گنجور

شمارهٔ ۳۴

سپیده دم که زند ابر خیمه در گلزار
گل از سراچه خلوت رود به صُفه بار
ز اعتدال هوا حکم جانور گیرد
اگر به نوک قلم صورتی کنند نگار
سرود خارکن از عندلیب نیست عجب
که مدتی سرو کارش نبود جز با خار
چه حالت است که مرغان همی زنند نوا؟
چه موجب است که گلها همی کنند نثار؟
هنوز سرو سهی در نیامده ست به رقص
چرا به دست زدن خوش بر آمده ست چنار؟
عروس باغ مگر جلوه می کند امروز
که باد غالیه سای ست و ابر لولو بار
کلیم وار ز شاخ درخت بلبل را
فروغ آتش گل کرد عاشق دیدار
هنوز نا شده سوسن زبند مهد آزاد
دراز کرد زبان چون مسیح در گفتار
چمن هنوز لب از شیر ابر ناشته
چو شاهدان خط سبزش دمید گرد عذار
نهاده نرگس رعنا به خواب مستی سر
هنوز ناشده از چشم او نشان خمار
جهان بدین صفت از خرمی مجلس و شاه
در او چنانک در اثنای سال فصل بهار
نه مجلس است سپهری ست کز مطالع او
بتابد اختر عصمت به ساعتی صد بار
کسی گمان نبرد در حریم حضرت او
که از جفای فلک بر دلی بود آزار
زمانه نعره تحسین زند چو مدحت شاه
به گوش او رسد از لفظ راوی اشعار
ز بس ترنم والحان مطربان که درو
همیشه مغز فلک پر نوای موسیقار
به رسم خدمت و طاعت به جای سر هنگان
ملوک صف زده بر درگهش یمین ویسار
نشسته خسرو روی زمین به استحقاق
فراز مسند شاهنشهی سلیمان وار
خدایگان ملوک زمانه نصرت دین
که مهر و ماه به فرمان او کنند مار
جهانگشای ابوبکر بن محمد آنک
به یک پیاده کند دفع صد هزار سوار
زخاک مجلس او بوی خلد می آید
چنانک نکهت عنبر ز طلبه عطار
در این چنین سره وقتی کس آن چنان مجلس
به اختیار بنگذارد این سخن بگذار
حسود تهمت بد خدمتی نهاد مرا
که شد ز درگه فرمان ده جهان بیزار
کسی که او نبود آگه از عقیدت من
چو این سخن شنود باورش کند ناچار
چو این علامت جهلست و نام من عاقل
کنون کجا برم این ننگ و چون کشم این عار
مجال صبر کجا باشدم چو در حق من
زمانه بر سر باطل نماید این اصرار
طمع مدار که کفار بشکنند صلیب
بس است این که نبندند مومنان زنار
جهان پناها امروز در زمانه تویی
که روزگار به عهد تو دارد استظهار
فلک به جاه تو افراشت پشت با مسند
ستم ز عدل تو آورد روی در دیوار
زمانه دست تو را دید ضامن ارزاق
ستاره تیغ تورا یافت قاطع اعمار
غبار موکبت آن کیمیای معتبر است
که شد سبیکه خورشید از او تمام عیار
کسی که عز قبول تو یافت در عالم
به چشم همّت او ملک ری نماید خوار
قرار چو بودم در فراق حضرت تو
هنوز کار مرا تا فلک نداده قرار
ز صد نهال که در باغ عمر بنشاندم
یکی هنوز زبختم نیامده ست به یار
زمانه تا ندهد داد فضل و دانش من
چگونه دست بدارم ز دامنش زنهار؟
چه وقت عزلت و هنگام انزواست مرا؟
نرانده دور تمتع ز گنبد دوار
هنوز پیش رکابم نبرده بر سر دوش
به جای غاشیه کیمخت ماه غاشیه دار
هنوز از پس پشتم حمایل جوزا
نکرده بر سر شمشیر نیکوان تتار
سر از بساط شهنشه چگونه بردارم
نعوذبالله بیزارم از چنین سروکار
بدان خدای که ذرات آسمان و زمین
همی کنند به پاکی ذات او اقرار
بدان قدیم که در عهد اولیت او
جهان نبود و نبود از جهانیان آثار
چو آسمان و زمین را به انبیا بنواخت
یکی از آن دو ندانست کفش از دستار
چو آدمی و پری را به اهبطوا افکند
بر آمد از دل هر یک هزار ناله زار
چنان نهفت در اطراف غیب سرّ قَدَر
که ره نبرد بدو وهم و فکرت اغیار
چنان نگاشت بر الواح عقل صورت علم
که خیره گشت در او دیده اولوالابصار
چو خیط صبح و شفق بست بر عمود افق
