گنجور

شمارهٔ ۵

بگشاد عشق روی تو چون روزگار دست
دست غمت ببست مرا استوار دست
در پای محنت تو از آن دست می زنم
تا برنگیری از سر من دل افکار دست
پیش لبت به کدیه یک بوسه هر شبی
دل چون چنار پیش کشد صدهزار دست
گربنده در وصال لبت دست یابدی
بردی نشاطم از می انده گسار دست
من خواهمی که بر تو مرا دست با شدی
تدبیر چه چو می ندهد روزگار دست؟
هردم چو گل کنی رخ و گویی مرا به طنز
کز جستن تو گشت مرا پر زخار دست
در پای غم فکند مرا دست عشق تو
زین طنز ها برای دل من بدار دست
دل بی قرار گشت مرا در هوای تو
تازد بر آن دو سلسله بی قرار دست
نتوان زدن به زلف تو را دست تا نزد
دل در رکاب دولت صدر کبار دست
مخدوم شرق صاحب دنیا ضیاء دین
کو راست گاه جود چو ابر بهار دست
عبدالرشید آنک کشید آسمان به عجز
پیش یمین او زبرای یسار دست
آن صدر و سروری که جهان گاه مکرمت
در پای او زند زپی افتخار دست
گردون که هر شبی به جهان پایمال اوست
گفتش که دار بر سر من زینهار دست
ای دست برده رای تو از جرم آفتاب
وی داده بر زمانه تورا کردگار دست
هر کس که بر بساط رفیعت نهاد پای
برد از جهان سرکش ناپایدار دست
هر بامداد صبح منوّر ز آسمان
بوسد رکاب پای تو را شرمسار دست
گر بر جدار خواند داعی ثنای تو
بیرون جهد چو برگ درخت از جدار دست
چون خاطرم به کنه مدیحت نمی رسد
طبعم زعجز برد سوی اختصار دست
همواره تا گراید بهر دعای خیر
در فضل بارگاه تواضع به کار دست
دست سخا به جیب کرم بر برای من
کامسال بس تهی است مرا همچو پار دست

