گنجور

شمارهٔ ۴

یک امشبم که خم ابروی تو محراب است
چرا به گرد من از آب دیده غرقاب است
مرا که با تو نشینم گریستن بر چیست
اگر نه بخت بد وعاشقی زیک باب است
چرا هوای لبت خون من به جوش آورد
اگرنشاندن خون از خواص عنّاب است
شراب در تو اثر کرد وشمع جمله بسوخت
تو آن مبین که مرا از رخ تو مهتاب است
بیا که بهتر از این فرصتی نخواهم یافت
که چشم مست تویعنی که فتنه در خواب است
بیا که غمزه جادو بیارمید از خشم
اگر چه طرۀ فتان هنوز درتاب است
خط ار به گرد عذرات همی نیارد گشت
عجب مدار که مژگانت تیر پرتاب است
متاب سر ز وفا گرچه در زمانه تو
وفا چو فتنه به عهد امیر نایاب است
قوام مُلک،نظام جهان،بهاءالدین
که بر سرآمدِ اسلاف وفخر اعقاب است
عمر بگو وبرستی که ملک و دولت را
تفاخر است به نامش چه جای القاب است
یگانه ای که فلک آفتاب قدرش را
در ارتفاع معالی کمین سُطر لاب است
زبهر خدمتش آید به کارگاه رَحِم
هرآن لطیفه که در مُستقرِّ اصلاب است
زجام همّت او آز را رسد هر دم
همان خلل که خرد را زباده ناب است
ایا رسیده بدان منزلت که هر ساعت
به دولت تو جهان را هزار اعجاب است
فلک به خاک جناب تو انتساب کند
که این نسب به حقیقت بهین انساب است
عقاب چرخ که گیتی شکار مِخلَب اوست
به دور تو چو کبوتر اسیر مضراب است
زتف قهر توشد خشک باغِ عمرِ عدوت
اگرچه لافش ازین برکشیده دولاب است
زباد سرد بد اندیش توست پنداری
که سال وماه فلک در لباس سنجاب است
اگر زفضل وهنر ماند درجهان رمقی
سبب تویی که در تو سرای اسباب است
همیشه تا زشفق روی چرخ سیمابی
به سان خنجر رستم زخون سرخاب است
زخون دل چو شفق باد روی دشمن تو
که اشکش از فزع خنجرت چو سیماب است

