گنجور

شمارهٔ ۲۸

زلف سرمستش چو در مجلس پریشانی کند
جان اگر جان را نیندازد گرانجانی کند
عقلها را از پریشان زیستن نبود گزیر
اندر آن مجلس که زلف او پریشانی کند
تا پریشان نیست بر سوسن همی ساید عبیر
چون پریشان گشت بر گل عنبر افشانی کند
کی روا دارد ز روی عقل اندر کافری
آنچه زلف کافر او با مسلمانی کند؟
از تکبر نرگس جادوی خون آشام او
سوی عاشق یک نظر با صد پشیمانی کند
عشق عالم گیر او چون عالم دل را گرفت
کس نداند تا در آن عالم چه ویرانی کند
ای نگاری کز کمال حسن تو اندر جهان
هر که خواهد تا بیان صنع ربانی کند
بوسه پیش طلعت تو ماه گردونی زند
سجده پیش قامت تو سرو بستانی کند
نا بود زلف تو چون چوگان دل عشاق را
عشق دامنگیر او کوی گریبانی کند
دیده من ابر نیسانیست و رویت گلستان
گلستان را تازه رشح ابر نیسانی کند
کوی دل می افکنم در عرصه میدان عشق
تا مگر آن گوی را زلف تو چو گانی کند
چنگ در فتراک عدل شامل سلطان زنم
گر دل سخت تو با من سست پیمانی کند
ظل حق سلطان اعظم شه سلیمان رکن دین
آنک گردونش خطاب اسکندر ثانی کند
آنک در دیوان او قیصر به حشمت دم زند
وانک بر درگاه او فغفور دربانی کند
آنک از طبع لطیفش گر مدد یابد صبا
در زمان جسمانیان را جمله روحانی کند
صف زند دیو وپری هر لحظه تا بر تخت ملک
شاه رکن الدین و الدنیا سلیمانی کند
روضه فردوس شد ایوان ز فر طاعتش
شاید ار دربان او دعوی رضوانی کند
جام او بر کوثر و تسنیم افسوس آورد
نام او برنامه تعظیم عنوانی کند
یافه باشد بر قیاس رمح و گرزش گر کسی
ذکر رمح رستم و گرز نریمانی کند
در صلابت همچو موسی گشت شاید گر کنون
رمحش اندر دیده اعداش ثعبانی کند
خسرو اگر کین تو بر آسمان سازد مقام
مشتری بهرام گردد زهره کیوانی کند
رای اعلای تودایم ملک و دبن را تربیت
از کمال نصرت و تایید ربانی کند
ساکنان ربع مسکون را که منقاد تواند
مهر تو در دل مکان چون روح حیوانی کند
هر مبارز کو به هیجا تیغ خونخوار تو دید
پیکرش را پرنیان خودی و خفتانی کند
تیغ تو ابری ست خون افشان که موج سیل او
هر زمان در کشور خصم تو طوفانی کند
بر درت خورشید اگر جبهت نهد وقت خسوف
جبهتش را خاک درگاه تو نورانی کند
خصم شیطان سیرت تو گر کند با تو خلاف
آن خلاف الحق هم از وسواس شیطانی کند
تیر عزمت از کمال فتح چون گردد جدا
موی بر اعضای اعدای تو پیکانی کند
مادح جاه تو بنده کرد غربت اختیار
تا درین حضرت به مدح تو ثنا خوانی کند
خاطری دارد که گر در امتحانش افکنی
شاعری نه ساحری نه بلکه سحبانی کند
گر رود بر لفظ میمونت که کردیمت قبول
گاه نظم و نثر سحبانی و حسانی کند
تا وجود عقل کامل جهل را نقصان دهد
تا بقای عدل شامل ظلم را فانی کند
باش باقی در جهان تا پاس باس و هیبتت
دین و دولت را به فرّ تو نگهبانی کند

