گنجور

شمارهٔ ۳

حلقه زلف یار ، دام بلاست
دل درو بسته ایم عین خطاست
کار دل بهتر است کو شب و روز
در تماشا گه نسیم صباست
جان بر لب رسیده را بتر است
کز مقیمان آستان عناست
تا بُت من به دلبری بنشست
قلم عافیت زما برخاست
بارها گفتمش که کسوت عشق
برقد هر کسی نیاید راست
دست در خصل می کنی هش دار
مهره در ششدر و حریف دغاست
گرچه معهود آسمان، ستم است
ورچه آیین روزگار، جفاست
چشم شوخش که روزگار وَش است
خط سبزش که آسمان آساست
در جفا و ستم چنان شده اند
کانچه ایشان کنند عدل و وفاست
جور ایشان زحد گذشت کنون
نوبت عدل سیدالرؤساست
صدر عالی بهاء دین بوبکر
که از او ملک را هزار بهاست
آنک در پیش فیض احسانش
از خجل ماندگان یکی دریاست
وانک بر آستان میمونش
از کمر بستگان یکی جوزاست
مسند قدر و کامرانی اوست
که زبر دست قبّه خضراست
پیش خورشید همتش خورشید
از تحیّر چو دیده حرباست
چرخ را امتثال فرمانش
در بد و نیک مقصد اقصاست
همت اوست عالمی که درو
هر دو عالم چو ذرّه ناپیداست
ای خضر سیرتی که همچو کلیم
در معانی تو را ید بیضاست
از نسیم صبای دولت تو
گلبن مَکرُمت به نشو و نماست
گر زبان قضا فرو بندد
نوک کلک تو ترجمان قضاست
ور کمین فنا گشاده شود
دولتت راضمان دفع فناست
نام و آوازه مکارم تو
در جهان همره صباح و مساست
فتنه در عهد باز ایوانت
از اسیران چنگل عنقاست
ای فلک در هوای تو یکتا
پشتم از بار منّت تو دو تا ست
مَکرُمَتها همی کنی بی آنک
از منت هیچ التماسی جزاست
من به مدحت زبان نداده هنوز
کرمت عذر صد قصیده بخواست
نفرتی داشت خاطرم از شعر
زانک این نقض منصب فضلاست
غرضم مدحت تو بود ارنی
شاعری از کجا و او ز کجاست
من که خلوت سرای قدر تو را
جان من در مقام او ادناست
چون تفاخر کنم به علم از آنک
نام من در جریده شعر است
شعر در نفس خویش هم بد نیست
ناله من ز خست شرکاست
تا اسیران دست حادثه را
آسمان قبله ثنا و دعاست
ورد خلقان دعای جان تو باد
کاستان تو آسمان سخاست