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: سیاوش جعفری

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

یک امشبم که خم ابروی تو محراب است
چرا به گرد من از آب دیده غرقاب است
هوش مصنوعی: امشب من در حضور زیبایی تو، مانند یک عبادتگاه غرق در احساس هستم. چرا دور و بر من از اشک‌های ریخته شده پر شده است؟
مرا که با تو نشینم گریستن بر چیست
اگر نه بخت بد وعاشقی زیک باب است
هوش مصنوعی: اگر من با تو نشسته‌ام و گریه می‌کنم، به چه دلیل این کار را می‌کنم جز اینکه شانس بدی دارم و عاشق هستم؟
چرا هوای لبت خون من به جوش آورد
اگرنشاندن خون از خواص عنّاب است
هوش مصنوعی: چرا لب‌های تو باعث شده خون من به جوش بیاید، اگر خون‌ریزی از ویژگی‌های میوه عناب باشد؟
شراب در تو اثر کرد وشمع جمله بسوخت
تو آن مبین که مرا از رخ تو مهتاب است
هوش مصنوعی: شراب بر تو تأثیر گذاشت و شمع‌ها را همه سوزاندند، تو نمی‌دانی که زیبایی‌ات چقدر می‌درخشد و روشنایی‌اش همانند ماه در شب است.
بیا که بهتر از این فرصتی نخواهم یافت
که چشم مست تویعنی که فتنه در خواب است
هوش مصنوعی: بیا که این فرصت را دیگر نخواهم داشت، چشمان جذاب تو مانند خواب و خیال است که در آن فتنه‌ای نهفته است.
بیا که غمزه جادو بیارمید از خشم
اگر چه طرۀ فتان هنوز درتاب است
هوش مصنوعی: بیا تا با زیبایی و ناز خود، غم و اندوه را از دل ببریم، حتی اگر نگاه فریبای معشوق هنوز هم دلربایی کند.
خط ار به گرد عذرات همی نیارد گشت
عجب مدار که مژگانت تیر پرتاب است
هوش مصنوعی: اگر خطی که بر دور عطرها نقش می‌زند، نتواند گردش کند، شگفت‌زده نشوید، زیرا پلک‌های تو چون تیرهایی به پرتاب در می‌آیند.
متاب سر ز وفا گرچه در زمانه تو
وفا چو فتنه به عهد امیر نایاب است
هوش مصنوعی: هرگز از وفاداری خود دست نکش، اگرچه در دنیای امروز وفا به اندازه‌ی فتنه‌ها نادر شده است.
قوام مُلک،نظام جهان،بهاءالدین
که بر سرآمدِ اسلاف وفخر اعقاب است
هوش مصنوعی: پایه و اساس حکومت و نظام جهانی به دست بهاءالدین است که بر تارک نسل‌های گذشته و آینده می‌درخشد.
عمر بگو وبرستی که ملک و دولت را
تفاخر است به نامش چه جای القاب است
هوش مصنوعی: عمر بگو و بگذار که سلطنت و قدرت به نام او فخر کند، چه نیازی به القاب و عناوین است؟
یگانه ای که فلک آفتاب قدرش را
در ارتفاع معالی کمین سُطر لاب است
هوش مصنوعی: تنها کسی که آسمان به او افتخار می‌کند، در اوج بلندی‌ها در حالت خاصی جای دارد.
زبهر خدمتش آید به کارگاه رَحِم
هرآن لطیفه که در مُستقرِّ اصلاب است
هوش مصنوعی: برای خدمت به او، هر لطافت و حسن که در ریشه‌ها و نطفه‌ها وجود دارد، در کارگاه حیات وارد می‌شود.
زجام همّت او آز را رسد هر دم
همان خلل که خرد را زباده ناب است
هوش مصنوعی: از جام اراده او، هر لحظه آسیبی به انسان می‌رسد که عقل از شراب ناب در امان نیست.
ایا رسیده بدان منزلت که هر ساعت
به دولت تو جهان را هزار اعجاب است
هوش مصنوعی: آیا به آن جایگاهی رسیده‌ای که هر لحظه به خاطر نعمت‌های تو، جهان پر از شگفتی‌ها باشد؟
فلک به خاک جناب تو انتساب کند
که این نسب به حقیقت بهین انساب است
هوش مصنوعی: آسمان در برابر مقام تو سر فرود می‌آورد، چون این نسبت به حقیقت بهترین و نیکوترین نسبت‌هاست.
عقاب چرخ که گیتی شکار مِخلَب اوست
به دور تو چو کبوتر اسیر مضراب است
هوش مصنوعی: عقاب در آسمان که شکار زندگی را به چنگ می‌آورد، به دور تو می‌چرخد و مانند کبوترهایی است که در دام نوازنده گرفتار شده‌اند.
زتف قهر توشد خشک باغِ عمرِ عدوت
اگرچه لافش ازین برکشیده دولاب است
هوش مصنوعی: گوشه‌ی قهر تو باعث شده که باغ عمرِ دشمن خشک و بی‌ثمر شود، هرچند او همچنان از موفقیت‌هایش سخن می‌گوید و به خود می‌بالد.
زباد سرد بد اندیش توست پنداری
که سال وماه فلک در لباس سنجاب است
هوش مصنوعی: به نظر می‌رسد که سرما و سختی‌های ناشی از تفکر منفی تو باعث شده که به گونه‌ای احساس کنی که زمان و ماه‌های زندگی همچون موجودی کوچک و بی‌رنگ هستند.
اگر زفضل وهنر ماند درجهان رمقی
سبب تویی که در تو سرای اسباب است
هوش مصنوعی: اگر در دنیا چیزی از زیبایی و هنر باقی مانده، به خاطر توست؛ زیرا تو خود دلیلی هستی که تمام زیبایی‌ها در وجودت جمع شده است.
همیشه تا زشفق روی چرخ سیمابی
به سان خنجر رستم زخون سرخاب است
هوش مصنوعی: همواره تا زمانی که سپیده‌دم بر روی آسمان پرده بکشد، رنگ آبی مانند خوشه‌ای از خون سرخاب به نظر می‌رسد.
زخون دل چو شفق باد روی دشمن تو
که اشکش از فزع خنجرت چو سیماب است
هوش مصنوعی: به خاطر درد دل مانند صبحگاهان خونین، چهره‌ی دشمن تو، از ترس شمشیر تو به حالت لرزانی چون جیوه درآمده است.