ترازوی شب وروز ایستاد چون طیار
به صانعی که بیاراست باغ فطرت را
به حسن قامت چون سرو و روی چون گلنار
به مبدعی که در اجزای خاک تعبیه کرد
دل خدای شناس و زبان شکر گزار
بدان جواد که چون ابر باد دستی را
وجوه چرخ دهد سالها به یک ادرار
بدان لطیف که چون باد خاکساری را
کند مبشر امداد لطف در اشجار
بدان حلیم که در یک نفس فرو شوید
هزار نامه عصیان به آب استغفار
بدان کریم که گر حصر نعمتش طلبی
شمار آن نتوان کرد تا به روز شمار
چو دست حکمت او طی کند سجل وجود
نه از دیار نشان ماند و نه از دیّار
چو خطبه لمن الملک بر جهان خواند
برون برد ز دماغ جهانیان پندار
بدان زلازل هیبت که در شبانگه عمر
کند زمستی غفلت نفوس را هوشیار
بدان منادی عزّت که در سحر گه حشر
کند ز خواب عدم کاینات را بیدار
به تحفه های کرامت که از دریچه غیب
درافکنند مهیا به دامن اخیار
به جذبه های عنایت که در مقابل آن
به نیم ذرّه نسنجد بضاعت ابرار
به گنجنامه رحمت که سرّ تاویلش
کسی نداند بیرون ز عالم الاسرار
به مُهر دُرج نبوت که ان ودیعت را
نبود هیچ امینی چو احمد مختار
هنوز صبح رسالت نکرده بود طلوع
که شد ز عکس جبینش جهان پر از انوار
بدان سکینه عصمت که کرد خرسندش
به پرده داری یک عنکبوت بر در غار
بدان همای سعادت که رحمت ازلی
فکند سایه او بر مهاجر و انصار
به حرمت قدم صدق آن جوانمرادن
که کس نبرد بدیشان سبق درین مضمار
به نور طلعت خسرو که آسمان گستاخ
نظر بر او نتواند گماشتن ز وقار
به چار بالش قدرش که بهر او زده اند
دو سایه بان سیاه وسپید لیل و نهار
بدان بلارک گوهر فشان که در کف شاه
بسان قطره آب است در میان بحار
بدان سمند زمان سرعت زمین پیمای
بدان کمند سپهر افکن ستاره شکار
به حق این همه سو گند ها که از عظمت
بر آسمان و زمین حمل آن بود دشوار
که چشم من به جهان آن زمان شود روشن
کز آستانه شه بستُرم به دیده غبار
خدایگانا گر کشف حال من بکنی
ز صدق هر چه نمودم یکی بود ز هزار
در تو را به همه شرق و غرب نفروشم
که خاک توده فانی ندارد این مقدار
ز خدمت تو چه شاغل بود مرا به جهان؟
کدام خویش و قرابت کدام ملک و عقار
نصاب مایه من دانش است و می دانی
که این متاع نیارد بها در ین بازار
ز حضرتت سبب غیبتم همین بوده ست
که بوده ام به دل آزرده و به دل بیمار
چه داغها که ز چرخم نشست در سینه
چه اشکها که ز چشمم دوید بر رخسار
هنوز در غم آن مانده ام که چون افتد
ز موج حادثه کشتی عمر من به کنار؟
اگر زخوف ورجا در تحیرم زان است
که پای بر سر گنج است و دست در دم مار
مرا شکایت بسیار و شکر اندک هست
اگر چه می نزنم دم ز اندک و بسیار
میان عالم و جاهل تفاوت این قدرست
که این کشیده عنان باشد آن گسسته مهار
قدم ز دایره بیرون نمی نهم کاخر
به سر به گرد جهان گشته گیر چون پر گار
به روز،درس ثنای تو می کنم تلقین
به شب، وظیفه مدح تو می کنم تکرار
به سوی سدره زمن مرغ طاعتی نپرد
که رقعه ای نبرد از دعات در منقار
دراز می شود این ماجرا و می ترسم
که از ملالت خاطر کسی کند انکار
زبهر خسرو از ین به دعا نمی دانم
که تا ابد از عمر خویش بر خوردار

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: سیاوش جعفری

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

سپیده دم که زند ابر خیمه در گلزار
گل از سراچه خلوت رود به صُفه بار
هوش مصنوعی: صبحی که ابرها مانند چادری بر سر گلستان گسترده می‌شوند، از گوشه‌ی خلوت به سمت صفا و زیبایی می‌روم.
