گنجور

شمارهٔ ۲

گیتی که اولش عدم و آخرش فناست
در حقّ او گمان ثَبات و بقا خطاست
بنیاد چرخ بر سر آب است ازین قِبَل
پیوسته در تحرّک دوری چو آسیاست
مشکل‌تر این که گر به مَثَل دور روزگار
روزی دو مهلتی دهدت گویی آن بقاست
واثق مشو به عمر که در خواب غفلت است
آن کس که چار بالش ارکانش متکاست
چون طینتت ز محنت و حسرت سرشته‌اند
گر وَحش و طیر بر تو بگریند، هم رواست
نی،نی! ازین میانه تو مخصوص نیستی
در هر که بنگری به همین داغ مبتلاست
از ممکنات به ز مَلَک نیست هیچ کس
او هم اسیر دهشت درگاه کبریاست
وین آسمان که جوهر علوی است نام او
بنگر چگونه قامتش از بار غم دوتاست
خورشید را که مردمک چشم عالم است
تردامنی ابر سیه، مانع ضیاست
گردون خلاف عنصر و ظلمت نقیض نور
آتش عدو آب و زمین دشمن هواست
از سنگ گریه بین و مگو کان ترشح است
وز کوه ناله دان و مپندار کان صداست
دریا فتاده در تب لرز است روز و شب
طعم دهان و گزنه رویَش بدان گواست
پیل تمام خلقت محکم نهاد را
از نیش پشّه غصه بی حد و منتهاست
شیر ژیان که لاف به سر پنجه می زند
از دست مور در کف صد محنت و بلاست
وین یار نازنین که سَر انگشت می گزد
هم محنتی است گرنه تپیدنش از کجاست؟
کبک دری که قهقهه شوق می‌زند
آسیب قهر پنجه شاهینش در قفاست
طاووس میر خوبان با قید وحشت است
سیمرغ شاه مرغان در حبس انزواست
وین آدمی که زبدۀ ارکانش می‌نهند
پیوسته در کشاکش این چار اژدهاست
عقل است بر سر آمده از کاینات و او
هم پایمال شهوت و دست خوش هواست
حال نبات گرچه نگفتم برین مزاج
می دان و می گذر که ذُبول از پس نماست
ملک خدای ثابت و باقی است بعد ازین
آثار خیر صفدر عالم دگر هباست
فرمانده اکابر آفاق سیف دین
کانفاس عدل او مدد نکهت صباست
آن صفدری که رونق یک روزِ برّ او
عذر هزار ساله جفای جهان بخواست
صدرش مقرّ جاه و درش جای دولت است
طبعش مکان لطف و کفَش معدن سخاست
ای پیش رای روشن تو همچو آفتاب
هر سرّ حکمتی که پس پرده قضاست
ذات تو بر زمین اثر لطف ایزدست
عدل تو در جهان نظر رحمت خداست
دین هدی [ز پایه] سعی تو شد قوی
کار جهان به سایه عدل تو گشت راست
گردون که با جفا نفسی داشت پیش ازین
اکنون نمی زند نفسی کان نه در وفاست
عصمت همان بود که تو را بر زبان و دست
چیزی نمی رود که نه حق را در آن رضاست
از آب تیغت آتش فتنه فرو نشست
و آوازه امان ز حدود جهان بخاست
رای مقدس تو که بر غیب مشرف است
از ماجرای قصۀ من بی خبر چراست؟
آن محنتم مپرس که قرب چهار ماه
دوران چرخ بی عوض از عمر من بکاست
این حسرتم بتر که درین وقت روی من
از خاک آستانۀ شاه جهان جداست
هنگام آن که جلوۀ فتح و ظفر کنم
کارم شکایت فلک و شرح ابتلاست
گیتی به جای من زبدی کرد آنچ کرد
گر لطف تو تدارک کارم کند رواست
تا در مذاق آدمی از راه عقل و روح
تلخی خوف همبر شیرینی رجاست
بادا همیشه قبلۀ خوف و رجای خلق
صدر تو همچنانک فلک قبلۀ دعاست

