکنان فلک 
 به روز مجلس تو سر ز گوشهای رواق 
 مدبران فلک آن زمان زنند نطق 
 که از ضمیر تو صدره کنند استنطاق 
 ز نظم ملک تو را هیچ در نمی باید 
 چنانک نظم مرا از جزالت و افلاق 
 چو این عروس سزاوار چون تو شاه بود 
 برای مهر گران نیست مستحق طلاق 
 همیشه تا که مه و مهر در محاق و کسوف 
 بود ز گردش این چرخ ازرق زراق 
 اساس عدل تو در عالم آن چنان بادا 
 که مهرو ماه شوند ایمن از کسوف و محاق 
 نهاده دولت باقیت با ابد میعاد 
 گرفته همت عالیت با ازل میثاق 
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: سیاوش جعفری
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
 نشست خسرو روی زمین به استحقاق 
 فراز تخت سلیمان به دار ملک عراق 
هوش مصنوعی: خسرو بر روی زمین نشسته است و با شایستگی به جایگاه بلند تخت سلیمان که در سلطنت عراق قرار دارد، مینگرد.
 خدایگان ملوک زمانه نصرت دین 
 که هست افسر شاهی به طلعتش مشتاق 
هوش مصنوعی: خداوند بزرگ در زمانهٔ پادشاهان، یاریگر دین است و تاج شاهی به خاطر چهرهاش به آن مشتاق هستند.
 پناه و ملجاء شاهی شهنشه اعظم 
 که عالمی دگر است از مکارم اخلاق 
هوش مصنوعی: پناهگاه و refugium بزرگترین پادشاهی که جهانی دیگر از فضایل اخلاقی و خوبیها دارد.
 رضاش خط دوم از صحیفه اعمار 
 سخاش باب گزاف از جریده ارزاق 
هوش مصنوعی: رضا در خط دوم از نوشتههای خود، داستانی را با بیپایه و اساس به رشته تحریر درآورده و از آن به عنوان مقدمهای بر زندگی و معیشت خود صحبت میکند.
 فلک به طوع تقرب کند به خدمت او 
 چو دوستان به مدارا و دشمنان به نفاق 
هوش مصنوعی: آسمان به خاطر نزدیکی و نزدیک شدن به او به خدمتش درمیآید، همانطور که دوستان با محبت و سازگاری رفتار میکنند و دشمنان با حیله و نفاق.
 ایا شهی که به هنگام کین وشاقانت 
 مَجِرَّه را به دو انگشت بگسلند نطاق 
هوش مصنوعی: آیا پادشاهی وجود دارد که در زمان جنگ و دشمنی، با دو انگشت خود، مشکلات را از میان بردارد و دست به اقدام بزند؟
 چو طاق و جفت زنند از طریق لعب،کنند 
 به تیر تن ها جفت و به تیغ سر ها طاق 
هوش مصنوعی: هرگاه که در بازی و سرگرمی با قوس و تیر، بدنها را به یکدیگر وصل کنند و سرها را با شمشیر به شکل قوس درآورند، به نوعی آنها را به حالت جفت و متصل درمیآورند.
 کسی که جفت نداند ز خسروان خود را 
 نهد به پیش تو دعوی خسروی بر طاق 
هوش مصنوعی: کسی که نتواند جفت و همتای خود را بشناسد، در برابر تو به ادعای بزرگی و مقام عالی میپردازد.
 شکوه تیغ تو در رزم بیم آن باشد 
 که از طبیعت آتش برون برد احراق 
هوش مصنوعی: قدرت و زیبایی شمشیر تو در جنگ ممکن است به قدری باشد که بتواند از طبیعت آتش را آزاد کند.
 به یک ثبات که هنگام کار بنمودی 
 به بِرّ و لطف در آمد جهان جافی عاق 
هوش مصنوعی: وقتی در کار و تلاش ثبات و استقامت به خرج دهی و با خوبی و محبت برخورد کنی، باعث میشود که دنیا در دست تو قرار گیرد و برکات و موفقیتها به سراغت بیایند.
 گرفت عرصه مُلک تو بسطتی که دگر 
 بدو محیط نگردد دوایر آفاق 
هوش مصنوعی: زمین و آسمان به وسعت و گسترش تو درآمدهاند، به طوری که هیچ چیز دیگر نمیتواند به تو نزدیک شود و دور و بر تو را در بر بگیرد.
 اگر زپای درآمد زمانه باکی نیست 
 تو شادزی که درستست دولتت را ساق 
هوش مصنوعی: اگر زمانه به مشکل بربخورد، نگران نباش، چون تو خوشحالی و این نشان از موفقیت و نیروی توست.
 به بازوی تو ندارد خطر گرفتن ملک 
 بر آسمان شدن آسان بود به پای براق 
هوش مصنوعی: گرفتن حکومت و قدرت به سادگی بر عهده آسمان است، اما برای دستیابی به آن، به قدرت و نیروی بازوی تو احتیاج است.
 سنان رمح تو در سینه ها گزید وطن 
 خیال تیغ تو در دیده ها گرفت وثاق 
هوش مصنوعی: نیزه تو در قفسه سینهها نفوذ کرده و تصویری مثل تیغ تو در چشمها نقش بسته است.