ز اعتدال هوا حکم جانور گیرد
اگر به نوک قلم صورتی کنند نگار
هوش مصنوعی: اگر هوا متعادل باشد، جان‌دار می‌تواند از آن بهره ببرد؛ بنابراین اگر با نوک قلم، تصویری زیبایی بکشند، می‌تواند گویای زیبایی باشد.
سرود خارکن از عندلیب نیست عجب
که مدتی سرو کارش نبود جز با خار
هوش مصنوعی: شگفتی ندارد که آواز پرنده خوش‌خوانی، که درختان را خوشبو و زیبا می‌کند، مدتی تنها با خارها سر و کار داشته باشد.
چه حالت است که مرغان همی زنند نوا؟
چه موجب است که گلها همی کنند نثار؟
هوش مصنوعی: چرا پرندگان در حال آواز خواندن هستند؟ چه اتفاقی افتاده که گل‌ها در حال ریختن گلبرگ‌های خود هستند؟
هنوز سرو سهی در نیامده ست به رقص
چرا به دست زدن خوش بر آمده ست چنار؟
هوش مصنوعی: تا کنون، سرو خوش قامت هنوز به رقص در نیامده است، اما چنار خوش سیما به شادمانی دست می‌زند.
عروس باغ مگر جلوه می کند امروز
که باد غالیه سای ست و ابر لولو بار
هوش مصنوعی: امروز عطر و زیبایی باغ چنان دلرباست که گویی عروس باغ خود را به نمایش گذاشته است، چرا که باد با عطر خوش وزیده و ابرها مانند مروارید در حال باریدن هستند.
کلیم وار ز شاخ درخت بلبل را
فروغ آتش گل کرد عاشق دیدار
هوش مصنوعی: بلبل مانند کسی که درخت را به چنگ می‌آورد، با زیبایی آتشین گل، عشق به دیدار معشوق را تجربه می‌کند.
هنوز نا شده سوسن زبند مهد آزاد
دراز کرد زبان چون مسیح در گفتار
هوش مصنوعی: سوسن هنوز از بند مهد آزاد نشده است، اما زبانش را دراز کرده و صحبت می‌کند، مانند عیسی که سخن می‌گفت.
چمن هنوز لب از شیر ابر ناشته
چو شاهدان خط سبزش دمید گرد عذار
هوش مصنوعی: چمن هنوز از باران ریزش نکرده و تازه است، مثل شاهدانی که بر زیبایی خط سبز خود می‌افزایند و زیبایی بیشتری به چهره می‌دهند.
نهاده نرگس رعنا به خواب مستی سر
هنوز ناشده از چشم او نشان خمار
هوش مصنوعی: یک نرگس زیبا را در خواب مستی قرار داده‌اند، و هنوز اثر خواب آلودگی در چشمان او پیدا است.
جهان بدین صفت از خرمی مجلس و شاه
در او چنانک در اثنای سال فصل بهار
هوش مصنوعی: دنیا به خاطر خوشی‌ها و شادی‌هایی که در جمع‌ها و در دربار شاه وجود دارد، مانند فصل بهار در میان سال است.
نه مجلس است سپهری ست کز مطالع او
بتابد اختر عصمت به ساعتی صد بار
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که این دنیا مانند یک مجلس یا محفل نیست که فقط با مطالعه و بررسی آن، ستاره‌ی پاکی و عصمت ببتابد و در هر ساعت صد بار نورافشانی کند. به عبارتی، این دنیا نمی‌تواند به سادگی منبعی برای توانمندی‌های روحی و معنوی باشد.
کسی گمان نبرد در حریم حضرت او
که از جفای فلک بر دلی بود آزار
هوش مصنوعی: هیچ‌کس تصور نکند که در محضر پروردگار، نشانه کوتاهی و ظلم زمان، بر دلی آزرده وجود دارد.
زمانه نعره تحسین زند چو مدحت شاه
به گوش او رسد از لفظ راوی اشعار
هوش مصنوعی: زمانه به تحسین و ستایش برمی‌خیزد زمانی که شعرهای زیبای راوی در وصف شاه به گوش او می‌رسد.
ز بس ترنم والحان مطربان که درو
همیشه مغز فلک پر نوای موسیقار
هوش مصنوعی: به خاطر آوازها و نغمه‌های زیبا و دلنشین نوازندگان، همیشه آسمان پر از صدای موسیقی‌دانان است.
