شمارهٔ ۱۶
دلم که در همه عالم غم تو کرده مراد
امید ده که ز وصل تو کی رسد به مراد؟
منم که می سپرم سال و ماه راه غمت
جز اشک دیده و خون جگر نه آب،نه زاد
گرفته نقش هوایت دو رویه تخته دل
بر آن مثال که بر پشت دست وَشمِ سواد
هر آن خبر که بود در جهان ز رنج و عنا
زبان راوی عشقت بدو کند اِسناد
چه خواهم از دل بیچاره ستمکش اگر
شده ست حکم هوای تو را به جان منقاد ؟
کسی که صورت خوب تو دید و فتنه نشد
به نزد عقل نباشد جز از حساب جماد
مرا به ششدر غم بسته در هزاره عشق
زیاده می کنی از جور یک یکم چو زیاد
مده ز آتش عشق آب روی من بر باد
اگر چه پیش تو هستم چو خاک کوی کساد
به خون من چه دهی رخصه زلف و عارض را
چو خواست غمزه ات این شغل را به استبداد
زنوک ناوکش آن دیده ام که در جنبش
به مرهمی شمرم زخم نشتر فصاد
زپیکرش که نشاید نگاشتن به قلم
در آرزوش منم تیره روزتر ز مداد
به دلفروزی و خوبی توراست چون شه را
به تاج بخشی وکشور ستانی استعداد
حسام دولت و دین کز پی صلاحش کرد
خدای عزّوجلّ حافظ بلاد و عیاد
جم عجم ملک اعظم اردشیر دوم
که اوست افسر اسلاف ومفخر اجداد
شهی که روشنی چشم کاینات آمد
برای رغم اعادی و کوری حساد
رسید مایه بذلش به هر غنی و فقیر
کشید سایه عدلش به هر دیار و بلاد
به جنب رای درفشان و درفشان دستش
نه مهر و ماه منیر و نه ابر و بحر جواد
زهی رسیده زتیغ تو بر مخلاف دین
عقوبتی چو در ایام هود بر سر عاد
حریم ملک تو آمد مصون ز رَیب مَنون
چنانکه نسرسپهر از تعرض صیاد
به هر مکان که رسد نور روز و ظلمت شب
گرفته است بر او صیت جاه تو مرصاد
اگر ز ملک سلیمان کسی سوال کند
فلک نفاذ تو را آورد به استشهاد
وجود خصم تو جز کثرت سوادی نیست
چنانک هیبت صفر از میانه اعداد
مراد و کام تو خواهد سپهر در دوران
ثنا و حمد تو خواند فرشته در اوراد
به نور پر نشدی زآفتاب کیل هلال
گر از ضمیر منیرت نکردی استمداد
بدان خدای که از روی کبریا و جلال
منزه است ز اکفا مقدس از اندا د
نه ذات بی بدلش راست تهمت از اشباه
نه ملک لم یزلش راست و صمت از اضداد
که خسروی چو تو بیدار بخت عالیقدر
به خواب نیز نبیند سرای کون وفساد
شها چه موسم نوروز فراخ آمده است
که تا به لهو و طرب عقل را کند ارشاد
به خواه باده نوشین و داد وقت بده
که روز رفته نگردد به هیچ حال معاد
بهشت وار یکی بزم ساز نوروزی
چنانک هست ز آیین خسروان معتاد
که تا به تهنیه در پای بزمت افشانم
طویلهای دُر،از بحر خاطر و قاد
منم که یافته ام چیرگی و پیروزی
زبندگی تو بر جمله مطلب و مرتاد
به خدمت تو امان یا فته ز صرف زمان
چنانکه از اثر سعی مرتضی مقداد
به ابر مرحمت و افتاب عاطفتت
رسید خوشه امّید من به وقت حصاد
میان زمره اقرانم از عنایت محض
تو کردی او حد از آن پس که بودم از آحاد
ز تربیت چو کنی بیشتر نیایم کم
به نظم ونثر ز صابی و صاحب عباد
همیشه تا که به تقدیر صنع بی علت
بود فراخته این چهار طاق سیع شداد
سرادقات جلالت کشیده باد چنان
که از بقاش طناب آید از دوام اوتاد
قبای مدت دوران تو بدان قد باد
که دامنش ز درازی رسد به روز معاد
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: سیاوش جعفری
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
دلم که در همه عالم غم تو کرده مراد
امید ده که ز وصل تو کی رسد به مراد؟
هوش مصنوعی: دل من در تمام دنیا فقط به یاد تو غمگین است. ای امید، به من مژده بده که چه زمانی به وصال تو خواهم رسید؟
منم که می سپرم سال و ماه راه غمت
جز اشک دیده و خون جگر نه آب،نه زاد
هوش مصنوعی: من تنها کسی هستم که برای تو سالها و ماهها را میگذرانم و جز اشک چشم و خون دل چیزی نمیگذارم؛ نه آب خوشی، نه چیزی برای زندگی.
