گنجور

شمارهٔ ۲۱

دل همی خواهد از آن پسته که شکّر گیرد
جان طمع دارد از آن لعل که گوهر گیرد
پسته تنگ تو از بهر علاج دل من
ای بسا ورد شکفته که به شکّر گیرد
روی من از پی طرف کمرت هر لحظه
ای بسا گوهر ناسفته که در زر گیرد
جان من وقت بخور سر مشکین زلفت
از دل و سینه من مجمر و آذر گیرد
سرو تو بر ز سمن دارد و دل می خواهد
که از آن سرو قدت برگ سمن بر گیرد
تن من شد چو رسن زلف تو چنبر،چه شود
که رسن باز دلم گوشه چنبر گیرد؟
دم هر روزه گرمم چو به تو در نگرفت
آه هر صبحی سر دم به تو کی در گیرد ؟
هرکه خواهد که سمن باردهد سرو او را
پای یار چو تو سرو سمنی بر گیرد
در رکاب غم تو دل به مرادی نرسد
گر نه فتراک شهنشاه مظفر گیرد
شیر سرخ آنک اگر دست دهد آهو را
از سر قوت دل پای غضنفر گیرد
چون سکندر شود آن روز که بر تخت شود
آب حیوان کشد آنگاه که ساغر گیرد
ای فلک قدر که گر از تو اجازت یابد
نسر طائر سر تیر تو به شهپر گیرد
بخت از ین خیمه سر بافته سیم طناب
بر سر فرق فلک سای تو افسر گیرد
ماه از این بحر گرانمایه ناسفته دُرَر
گردن ملک تو را حجله به زیور گیرد
تویی آن شاه هنرمند که تیغ تو چو صبح
ملک عالم به یکی ضربت خنجر گیرد
یک شَرر ز آتش خشم تو اگر چرخ اثیر
پیش این گنبد گردنده اخضر گیرد
فلک از هیبت آن جنبش زیبق یابد
اختر از شعله آن سوزش اخگر گیرد
عنفت ار پای نهد دود ز دریا خیزد
لطفت از دست کشد در ز سمندر گیرد
گرچه بیگانه بود مهر چو روی تو بدید
نکند هیچ تکلف در خاور گیرد
ورچه گمراه بود خصم که زخمت بخورد
نکند هیچ توقف ره محشر گیرد
لشکرت -حاطهم الله - چو پی خصم روند
بخدا گر رهشان سدّ سکندر گیرد
این شود رعد گه مشعله چون نعره زند
وان شود برق گه حمله چو خنجر گیرد
وز نشان و اثر میخ سم مرکبشان
چون فلک روی زمین صورت اختر گیرد
شهریارا خبر باد قران می دادند
که همه روی زمین زعزع و صر صر گیرد
باد در عهد تو کی زهره آن داشت که او
خاک پای تو نه چون تاج بسر بر گیرد ؟!
گرد از باد برانگیزی اگر فرمانت
نه چو فرمان سلیمان پیمبر گیرد
کامکارا چو ظهیر از شرف نظم لطیف
به گه مدحت تو خامه و دفتر گیرد
بهر او دست زمان دفتر افلاک آرد
پیش او تیر فلک خامه و محور گیرد
لیکن این هر دو مُسخّر شده فرمانت
خوش نباشد که چو من ذره مسخر گیرد
هرکجا دور فلک تیر جفا اندازد
سپر سینه او دهر برابر دارد
تا یقین باشد بر خلق که شیر و شمشیر
خصم بی مر شکند آهوی بی مر گیرد
تیغ قهر تو چنان باد که خاقان شکند
شیر نام تو چنان باد که قیصر گیرد