به رسم خدمت و طاعت به جای سر هنگان
ملوک صف زده بر درگهش یمین ویسار
هوش مصنوعی: بر اساس رسومات خدمت و اطاعت، در زمان‌های که پادشاهان بر تخت بودند، مردم در دو صف، راست ایستاده‌اند و در مقابل درگاه او هستند.
نشسته خسرو روی زمین به استحقاق
فراز مسند شاهنشهی سلیمان وار
هوش مصنوعی: خسرو در حال استراحت روی زمین است، در حالی که شایستگی نشستن بر تخت سلطنتی را دارد، مانند سلیمان که بر مسند خود نشسته بود.
خدایگان ملوک زمانه نصرت دین
که مهر و ماه به فرمان او کنند مار
هوش مصنوعی: خدای بزرگ که فرمانروای زمانه است، به یاری دین خود می‌آید و حتی خورشید و ماه نیز طبق اراده او عمل می‌کنند.
جهانگشای ابوبکر بن محمد آنک
به یک پیاده کند دفع صد هزار سوار
هوش مصنوعی: ابوبکر بن محمد، کسی است که با تنها یک نفر به اندازه‌ای قدرتمند است که می‌تواند به راحتی از پس هزاران سرباز سوار برآید.
زخاک مجلس او بوی خلد می آید
چنانک نکهت عنبر ز طلبه عطار
هوش مصنوعی: در خاک مجلس او عطر بهشتی به مشام می‌رسد، همان‌طور که عطر خوش عنبر از عطاری به مشام می‌درد.
در این چنین سره وقتی کس آن چنان مجلس
به اختیار بنگذارد این سخن بگذار
هوش مصنوعی: در چنین موقعیتی که هیچ‌کس آن‌گونه مجلس را با اختیار برگزار نمی‌کند، بهتر است این موضوع به بحث گذاشته شود.
حسود تهمت بد خدمتی نهاد مرا
که شد ز درگه فرمان ده جهان بیزار
هوش مصنوعی: حسود با تهمت‌هایش باعث شد که من از دربار فرمانروایی که به من خدمت می‌کردم، دل‌زده شوم.
کسی که او نبود آگه از عقیدت من
چو این سخن شنود باورش کند ناچار
هوش مصنوعی: اگر کسی که از اعتقادات من بی‌خبر است، این حرف‌ها را بشنود، ناچار به آنها ایمان خواهد آورد.
چو این علامت جهلست و نام من عاقل
کنون کجا برم این ننگ و چون کشم این عار
هوش مصنوعی: این بیت بیانگر احساس عذاب و ننگ فردی است که خود را عاقل می‌داند اما در عمل، نشانه‌هایی از جهل و نادانی را در خود می‌بیند. او از اینکه ممکن است در نظر دیگران عاقل به نظر برسد، احساس شرم و عذاب می‌کند و نمی‌داند چگونه با این وضعیت روبرو شود. در واقع، این فرد درگیر تضاد بین خودآگاهی و رفتارهای نادرستش است.
مجال صبر کجا باشدم چو در حق من
زمانه بر سر باطل نماید این اصرار
هوش مصنوعی: معنای این بیت به این صورت است که من چگونه می‌توانم صبر کنم، وقتی که زمانه به طور مکرر بر باطل تأکید می‌کند و برای من دشواری ایجاد می‌کند.
طمع مدار که کفار بشکنند صلیب
بس است این که نبندند مومنان زنار
هوش مصنوعی: به چیزی مانند امید به این که دشمنان ضربه‌ای به نمادهای مذهبی بزنند، دلخوش نباش. کافی است مؤمنان به اصول و اعتقادات خود پایبند باشند و از اصول خود دور نشوند.
جهان پناها امروز در زمانه تویی
که روزگار به عهد تو دارد استظهار
هوش مصنوعی: امروز دنیا در پناه تو است، در زمانی که روزگار بر اساس عهد و پیمان تو تأکید می‌کند.
فلک به جاه تو افراشت پشت با مسند
ستم ز عدل تو آورد روی در دیوار
هوش مصنوعی: آسمان به خاطر مقام و منزلت تو، با قدرت و استحکام ایستاده است، و در برابر ستمگری‌ها، از عدالت تو نشانی بر دیوارها دارد.
زمانه دست تو را دید ضامن ارزاق
ستاره تیغ تورا یافت قاطع اعمار
هوش مصنوعی: زمانه تو را دید و تأمین کننده روزی‌هایت شد، مانند ستاره‌ای که با شمشیری تیز، ساخت و سازها را به پایان می‌رساند.
