گنجور

شمارهٔ ۳۶

ای جهان را به تیغ داده قرار
کرده شاهان به بندگیت اقرار
شاه آفاق اخستان توی آنک
خواهد از خنجرت اجل زنهار
همتت چون شهاب تیرانداز
حشمتت چون سماک نیزه گذار
ملک را طلعت همایونت
فال مسعود و طالع مختار
بندگانت به وقت کوشش و کین
با حوادث شوند در پیکار
چون عنان ظفر بجنبانند
از زمانه بر آورند غبار
چون رکاب ثبات بفشارند
باز دارند چرخ را ز مدار
برکشد دشمن تو را گردون
لیک برنگذارند از سر دار
طرفه مرغی است تیرت ای خسرو
که پر کر کسان برو هموار
نخورد جز دل عدو طعمه
نکند جز حیات خصم شکار
زلف نصرت گرفته در چنگل
نامه فتح بسته در منقار
مرغ نی ماهیی که هست او را
دست دربار شاه دریابار
باز مانده به سوی شست مَلک
دهن بی زبانش ماهی وار
ماهیی دیده ای که صدمَتِ شست
نرساند به حلق او آزار
من ندانم که چیست دانم آنک
می برآرد زبر و بحر دمار
لاجرم یک زمان زهیبت آن
مرغ و ماهی نمی کنند قرار
ای فلک عرض داده صدباره
پیش رایت خزاین اسرار
نیک دانی که من در این مدت
که جدا مانده ام ز خویش و تبار
بیش این آرزو نداشته ام
که بیایم بر آستان تو بار
وقت آنست کین سعادت را
همچو جان تنگ درکشم به کنار
پس به شکرانه بر درت ریزم
درجها پرز لولو شهوار
گرچه پیشت نکرد کس تعریف
که مرا چیست مایه و مقدار
سخنم خود معرف هنر است
چون نسیمی که آید از گلزار
زان چو تیغم زبان گشاده که من
گوهر خویش را کنم اظهار
گرچه یک شخم از ره صورت
دارم از علم لشکری جرار
رکن های سریر دانش من
همچو ارکان عالمند چهار
تازی و پارسی و حکمت و شرع
این دو اشعار دارم آن دو شعار
شعر من نیست زان بضاعت ها
که بیک جایگه شود بر کار
بلکه از حدّ بلخ تا درِ مصر
گرم کرده ست نظم من بازار
آفرینش همه گوای منند
که ندارم در افرینش یار
من یکی گوهرم فتاده به خاک
از سر تربیت مرا بردار
گرچه باشد به نزد همّت تو
گوهر از خاک برگرفتن عار
تا به از ملک و عمر چیزی نیست
بادی از ملک و عمر برخوردار
هرکجا آیی و روی تا حشر
دیده حزم و دولتت بیدار
حشر نصرتت زپیش و زپس
مدد فتح بر یمین و یسار