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: سیاوش جعفری

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

دل همی خواهد از آن پسته که شکّر گیرد
جان طمع دارد از آن لعل که گوهر گیرد
هوش مصنوعی: دل می‌خواهد از آن پسته، که جان را شیرین کند و به آن لعل طمع دارد، که مروارید به دست آورد.
پسته تنگ تو از بهر علاج دل من
ای بسا ورد شکفته که به شکّر گیرد
هوش مصنوعی: پسته‌ی کوچک تو برای درمان دل من بسیار موثر است، مانند بارانی که بر روی گل‌ها می‌افتد و آنها را شکرین می‌کند.
روی من از پی طرف کمرت هر لحظه
ای بسا گوهر ناسفته که در زر گیرد
هوش مصنوعی: هر لحظه که به تو نگاه می‌کنم، بسان جواهرهای نایابی است که در آغوش زر پنهان شده‌اند.
جان من وقت بخور سر مشکین زلفت
از دل و سینه من مجمر و آذر گیرد
هوش مصنوعی: عزیز من، هنگامی که از مشکین زلفت بوی خوشی به مشام می‌رسد، جانم پر از عشق و شوق می‌شود و در درون قلب و سینه‌ام شعله‌ای از محبت شعله‌ور می‌گردد.
سرو تو بر ز سمن دارد و دل می خواهد
که از آن سرو قدت برگ سمن بر گیرد
هوش مصنوعی: سرو زیبا و بلند تو از درخت سمن سر به فلک کشیده است و دل من آرزو دارد که از قد و قامت تو، برگ‌های سمن بیافزارم.
تن من شد چو رسن زلف تو چنبر،چه شود
که رسن باز دلم گوشه چنبر گیرد؟
هوش مصنوعی: بدن من مانند ریسمانی است که در چنبر زلف تو قرار دارد. چه تاثیری دارد اگر ریسمان دوباره دل من را به گوشه آن چنبر بکشد؟
دم هر روزه گرمم چو به تو در نگرفت
آه هر صبحی سر دم به تو کی در گیرد ؟
هوش مصنوعی: هر روز که به تو فکر می‌کنم، احساس خوبی دارم. اما افسوس که هیچ‌وقت نمی‌توانم در نزدیکی تو باشم. در واقع، هر صبح که می‌گذرد، این سؤال برایم پیش می‌آید که کی می‌توانم تو را در آغوش بگیرم؟
هرکه خواهد که سمن باردهد سرو او را
پای یار چو تو سرو سمنی بر گیرد
هوش مصنوعی: هر کس می‌خواهد که به خوشبختی و زیبایی برسد، باید پای محبوبی مثل تو را بر آن خود بگذارد، زیرا تو همچون سروی هستی که می‌تواند به او کمک کند.
در رکاب غم تو دل به مرادی نرسد
گر نه فتراک شهنشاه مظفر گیرد
هوش مصنوعی: دل در غم تو آرام نمی‌گیرد و به مرادش نمی‌رسد، مگر اینکه چرخ زندگی به مدد شاهی پیروزمند بچرخد.
شیر سرخ آنک اگر دست دهد آهو را
از سر قوت دل پای غضنفر گیرد
هوش مصنوعی: اگر شیر سرخ (شیر قوی و شجاع) در خطر باشد، آهو (موجودی ضعیف) با قاطعیت و قدرت خود می‌تواند با او مقابله کند و بر ترسش غلبه کند.
چون سکندر شود آن روز که بر تخت شود
آب حیوان کشد آنگاه که ساغر گیرد
هوش مصنوعی: زمانی که کسی مانند سکندر به مقام رفیع برسد و بر تخت نشیند، در آن لحظه که از چشمه حیات می‌نوشد و جام را به دست می‌گیرد، به او قدرت و شور و اقتدار دست می‌دهد.
ای فلک قدر که گر از تو اجازت یابد
نسر طائر سر تیر تو به شهپر گیرد
هوش مصنوعی: ای آسمان، اگر تو اجازه بدهی، پرنده‌ای که به تیر تو برخورد کرده، می‌تواند با بال‌هایش پرواز کند.
بخت از ین خیمه سر بافته سیم طناب
بر سر فرق فلک سای تو افسر گیرد
هوش مصنوعی: تقدیر از این خیمه به دور سر سایه‌ی تو، بر فراز آسمان، همچون دمی به نازکی سیمی تابیده شده است.
ماه از این بحر گرانمایه ناسفته دُرَر
گردن ملک تو را حجله به زیور گیرد
هوش مصنوعی: ماه از این دریاى ارزشمند و ناشناخته، جواهراتى را جمع‌آورى می‌کند تا عروسى برای پادشاهی تو تزیین کند.
تویی آن شاه هنرمند که تیغ تو چو صبح
ملک عالم به یکی ضربت خنجر گیرد
هوش مصنوعی: تو آن هنرمند بزرگ هستی که شمشیرت مانند سپیده‌دم، با یک ضربه خنجر، سلطنت جهان را در دست می‌گیرد.
یک شَرر ز آتش خشم تو اگر چرخ اثیر
پیش این گنبد گردنده اخضر گیرد
هوش مصنوعی: اگر یک شعله از آتش خشم تو، به آسمان برخورد کند، این گنبد سبز گردان نیز تحت تأثیر قرار می‌گیرد.
فلک از هیبت آن جنبش زیبق یابد