غبار موکبت آن کیمیای معتبر است
که شد سبیکه خورشید از او تمام عیار
هوش مصنوعی: غبار پایگاه تو، همانند یک کیمیاگری معتبر است که از آن، طلای خالصی به وجود می‌آید که حتی نور خورشید هم از آن به وجود آمده است.
کسی که عز قبول تو یافت در عالم
به چشم همّت او ملک ری نماید خوار
هوش مصنوعی: کسی که مورد محبت و توجه تو قرار گیرد، در چشمان او حتی بزرگترین پادشاهی‌ها نیز بی‌ارزش و کوچک خواهند شد.
قرار چو بودم در فراق حضرت تو
هنوز کار مرا تا فلک نداده قرار
هوش مصنوعی: زمانی که در دوری تو قرار داشتم، هنوز کار من به اندازه‌ای نبود که به آسمان‌ها برسم.
ز صد نهال که در باغ عمر بنشاندم
یکی هنوز زبختم نیامده ست به یار
هوش مصنوعی: از صد نهالی که در باغ زندگی کاشته‌ام، هنوز یکی از آنها به ثمر نرسیده و به محبوبم نرسانده‌ام.
زمانه تا ندهد داد فضل و دانش من
چگونه دست بدارم ز دامنش زنهار؟
هوش مصنوعی: زمانی که دنیا حق و اعتبار من را ندهد، چگونه می‌توانم از تلاش و پیگیری علم و دانش دست بکشم؟ من خواهش می‌کنم که این کار را نکنم.
چه وقت عزلت و هنگام انزواست مرا؟
نرانده دور تمتع ز گنبد دوار
هوش مصنوعی: چه زمانی باید به گوشه‌نشینی و تنهایی پناه ببرم؟ وقتی که لذت‌ها و خوشی‌ها از چرخش دنیا دور شده‌اند.
هنوز پیش رکابم نبرده بر سر دوش
به جای غاشیه کیمخت ماه غاشیه دار
هوش مصنوعی: من هنوز بر سر دوش خود بار نگذاشته‌ام، به جای زین و زینت، مهربانی و زیبایی را انتخاب کرده‌ام.
هنوز از پس پشتم حمایل جوزا
نکرده بر سر شمشیر نیکوان تتار
هوش مصنوعی: هنوز از پشت سرم حمایت دربر نگذاشته‌ام که بر سر شمشیر خوبان تاتاری قرار گیرد.
سر از بساط شهنشه چگونه بردارم
نعوذبالله بیزارم از چنین سروکار
هوش مصنوعی: چگونه می‌توانم از مقام و موقعیت پادشاهی فاصله بگیرم، در حالی که به شدت از چنین ارتباطی متنفرم؟
بدان خدای که ذرات آسمان و زمین
همی کنند به پاکی ذات او اقرار
هوش مصنوعی: به خدایی که ذرات آسمان و زمین به پاکی و بی‌نقص بودن او شهادت می‌دهند، آگاه باش.
بدان قدیم که در عهد اولیت او
جهان نبود و نبود از جهانیان آثار
هوش مصنوعی: در گذشته‌های دور، در زمان‌های نخستین، جهان وجود نداشت و نشانه‌ای از انسان‌ها هم نبود.
چو آسمان و زمین را به انبیا بنواخت
یکی از آن دو ندانست کفش از دستار
هوش مصنوعی: وقتی که خداوند آسمان و زمین را به پیامبران هدیه داد، یکی از آن دو نمی‌دانست که کفش را چگونه باید از دستار یا عمامه تشخیص دهد.
چو آدمی و پری را به اهبطوا افکند
بر آمد از دل هر یک هزار ناله زار
هوش مصنوعی: وقتی که آدم و پری به پایین رانده شدند، از دل هر یک هزار ناله دردآلود بیرون آمد.
چنان نهفت در اطراف غیب سرّ قَدَر
که ره نبرد بدو وهم و فکرت اغیار
هوش مصنوعی: به‌گونه‌ای در اطراف راز سرنوشت پنهان شده است که هیچ‌گونه خیال و تفکری از دیگران توان دسترسی به آن را ندارد.
چنان نگاشت بر الواح عقل صورت علم
که خیره گشت در او دیده اولوالابصار
هوش مصنوعی: او چنان تصویری از علم را بر دیواره‌‌‌های ذهن حک کرده است که چشمان دارای بینش عمیق، در آن حیرت‌زده مانده‌اند.
چو خیط صبح و شفق بست بر عمود افق
ترازوی شب وروز ایستاد چون طیار
هوش مصنوعی: زمانی که صبح و غروب مانند دو رشته رنگی به افق آویخته می‌شوند، ترازوی شب و روز مانند یک پرنده بالای آن ایستاده است.
