شمارهٔ ۱
سفر گزیدم وبشکست عهد قربی را
مگر به حله ببینم جمال سلمی را
بلی چو بشکند از هجر اقربا را دل
بسی خطر نبود نیز عهد قربی را
مرا زمانه به عهدی که طعنه ای می زد
هزار بار به هربیت شعر شعری را
مزاج کودکی از روی خاصیت به مذاق
هنوز حکم شکر می نهاد کسنی را
زخان و مان به طریقی جدافکند که چشم
در آن بماند به حیرت سپهر اعلی را
زمانه هرنفسم تازه محنتی زاید
اگر چه حاله معیّن شده است حبلی را
ز روزگار بدین روز گشته ام خرسند
وداع کرده به کلی دیار ومأوی را
ولیکن از سر سیری بود اگر قومی
به ترّه بار فروشند منّ وسلوی را
برآن عزیمتم اکنون که اختیار کنم
هم از طریق ضرورت صلاح و تقوی را
رضادهم به حوادث که بی مشقت و رنج
زجای بر نتوان داشت قدس و رضوی را
برای تحفه نظّارگان بیارایم
به حلّه های عبارت عروس معنی را
اگر به دعوی دیگر برون نمی آیم
نگاه داشته باشم طریق اولی را
چرا به شعر مجرّد مفاخرت نکنم
زشاعری چه بد آمد جریر و اعشی را
نه در حساب زن آید نه درطویله مرد
اگرچه هردوصفت حاصل است خنثی را
اگر مرا زهنر نیست راحتی چه کنم؟
ز رنگ خویش نباشد نصیب حنّی را
سخن چه عرضه کنم برجماعتی که زجهل
زبانگ خر نشناسند نطق عیسی را
اگر چه طایفه ای پیش من درین دعوی
به ریشخند برون می برند آری را
ولیکن این همه چندان بود که بگشایم
به دست نطق سر حقّه های انثی را
برآستانه صدر زمانه افشانم
جواهر سخن خویش صدق دعوی را
خلاصه نظر سعد مخلص الدین آنک
سعادت از نظر اوست دین و دنیی را
وجود اوکه جهان را در ابتدای امور
به جای نور بصر بود چشم اعمی را
چنان بنای تعدّی خراب کرد به رفق
چنانکه منقطع آمد اساس عدوی را
لطایف سخنش نفع نوش دارو داد
برای تربیت روح،زهر افعی را
اگر صلابت او بانگ برفلک بزند
به خالقی دهد اقرار لات وعزّی را
کمال ذات شریفش زشرح مستغنی است
به ماهتاب چه حاجت شب تجّلی را؟
زهی به تجربت ایام پی برون برده
به عنف ولطف تو اسباب خوف وبُشری را
به دست خویش قلم درکشیده مفتی عقل
به یک اشارت رایت هزار فتوی را
حدیث جود تواند زبان گرفت فلک
چنانکه قصّه مجنون و ذکر لیلی را
هزارباره به دیوان رزق رد کرده
جهان زبهر نشانت براة اجری را
اگر عنایت لطف تو نیستی که از اوست
نعیم نامتناهی ریاض عقبی را
عجب نبودی اگرتند باد دولت تو
زبیخ وبار بکندی درخت طوبی را
اگر بماند سرّی نهفته در گردون
اشاره تو معیّن شده است انهی را
بزرگوارا من بنده چون به قوت طبع
دهم به مدح تو بالا اساس املی را
به خاک پای تو کان ساحری کنم در شعر
که پشت پای زند معجزات موسی را
مرا بپرور ودر کسب نامِ باقی کوش
که این ذخیره بمانده ست معن و یحیی را
جزای حسن عمل بین که روزگارهنوز
خراب می نکند بارگاه کسری را
همیشه تاز ره عقل بر عقول و نفوس
تقدمی نبود صورت و هیولی را
تورا شرایط تقدیم جمع باد چنانک
که اقتدا به تو باشد عقول اُولی را
مرا صحیفه دیوان ز فرّ مِدحَت تو
چنانک طعنه زند کارگاه مانی را
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: سیاوش جعفری
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
سفر گزیدم وبشکست عهد قربی را
مگر به حله ببینم جمال سلمی را
هوش مصنوعی: به سفر رفتم و عهد نزدیکی را شکست، اما این سفر فقط برای این بود که زیبایی سلمی را ببینم.
بلی چو بشکند از هجر اقربا را دل
بسی خطر نبود نیز عهد قربی را
هوش مصنوعی: آری، وقتی که دل از دوری عزیزان بترکد، خطر زیادی وجود ندارد، چرا که دیگر پیمان نزدیکی هم اهمیت زیادی ندارد.
مرا زمانه به عهدی که طعنه ای می زد
هزار بار به هربیت شعر شعری را
هوش مصنوعی: زمانه به من وعدهای داد و مدام به من خرده میگرفت، حتی در هر یک از اشعارم، احساس میکردم که این طعنهها هزار بار تکرار میشود.