گرفته نقش هوایت دو رویه تخته دل
بر آن مثال که بر پشت دست وَشمِ سواد
هوش مصنوعی: در دل من تصویری از تو نقش بسته است، مانند اثری که روی دست میماند و قابل پاک شدن نیست.
هر آن خبر که بود در جهان ز رنج و عنا
زبان راوی عشقت بدو کند اِسناد
هوش مصنوعی: هر خبری که در جهان از رنج و زحمت وجود دارد، زبان راوی عشق تو را به آن متصل میکند.
چه خواهم از دل بیچاره ستمکش اگر
شده ست حکم هوای تو را به جان منقاد ؟
هوش مصنوعی: چه میتوانم از دل بیچاره و رنجور خود بخواهم، اگر که دل من تحتسلطه خواستههای تو شده است؟
کسی که صورت خوب تو دید و فتنه نشد
به نزد عقل نباشد جز از حساب جماد
هوش مصنوعی: اگر کسی زیبایی تو را دیده و تحت تأثیر قرار نگرفته باشد، نشاندهنده این است که او از عقل و درک انسانی بیبهره است و هیچ چیزی جز یک جسم بیجان نیست.
مرا به ششدر غم بسته در هزاره عشق
زیاده می کنی از جور یک یکم چو زیاد
هوش مصنوعی: من در دنیای عشق گرفتار غم هستم و تو با سختیهایی که به من میکنی، تحمل این وضعیت را برایم سختتر میکنی.
مده ز آتش عشق آب روی من بر باد
اگر چه پیش تو هستم چو خاک کوی کساد
هوش مصنوعی: آتش عشق مرا به حالت گریه و گدایی نرسان، حتی اگر در کنار تو هستم، احساس من همچون خاکی بیفایده است.
به خون من چه دهی رخصه زلف و عارض را
چو خواست غمزه ات این شغل را به استبداد
هوش مصنوعی: به من چه مربوط است که با زیباییها و زلف و چهرهات چطور برخورد میکنی، وقتی که نگاه پر از ناز و غمزهات به من میگوید که میخواهی به طور مطلق بر من حکمفرما باشی؟
زنوک ناوکش آن دیده ام که در جنبش
به مرهمی شمرم زخم نشتر فصاد
هوش مصنوعی: از لبهی تیز تیرش دیدهام که در حرکت، زخمهای دل را مانند مرهمی تسکین میدهد.
زپیکرش که نشاید نگاشتن به قلم
در آرزوش منم تیره روزتر ز مداد
هوش مصنوعی: از جسد او نمیتوان نوشت، چون آرزوی من این است که در غم و اندوه او غرق شوم، بدتر از محو شدن در جوهر مداد.
به دلفروزی و خوبی توراست چون شه را
به تاج بخشی وکشور ستانی استعداد
هوش مصنوعی: شما به زیبایی و شگفتی مانند دلفروزید و قدرتی دارید که مانند پادشاه تاج و حکمرانی را در دست میگیرد.
حسام دولت و دین کز پی صلاحش کرد
خدای عزّوجلّ حافظ بلاد و عیاد
هوش مصنوعی: خداوند متعال، حافظ سرزمینها و مردم، برای حفظ نیکی و صلاح دوستی به حسام (سرداری یا شخصیتی) از دین و دولت کمک کرده است.