به صانعی که بیاراست باغ فطرت را
به حسن قامت چون سرو و روی چون گلنار
هوش مصنوعی: به سازنده‌ای اشاره دارد که باغ وجود انسان را با زیبایی قامت مانند سرو و چهره‌ای مانند گلنار تزئین کرده است.
به مبدعی که در اجزای خاک تعبیه کرد
دل خدای شناس و زبان شکر گزار
هوش مصنوعی: خداوندی که در اجزای خاک دل و زبان شکرگزار را قرار داده است.
بدان جواد که چون ابر باد دستی را
وجوه چرخ دهد سالها به یک ادرار
هوش مصنوعی: بدان ای جواد، مانند اینکه ابر با وزش باد حرکت می‌کند، سرنوشت و تابندگی زندگی به دست تقدیر و شرایط مختلف تغییر می‌کند و می‌تواند سال‌ها با کوچک‌ترین اقدامی دگرگون شود.
بدان لطیف که چون باد خاکساری را
کند مبشر امداد لطف در اشجار
هوش مصنوعی: بدان که همان‌طور که باد می‌تواند خاک را نرم کند، رحمت و لطف الهی نیز در درختان نمایان می‌شود و به آنها خبر خوشی می‌دهد.
بدان حلیم که در یک نفس فرو شوید
هزار نامه عصیان به آب استغفار
هوش مصنوعی: بدان که انسان صبور و بردباری که به یکباره تمام گناهانش را با یک دعا و درخواست بخشش فراموش می‌کند، می‌تواند تمام اشتباهاتش را به راحتی جبران کند.
بدان کریم که گر حصر نعمتش طلبی
شمار آن نتوان کرد تا به روز شمار
هوش مصنوعی: ای بزرگوار، اگر بخواهی نعمت‌های او را بشماری، نخواهی توانست، زیرا تعداد آن‌ها بسیار زیاد است و تنها با گذر ایام می‌توان به بخشی از آن‌ها پی برد.
چو دست حکمت او طی کند سجل وجود
نه از دیار نشان ماند و نه از دیّار
هوش مصنوعی: هنگامی که قدرت حکمت او به کار می‌افتد، ثبت و نشانه‌ای از وجود باقی نمی‌ماند و نه از سرزمین‌ها.
چو خطبه لمن الملک بر جهان خواند
برون برد ز دماغ جهانیان پندار
هوش مصنوعی: وقتی که خداوند فرمان سلطنت را بر جهان صادر کرد، تصور و خیالات مردم را از ذهنشان خارج کرد.
بدان زلازل هیبت که در شبانگه عمر
کند زمستی غفلت نفوس را هوشیار
هوش مصنوعی: بدان که لرزیدن و هیبت ناشی از آن، انسان‌ها را در تاریکی شب بیدار کرده و از خواب غفلتشان خارج می‌کند.
بدان منادی عزّت که در سحر گه حشر
کند ز خواب عدم کاینات را بیدار
هوش مصنوعی: بخواهم به تو بگویم کسی که در صبح روز قیامت انسان‌ها را از خواب نیستی بیدار می‌کند و به آنها عزت می‌بخشد.
به تحفه های کرامت که از دریچه غیب
درافکنند مهیا به دامن اخیار
هوش مصنوعی: هدیه‌های با ارزش و خوشایند که از عالم نامرئی نازل می‌شوند، آماده‌اند تا در دامن نیکان و افراد شایسته قرار گیرند.
به جذبه های عنایت که در مقابل آن
به نیم ذرّه نسنجد بضاعت ابرار
هوش مصنوعی: به کشش‌ها و لطف‌هایی که وجود دارد، نمی‌توان با توانایی‌های کوچک و ناچیز بندگان خوب مقایسه کرد.
به گنجنامه رحمت که سرّ تاویلش
کسی نداند بیرون ز عالم الاسرار
هوش مصنوعی: در اینجا اشاره به یک منبع بزرگ از رحمت و نعمت‌هاست که هیچ‌کس نمی‌تواند راز و عمق معنای آن را درک کند، و این موضوع فراتر از دنیای ملموس و اسرار پنهان است.
به مُهر دُرج نبوت که ان ودیعت را
نبود هیچ امینی چو احمد مختار
هوش مصنوعی: هیچ کس به اندازه احمد مختار به امانت نبوت و رسالت اعتماد نداشت و این امانت را به درستی حفظ کرد.