مزاج کودکی از روی خاصیت به مذاق
هنوز حکم شکر می نهاد کسنی را
هوش مصنوعی: مزاج یک کودک به خاطر خاصیت خود، هنوز شکرین است و این حالت بر روی دیگران نیز تأثیر میگذارد.
زخان و مان به طریقی جدافکند که چشم
در آن بماند به حیرت سپهر اعلی را
هوش مصنوعی: از خانه و مکان خاصی به طریقی جدا شد که چشمها در آنجا به حیرت و تعجب در آسمان بلند و عالی ماندند.
زمانه هرنفسم تازه محنتی زاید
اگر چه حاله معیّن شده است حبلی را
هوش مصنوعی: هر لحظه از زندگی من درد و رنج جدیدی به وجود میآورد، اگرچه سرنوشت و شرایط مشخصی برای من رقم خورده است.
ز روزگار بدین روز گشته ام خرسند
وداع کرده به کلی دیار ومأوی را
هوش مصنوعی: از روزگار ناخوشی که داشتم now، خوشحالم و به طور کامل از دیار و خانهام وداع کردهام.
ولیکن از سر سیری بود اگر قومی
به ترّه بار فروشند منّ وسلوی را
هوش مصنوعی: اگر گروهی به خاطر سیری و فراوانی نعمت، محصولات مزرعه را بفروشند، نشاندهندهی بیادبی و ناآگاهی آنان است.
برآن عزیمتم اکنون که اختیار کنم
هم از طریق ضرورت صلاح و تقوی را
هوش مصنوعی: من اکنون تصمیم دارم که راهی را انتخاب کنم که هم به لحاظ ضرورت و هم به خاطر صلاح و تقوی مناسب باشد.
رضادهم به حوادث که بی مشقت و رنج
زجای بر نتوان داشت قدس و رضوی را
هوش مصنوعی: به چالشها و مشکلات زندگی راضی هستم، چرا که بدون سختی و زحمت نمیتوان به مقامهای عالی و مقدس دست یافت.
برای تحفه نظّارگان بیارایم
به حلّه های عبارت عروس معنی را
هوش مصنوعی: برای تماشاگران، زیباییها و معانی این شعر را به گونهای بیارایم که همچون زینتهایی برای عروس باشند.
اگر به دعوی دیگر برون نمی آیم
نگاه داشته باشم طریق اولی را
هوش مصنوعی: اگر بخواهم برای دفاع از خود به کارزار بیایم، باید راه اول را بهتر از این نگهداشته باشم.
چرا به شعر مجرّد مفاخرت نکنم
زشاعری چه بد آمد جریر و اعشی را
هوش مصنوعی: چرا باید به شعر خالی از محتوا و بیفایده افتخار کنم، در حالی که شاعران بزرگی مثل جریر و اعشی آثار پرمحتوا و تأثیرگذار دارند؟
نه در حساب زن آید نه درطویله مرد
اگرچه هردوصفت حاصل است خنثی را
هوش مصنوعی: نه زن به حساب میآید و نه مرد در محلی که زندگی میکنند، هرچند هر دو ویژگی در یک فرد خنثی وجود دارد.
اگر مرا زهنر نیست راحتی چه کنم؟
ز رنگ خویش نباشد نصیب حنّی را
هوش مصنوعی: اگر من هنرمند نیستم و نمیتوانم آسایش داشته باشم، چه کار میتوانم بکنم؟ حنای من نمیتواند بیدلیل رنگ بگیرد.
سخن چه عرضه کنم برجماعتی که زجهل
زبانگ خر نشناسند نطق عیسی را
هوش مصنوعی: چه حرفی میتوانم بزنم برای جمعیتی که از نادانی، زبان خر را نمیشناسند و سخنان عیسی را درک نمیکنند؟
اگر چه طایفه ای پیش من درین دعوی
به ریشخند برون می برند آری را
هوش مصنوعی: برخی از افراد به طعن و تمسخر در مورد ادعای من صحبت میکنند، اما من به حقانیت آن اطمینان دارم.
ولیکن این همه چندان بود که بگشایم
به دست نطق سر حقّه های انثی را
هوش مصنوعی: اما اینقدر بود که بتوانم با زبان خود پوشیدهگیهای مشکل را بیان کنم.
برآستانه صدر زمانه افشانم
جواهر سخن خویش صدق دعوی را
هوش مصنوعی: در درگاه زمانه، کلام گرانبهای خود را به نمایش میگذارم تا نشان دهم که ادعای من راست و درست است.
خلاصه نظر سعد مخلص الدین آنک
سعادت از نظر اوست دین و دنیی را
هوش مصنوعی: نظر سعد مخلص الدین این است که سعادت واقعی در دیدگاه او به دین و دنیا بستگی دارد. در حقیقت، او بر این باور است که سعادت درHarmony و توازن بین جنبههای مذهبی و دنیوی زندگی نهفته است.
وجود اوکه جهان را در ابتدای امور
به جای نور بصر بود چشم اعمی را
هوش مصنوعی: وجود او مانند نوری است که در آغاز هر چیزی به جای چشم باز، برای چشمانی که نمیبینند، راهنماست.