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: سیاوش جعفری

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

زلف سرمستش چو در مجلس پریشانی کند
جان اگر جان را نیندازد گرانجانی کند
هوش مصنوعی: زلفِ پریشان او در میانه‌ی شلوغی و هیاهو، چنان جذاب و مسحورکننده است که اگر کسی را به حال خود رها کند، بی‌تردید می‌تواند جان آن شخص را نیز تحت تأثیر قرار دهد و او را به شدت دگرگون کند.
عقلها را از پریشان زیستن نبود گزیر
اندر آن مجلس که زلف او پریشانی کند
هوش مصنوعی: در آن مجلس که او با زلف پریشانش حاضر است، هیچ عقل و فکری نمی‌تواند از حالتی آشفته و نابسامان رهایی یابد.
تا پریشان نیست بر سوسن همی ساید عبیر
چون پریشان گشت بر گل عنبر افشانی کند
هوش مصنوعی: تا زمانی که سوسن آرام است، عطرش را به آرامی منتشر می‌کند، اما وقتی که پریشان شود، عطری بیشتری را به گل می‌افشاند.
کی روا دارد ز روی عقل اندر کافری
آنچه زلف کافر او با مسلمانی کند؟
هوش مصنوعی: آیا ممکن است که بر اساس عقل و درستی، چیزی همچون کافر زلفش، به کسی که مسلمان است، آسیب برساند یا در تیرگی بگذارد؟
از تکبر نرگس جادوی خون آشام او
سوی عاشق یک نظر با صد پشیمانی کند
هوش مصنوعی: نرگس با تکبر و زیبایی جذابش، به سوی عاشق نگاهی می‌اندازد که در آن هزاران احساس پشیمانی و درد نهفته است.
عشق عالم گیر او چون عالم دل را گرفت
کس نداند تا در آن عالم چه ویرانی کند
هوش مصنوعی: عشق او که همه جا را در بر گرفته، وقتی دل انسان را تسخیر می‌کند، هیچ‌کس نمی‌داند در دل این عشق چه خرابی‌ها و تحولات عمیقی به وجود می‌آید.
ای نگاری کز کمال حسن تو اندر جهان
هر که خواهد تا بیان صنع ربانی کند
هوش مصنوعی: ای زیبایی که کمال زیبایی‌ات سبب شده که هر کسی در دنیا بخواهد دربارهٔ آفرینش الهی صحبت کند.
بوسه پیش طلعت تو ماه گردونی زند
سجده پیش قامت تو سرو بستانی کند
هوش مصنوعی: بوسه‌ای که به چهره‌ی تو می‌زنند، مانند سجده‌ای است که آسمان به تو می‌کند و همچنین همانند اینکه سرو باغ، به خاطر زیبایی تو خود را خم می‌کند.
نا بود زلف تو چون چوگان دل عشاق را
عشق دامنگیر او کوی گریبانی کند
هوش مصنوعی: زلف تو مانند چوگان است که دل عاشقان را تحت تأثیر قرار می‌دهد و عشق باعث می‌شود که آنها به کوی عشق گرایند.
دیده من ابر نیسانیست و رویت گلستان
گلستان را تازه رشح ابر نیسانی کند
هوش مصنوعی: چشم من مثل ابرهای بهاری نیست و وقتی به چهره تو نگاه می‌کنم، مثل اینکه گلستان‌ها را تازه و شاداب می‌کند.
کوی دل می افکنم در عرصه میدان عشق
تا مگر آن گوی را زلف تو چو گانی کند
هوش مصنوعی: به عرصه عشق قدم می‌گذارم و دل خود را در این مسیر به خطر می‌اندازم، شاید بتوانم با زلف تو، که مانند گوهری گرانبهاست، آشنا شوم و از زیبایی‌اش بهره‌مند گردم.
چنگ در فتراک عدل شامل سلطان زنم
گر دل سخت تو با من سست پیمانی کند
هوش مصنوعی: اگر به من عدالت و مهربانی سلطانی را ارزانی داری، من نیز با چنگی به دست گرفته، از دلی که سخت و محکم است، برای تو پیمانی نرم و تزلزل‌پذیر می‌سازم.
ظل حق سلطان اعظم شه سلیمان رکن دین
آنک گردونش خطاب اسکندر ثانی کند
هوش مصنوعی: در این بیت، به قدرت و عظمت پادشاهی شلیمان اشاره شده است. او به عنوان سایه‌ای از حق و سلطان بزرگ شناخته می‌شود. به گونه‌ای که آسمان نیز او را با صفات اسکندر دیگرتوصیف می‌کند. به بیان دیگر، عظمت و مقام او به حدی است که حتی عناصر طبیعی نیز به عظمت و شکوهش اعتراف می‌کنند.
آنک در دیوان او قیصر به حشمت دم زند
وانک بر درگاه او فغفور دربانی کند
هوش مصنوعی: در آنجا که قیصر با شوکت و عظمت خود سخن می‌گوید، و در مقابل درگاه او، فغفور به عنوان دربان وظیفه دارد.
آنک از طبع لطیفش گر مدد یابد صبا
در زمان جسمانیان را جمله روحانی کند
هوش مصنوعی: اگر نسیم به نرمی و لطافت او کمک بگیرد، می‌تواند در زمان انسان‌ها، همه را به موجوداتی روحانی تبدیل کند.
صف زند دیو وپری هر لحظه تا بر تخت ملک
شاه رکن الدین و الدنیا سلیمانی کند
هوش مصنوعی: هر لحظه صفی از موجودات شرور و خوبی در برابر هم قرار می‌گیرند تا بر تخت سلطنت شاه رکن‌الدین و دنیای سلیمان تسلط یابند.