هنوز صبح رسالت نکرده بود طلوع
که شد ز عکس جبینش جهان پر از انوار
هوش مصنوعی: هنوز صبح نشده بود و خورشید بر نیامده بود که نور چهره‌اش دنیا را پر کرده بود.
بدان سکینه عصمت که کرد خرسندش
به پرده داری یک عنکبوت بر در غار
هوش مصنوعی: سکینه، شخصیت با تقوا و معصوم است که با وجود اینکه در غار قرار دارد و یک عنکبوت بر در آن است، احساس آرامش و خرسندی می‌کند. این نشان دهنده‌ی ایمان و اعتماد او به حفاظت الهی است.
بدان همای سعادت که رحمت ازلی
فکند سایه او بر مهاجر و انصار
هوش مصنوعی: بدان که خوشبختی و خوشحالی ناشی از رحمت الهی بر همه مهاجران و یارانشان سایه افکنده است.
به حرمت قدم صدق آن جوانمرادن
که کس نبرد بدیشان سبق درین مضمار
هوش مصنوعی: به احترام وجود واقعی آن جوانان نیکوکار که هیچ‌کس نتوانسته است پیشی بگیرد و از آن‌ها جلوتر رود در این میدان.
به نور طلعت خسرو که آسمان گستاخ
نظر بر او نتواند گماشتن ز وقار
هوش مصنوعی: چهره زیبای شاه آن‌قدر درخشان و باوقار است که آسمان جرأت نمی‌کند به او نگاه کند.
به چار بالش قدرش که بهر او زده اند
دو سایه بان سیاه وسپید لیل و نهار
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به توصیف دو سایه‌بان که یکی سیاه و دیگری سفید است، می‌پردازد که به دلیل وجود شب و روز (لیل و نهار) برای یک موجودی در نظر گرفته شده‌اند. به نوعی، شاعر به اهمیت و ارزش زندگی و زمان اشاره دارد و به سادگی نشان می‌دهد که هر روز و هر شب چقدر تأثیرگذار و ارزشمند هستند.
بدان بلارک گوهر فشان که در کف شاه
بسان قطره آب است در میان بحار
هوش مصنوعی: بدان که بلارک، گوهری است که در دست شاه مانند قطره‌ای آب در میان دریاها می‌درخشد.
بدان سمند زمان سرعت زمین پیمای
بدان کمند سپهر افکن ستاره شکار
هوش مصنوعی: زمانه مانند اسبی تندرو است که به سرعت در حال حرکت است و ستاره‌ها مانند شکارهایی هستند که در این مسیر به دام می‌افتند.
به حق این همه سو گند ها که از عظمت
بر آسمان و زمین حمل آن بود دشوار
هوش مصنوعی: به راستی، این همه سوگندها که به عظمت مربوط می‌شود، بر آسمان و زمین حمل کردن آن بسیار دشوار است.
که چشم من به جهان آن زمان شود روشن
کز آستانه شه بستُرم به دیده غبار
هوش مصنوعی: این متن بیانگر امید و آرزویی است که در آن شخصی انتظار دارد تا با ورود یک فرد خاص یا با تغییر شرایط، دنیای او روشن و پر از زندگی شود. به نوعی به این اشاره می‌کند که فرد مورد نظر می‌تواند زندگی‌اش را بهبود بخشد و از غبار و تاریکی خارجش کند.
خدایگانا گر کشف حال من بکنی
ز صدق هر چه نمودم یکی بود ز هزار
هوش مصنوعی: ای خداوند، اگر حال و حقیقت من را آشکار کنی، خواهی دید که همه آنچه من نشان داده‌ام، از صداقت یکی است و در برابر هزار چیز دیگر، هیچ است.
در تو را به همه شرق و غرب نفروشم
که خاک توده فانی ندارد این مقدار
هوش مصنوعی: من تو را به هیچ قیمتی، حتی تمام زمین و آسمان‌ها، مبادله نخواهم کرد؛ زیرا ارزش تو فراتر از این حرف‌هاست و دنیای مادی فانی و ناپایدار است.
ز خدمت تو چه شاغل بود مرا به جهان؟
کدام خویش و قرابت کدام ملک و عقار
هوش مصنوعی: من از خدمت و همراهی تو در این دنیا چه بهره‌ای دارم؟ آیا من هیچ نسبت خویشاوندی یا نزدیکی با تو دارم؟ آیا چه مال و دارایی می‌تواند این ارتباط را توجیه کند؟
نصاب مایه من دانش است و می دانی
که این متاع نیارد بها در ین بازار
هوش مصنوعی: دانش و علم برای من ارزشی بی‌نظیر دارد و تو هم می‌دانی که این سرمایه در این بازار دنیا ارزش چندانی ندارد.