چنان بنای تعدّی خراب کرد به رفق
چنانکه منقطع آمد اساس عدوی را
هوش مصنوعی: بهگونهای با ملایمت و مهربانی، ساختار تجاوز و تعدی را ویران کرد که اساس دشمنی و کینه را از بین برد.
لطایف سخنش نفع نوش دارو داد
برای تربیت روح،زهر افعی را
هوش مصنوعی: زیباییهای کلام او همچون نوشدارویی اثر بخش برای پرورش روح به حساب میآید، حتی اگر در کنارش زهر افعی نیز وجود داشته باشد.
اگر صلابت او بانگ برفلک بزند
به خالقی دهد اقرار لات وعزّی را
هوش مصنوعی: اگر او به قدرت خود برای آسمان فریاد بزند، به خالقش اعتراف میکند که لا و عز را قبول دارد.
کمال ذات شریفش زشرح مستغنی است
به ماهتاب چه حاجت شب تجّلی را؟
هوش مصنوعی: وجود باعظمت او به توصیف و شرح نیاز ندارد. همانطور که تابش ماه در شب، نیازی به نور بیشتری ندارد تا زیباییاش را نشان دهد.
زهی به تجربت ایام پی برون برده
به عنف ولطف تو اسباب خوف وبُشری را
هوش مصنوعی: به چه خوبی و با چه مهارتی از تجربه روزها استفاده کردهای و با نیرنگ و محبت، ترس و شادی را کنار هم قراردادی.
به دست خویش قلم درکشیده مفتی عقل
به یک اشارت رایت هزار فتوی را
هوش مصنوعی: با دست خودم قلم را به کار گرفتم و به آسانی میتوانم هزار فتوی را با یک اشاره از عقل خود بگیرم.
حدیث جود تواند زبان گرفت فلک
چنانکه قصّه مجنون و ذکر لیلی را
هوش مصنوعی: سخن بخشندگی تو را چنان بر سر زبانها میاندازد که مانند داستان مجنون و یاد لیلی بر سر زبانهاست.
هزارباره به دیوان رزق رد کرده
جهان زبهر نشانت براة اجری را
هوش مصنوعی: به خاطر خوشی و زیبایی تو، بارها و بارها دنیا را به خاطر درخشانیات به سمت خود کشانده و روزیهای خوب را به تو هدیه کرده است.
اگر عنایت لطف تو نیستی که از اوست
نعیم نامتناهی ریاض عقبی را
هوش مصنوعی: اگر لطف و رحمت تو نباشد، نعمتهای بیپایان بهشتی نیز معنایی نخواهد داشت.
عجب نبودی اگرتند باد دولت تو
زبیخ وبار بکندی درخت طوبی را
هوش مصنوعی: عجب نیست اگر باد شدید حکمت و قدرت تو، درخت طوبی را از ریشه برکند و از خاک بیرون بیاورد.
اگر بماند سرّی نهفته در گردون
اشاره تو معیّن شده است انهی را
هوش مصنوعی: اگر رازی در آسمان باقی بماند، نشانهاش به وضوح در اشاره تو مشخص شده است.
بزرگوارا من بنده چون به قوت طبع
دهم به مدح تو بالا اساس املی را
هوش مصنوعی: ای بزرگواری، من که بندهای کوچک هستم، زمانی که با نیروی ذاتی خود به ستایش تو بپردازم، آرزوها و آمالم را به اوج میرسانم.
به خاک پای تو کان ساحری کنم در شعر
که پشت پای زند معجزات موسی را
هوش مصنوعی: من آنچنان به تو عشق میورزم که در شعرهایم مانند سحری، معجزات موسی را به نمایش میگذارم، چون در برابر قدمهای تو همه چیز تحت تأثیر قرار میگیرد.
مرا بپرور ودر کسب نامِ باقی کوش
که این ذخیره بمانده ست معن و یحیی را
هوش مصنوعی: از من حمایت کن و تلاش کن که نامی ماندگار کسب کنی، چرا که این دستاورد تنها یادگار معن و یحیی است.
جزای حسن عمل بین که روزگارهنوز
خراب می نکند بارگاه کسری را
هوش مصنوعی: جزای خوبی و نیکی را در دنیا ببین که حتی روزگار هم نمیتواند عظمت و شکوه کاخ کسری را خراب کند.
همیشه تاز ره عقل بر عقول و نفوس
تقدمی نبود صورت و هیولی را
هوش مصنوعی: در همیشه تاریخ، عقل بر افکار و روحها مقدم نبوده است و ظاهر و ماده همیشه بر آنها سایه نینداختهاند.
تورا شرایط تقدیم جمع باد چنانک
که اقتدا به تو باشد عقول اُولی را
هوش مصنوعی: میخواهم برای تو شرایطی فراهم کنم که موجب پیروی عقول برتر از تو شود.
مرا صحیفه دیوان ز فرّ مِدحَت تو
چنانک طعنه زند کارگاه مانی را
هوش مصنوعی: من از تو شکوهای دارم که اگر مانند طعنهای باشد، مانند کارگاه مانی لطمهای به خود خواهد زد.
حاشیه ها
1399/09/02 09:12
f
سلام و عرض ادب.معنی بیت 26 چه می شود؟