جم عجم ملک اعظم اردشیر دوم
که اوست افسر اسلاف ومفخر اجداد
هوش مصنوعی: جم عجم، پادشاه بزرگ اردشیر دوم است که او افتخارات و نشانی از نیاکانش را به دوش دارد و نماد افتخار و بزرگی برای اجدادش به شمار میآید.
شهی که روشنی چشم کاینات آمد
برای رغم اعادی و کوری حساد
هوش مصنوعی: پادشاهی که روشنایی چشم جهان به خاطر او به وجود آمده، بر دشمنانش پیروز شده و حسادتها را نابود کرده است.
رسید مایه بذلش به هر غنی و فقیر
کشید سایه عدلش به هر دیار و بلاد
هوش مصنوعی: نعمت و بزرگواری او به هر ثروتمند و بیپول میرسد، و سایه عدالتش در هر سرزمین و دیاری گسترده شده است.
به جنب رای درفشان و درفشان دستش
نه مهر و ماه منیر و نه ابر و بحر جواد
هوش مصنوعی: به حرکت بیا و با نوری که ساطع میکنی، به دنیا روشنایی ببخش. این نور نه به اندازه ماه و ستارههاست و نه به وسعت دریا و ابر، بلکه از خودت سرچشمه میگیرد.
زهی رسیده زتیغ تو بر مخلاف دین
عقوبتی چو در ایام هود بر سر عاد
هوش مصنوعی: چه خوب که عقوبت تو به وسیله شمشیرت بر مخالفان دین نازل شده، مانند آنچه در زمان هود بر قوم عاد نازل شد.
حریم ملک تو آمد مصون ز رَیب مَنون
چنانکه نسرسپهر از تعرض صیاد
هوش مصنوعی: حریم و محدودهی پُر ارزش و سلطنت تو از آسیب و خطر در امان است، همانطور که پرندهی بزرگ آسمان از حملهی شکارچی محفوظ میماند.
به هر مکان که رسد نور روز و ظلمت شب
گرفته است بر او صیت جاه تو مرصاد
هوش مصنوعی: هر جایی که نور روز میتابد و شب ظلمانی است، نام و آوازه تو آنجا در کمین است.
اگر ز ملک سلیمان کسی سوال کند
فلک نفاذ تو را آورد به استشهاد
هوش مصنوعی: اگر کسی از ملک سلیمان بپرسد، آسمان و ستارهها شاهدی را به او میآورند.
وجود خصم تو جز کثرت سوادی نیست
چنانک هیبت صفر از میانه اعداد
هوش مصنوعی: وجود دشمن تو تنها به دلیل داشتن کثرت و فراوانی است، همچنان که عدد صفر در میان سایر اعداد هیچ تأثیری ندارد و فقط یک نوع حضور بیمعناست.
مراد و کام تو خواهد سپهر در دوران
ثنا و حمد تو خواند فرشته در اوراد
هوش مصنوعی: آسمان به خواستهها و آرزوهای تو توجه خواهد کرد و فرشتگان در ستایش و یاد تو، مدح و ثنای تو را خواهند خواند.
به نور پر نشدی زآفتاب کیل هلال
گر از ضمیر منیرت نکردی استمداد
هوش مصنوعی: اگر به نور و روشنی آفتاب دست نیافتی، دلیلش این است که از عمق وجود و آگاهی خود کمک نگرفتی.
بدان خدای که از روی کبریا و جلال
منزه است ز اکفا مقدس از اندا د
هوش مصنوعی: بدان خدایی که از روی بزرگی و عظمتش پاak و خالی از هرگونه عیب و نقص است، از سایر موجودات نیز مقدستر و والاتر است.