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: سیاوش جعفری

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بگشاد عشق روی تو چون روزگار دست
دست غمت ببست مرا استوار دست
هوش مصنوعی: عشق تو مثل روز روشن دارد. در حالی که غمت مرا محکم و استوار نگه داشته است.
در پای محنت تو از آن دست می زنم
تا برنگیری از سر من دل افکار دست
هوش مصنوعی: من به خاطر رنجی که به خاطر تو تحمل می‌کنم، از فکر و خیال دست می‌کشم تا تو دلم را از این افکار نگیری.
پیش لبت به کدیه یک بوسه هر شبی
دل چون چنار پیش کشد صدهزار دست
هوش مصنوعی: هر شب قبل از خواب، دل من مانند درخت چنار، صدها بار به سمت لب‌های تو دست دراز می‌کند تا یک بوسه دریافت کند.
گربنده در وصال لبت دست یابدی
بردی نشاطم از می انده گسار دست
هوش مصنوعی: اگر بتوانم در هنگام وصال لبانت به تو برسم، نشاط و شادی‌ام را از می نوشیدن نیز فراتر می‌برد.
من خواهمی که بر تو مرا دست با شدی
تدبیر چه چو می ندهد روزگار دست؟
هوش مصنوعی: من می‌خواهم که تو برای من تدبیری بیندیشی، اما وقتی روزگار به ما اجازه نمی‌دهد، چه فایده‌ای دارد؟
هردم چو گل کنی رخ و گویی مرا به طنز
کز جستن تو گشت مرا پر زخار دست
هوش مصنوعی: هر بار که تو لبخند می‌زنی و به من با شوخی می‌گویی، انگار از شادی و شوق به تو زخم‌هایی بر دلم می‌افتد.
در پای غم فکند مرا دست عشق تو
زین طنز ها برای دل من بدار دست
هوش مصنوعی: دست عشق تو مرا به زمین غم انداخت، از این بازی‌ها برای دل من دست بردار.
دل بی قرار گشت مرا در هوای تو
تازد بر آن دو سلسله بی قرار دست
هوش مصنوعی: دل من در آرزوی تو به تپش افتاده و به نشانه‌ای از عشق به تو، به آن دو رشته که نشان‌دهنده عشقم هستند، زنجیر شده است.
نتوان زدن به زلف تو را دست تا نزد
دل در رکاب دولت صدر کبار دست
هوش مصنوعی: نمی‌توانم به زلف تو دست بزنم، زیرا برای رسیدن به دل و مقام بزرگ، باید از راهی دیگر عبور کنم.
مخدوم شرق صاحب دنیا ضیاء دین
کو راست گاه جود چو ابر بهار دست
هوش مصنوعی: مرد بزرگ و محترم شرق که صاحب دنیا و نور دین است، در زمان بهار مانند ابر، بخشندگی و سخاوتمندی دارد.
عبدالرشید آنک کشید آسمان به عجز
پیش یمین او زبرای یسار دست
هوش مصنوعی: عبدالرشید، در حالی که آسمان به واسطه ناتوانی در برابر او قرار گرفته است، دست خود را به سمت راست دراز کرده اما نشان از نیاز به کمک از سمت چپ دارد.
آن صدر و سروری که جهان گاه مکرمت
در پای او زند زپی افتخار دست
هوش مصنوعی: آن مقام و شخصیت والایی که جهان به خاطر بزرگی و بزرگواری‌اش، خود را در برابر او خاضع می‌کند و به او افتخار می‌کند.
گردون که هر شبی به جهان پایمال اوست
گفتش که دار بر سر من زینهار دست
هوش مصنوعی: هوا و زمان که شب‌ها بر زندگی من تسلط دارند، به آن گفته‌ام که بر سر من آسیب نرساند.
ای دست برده رای تو از جرم آفتاب
وی داده بر زمانه تورا کردگار دست
هوش مصنوعی: ای دست تو، که با نیروی تفکر و اراده‌ات، گناهان و مشکلات را از بین می‌بری، به مانند آفتابی که با نورش ظلمت شب را می‌زداید، خداوند در این دنیا تو را یاری کرده است.
هر کس که بر بساط رفیعت نهاد پای
برد از جهان سرکش ناپایدار دست
هوش مصنوعی: هر کسی که بر روی زمین والای تو قدم نهد، از این دنیای ناپایدار که دائماً در حال تغییر است، خود را دور کند.
هر بامداد صبح منوّر ز آسمان
بوسد رکاب پای تو را شرمسار دست
هوش مصنوعی: هر صبح، نور خورشید از آسمان بر زمین می‌تابد و مانند اینکه می‌خواهد به پای تو بوسه بزند، خجالت‌زده از دستی است که به سمت تو دراز شده است.
گر بر جدار خواند داعی ثنای تو
بیرون جهد چو برگ درخت از جدار دست
هوش مصنوعی: اگر دعوت‌کننده‌ای بر دیوار نام تو را بخواند، آن‌چنان که برگ درخت از دیوار بیرون می‌آید، تو نیز باید از محدودیت‌ها فراتر بروی.
چون خاطرم به کنه مدیحت نمی رسد
طبعم زعجز برد سوی اختصار دست
هوش مصنوعی: وقتی نمی‌توانم به عمق و زیبایی ستایش تو دست پیدا کنم، ناچار می‌شوم به اختصار و کوتاهی بیان خود اکتفا کنم.
همواره تا گراید بهر دعای خیر
در فضل بارگاه تواضع به کار دست
هوش مصنوعی: همیشه در دعاهایم از خداوند می‌خواهم که به من فضل و رحمت عطا کند و در این مسیر، تواضع و فروتنی را در رفتارهایم به کار ببرم.
دست سخا به جیب کرم بر برای من
کامسال بس تهی است مرا همچو پار دست
هوش مصنوعی: دست بخشندگی به جیب شخص خسیس برای من چیزی به ارمغان نمی‌آورد، زیرا من همچون دستم که خالی است، احساس کمبود و فقر می‌کنم.