اطلاعات

وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: سیاوش جعفری

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

حلقه زلف یار ، دام بلاست
دل درو بسته ایم عین خطاست
هوش مصنوعی: زلف‌های معشوق مانند دام و تله‌ای هستند که دل ما در آن گرفتار شده است و این کار ما اشتباه و نادرست به نظر می‌رسد.
کار دل بهتر است کو شب و روز
در تماشا گه نسیم صباست
هوش مصنوعی: دل باید به کارهای خوب مشغول باشد، چرا که شب و روز در حال تماشا و لذت از نسیم خوش صباست.
جان بر لب رسیده را بتر است
کز مقیمان آستان عناست
هوش مصنوعی: اگر کسی در حال مرگ باشد، بهتر است که از کسانی که در کنار بارگاه لطف و رحمت خداوند حضور دارند فاصله بگیرد، چون این افراد ممکن است او را از رحمت خدا دور کنند.
تا بُت من به دلبری بنشست
قلم عافیت زما برخاست
هوش مصنوعی: تا زمانی که محبوب من به زیبایی‌اش ادامه می‌دهد، خوشی و راحتی از من دور می‌شود.
بارها گفتمش که کسوت عشق
برقد هر کسی نیاید راست
هوش مصنوعی: بارها به او گفتم که لباس عشق به هر کسی نمی‌آید و مناسب هر فردی نیست.
دست در خصل می کنی هش دار
مهره در ششدر و حریف دغاست
هوش مصنوعی: وقتی دست به کار نقصی می‌زنی، باید مراقب باشی که درگیر مشکلات و چالش‌های دیگر نشوی.
گرچه معهود آسمان، ستم است
ورچه آیین روزگار، جفاست
هوش مصنوعی: هرچند که ظلم و ستم در آسمان معمول است و روزگار نیز قوانین سخت و بی‌رحم خود را دارد،
چشم شوخش که روزگار وَش است
خط سبزش که آسمان آساست
هوش مصنوعی: چشم معشوقش مانند روزگار زیبا و خوش است و خط سبز او همچون آسمان آبی و دلنشین به نظر می‌رسد.
در جفا و ستم چنان شده اند
کانچه ایشان کنند عدل و وفاست
هوش مصنوعی: آن‌ها به قدری بدی و ظلم کرده‌اند که اگر هم کاری انجام دهند، به نظر می‌رسد که درست و منصفانه باشد.
جور ایشان زحد گذشت کنون
نوبت عدل سیدالرؤساست
هوش مصنوعی: سختی و ظلم آنها به اندازه‌ای زیاد شده که حالا زمان برقراری عدل و انصاف است.
صدر عالی بهاء دین بوبکر
که از او ملک را هزار بهاست
هوش مصنوعی: صدر عالی بهاء دین بوبکر شخص بزرگی است که ارزش او به اندازه‌ای است که می‌توان به او هزار گنجینه و ملک نسبت داد.
آنک در پیش فیض احسانش
از خجل ماندگان یکی دریاست
هوش مصنوعی: در برابر نیکویی و بخشندگی او، افرادی که شرمنده و ناامید هستند، مانند یک دریا می‌باشند.
وانک بر آستان میمونش
از کمر بستگان یکی جوزاست
هوش مصنوعی: و بر درگاه میمونش یکی از کسانی که به کمرش بسته شده، یک جوز دارد.
مسند قدر و کامرانی اوست
که زبر دست قبّه خضراست
هوش مصنوعی: مقام و جایگاه او برابر با بالاترین سطح سعادت و خوشبختی است که در بالای آسمان‌های سبز قرار دارد.
پیش خورشید همتش خورشید
از تحیّر چو دیده حرباست
هوش مصنوعی: در مقابل خورشید، اراده و تلاش او مانند تیره‌ روزی و سردرگمی است که به دیدن جنگ و درگیری می‌ماند.
چرخ را امتثال فرمانش
در بد و نیک مقصد اقصاست
هوش مصنوعی: در هر شرایطی، چه خوب و چه بد، باید از دستورات و قوانین زندگی پیروی کرد، زیرا در نهایت به هدفی دور و بزرگ منتهی می‌شود.
همت اوست عالمی که درو
هر دو عالم چو ذرّه ناپیداست
هوش مصنوعی: همت و اراده او باعث شده است که این جهان، به‌گونه‌ای باشد که تمامی کائنات در آن مانند ذره‌ای ناپیدا به چشم می‌آید.
ای خضر سیرتی که همچو کلیم
در معانی تو را ید بیضاست
هوش مصنوعی: ای خضر که مانند کلیم (موسا) در معانی عمیق، قدرت و و جود ویژه‌ای داری.
از نسیم صبای دولت تو
گلبن مَکرُمت به نشو و نماست
هوش مصنوعی: باد صبحگاهی که به خاطر خوشبختی و عظمت تو می‌وزد، باعث رشد و شکوفایی باغ کرامت تو شده است.
گر زبان قضا فرو بندد
نوک کلک تو ترجمان قضاست
هوش مصنوعی: اگر زبان سرنوشت خاموش شود، دم قلم تو نماینده سرنوشت خواهد بود.
ور کمین فنا گشاده شود
دولتت راضمان دفع فناست
هوش مصنوعی: اگر در کمین نابودی، خوشبختی تو نمایان شود، تلاش تو برای دفع آن نابودی است.
نام و آوازه مکارم تو
در جهان همره صباح و مساست
هوش مصنوعی: نام و شهرت نیکویی‌های تو در دنیا با صبح و شام همراه است.
فتنه در عهد باز ایوانت
از اسیران چنگل عنقاست
هوش مصنوعی: در اوضاع و احوال کنونی، بلایای زیادی در اطراف تو وجود دارد و افرادی که به دام گرفتار شده‌اند، از ناشناخته‌ها و عجایب سر برآورده‌اند.
ای فلک در هوای تو یکتا
پشتم از بار منّت تو دو تا ست
هوش مصنوعی: ای آسمان، به خاطر تو و تنها برای تو، بار سنگینی که بر دوش من است را بر دوش خودم نمی‌گذارم و از لطف تو حمایت می‌کنم.
مَکرُمَتها همی کنی بی آنک
از منت هیچ التماسی جزاست
هوش مصنوعی: تو خوبی‌ها و بزرگواری‌های خود را انجام می‌دهی بدون اینکه از کسی خواسته‌ای یا انتظار قدردانی داشته باشی.
من به مدحت زبان نداده هنوز
کرمت عذر صد قصیده بخواست
هوش مصنوعی: من هنوز نتوانسته‌ام به تو مدحی بگویم، زیرا کرامت تو به قدری عظیم است که حتی صد قصیده هم برای تو کافی نیست.
نفرتی داشت خاطرم از شعر
زانک این نقض منصب فضلاست
هوش مصنوعی: خاطرم از شعر بیزار بود چون فکر می‌کردم این کار به جایگاه اهل دانش آسیب می‌زند.
غرضم مدحت تو بود ارنی
شاعری از کجا و او ز کجاست
هوش مصنوعی: من هدفم ستایش تو بود، اما من کی هستم و شاعری از کجا آمده است.
من که خلوت سرای قدر تو را
جان من در مقام او ادناست
هوش مصنوعی: من که در تنهایی خود به مقام تو ارزش و اعتباری قائل نیستم.
چون تفاخر کنم به علم از آنک
نام من در جریده شعر است
هوش مصنوعی: وقتی که به علم و دانش خود می‌نازم، به این خاطر است که نام من در فهرست شاعران ثبت شده است.
شعر در نفس خویش هم بد نیست
ناله من ز خست شرکاست
هوش مصنوعی: شعر خود به تنهایی بد نیست، اما دلیل اندوه من، خستگی از شرک و نفاق است.
تا اسیران دست حادثه را
آسمان قبله ثنا و دعاست
هوش مصنوعی: بسیاری از افرادی که در برابر مشکلات و سختی‌ها قرار دارند، باید بدانند که در چنین شرایطی، آسمان که محل دعا و ستایش است، در کنار آن‌هاست و می‌تواند محل آرامش و امید برایشان باشد.
ورد خلقان دعای جان تو باد
کاستان تو آسمان سخاست
هوش مصنوعی: دعای مردم همیشه به یاد توست، زیرا آرامش و سرزمین تو مانند آسمان است که همیشه بلند و وسیع است.