اطلاعات

وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: سیاوش جعفری

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای جهان را به تیغ داده قرار
کرده شاهان به بندگیت اقرار
هوش مصنوعی: ای جهان، شاهان با سلطه و قدرت خود، تو را زیر کنترل دارند و در عین حال به بندگی و خدمت تو اعتراف می‌کنند.
شاه آفاق اخستان توی آنک
خواهد از خنجرت اجل زنهار
هوش مصنوعی: ای پادشاه جهان، از آن بترس که خنجر مرگ به دست توست، پس با احتیاط رفتار کن.
همتت چون شهاب تیرانداز
حشمتت چون سماک نیزه گذار
هوش مصنوعی: انرژی و اراده‌ات مانند شهاب درخشانی است که به هدف می‌زند و عظمت و شکوهت مثل نظری است که با قدرت به میدان می‌آید.
ملک را طلعت همایونت
فال مسعود و طالع مختار
هوش مصنوعی: چهره‌ی پرجلوه‌ی تو برای پادشاه نشانه‌ای از نیکبختی و سرنوشت خوب است.
بندگانت به وقت کوشش و کین
با حوادث شوند در پیکار
هوش مصنوعی: گروه تو در زمان تلاش و جنگ، در برابر مشکلات و چالش‌ها به مبارزه برمی‌خیزند.
چون عنان ظفر بجنبانند
از زمانه بر آورند غبار
هوش مصنوعی: وقتی که فرمان پیروزی را به حرکت درآورند، زمانه غبار غفلت و ناپایداری را از پیش روی برمی‌دارد.
چون رکاب ثبات بفشارند
باز دارند چرخ را ز مدار
هوش مصنوعی: وقتی که استقامت و پایداری را محکم بگیریم، می‌توانیم حرکت دنیای اطراف را متوقف کنیم و از مسیر جاری آن جلوگیری کنیم.
برکشد دشمن تو را گردون
لیک برنگذارند از سر دار
هوش مصنوعی: هرچند که دشمن ممکن است تو را به خطر بیندازد و به تو آسیب برساند، اما نباید به راحتی به او اجازه داد که بر تو تسلط پیدا کند یا از تو انتقام بگیرد.
طرفه مرغی است تیرت ای خسرو
که پر کر کسان برو هموار
هوش مصنوعی: ای خسرو، تیر تو پنجه‌های مرغی است که پرهای دیگران را بر روی زمین صاف می‌کند.
نخورد جز دل عدو طعمه
نکند جز حیات خصم شکار
هوش مصنوعی: تنها دل دشمن است که طعمه می‌شود و حیات دشمن نیز تنها شکار می‌کند.
زلف نصرت گرفته در چنگل
نامه فتح بسته در منقار
هوش مصنوعی: موهای نصرت در دستان من است و پیامت پیروزی در منقارم قرار دارد.
مرغ نی ماهیی که هست او را
دست دربار شاه دریابار
هوش مصنوعی: پرنده‌ای که در نی زندگی می‌کند، مانند ماهی‌ای است که باید به دست دربار شاه و دریا توجه کند.
باز مانده به سوی شست مَلک
دهن بی زبانش ماهی وار
هوش مصنوعی: یک موجود بی‌زبان به سمت شست مَلک رفته و در حالتی شبیه به ماهی قرار دارد.
ماهیی دیده ای که صدمَتِ شست
نرساند به حلق او آزار
هوش مصنوعی: آیا ماهی‌ای را دیده‌ای که حتی کوچک‌ترین ضربه‌ای به بدنش هم نتواند به آن آسیب بزند؟
من ندانم که چیست دانم آنک
می برآرد زبر و بحر دمار
هوش مصنوعی: نمی‌دانم که چیست، اما می‌دانم آنچه که از زمین و دریا به وجود می‌آید.
لاجرم یک زمان زهیبت آن
مرغ و ماهی نمی کنند قرار
هوش مصنوعی: بدین ترتیب، به خاطر زیبایی آن مرغ و ماهی، هرگز آرامش نمی‌یابند.
ای فلک عرض داده صدباره
پیش رایت خزاین اسرار
هوش مصنوعی: ای آسمان، بارها خزانه‌های اسرار را در برابر تو نشان داده‌اند.
نیک دانی که من در این مدت
که جدا مانده ام ز خویش و تبار