ز حضرتت سبب غیبتم همین بوده ست
که بوده ام به دل آزرده و به دل بیمار
هوش مصنوعی: دلیل غیبت من از حضورت این بوده که دل من آزرده و دردمند بوده است.
چه داغها که ز چرخم نشست در سینه
چه اشکها که ز چشمم دوید بر رخسار
هوش مصنوعی: زندگی پر از درد و غم بوده است، و احساساتی عمیق در دل دارم که مانند اشک از چشمانم سرازیر شده و بر صورتم نشسته است.
هنوز در غم آن مانده ام که چون افتد
ز موج حادثه کشتی عمر من به کنار؟
هوش مصنوعی: هنوز در فکر و اندیشه‌ام که چه زمانی کشتی زندگی‌ام از امواج مشکلات و حوادث به ساحل آرامش خواهد رسید.
اگر زخوف ورجا در تحیرم زان است
که پای بر سر گنج است و دست در دم مار
هوش مصنوعی: اگر از ترس و امید در حال سردرگمی هستم، دلیلش این است که پاهایم بر روی گنجی قرار دارد و دستم درون دُم ماری است.
مرا شکایت بسیار و شکر اندک هست
اگر چه می نزنم دم ز اندک و بسیار
هوش مصنوعی: من از مشکلات و نارضایتی‌های زیادی رنج می‌برم و تنها به مقدار اندکی باید شکرگزاری کنم. با این حال، از آنچه کم و زیاد است، سخنی نمی‌گویم.
میان عالم و جاهل تفاوت این قدرست
که این کشیده عنان باشد آن گسسته مهار
هوش مصنوعی: تفاوت بین عالم و جاهل به این صورت است که عالم کنترل و تسلط بر دانش خود دارد، در حالی که جاهل بدون مهار و سرپرستی به بی‌راهه می‌رود.
قدم ز دایره بیرون نمی نهم کاخر
به سر به گرد جهان گشته گیر چون پر گار
هوش مصنوعی: من از دایرهٔ خود خارج نمی‌شوم، چون در نهایت، با سر به گرد جهان می‌چرخم، مانند پرنده‌ای که در آسمان پرواز می‌کند.
به روز،درس ثنای تو می کنم تلقین
به شب، وظیفه مدح تو می کنم تکرار
هوش مصنوعی: در طول روز، از تو تعریف و تمجید می‌کنم و شب‌ها نیز به یاد تو می‌افتم و وظیفه‌ام را در ستایش تو تکرار می‌کنم.
به سوی سدره زمن مرغ طاعتی نپرد
که رقعه ای نبرد از دعات در منقار
هوش مصنوعی: مرغی که به سدره می‌رود، نباید پرواز کند مگر اینکه نامه‌ای از دعاگویان در منقار داشته باشد.
دراز می شود این ماجرا و می ترسم
که از ملالت خاطر کسی کند انکار
هوش مصنوعی: این داستان ممکن است طولانی‌تر از آنچه که انتظار می‌رود شود و من نگرانم که این موضوع باعث بی‌میلی یا انکار کسی شود.
زبهر خسرو از ین به دعا نمی دانم
که تا ابد از عمر خویش بر خوردار
هوش مصنوعی: برای رضایت و خوشبختی خسرو، نمی‌دانم دعا کنم که آیا تا همیشه عمرم را با خوشی بگذرانم یا نه.

حاشیه ها

1399/07/30 10:09
دلباخته‌ی ادبیات فارسی

به جای "طلبه" باید "طبله" قرار گیرد. طبله به‌معنی سینی و طبق چوبی‌ست که بوی‌فروش کالای خویش را روی آن گذاشته عرضه می‌کند.

1400/01/01 22:04
A.p

قصیده ای زیبا وطولانی در مدح اتابک نصرت الدین ابوبکر بن محمد از اتابکان آذربایجان

1400/01/01 22:04
A.p

در حقیقت زیبایی قصیده به نام بردن از شخص مدح شده در پیشانی شعر میباشد که بدون آن گویی شعر چیزی کم دارد چیزی شبیه.‌..‌‌..

1400/01/01 22:04
A.p

و این شاید بی انصافی نساخ و کاتبان در حق این شاعر توانای ایران زمین بوده که از بردن نام ممدوحان او خوداری کرده اند
شاید دلیل آن این بوده که شماری از آن مدح شوندگان نام خلفای اهل سنت را داشته اند