شمارهٔ ۳۷
چون بر زمین طلیعۀ شب گشت آشکار
آفاق ساخت کسوت عباسیان شعار
پیدا شد از کرانۀ میدان آسمان
شکل هلال چون سر چوگان شهریار
دیدم ز زر پخته برین لوح لاجورد
نونی که گفتیی به قلم کرده شد نگار
روی فلک چو لجّه دریا و ماه نو
مانند کشتیی که ز دریا کند کنار
یا بر مثال ماهی یونس میان آب
آهنگ در کشیدن او کرده از کنار
یا همچو یونس آمده بیرون ز بطن حوت
افتاده بر کنارۀ دریا نحیف و زار
در معرض خلاف جهانی ز مرد و زن
قومیش در نظاره و خلقی در انتظار
من با خرد به حجره خلوت شتافتم
گفتم که ای نتیجه الطاف کردگار
باز این چه نقش بوالعجب و نادرست شکل
کز کارگاه غیب همی گردد آشکار؟
آن شاهد از کجاست که این چرخ شوخ چشم
از گوش او برون کند این نغز گوشوار
گردون ز بازوی که بدزدید این طراز
گیتی ز ساعد که ربوده ست این سوار؟
گر جرم کوکبست چرا شد چنین دو تاه
ور پیکر مه است چرا شد چنین نزار
گفت آنچه بر شمردی از ین هیچ نیست
دانی که چیست ؟ با تو بگویم به اختصار
نعل سمند شاه جهان است کاسمان
هر ماه بر سرش نهد از بهر افتخار
گفتم که از مدائح ذات مبارکش
رمزی بگوی تا بودم از تو یادگار
بر عادت کریمان بر دامنم نهاد
درجی چنین که بینی پر درّ شاهوار
تا من ز بر تهنیت عید بی دریغ
بر آستان خسرو عادل کنم نثار
شاه جهان اتابک اعظم که درگهش
اسلام را ز حادثه خصنی است استوار
بوبکر بن محمد بن الدگز که هست
چون آفتاب قاهر و چون چرخ کامگار
آن بحر مکرمت که ز امداد فیض او
دایم غریق نعمت و امن است روزگار
وان قطب معدلت که سپهر و ستاره را
هموراه گرد مرکز حکمش بود مدار
چون مشتبه شود جهت کعبۀ نجات
جز صوب درگهش نکند عقل اختیار
آنرا که فر تربیت او عزیز کرد
اجرام آسمان نتوانند کرد خوار
وانرا که از حدیقۀ لطفش گلی شکفت
دوران روزگار نیارد نهاد خار
ای خسروی که رای تو از روی ملک و دین
هر دم به آستین کرم بسترد غبار
آنکس که یکدم از می عصیانت مست شد
تا نفخ صور نشکندش سورت خار
بفشار پای حزم که پیش از تو کس نشد
بر ابلق زمانه بدین چابکی سوار
گیتی به نزد جور تو خاکی است بی محل
خورشید پیش رای تو نقدی است کم عیار
بگشای دست حکم که کس را نیوفتاد
در مرغزار ملک بدین فر بهی شکار
پیش از طلوع کوکب عدل تو آسمان
هرگز یمین منطقه نشناخت از یسار
در سلک دهر بود شبه همبر گهر
در باغ چرخ بود کدو همسر چنار
زان لحظه باز کار جهان انتظام یافت
کاندر پناه جاه تو آمد به زینهار
تا روزگار خطبه اقبال تو نخواند
ممکن نبود عالم شوریده را قرار
در حسب حال خود سخنی چند داشتم
لیکن برین یکی کلمه کردم اختصار
کای افتاب عدل ز من نور وامگیر
وی سایه خدای زمن سایه بر مدار
تا از برای نظم مصالح در این جهان
کس را درون پردۀ تقدیر نیست بار
دوران دولت تو که نظم جهان از اوست
بادا چو نظم من ابدالدهر پایدار
ملک تو همچو نعمت فردوس بی زوال
عمر تو همچو مّدت افلاک بی شمار
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: سیاوش جعفری
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
چون بر زمین طلیعۀ شب گشت آشکار
آفاق ساخت کسوت عباسیان شعار
هوش مصنوعی: زمانی که شب بر زمین مستولی شد و تاریکی همه جا را پوشاند، آسمان به شکلی زیبا و دلنشین نمایان شد، گویی که کسوت عباسیان بر آن افزوده شده است.
پیدا شد از کرانۀ میدان آسمان
شکل هلال چون سر چوگان شهریار
هوش مصنوعی: از دور در آسمان، هلالی مانند سر توپ میدرخشد و توجهات را جلب میکند.
دیدم ز زر پخته برین لوح لاجورد
نونی که گفتیی به قلم کرده شد نگار
هوش مصنوعی: در لوح آسمانی از لاجورد، نانی را دیدم که از طلا برشته شده و به قلم نوشتهای به عنوان تصویر.