هوش مصنوعی: تو خوب می‌دانی که من در این زمانی که از خانواده و بستگانم دور بوده‌ام، چه احساسی دارم.
بیش این آرزو نداشته ام
که بیایم بر آستان تو بار
هوش مصنوعی: من هیچ آرزویی بیشتر از این نداشته‌ام که به درگاه تو بیایم و عرض ارادت کنم.
وقت آنست کین سعادت را
همچو جان تنگ درکشم به کنار
هوش مصنوعی: زمان آن فرارسیده که این خوشبختی را همانند جانم در آغوش بگیرم و نگه‌دارم.
پس به شکرانه بر درت ریزم
درجها پرز لولو شهوار
هوش مصنوعی: به عنوان سپاس و قدردانی، در آستان تو دُر و گوهر می‌ریزم و زندگی‌ام را با زیبایی‌های شگفت‌انگیز پر می‌کنم.
گرچه پیشت نکرد کس تعریف
که مرا چیست مایه و مقدار
هوش مصنوعی: هرچند که هیچ‌کس تا کنون از من تعریف نکرده و ارزش و مقامم را بیان نکرده است، باز هم در پیش تو هستم.
سخنم خود معرف هنر است
چون نسیمی که آید از گلزار
هوش مصنوعی: سخنان من خود نشان‌دهنده هنر من هستند، مانند نسیمی که از باغ گل‌ها می‌وزد.
زان چو تیغم زبان گشاده که من
گوهر خویش را کنم اظهار
هوش مصنوعی: به خاطر تیزی و برندگی من، مثل تیزی یک شمشیر، زبانم را باز می‌کنم تا بتوانم ارزش واقعی خود را نشان دهم.
گرچه یک شخم از ره صورت
دارم از علم لشکری جرار
هوش مصنوعی: با وجود اینکه تنها یک بار زمین را شخم زده‌ام، اما از دانش و آگاهی‌ام به اندازه یک ارتش بزرگ بهره‌مندم.
رکن های سریر دانش من
همچو ارکان عالمند چهار
هوش مصنوعی: پایه های دانش من مانند ارکان جهان چهارگانه محکم و استوارند.
تازی و پارسی و حکمت و شرع
این دو اشعار دارم آن دو شعار
هوش مصنوعی: من دو نوع شعر دارم که یکی به زبان تازی (عربی) و دیگری به زبان پارسی (فارسی) است و هر کدام از این اشعار نمایانگر حکمت و اصول دینی هستند.
شعر من نیست زان بضاعت ها
که بیک جایگه شود بر کار
هوش مصنوعی: شعر من از آن کمبودهایی نیست که نتواند در یک مکان خاص به کار آید.
بلکه از حدّ بلخ تا درِ مصر
گرم کرده ست نظم من بازار
هوش مصنوعی: از بلخ تا درِ مصر، اشعار و نظم من در دستان مردم رواج پیدا کرده و همه جا صحبت از آن است.
آفرینش همه گوای منند
که ندارم در افرینش یار
هوش مصنوعی: تمام موجودات و آفریدگان شاهد و گواه من هستند، اما من در فرآیند آفرینش یار و همدمی ندارم.
من یکی گوهرم فتاده به خاک
از سر تربیت مرا بردار
هوش مصنوعی: من مانند یک گوهر باارزش هستم که به زمین افتاده‌ام، از تو درخواست دارم که مرا با تربیت و آموزش خود برداری و به ارزش و جایگاه اصلی‌ام برگردانی.
گرچه باشد به نزد همّت تو
گوهر از خاک برگرفتن عار
هوش مصنوعی: هرچند که برای تلاش و ارادت تو، گرفتن گوهر از خاک عیبی ندارد.
تا به از ملک و عمر چیزی نیست
بادی از ملک و عمر برخوردار
هوش مصنوعی: هیچ چیزی به پای ملک و عمر نمی‌رسد، و بهتر است که از آزادی و زندگی لذت ببریم.
هرکجا آیی و روی تا حشر
دیده حزم و دولتت بیدار
هوش مصنوعی: هر جا که بروی و ظاهر شوی، لازم است که مراقب و هوشیار باشی، چرا که همیشه باید از قدرت و سرنوشت خود آگاه باشی.
حشر نصرتت زپیش و زپس
مدد فتح بر یمین و یسار
هوش مصنوعی: آغاز کمک و یاری تو از جلو و عقب است، پیروزی به طرف راست و چپ تو خواهد بود.