روضه فردوس شد ایوان ز فر طاعتش
شاید ار دربان او دعوی رضوانی کند
هوش مصنوعی: به خاطر اطاعت و بندگی او، بهشتی شدن این دنیا مانند ایوان است؛ شاید حتی دربان بهشت هم ادعای رضا و خوشنودی کند.
جام او بر کوثر و تسنیم افسوس آورد
نام او برنامه تعظیم عنوانی کند
هوش مصنوعی: او در جایی که زیبایی و پاکی فراوان است، جامش را پر از عشق و احترام می‌کند و نام او موجب بزرگداشت و ارج نهادن به شخصیتش می‌شود.
یافه باشد بر قیاس رمح و گرزش گر کسی
ذکر رمح رستم و گرز نریمانی کند
هوش مصنوعی: اگر بتوانیم زیبایی را با تند و تیزی مقایسه کنیم، بی‌تردید کسی که نام رستم و دلاوری‌های او را به یاد می‌آورد، به قدرت و شجاعت او اشاره می‌کند.
در صلابت همچو موسی گشت شاید گر کنون
رمحش اندر دیده اعداش ثعبانی کند
هوش مصنوعی: شاید او به قدرت و استحکام موسی دست یابد، به شرطی که رمح او در برابر دشمنان مانند یک مار بزرگ عمل کند.
خسرو اگر کین تو بر آسمان سازد مقام
مشتری بهرام گردد زهره کیوانی کند
هوش مصنوعی: اگر خسرو انتقام تو را در آسمان بجوید، موقعیت مشتری مانند بهرام خواهد شد و زهره نیز به جایگاه کیوان خواهد رسید.
رای اعلای تودایم ملک و دبن را تربیت
از کمال نصرت و تایید ربانی کند
هوش مصنوعی: این گفته به معنای این است که اراده و خواست عالی تو می‌تواند با هدایت و حمایت الهی، پادشاهی و سرزمین را پرورش دهد.
ساکنان ربع مسکون را که منقاد تواند
مهر تو در دل مکان چون روح حیوانی کند
هوش مصنوعی: ساکنان زمین اگر مهر تو را در دل داشته باشند، مانند روحی که به بدن حیات می‌بخشد، به تو اجازه می‌دهند که بر دل‌هایشان تسلط یابی.
هر مبارز کو به هیجا تیغ خونخوار تو دید
پیکرش را پرنیان خودی و خفتانی کند
هوش مصنوعی: هر جنگجویی که در میدان نبرد تیغ خطرناک تو را ببیند، به زیبایی و عظمت خود می‌بالد و احساس سرافرازی و افتخار می‌کند.
تیغ تو ابری ست خون افشان که موج سیل او
هر زمان در کشور خصم تو طوفانی کند
هوش مصنوعی: تیغ تو مانند ابری است که خون می‌بارد و هر لحظه با آمدن این سیل، در سرزمین دشمن تو طوفانی به پا می‌کند.
بر درت خورشید اگر جبهت نهد وقت خسوف
جبهتش را خاک درگاه تو نورانی کند
هوش مصنوعی: اگر خورشید در درگاه تو فروغ خود را بپوشاند و لحظه‌ای تاریک شود، زمین درگاه تو نورانی و روشن خواهد ماند.
خصم شیطان سیرت تو گر کند با تو خلاف
آن خلاف الحق هم از وسواس شیطانی کند
هوش مصنوعی: اگر شیطان بر ضد تو رفتار کند، بدان که این رفتارش نادرست و به دلیل وسوسه‌های اوست.
تیر عزمت از کمال فتح چون گردد جدا
موی بر اعضای اعدای تو پیکانی کند
هوش مصنوعی: اگر اراده‌ی تو به اوج پیروزی برسد، تیر عزمت به قدری قدرتمند است که می‌تواند موهای دشمنان را به مانند پیکان‌های تیز جدا کند.
مادح جاه تو بنده کرد غربت اختیار
تا درین حضرت به مدح تو ثنا خوانی کند
هوش مصنوعی: مدح گوی تو، به خاطر جلال و شکوهی که داری، به دوری و غریبتی که برگزیده، به اینجا آمده است تا درباره‌ات سرودستایش بخواند.
خاطری دارد که گر در امتحانش افکنی
شاعری نه ساحری نه بلکه سحبانی کند
هوش مصنوعی: این شخص حالتی دارد که اگر او را در شرایط آزمون قرار دهی، نه شاعر است و نه جادوگر، بلکه با توانایی‌های خاصی خود را نشان می‌دهد.
گر رود بر لفظ میمونت که کردیمت قبول
گاه نظم و نثر سحبانی و حسانی کند
هوش مصنوعی: اگر در کلام تو جاذبه‌ای باشد که من آن را بپذیرم، می‌توانی در قالب نظم و نثر به زیبایی سخن بگویی.
تا وجود عقل کامل جهل را نقصان دهد
تا بقای عدل شامل ظلم را فانی کند
هوش مصنوعی: محوریت عقل کامل موجب کاهش جهل می‌شود و به دنبال آن، بقای عدالت باعث نابودی ظلم خواهد شد.
باش باقی در جهان تا پاس باس و هیبتت
دین و دولت را به فرّ تو نگهبانی کند
هوش مصنوعی: در جهان باقی بمان و با شکوه و عظمتت از دین و کشور حفاظت کن تا آنها تحت تأثیر قدرت و شخصیت تو محفوظ بمانند.

حاشیه ها

1400/02/26 01:04
علیرضا

در دو مصرع اول و سوم شعر، اشتباه تایپی وجود دارد که صحیح آن چنین است:
جان اگر جان در نیندازد گرانجانی کند
اندر آن مجلس که زلف او پریشانی کند
ارادتمند: ع.ر محدثی