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: سیاوش جعفری

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

گیتی که اولش عدم و آخرش فناست
در حقّ او گمان ثَبات و بقا خطاست
هوش مصنوعی: جهان ابتدا از نیستی آغاز شده و به نیستی ختم می‌شود، بنابراین فکر کردن به پایایی و ثابت بودن آن اشتباه است.
بنیاد چرخ بر سر آب است ازین قِبَل
پیوسته در تحرّک دوری چو آسیاست
هوش مصنوعی: بنیاد حرکت چرخ‌ها بر روی آب قرار دارد و به این دلیل همیشه در حال چرخش و جنبش است، مانند چرخ بازی که مدام در حال حرکت است.
مشکل‌تر این که گر به مَثَل دور روزگار
روزی دو مهلتی دهدت گویی آن بقاست
هوش مصنوعی: این مشکل است که اگر روزی روزگار به تو فرصتی بدهد، انگار که آن فرصت نشانه‌ نامدیری است.
واثق مشو به عمر که در خواب غفلت است
آن کس که چار بالش ارکانش متکاست
هوش مصنوعی: به او اعتماد نکن، زیرا او در خواب غفلت به سر می‌برد. کسی که پایه‌هایش سست است، در آرامش نیست و نمی‌تواند بر آنچه در اطرافش می‌گذرد آگاهی داشته باشد.
چون طینتت ز محنت و حسرت سرشته‌اند
گر وَحش و طیر بر تو بگریند، هم رواست
هوش مصنوعی: زمانی که وجودت از رنج و حسرت پر شده است، اگر حتی حیوانات وحشی و پرندگان هم برای حال تو اشک بریزند، این کاملاً جایز و طبیعی است.
نی،نی! ازین میانه تو مخصوص نیستی
در هر که بنگری به همین داغ مبتلاست
هوش مصنوعی: نه، نه! تو از میان همه خاص نیستی. هر کسی را که ببینی، به همین درد دچار است.
از ممکنات به ز مَلَک نیست هیچ کس
او هم اسیر دهشت درگاه کبریاست
هوش مصنوعی: هیچ کس از موجودات نمی‌تواند به مقام و مرتبه‌ی فرشتگان برسد، حتی خودشان هم در برابر عظمت و جلال خداوند به شدت تحت تاثیر قرار می‌گیرند.
وین آسمان که جوهر علوی است نام او
بنگر چگونه قامتش از بار غم دوتاست
هوش مصنوعی: این آسمان که از جوهر ملکوتی و آسمانی است، به نام او نگاه کن که چگونه به خاطر دو بار غم، قامتش خم شده است.
خورشید را که مردمک چشم عالم است
تردامنی ابر سیه، مانع ضیاست
هوش مصنوعی: خورشید به عنوان منبع نور و روشنایی، چشم و بینایی عالم محسوب می‌شود. اما ابرهای تیره همچون لباس سنگین، مانع از تابش نور او می‌شوند و نمی‌گذارند که روشنی‌اش به خوبی جلوه کند.
گردون خلاف عنصر و ظلمت نقیض نور
آتش عدو آب و زمین دشمن هواست
هوش مصنوعی: جهان برای عنصرها و تاریکی، مخالف نور و روشنایی است. آتش، دشمن آب و زمین، و هوا هم دشمن آنهاست.
از سنگ گریه بین و مگو کان ترشح است
وز کوه ناله دان و مپندار کان صداست
هوش مصنوعی: به تماشای سنگی بنشین و ببین چگونه از آن اشک می‌ریزد، و از کوه صدای ناله و زاری را بشنو و فکر نکن که این تنها یک صداست.
دریا فتاده در تب لرز است روز و شب
طعم دهان و گزنه رویَش بدان گواست
هوش مصنوعی: دریا به شدت برای روز و شب می‌لرزد و این حالتش نشان‌دهنده طعم تلخ و گزنده‌ای است که بر روی آن حس می‌شود.
پیل تمام خلقت محکم نهاد را
از نیش پشّه غصه بی حد و منتهاست
هوش مصنوعی: تمام موجودات و خلقت با ویژگی‌های محکم و استواری که دارند، اما از نیش و آسیب یک مگس کوچک به شدت رنج می‌برند و این نشان‌دهنده‌ی این است که مشکلات کوچک می‌توانند تأثیرات زیادی بر زندگی و موجودیت ما بگذارند.