 بخورد خصم ز دست تو شربتی نه چنانک 
 به عمر تلخی آنش برون رود ز مذاق 
هوش مصنوعی: خصم از دست تو نوشیدنیای مینوشد که تلخی آن تا ابد از یادش نخواهد رفت.
 دوید در دل و چشم عدو مهابت تو 
 چنانکه آتش سوزنده در دل حراق 
هوش مصنوعی: در دل و چشم دشمن، ترس و هراس تو مانند آتشی سوزان است که در دل زبانه میکشد.
 به نوک نیزه رگ جان دشمنان بگشای 
 که از حرارت آن غصه شان گرفت خناق 
هوش مصنوعی: به نوک نیزه، جان دشمنان را هدف قرار بده که با شدت این عمل، باعث خفگی غم و اندوهشان خواهی شد.
 گر آفتاب که یک چشم دارد از مشرق 
 نگه کند سوی ملک تو جز به چشم وفاق 
هوش مصنوعی: اگر خورشید که تنها یک چشم دارد، از سمت مشرق به سرزمین تو نگاه کند، فقط با چشمی از محبت و دوستی به تو مینگرد.
 به باد حمله ز گوشش بر آوری پنبه 
 به نوک نیزه ز چشمش برون کنی شر ناق 
هوش مصنوعی: اگر بخواهی از او انتقامی بگیری، میتوانی به او حمله کنی و با نیرویی قوی، او را از پا درآوری و شر او را برای همیشه از بین ببری.
 ز هیبت تو دل دشمنان بروز نبرد 
 چنان بود که دل عاشقان زبیم فراق 
هوش مصنوعی: از شکوه و جلال تو، دل دشمنان در آستانه نبرد به شدت ترسیده بود، به گونهای که دل عاشقان نیز به خاطر ترس جدایی به تپش افتاده بود.
 اگر به وقت مقاسات گرم و سرد مصاف 
 نیایدت مدد از هیچ کس علی الاطلاق 
هوش مصنوعی: اگر در زمانهای خوب و بد بر سر راهت مشکلی پیش بیاید، در هیچ شرایطی نمیتوانی انتظار کمک از هیچکس را داشته باشی.
 شگفت نیست که پولاد را نیاید یاد 
 به وقت خوردن زهر از منافع تریاق 
هوش مصنوعی: عجیب نیست که در هنگام خوردن زهر، پولاد (فلز) به فکر نفع خود نیفتد.
 غریو کوس و نفیر مبارزان در رزم 
 بود به گوش تو خوشتر ز پرده عشاق 
هوش مصنوعی: صدای جنگ و نبرد جنگجویان برایت دلنشینتر از نغمههای عاشقانه است.
 فرو کنند به نظاره ساکنان فلک 
 به روز مجلس تو سر ز گوشهای رواق 
هوش مصنوعی: در روز برگزاری مجلس تو، ساکنان آسمان را خواهند دید که به تماشای تو آمدهاند و سر از گوشههای بنا بیرون آوردهاند.
 مدبران فلک آن زمان زنند نطق 
 که از ضمیر تو صدره کنند استنطاق 
هوش مصنوعی: زمانی که کسانی که آسمان را هدایت میکنند سخن میگویند، که از دل تو سخن بگویند و رازهای درونت را به زبان بیاورند.
 ز نظم ملک تو را هیچ در نمی باید 
 چنانک نظم مرا از جزالت و افلاق 
هوش مصنوعی: در اینجا شاعر بیان میکند که نظم و ساختار شاهی و حکومت تو نباید هیچ تأثیری بر تو داشته باشد، همانطور که نظم من تحت تأثیر عجز و کاستیهای موجود در دنیا نیست. به نوعی این جمله بیانگر استقلال و عدم وابستگی به شرایط بیرونی است.
 چو این عروس سزاوار چون تو شاه بود 
 برای مهر گران نیست مستحق طلاق 
هوش مصنوعی: این عروس که زیبا و با ارزش است، شایسته مقام یک شاه است، بنابراین سرمایهگذاری برای او ارزشمند است و او نمیتواند مستحق طلاق باشد.
 همیشه تا که مه و مهر در محاق و کسوف 
 بود ز گردش این چرخ ازرق زراق 
هوش مصنوعی: تا زمانی که ماه و خورشید در حالت کسوف و محاق باشند، از گردش این چرخ آسمانی، هیچ چیز جدیدی رخ نخواهد داد.
 اساس عدل تو در عالم آن چنان بادا 
 که مهرو ماه شوند ایمن از کسوف و محاق 
هوش مصنوعی: بنیان عدالت تو در جهان به گونهای باشد که خورشید و ماه در امنیت و آرامش از خورشیدگرفتگی و ماهگرفتگی قرار بگیرند.
 نهاده دولت باقیت با ابد میعاد 
 گرفته همت عالیت با ازل میثاق 
هوش مصنوعی: دولت پایدار و جاودانی در پیوندی ابدی قرار گرفته است و تلاش بزرگ تو با زمان ازلی توافق کرده است.

ظهیر فاریابی