روی فلک چو لجّه دریا و ماه نو
مانند کشتیی که ز دریا کند کنار
هوش مصنوعی: در آسمان، مانند دریا و ماه نو، مانند کشتیای است که از دریا به ساحل میرسد.
یا بر مثال ماهی یونس میان آب
آهنگ در کشیدن او کرده از کنار
هوش مصنوعی: شاید مانند ماهی یونس که در میان آب بود، او نیز از کنار به سوی هدفش حرکت میکند.
یا همچو یونس آمده بیرون ز بطن حوت
افتاده بر کنارۀ دریا نحیف و زار
هوش مصنوعی: مانند یونس که از شکم ماهی بیرون آمد و بر کناره دریا افتاد، ضعیف و زار.
در معرض خلاف جهانی ز مرد و زن
قومیش در نظاره و خلقی در انتظار
هوش مصنوعی: مرد و زن در دنیا به چالشهای مختلفی مواجه هستند و همگی در انتظار تغییرات و اتفاقات جدیدی قرار دارند.
من با خرد به حجره خلوت شتافتم
گفتم که ای نتیجه الطاف کردگار
هوش مصنوعی: من با اندیشه و هوش به اتاق خلوت رفتم و گفتم، ای نتیجه نعمتهای خداوند،
باز این چه نقش بوالعجب و نادرست شکل
کز کارگاه غیب همی گردد آشکار؟
هوش مصنوعی: این چه تصویری عجیب و جالب است که به طرز شگفتآوری از جهان پنهان وارد دنیای آشکار میشود؟
آن شاهد از کجاست که این چرخ شوخ چشم
از گوش او برون کند این نغز گوشوار
هوش مصنوعی: این معشوقه از کجا آمده است که این دنیا با تمام زیباییهایش، از گوش او این گوشواره لطیف را بیرون میآورد؟
گردون ز بازوی که بدزدید این طراز
گیتی ز ساعد که ربوده ست این سوار؟
هوش مصنوعی: که این دنیا را چه کسی از دستان خدا ربوده است و این سوار کیست که چنین بر این گردونه تسلط یافته است؟
گر جرم کوکبست چرا شد چنین دو تاه
ور پیکر مه است چرا شد چنین نزار
هوش مصنوعی: اگر جرم ستاره است، پس چرا اینقدر ضعیف و ناتوان به نظر میرسد؟ و اگر چهرهاش مانند ماه است، چرا اینقدر زار و نازک شده؟
گفت آنچه بر شمردی از ین هیچ نیست
دانی که چیست ؟ با تو بگویم به اختصار
هوش مصنوعی: آنچه که تو برشمردی، هیچ ارزش و اهمیتی ندارد. میدانی چه چیزی در انتظار توست؟ اگر بخواهم به صورت خلاصه به تو بگویم...
نعل سمند شاه جهان است کاسمان
هر ماه بر سرش نهد از بهر افتخار
هوش مصنوعی: نعل سمند شاه به معنای نشانی از عظمت و قدرت است و نشان میدهد که هر ماه بر او تاجی از افتخار گذاشته میشود. این نشاندهندهی بزرگی و مقام والای شاه در جهان است.
گفتم که از مدائح ذات مبارکش
رمزی بگوی تا بودم از تو یادگار
هوش مصنوعی: گفتم که از صفات و ویژگیهای نیکو و بزرگوار او به گونهای سخن بگوی که همچنان یاد و نشانی از تو در دل من باقی بماند.
بر عادت کریمان بر دامنم نهاد
درجی چنین که بینی پر درّ شاهوار
هوش مصنوعی: به رسم و عادت افراد بزرگوار، بر دامنم گوهری نهاد که به زیبایی و ارزش همچون مروارید شاهانه است.
تا من ز بر تهنیت عید بی دریغ
بر آستان خسرو عادل کنم نثار
هوش مصنوعی: من میخواهم تا عید را بدون هیچ دریغی به پادشاه عادل هدیه کنم.
شاه جهان اتابک اعظم که درگهش
اسلام را ز حادثه خصنی است استوار
هوش مصنوعی: شاه بزرگ جهان، اتابک عالیقدر که در بارگاهش امنیت اسلام به خاطر پیشامدهای ناگوار برقرار است.
بوبکر بن محمد بن الدگز که هست
چون آفتاب قاهر و چون چرخ کامگار
هوش مصنوعی: بوبکر بن محمد بن الدگز مثل آفتابی تابان و پیروزی است که در آسمان میدرخشد و همچون چرخ سرنوشت، موفقیتها را به همراه دارد.
آن بحر مکرمت که ز امداد فیض او
دایم غریق نعمت و امن است روزگار
هوش مصنوعی: دریای بزرگی از لطف و کرامت وجود دارد که همیشه در نعمت و امنیت غرق است.
وان قطب معدلت که سپهر و ستاره را
هموراه گرد مرکز حکمش بود مدار
هوش مصنوعی: آن قطبی که محور گردشی آسمان و ستارههاست، همیشه مرکز فرمانرواییاش میباشد.