شیر ژیان که لاف به سر پنجه می زند
از دست مور در کف صد محنت و بلاست
هوش مصنوعی: شیر چهارپایی که با قدرت و شجاعت خود به دشمنان می‌تازد، در واقع با چالش‌ها و سختی‌های زیادی مواجه است که به نظر نمی‌رسد به اندازه‌ی کوچکی که دارند، در توان او باشند.
وین یار نازنین که سَر انگشت می گزد
هم محنتی است گرنه تپیدنش از کجاست؟
هوش مصنوعی: این یار عزیز که به آرامی انگشت خود را می‌گزد، نشان‌دهنده‌ی درد و سختی‌هایی است که در دل دارد. اگرنه، این تپش و دلهره از کجا ناشی می‌شود؟
کبک دری که قهقهه شوق می‌زند
آسیب قهر پنجه شاهینش در قفاست
هوش مصنوعی: پرنده‌ای به نام کبک دری به خاطر شادی و خوشحالی آواز می‌خواند، اما زمانی که در قفس است و به خاطر قدرت شکار شاهینی با خطر مواجه است، نمی‌تواند آزادانه زندگی کند.
طاووس میر خوبان با قید وحشت است
سیمرغ شاه مرغان در حبس انزواست
هوش مصنوعی: پرنده‌ای زیبا و برجسته، به رغم تمام جذابیت‌هایش، به خاطر نگرانی‌ها و دغدغه‌هایش در قید و بند است. در حالی که پرنده‌ای دیگر، با وضعیتی متمایز و سلطنتی، در تنهایی و دوری از جمع به سر می‌برد.
وین آدمی که زبدۀ ارکانش می‌نهند
پیوسته در کشاکش این چار اژدهاست
هوش مصنوعی: این انسان که پایه‌های وجودش به دقت ساخته شده، همواره در مبارزه و درگیری با چهار مظهر قوی و دشوار زندگی است.
عقل است بر سر آمده از کاینات و او
هم پایمال شهوت و دست خوش هواست
هوش مصنوعی: عقل از دنیای هستی به دست آمده، اما تحت تأثیر هوای نفس و تمایلات دنیوی قرار گرفته و نادیده گرفته می‌شود.
حال نبات گرچه نگفتم برین مزاج
می دان و می گذر که ذُبول از پس نماست
هوش مصنوعی: حال و هوای گیاهان را که نمی‌دانم، اما می‌گذرم از آنچه که می‌دانم، چون نشانه‌های ضعف در پسِ آن پیداست.
ملک خدای ثابت و باقی است بعد ازین
آثار خیر صفدر عالم دگر هباست
هوش مصنوعی: پادشاهی خداوند همیشه پایدار و بدون تغییر است. بعد از این، نشانه‌های نیکی و خوبی به شیوه‌ای دگر به وجود خواهد آمد.
فرمانده اکابر آفاق سیف دین
کانفاس عدل او مدد نکهت صباست
هوش مصنوعی: فرمانده بزرگان عالم، سپر دین است و نفس او ستاره‌ای از عدل و انصاف به شمار می‌آید که مانند نسیم صبح، مدد و یاری می‌رساند.
آن صفدری که رونق یک روزِ برّ او
عذر هزار ساله جفای جهان بخواست
هوش مصنوعی: آن پرنده زباک که زیبایی یک روزش می‌تواند به هزار سال درد و سختی دنیا اعتبار ببخشد.
صدرش مقرّ جاه و درش جای دولت است
طبعش مکان لطف و کفَش معدن سخاست
هوش مصنوعی: بالای او محل مقام و بزرگی است و در آن درگاه، جایگاه قدرت و دولت قرار دارد. طبیعتش محلی پر از مهربانی و بخشش است و دستش منبع سخاوت و generosity است.
ای پیش رای روشن تو همچو آفتاب
هر سرّ حکمتی که پس پرده قضاست
هوش مصنوعی: ای پیشوای روشن، تو مانند آفتاب هستی و هر راز و حکمت پنهانی که در پس قضا و قدر قرار دارد، تو به آن واقفی.
ذات تو بر زمین اثر لطف ایزدست
عدل تو در جهان نظر رحمت خداست