نه ذات بی بدلش راست تهمت از اشباه
نه ملک لم یزلش راست و صمت از اضداد
هوش مصنوعی: این متن به ویژگیهای خاص یکی از موجودات بینظیر اشاره دارد. او نه میتواند از ویژگیهای مشابه خود تهمت ببیند، و نه میتواند خاموشی و سکوت را از مخالفان و دشمنانش بپذیرد. این بیان نشاندهندهی یگانگی و تمایز آن موجود از دیگران است و به نوعی به قدرت و شگفتی او اشاره میکند.
که خسروی چو تو بیدار بخت عالیقدر
به خواب نیز نبیند سرای کون وفساد
هوش مصنوعی: خسروانی مثل تو که بختی بلند و با ارزش دارد، حتی در خواب هم به فکر دنیا و فساد نمیافتد.
شها چه موسم نوروز فراخ آمده است
که تا به لهو و طرب عقل را کند ارشاد
هوش مصنوعی: ای نوروز چه زمانی خوش و فرخندهای است که تا این حد عقل را به شادی و خوشی دعوت میکند و به نشاط و سرگرمی میکشاند.
به خواه باده نوشین و داد وقت بده
که روز رفته نگردد به هیچ حال معاد
هوش مصنوعی: از می خوشمزه بنوش و زمانی را به خود اختصاص بده، زیرا که روزی که گذشت هرگز بازنمیگردد و هیچ چیز نمیتواند آن را دوباره برگرداند.
بهشت وار یکی بزم ساز نوروزی
چنانک هست ز آیین خسروان معتاد
هوش مصنوعی: بهشتی مانند یک جشن نوروزی برگزار کن، همانطور که سنتهای شاهانه را به خوبی رعایت میکنند.
که تا به تهنیه در پای بزمت افشانم
طویلهای دُر،از بحر خاطر و قاد
هوش مصنوعی: من میخواهم با شادی و افتخار، زیورهای گرانبها و درخشانی را به پای میهمانیات بریزم که از عمق دل و افکارم برآمده است.
منم که یافته ام چیرگی و پیروزی
زبندگی تو بر جمله مطلب و مرتاد
هوش مصنوعی: من به این نتیجه رسیدهام که بر همه چیزهایی که به زندگیام مربوط میشود، تسلط و پیروزی تو را تجربه کردهام.
به خدمت تو امان یا فته ز صرف زمان
چنانکه از اثر سعی مرتضی مقداد
هوش مصنوعی: به خاطر خدمت به تو، زمان به خوبی صرف شده است، همانطور که تلاشهای مرتضی مقداد هم به نتایج مثبتی منجر شده است.
به ابر مرحمت و افتاب عاطفتت
رسید خوشه امّید من به وقت حصاد
هوش مصنوعی: به لطف و محبت تو، خوشههای امید من در زمان برداشت به ثمر نشستهاند.
میان زمره اقرانم از عنایت محض
تو کردی او حد از آن پس که بودم از آحاد
هوش مصنوعی: در میان گروه همسالان و همردیفانم، تو به لطف و محبت خود به من توجه کردی و مرا از سایرین ممتاز ساختی، بهطوری که قبل از آن، تنها یکی از افراد دیگر بودم.
ز تربیت چو کنی بیشتر نیایم کم
به نظم ونثر ز صابی و صاحب عباد
هوش مصنوعی: اگر بیشتر بر تربیت خود بکوشی، در نظم و نثر به اندازه صابی و صاحب عباد نخواهم رسید.
همیشه تا که به تقدیر صنع بی علت
بود فراخته این چهار طاق سیع شداد
هوش مصنوعی: همیشه تا زمانی که تقدیر بدون هیچ دلیلی بود، این چهارطاقی بزرگ شیداد ساخته و پرداخته شد.
سرادقات جلالت کشیده باد چنان
که از بقاش طناب آید از دوام اوتاد
هوش مصنوعی: برجستگی و عظمت تو به قدری زیاد است که همچون طنابی از دوام و ثبات تو به وجود میآید.
قبای مدت دوران تو بدان قد باد
که دامنش ز درازی رسد به روز معاد
هوش مصنوعی: زمانهای که تو در آن زندگی میکنی، به قدری دراز و گسترده است که میتواند به روز حساب و رسیدگی نیز برسد.