اختر از شعله آن سوزش اخگر گیرد
هوش مصنوعی: آسمان به خاطر زیبایی آن حرکت تحت تأثیر قرار می‌گیرد و ستاره به واسطه سوز و شعله آن آتشگر نیز احساس می‌کند.
عنفت ار پای نهد دود ز دریا خیزد
لطفت از دست کشد در ز سمندر گیرد
هوش مصنوعی: اگر تو گام بر روی زمین بگذاری، دودی از دریا بلند می‌شود و لطافت تو باعث می‌شود که در از سمندر دوری کند.
گرچه بیگانه بود مهر چو روی تو بدید
نکند هیچ تکلف در خاور گیرد
هوش مصنوعی: هرچند که عشق و مهر به کسی دیگر تعلق دارد، اما وقتی که زیبایی تو را می‌بیند، هیچ تلاشی برای نشان دادن خود نمی‌کند و به راحتی در دل شرق می‌نشیند.
ورچه گمراه بود خصم که زخمت بخورد
نکند هیچ توقف ره محشر گیرد
هوش مصنوعی: اگرچه دشمن گمراه است و آسیب می‌بیند، اما هیچ‌گاه در مسیر خود توقف نمی‌کند و در روز رستاخیز به پیشرفت خود ادامه می‌دهد.
لشکرت -حاطهم الله - چو پی خصم روند
بخدا گر رهشان سدّ سکندر گیرد
هوش مصنوعی: به محض اینکه سپاه تو، که خدا آنها را حفظ کند، به سوی دشمن می‌روند، به خدا قسم اگر راهشان به سد سکندر برخورد کند، باز هم قدرت عبور و پیروزی دارند.
این شود رعد گه مشعله چون نعره زند
وان شود برق گه حمله چو خنجر گیرد
هوش مصنوعی: این عبارت به توصیف صحنه‌ای از نبرد می‌پردازد. در آن، رعد و برق به عنوان نمادهایی از خشونت و قدرت مورد استفاده قرار می‌گیرند. صداهای نعره و حمله به تصویر می‌کشد که درگیری و نبردی شدید در حال وقوع است. مانند اینکه در این لحظات، نیرویی قوی و سرشار از انرژی در حال حرکت و تأثیرگذاری است.
وز نشان و اثر میخ سم مرکبشان
چون فلک روی زمین صورت اختر گیرد
هوش مصنوعی: از نشانه و ردپای سم اسب‌هایشان، همچون آسمان، روی زمین شکل ستاره‌ای پیدا می‌شود.
شهریارا خبر باد قران می دادند
که همه روی زمین زعزع و صر صر گیرد
هوش مصنوعی: شهریارا از طوفانی خبر می‌دادند که باعث زلزله و آشوب در سطح زمین خواهد شد.
باد در عهد تو کی زهره آن داشت که او
خاک پای تو نه چون تاج بسر بر گیرد ؟!
هوش مصنوعی: باد در زمان تو هرگز نمی‌توانست به خود جرأت دهد که زهره، این ستاره زیبا، به عنوان خاک پای تو باشد، نه آن‌که بر سری مانند تاج بنشیند!
گرد از باد برانگیزی اگر فرمانت
نه چو فرمان سلیمان پیمبر گیرد
هوش مصنوعی: اگر تو می‌توانی با وزش باد گرد و غبار ایجاد کنی، پس باید توجه داشته باشی که اگر دستوراتت مانند دستورات پیامبر سلیمان مورد اطاعت قرار نگیرد، تأثیری نخواهد داشت.
کامکارا چو ظهیر از شرف نظم لطیف
به گه مدحت تو خامه و دفتر گیرد
هوش مصنوعی: زمانی که شاعر در مقام مدح تو برمی‌آید، زبردستی و مهارتش همچون ظهیر در شعرهای لطیف و زیبا نمایان می‌شود و در این لحظه، قلم و دفترش آماده می‌شود تا درباره تو بنویسد.
بهر او دست زمان دفتر افلاک آرد
پیش او تیر فلک خامه و محور گیرد
هوش مصنوعی: برای او، زمان دفتر آسمان را می‌آورد و تیر فلک به عنوان قلم در دست او قرار می‌گیرد و محور را در اختیار می‌گیرد.
لیکن این هر دو مُسخّر شده فرمانت
خوش نباشد که چو من ذره مسخر گیرد
هوش مصنوعی: اگرچه این دو (آسمان و زمین) در تسخیر تو هستند، اما خوشایند نیست که مانند من، یک ذره بی‌ارزش تسخیر شود.
هرکجا دور فلک تیر جفا اندازد
سپر سینه او دهر برابر دارد
هوش مصنوعی: هر زمان که زمانه ظلم و ستمی کند، او با دلی resilient و مقاوم در مقابل سختی‌ها ایستادگی می‌کند.
تا یقین باشد بر خلق که شیر و شمشیر
خصم بی مر شکند آهوی بی مر گیرد
هوش مصنوعی: تا زمانی که مردم مطمئن شوند که شیر و شمشیر دشمن می‌تواند به راحتی از عهده‌ی خطرات برآید و آهوهایی که بی‌هراس هستند، گرفتار خواهند شد.
تیغ قهر تو چنان باد که خاقان شکند
شیر نام تو چنان باد که قیصر گیرد
هوش مصنوعی: قهر و خشم تو مانند بادی است که حتی بزرگ‌ترین پادشاهان را از پا درمی‌آورد، و نام تو چنان است که قیصر را به زانو در می‌آورد.