هوش مصنوعی: خود تو بر روی زمین نشان از مهربانی و لطف خداوند هستی و عدالت تو در جهان تجلی بخش نگاه رحمت الهی است.
دین هدی [ز پایه] سعی تو شد قوی
کار جهان به سایه عدل تو گشت راست
هوش مصنوعی: با تلاش‌های تو، دین و هدایت استحکام یافت و کارهای دنیا زیر سایه عدالت تو به درستی انجام شد.
گردون که با جفا نفسی داشت پیش ازین
اکنون نمی زند نفسی کان نه در وفاست
هوش مصنوعی: آسمان که تا کنون با بی‌رحمی نفس می‌کشید، دیگر حالا نفسی نمی‌کشد، زیرا وفاداری را ندارد.
عصمت همان بود که تو را بر زبان و دست
چیزی نمی رود که نه حق را در آن رضاست
هوش مصنوعی: عصمت به این معناست که انسان بر زبان و دست خود چیزی نمی‌آورد مگر اینکه در آن موافقت و رضایت خداوند وجود داشته باشد.
از آب تیغت آتش فتنه فرو نشست
و آوازه امان ز حدود جهان بخاست
هوش مصنوعی: آتش فتنه به خاطر ضربه‌ی قهری که از تیغ تو آمده، خاموش شده و خبر آرامش از مرزهای دنیا به گوش می‌رسد.
رای مقدس تو که بر غیب مشرف است
از ماجرای قصۀ من بی خبر چراست؟
هوش مصنوعی: چرا تو که از همه‌چیز باخبری و نظر به امور غیبی داری، از داستان من و ماجراهایم بی‌خبر هستی؟
آن محنتم مپرس که قرب چهار ماه
دوران چرخ بی عوض از عمر من بکاست
هوش مصنوعی: بیشتر از چهار ماه از عمر من به خاطر رنج و مشکلاتی که کشیدم، بدون هیچ جبران و پاداشی سپری شده است. پس بهتر است درباره‌ی سختی‌هایی که به من وارد شده، سوالی نپرسی.
این حسرتم بتر که درین وقت روی من
از خاک آستانۀ شاه جهان جداست
هوش مصنوعی: حسرت من بیشتر است زیرا در همین لحظه، چهره‌ام از خاک درگاه پادشاه عالم جدا شده است.
هنگام آن که جلوۀ فتح و ظفر کنم
کارم شکایت فلک و شرح ابتلاست
هوش مصنوعی: زمانی که موفقیت و پیروزی را تجربه می‌کنم، باید از دردها و مشکلاتی که کشیده‌ام شکایت کنم و آنها را بازگو کنم.
گیتی به جای من زبدی کرد آنچ کرد
گر لطف تو تدارک کارم کند رواست
هوش مصنوعی: دنیا به جای من هر گونه که خواست عمل کرد، اما اگر لطف تو به کار من برسد، جایز است.
تا در مذاق آدمی از راه عقل و روح
تلخی خوف همبر شیرینی رجاست
هوش مصنوعی: در این جمله به این نکته اشاره شده که انسان می‌تواند با استفاده از عقل و روح خود، تلخی‌های زندگی را تحمل کند و از شیرینی‌های آن لذت ببرد. در واقع، مواجهه با ترس و چالش‌ها می‌تواند به نوعی به انسان قوت قلب دهد و او را به سمت شیرینی‌ها و خوشبختی‌های زندگی هدایت کند.
بادا همیشه قبلۀ خوف و رجای خلق
صدر تو همچنانک فلک قبلۀ دعاست
هوش مصنوعی: همواره باشد که معبود و هدف امید و ترس مردم، صدرت تو باشد، همان‌طور که آسمان، محل دعا و نیایش است.

حاشیه ها

1399/02/10 07:05
سام

بیت دوم ‘س’ آسیاست از قلم افتاده

1402/02/12 11:05
یزدانپناه عسکری

7- از ممکنات به ز مَلَک نیست هیچ کس - او هم اسیر دهشت درگاه کبریاست 

***

کلّ ممکنات در حکم صوَر و رؤیاست و حقیقتی ندارد. حقیقت این ظهورات و صورت ها ذات بی مثال حضرت حق است که در کسوت مظاهر اسماء و صفات خود را نمایان می سازد و دیدار می نماید.

_____

فصوص الحکم ، ابن عربی ، درآمد برگردان متن ، توضیح وتحلیل  محمدعلی موحد / صمد موحد – تهران نشر کارنامه 1386 - ص 693