چون مشتبه شود جهت کعبۀ نجات
جز صوب درگهش نکند عقل اختیار
هوش مصنوعی: وقتی که راه درست و مقصد نجات برای کسی مبهم میشود، تنها عقل و اختیار آن شخص میتواند او را به سوی درگاه حق هدایت کند.
آنرا که فر تربیت او عزیز کرد
اجرام آسمان نتوانند کرد خوار
هوش مصنوعی: کسی که به خوبی تربیت شده و با ارزش است، حتی اجرام آسمان نیز نمیتوانند او را خوار و کوچک کنند.
وانرا که از حدیقۀ لطفش گلی شکفت
دوران روزگار نیارد نهاد خار
هوش مصنوعی: کسی که به لطف و محبت خداوند، شکوفهای از بهشت بر عواطفش روییده، دیگر دوران زندگی نمیتواند او را گرفتار زشتیها کند.
ای خسروی که رای تو از روی ملک و دین
هر دم به آستین کرم بسترد غبار
هوش مصنوعی: ای پادشاهی که اندیشهات همیشه در خدمت ملک و دین است و با هر بارش بخشش و مهربانیات، غبار مشکلات را کنار میزنی.
آنکس که یکدم از می عصیانت مست شد
تا نفخ صور نشکندش سورت خار
هوش مصنوعی: کسی که حتی برای یک لحظه از شراب عشق تو مست شود، تا زمانی که صدای صور به گوشش برسد، چهرهاش با زیبایی و درخشش تو تغییر نخواهد کرد.
بفشار پای حزم که پیش از تو کس نشد
بر ابلق زمانه بدین چابکی سوار
هوش مصنوعی: با احتیاط و دقت قدم بردار، چون هیچکس پیش از تو نتوانستهاست با این سرعت بر این دنیای پر تناقض سوار شود.
گیتی به نزد جور تو خاکی است بی محل
خورشید پیش رای تو نقدی است کم عیار
هوش مصنوعی: جهان در مقابل ظلم و ستم تو بیاهمیت و بیارزش است و وجود خورشید در مقایسه با نظر و فکر تو، چیزی کمارزش و بینام و نشانی است.
بگشای دست حکم که کس را نیوفتاد
در مرغزار ملک بدین فر بهی شکار
هوش مصنوعی: دست خود را باز کن و حکم کن، زیرا هیچکس در این چراگاه ملک نتوانسته است به راحتی شکار کند.
پیش از طلوع کوکب عدل تو آسمان
هرگز یمین منطقه نشناخت از یسار
هوش مصنوعی: قبل از ظهور ستارهی عدالت تو، آسمان هرگز سمت راست و چپ را نشناخته بود.
در سلک دهر بود شبه همبر گهر
در باغ چرخ بود کدو همسر چنار
هوش مصنوعی: در دوران زندگی، همانند مرواریدی در دریای زمان هستیم. در باغ زندگی نیز، کدو به عنوان همسایه درخت چنار قرار دارد.
زان لحظه باز کار جهان انتظام یافت
کاندر پناه جاه تو آمد به زینهار
هوش مصنوعی: از آن لحظه که جهان به نظم و ترتیب خود بازگشت، چون تو به عنوان پناهگاه و محافظی قوی و مطمئن آمدی.
تا روزگار خطبه اقبال تو نخواند
ممکن نبود عالم شوریده را قرار
هوش مصنوعی: تا وقتی که سرنوشت خوشبختی تو به صدا درنیامده بود، برای آدم دیوانه و آشفتهای همچون من، آرامش ممکن نبود.
در حسب حال خود سخنی چند داشتم
لیکن برین یکی کلمه کردم اختصار
هوش مصنوعی: در مورد وضعیت خود نکاتی را در نظر داشتم، اما تصمیم گرفتم که تنها به یک عبارت خلاصه اشاره کنم.
کای افتاب عدل ز من نور وامگیر
وی سایه خدای زمن سایه بر مدار
هوش مصنوعی: ای خورشید عدالت، از من نوری مگیر؛ بگذار سایه خداوند بر زمین باشد.
تا از برای نظم مصالح در این جهان
کس را درون پردۀ تقدیر نیست بار
هوش مصنوعی: هیچکس در این دنیا نمیتواند درون پرده تقدیر و سرنوشت بهخوبی مصالح و نظم را تنظیم کند.
دوران دولت تو که نظم جهان از اوست
بادا چو نظم من ابدالدهر پایدار
هوش مصنوعی: زمانی که تو در قدرت هستی و جهان زیر سایه تو به نظم میآید، امیدوارم که این نظم مانند آثار من همیشه باقی بماند.
ملک تو همچو نعمت فردوس بی زوال
عمر تو همچو مّدت افلاک بی شمار
هوش مصنوعی: ملک و دارایی تو به مانند نعمت بهشتی است که هرگز از بین نمیرود و عمر تو هم مانند زمان بیاندازه آسمانهاست.